أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۱۰۵۵۴۹
زمان انتشار: ۱۸:۳۸     ۱۸ دی ۱۳۹۱
سرویس نقد رسانه 598 به نقل از گروه فرهنگی رجانيوز: «یک عاشقانه ساده» آخرین ساخته‌ی سامان مقدم با هر نگاهی قطعا جزو مهم‌ترین «کمدی ناخواسته»‌های جشنواره سی‌ام فجر و فیلم‌های روی پرده رفته‌ی امسال به حساب می‌آید. فیلمی که ظاهرا قرار است روایتی از یک عشق اساطیری باشد که در مناسبت سنتی و بسته‌ی یک جامعه‌ی روستایی و غیرشهری مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد و دو جوان عاشق‌پیشه‌ی قصه مجبورند به دلیل مناسبات غیرمنطقی پدرانشان تن به ازدواجی ناخواسته با کس دیگری بدهند، اما سازندگان اثر در به تصویر کشیدن فضای روستا و حتی چیدن سیر منطقی داستان و ایجاد گره‌های دراماتیک درست و اساسی چنان ضعیف و مضحک عمل کرده‌اند که درنهایت اثرشان نه‌تنها تبدیل به یک «قصه عاشقانه معمولی» هم نشده است، بلکه تبدیل به یک «کمدی ناخواسته»‌ی تمام عیار گردیده است. فیلمی «مضحک» و یک «عاشقانه‌ی آبکی و گل‌درشت» که نشان می‌دهد سطح رعایت حداقل‌های تکنیکی و فرمی در سینمای ایران کجاست و کسانی که جزو پرمدعاترین کارگردانان ایران به حساب می‌آیند در چه سطحی از فیلم‌سازی قرار دارند. 
فیلم روایت‌گر یک داستان نخ‌نماشده و تکراری‌ست بدون هیچ پرداخت و ظرایف جدیدی. «گندم»(مهناز افشار) از کودکی عاشق پسری به نام «علی»(مصطفی زمانی) است؛ اما حالا طبق یک عهد و پیمان قدیمی بین «شا‌طر امان» پدر گندم(همایون ارشادی) و «بابا صفر» کدخدای ده(فرهاد آییش) او باید با «کرامت» پسر بابا صفر(احمد مهرانفر) ازدواج کند و.........
 
ماجرا قرار است در یک روستا بگذرد و نمایش سنت‌های غلط آن جامعه باشد اما سازندگان «یک عاشقانه ساده» حداقلی‌‌ترین و بدیهی‌ترین پیش‌نیازهای روایت داستان‌شان یعنی ایجاد فضای درست آن روستا و خلق دقیق مناسبات یک جامعه‌ی روستایی را هم رعایت نکرده‌اند و حتی به طرز خنده‌آوری به نمایش درآورده‌اند. روابط حاکم بر مردم روستا کاملا مطابق رفتار و سکنات ساکنین بالاشهرنشین تهران امروز است بی‌هیچ کم و کاستی و به جز خانه‌ها و لباس‌ها که آن‌ها هم کوچکترین سنخیتی با واقعیت روستاهای ایران ندارند، هیچ تغییری در مناسبات شخصیت‌ها در جهت باورپذیرتر شدن فضای فیلم انجام نشده است. 
 
شخصیت‌های همگی با لهجه‌ی تهرانی صحبت می‌کنند و طراحی صحنه و لباس هم کاملا دکوراتیو و بلااستفاده است. ظاهرا طراح صحنه و لباس فیلم برای تحقیق در مورد نوع واقعی لباس‌های مردم روستاهای ایران نیز هیچ زحمتی به خود نداده است و با تصورات ذهنی‌اش لباس‌هایی برای شخصیت‌های فیلم طراحی کرده است که بیشتر باعث پس زدن مخاطب از فیلم است تا واقعی و باورپذیر شدن آن.
 
 
جز این‌ها، «یک عاشقانه‌ی ساده» پر است از شخصیت‌های اضافی و بلااستفاده که بیشتر نقش اکسسوار صحنه را دارند و هیچ تاثیری در پیشبرد درام ندارند. اگر شخصیت‌هایی که «امیرحسین رستمی» و «مهراوه شریفی‌نیا» و «آتیلا پسیانی» و «علی قربان‌زاده» بازی می‌کنند از فیلم حذف شوند چه اتفاقی برای داستان می‌افتد؟ واقعا کمبودی در فیلم حس می‌شود و سیر پیشرفت داستان دچار مشکل می‌شود؟ ظاهرا این تعداد شخصیت اضافی فقط برای این طراحی شده‌اند که کمبود قصه‌ی لاغر و غیرجذاب فیلم را جبران کنند، اگر داستان عشق «مهراوه شریفی‌نیا» و «علی قربان‌زاده» و همچنین ماجرای زدن مخدر به نان! را از فیلم حذف کنیم با اینکه خللی به خط اصلی ماجرا ایجاد نمی‌شود اما تنه‌ی اصلی داستان کشش یک فیلم 90 دقیقه‌ای را ندارد و باید تبدیل به یک فیلم کوتاه شود، پس کارگردان و نویسنده مجبورند که خرده روایت‌های پرتی را وارد ماجرا کنند تا اثر را از یک فیلم کوتاه به یک کار بلند سینمایی تبدیل کنند، خرده روایت‌هایی که هیچ ربطی به تنه‌ی اصلی داستان ندارند و می‌شود هر داستان دیگری را جایگزینشان کرد.
 
و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر اینکه آخرین ساخته‌ی سامان مقدم در ساخت فضا عقیم و الکن است و تصویری که در فیلم شاهدیم با ایده‌ی اصلی داستان کاملا در تناقض است. ظاهرا قرار است فیلم نقد سنت‌های رایج و البته غیرمنطقی جامعه روستایی باشد و فضایی بسته را نشان‌مان دهد. اگر از این موضوع بگذریم که اساسا چیزی که در فیلم شاهدیم اصلا و ابدا سنت رایج فضای سنتی ایران نیست، فضای کار هم این بسته بودن محیط را نشان‌مان نمی‌دهد. علی و گندم( مهناز افشار و مصطفی زمانی) هر زمانی که بخواهند به راحتی همدیگر را می‌بینند و دردل می‌کنند. این چه فضای بسته و چه جامعه‌ی سنتی‌ست که دختری که نام مرد دیگری رویش است هر وقت اراده می‌کند با مرد دلخواه‌ش قرار می‌گذارند و لاس می‌زنند. اگر قرار است سنت را نقد کنیم و فضای بسته جامعه سنتی را، خب باید این فضای بسته را نشان دهیم. دوستان اصول اولیه سینما را بلدند یا نه؟
 
 
فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان در گره‌گشایی کار هم کاملا ساده‌انگارانه عمل می‌کنند. 90 دقیقه گره فیلم این است که واکنش علی به ازدواج اجباری معشوقه‌اش با مرد دیگر چیست و در انتها این مرد دوم است که داوطبلانه از ازدواج انصراف می‌دهد و ماجرا ختم به خیر می‌شود. این اتفاق نمی‌توانست در دقیقه دهم فیلم بیفتد؟ چرا باید یک ساعت و نیم منتظر چنین پایانی می‌ماندیم؟
 
«یک عاشقانه ساده» فیلمی‌ست که با نگاهی به آن می‌توان به این نکته‌ی مهم رسید که حتی کارگردانان با سابقه‌ی سینمای ایران هم در رعایت حداقل‌های تکنیکی-و نه حتی فرمی- یک فیلم استاندارد عاجزند. طبعا تا وقتی بدیهیات تکنیکی و فرمی در سینمای‌مان حل نشود نباید انتظار سینمای مهم و تاثیرگذار و پرمخاطبی را داشته باشیم.
اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها