کد خبر: ۱۲۳۹۸۲
زمان انتشار: ۱۴:۱۶     ۲۰ فروردين ۱۳۹۲
پایگاه 598؛ آن‌قدر که دیگران درباره «مرتضی آوینی» صحبت می‌کنند کمتر از اعضای خانواده او (همسر و فرزندان) سخنی درباره پدر شنیده شده است.  کوثر دختر دوم سیدمرتضی نقد فیلم می‌نویسد و «سجاد» تنها پسر آوینی هم در کار فیلمسازی است. کوثر آوینی که هنگام مرگ پدر 10‌ساله بود، سال گذشته در گفت‌وگویی به چهره‌ای نه‌چندان واقعی از مرتضی آوینی که بعد از شهادتش ساخته شده اعتراض کرده بود. او پیشتر هم در یادداشتی با عنوان «آوینی خوب، آوینی مرده است» درباره تصویری که از آوینی ارایه شده است، نوشته بود: «وجوهی از زندگی و تفکرات او را که به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا کرده‌اند و یک «شهید آوینی مطلوب و شبیه به خودشان ساخته‌اند تا بتوانند با خیال آسوده به زندگی‌شان ادامه دهند.» 20 فروردین‌ درست 20 سال از شهادت مرتضی آوینی می‌گذرد. به همین مناسبت روزنامه شرق مصاحبه ای را با وی ترتیب داده است که حاوی نکات قابل تامل و خواندنی است که مهمترین قسمت های این مصاحبه در ذیل آمده است:


من پدرم را در وهله اول یک متفکر می‌دانم؛ کسی که در جوانی یک مسیر معین فکری را آغاز می‌کند که تا 20 فروردین سال 72 ادامه پیدا می‌کند و آن روز به نتیجه می‌رسد. اگر به آثار به‌جا مانده از او رجوع کنیم و به ترتیب تاریخی جلو بیاییم، می‌بینیم آن چیزی را که به تعبیر دیگران اسمش شده تحول در شهید آوینی بعد از انقلاب، می‌شود نشانه‌هایش را مرحله به مرحله دید و مسیری را که او از نظر فکری طی کرده، پی گرفت و تا انتها پیش آمد.

* کامران آوینی، جوانی که اهل فکر کردن درباره اوضاع سیاسی جهان و تحولاتش بوده، انقلاب اسلامی به‌عنوان یک واقعه جذاب تاریخی مطرح می‌شود و در همین مسیر، وقتی نواری از سخنرانی‌های امام به دستش می‌رسد، به‌طور خاص جذب شخصیت امام می‌شود و کم‌کم وارد مسیری می‌شود که ادامه‌اش حضور در جنگ است و الی آخر.

 
* از نظرم نکته خیلی مهم این بود که اگر زندگی دوران جوانی پدرم را در نسبت با زندگی دیگر جوان‌هایی ببینیم که در دهه 50 دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبا بوده‌اند، متوجه می‌شویم که کامران آوینی این‌قدرها هم آدم عجیب و غریبی نبوده اما اگر بیاییم و آن موقعیت را از جایگاه تاریخی‌اش جدا کنیم و بگذاریم یک طرف و بعد زندگی دهه 60 سیدمرتضی آوینی را هم مقابلش قرار دهیم، آن‌وقت سال‌های دانشجویی او و سرکشی‌های جوانانه‌اش باعث به وجود آمدن انواع سوال و سوءتفاهم‌ها می‌شود.


* او مشغول یک سیر و سلوک شخصی بوده که با تولدش شروع شده و با مرگش تمام می‌شود. ما می‌توانیم بگوییم که این آدم تاثیرات و نوع نگاه جدیدی از خود به‌جا گذاشته است؛ ولی اینکه بگوییم راهی بنیان گذاشته که می‌شود ادامه‌اش داد، این را چندان درک نمی‌کنم.


*تکه‌تکه کردن شخصیت پدرم اصلی‌ترین مشکلی است که در این سال‌ها اتفاق افتاده و تاثیراتش آن‌قدر گسترش یافته که به نظرم الان دیگر راه برگشتی وجود ندارد.

*  حالا یک تصور رسمی از او شکل گرفته و جوان‌هایی که در این سال‌های اخیر به سنی رسیده‌اند که بتوانند با شخصیت او و نوشته‌هایش آشنا شوند، مشغول همین تصویر رسمی شده‌اند. اکثر آنها از روی یک عشق کلی به شهدا جذب پدرم می‌شوند و کمتر حوصله مطالعه درست انبوه نوشته‌های برجا مانده از او را دارند. البته خانواده هم در جا افتادن این تصویر رسمی مقصر بوده است، از این جهت که به‌قدر کافی تلاش نکرده تا این تصویر را تصحیح کند.

* الان دیگر برای جوان‌های نسل جدید موضوعیت ندارد که سعی کنند با مرتضی آوینی آنچنان که بوده آشنا شوند. اغلب آنها حوصله و نیاز رسیدن به این شناخت را حس نمی‌کنند. برخی هم از همین موقعیت سوءاستفاده می‌کنند و برای رسیدن به اهداف عموما سیاسی خود، مثلا متن یک سخنرانی در یک جمع خصوصی مربوط به سال 66 درباره موسیقی را پیدا می‌کنند و منتشر می‌کنند تا تاثیری را که دوست دارند، بگذارند.

*  واقعا انتشار ناگهانی چنین متنی جز همان نوع تکه‌تکه کردن شخصیت او و تاثیرگذاری به‌منظور تثبیت آن تصویر شکل‌گرفته‌شده از سیدمرتضی آوینی، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ من هم در جواب آنها می‌توانم مثال‌هایی بزنم از سال‌های 70 و 71 که پدرم به ما که بچه‌هایش بودیم اجازه می‌داد موسیقی گوش کنیم.

* بعد از رفتن پدرم خیلی‌ها که اصلا او را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند راوی برنامه‌های روایت فتح چه کسی بوده، ناگهان با او آشنا شدند و دوست داشتند از روی محبت به خانواده ما نزدیک شوند. از طرف دیگر، خیلی‌ها که تا ماه‌های آخر و تا روز 19 فروردین جوری درباره پدرم صحبت می‌کردند که انگار درباره یک مرتد صحبت می‌کنند، بعد از شهادت او به این نتیجه رسیدند که مصلحت در این است که بروند آن طرف پشت‌بام و شروع کردند از او یک قدیس ساختن. مادرم برای حمایت از ما سعی کرد انزوا پیشه کند که خب، خود من بابت این تصمیم بسیار از او متشکرم.

* پدر من در 46سالگی و با داشتن سه فرزند کم سن و سال به شهادت رسید. در این شرایط مادرم سعی کرد ما را به یک زندگی عادی بازگرداند و تا حد زیادی موفق شد. اگر می‌خواست خودش هم چهره‌ای اجتماعی پیدا کند و کم‌کم وارد این بحث‌ها شود که سیدمرتضی آوینی واقعا چه کسی بود و چقدر متفاوت بود از چهره‌ای که شما در حال ساختنش هستید، زندگی ما دیگر نمی‌توانست حالت آرام و عادی داشته باشد و با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شد که در درجه اول آسیبش متوجه ما بچه‌ها می‌شد.

* اما از یک زمانی به بعد که واقعا هم یادم نیست کی و چه سالی بود، در صحبت‌های مادرم و عمویم و برخی دوستان پدرم، مرتب این موضوع مطرح می‌شد که برخی حرف‌ها و گفته‌ها و تصویرهایی که از سیدمرتضی آوینی ساخته می‌شود، غلط و گسسته است و گاهی هم برای رسیدن به یک هدف سیاسی خاص، تصویری ناقص از او ارایه می‌شود.


* به همین ترتیب صدای نماز خواندن‌های شبانه‌اش را هم می‌شنیدیم چون با صدای بلند می‌خواند و شنیدنش خیلی لذت‌بخش بود. معمولا صبح‌ها که بیدار می‌شدیم برای رفتن به مدرسه می‌دیدیم روی همان فرش میهمانخانه خوابش برده؛ خیلی کم می‌خوابید. خیلی شب‌ها برای شام خانه نبود و برخی شب‌ها هم وقتی می‌رسید که ما خواب بودیم. خیلی وقت‌ها شب‌ همراه مادرم فیلم می‌دیدند. گاهی وقتی میهمان داشتیم، فیلم‌هایی را که مناسب ما بود دسته جمعی می‌دیدیم.

*ما در همان دوران ممنوعیت دستگاه ویدیو، در خانه دستگاه ویدیوی مخصوص پخش وی‌اچ‌اس داشتیم که پدرم خریده بود. یک دستگاه پخش بتاماکس هم بود که پدرم از محل کارش آورده بود. چون فیلم‌های وی‌اچ‌اس آن زمان خیلی کمیاب بود، فیلم‌های خوبی را که به دستش می‌رسید برای خودش کپی می‌کرد و یک آرشیو مفصل در خانه درست کرده بود. یادم هست یک دفترچه با جلد کاغذی بنفش با قطع بزرگ هم داشت که احتمالا یادگار دوران جوانی‌اش بود و فهرست فیلم‌هایش را به‌همراه نام کارگردان خیلی خوش‌خط و مرتب در آن نوشته بود.

*بیشتر فیلم‌هایی یادم هست که به ما هم اجازه دیدنش را می‌داد مثل ترمیناتور 2 یا پرندگان هیچکاک یا بتمن بازمی‌گردد تیم برتون. خیلی فیلم‌ها را هم اجازه نمی‌داد ما ببینیم. خیلی وقت‌ها کلی اصرار می‌کردیم و گاهی او بخشی از فیلم را سانسور می‌کرد تا ما ببینیم؛ مثل فیلم روح «جری زوکر». آن دفتر را من هفته‌ای چند بار می‌خواندم و بدون اینکه بدانم این فیلم‌ها چی به چی هستند، حفظ شده بودم که فیلم باد را «ویکتور شوستروم» ساخته یا کارگردان در بارانداز «الیا کازان» است.


* نمی‌دانم اسمش را چه باید گذاشت. از نظر من ماجرا ساده بود: مدتی پس از پایان جنگ و پایان ساخت مستندهای روایت فتح، پدرم به خودش آمد و دید که به‌خاطر مشغولیت‌های این چند سال، فرصت نکرده فیلم‌های تاریخ سینما را بازبینی کند و تصورش از سینمای غرب بر مبنای خاطراتش از فیلم‌هایی است که در جوانی در سالن‌های سینما دیده. همان طور که گفتم، او یک متفکر بود و متفکر از مواجه شدن با اشتباهاتش هراسی ندارد.

* در دوران جنگ وضع مالی خیلی بدی داشتیم، اما بعد از جنگ اوضاع خیلی معمولی بود. ماشین شخصی نداشتیم. یک پیکان سفید سوار می‌شدیم که احتمالا مال حوزه هنری بود.

* درشرایطی‌که خیلی‌ها بعد از جنگ به زندگی عادی‌شان برگشتند، پدر من هم این امکان و موقعیت را داشت که یک شغل مناسب دولتی پیدا کند و حتی یک مدیر رده بالا شود، اما ترجیح داد، یا حتی بهتر است بگویم وظیفه خودش می‌دانست که کار فرهنگی کند و در این عرصه تاثیرگذار باشد و سیر و سلوک شخصی‌اش را ادامه دهد.

* ویژگی او و قابلیتش برای مصادره به مطلوب شدن این است که یکی از معدود آدم‌های فرهنگی است که در آن سال‌ها حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و عقاید خاص و نظریاتی که گاهی جنبه عملی هم پیدا کرده‌اند. پس از شهادت، چند هزار صفحه مطلب چاپ‌شده از او به جا مانده که حاصل چندین سال فکر و کار کردن و نوشتن است؛ مطالبی که به سال‌های مختلف و دوره‌های مختلفی از حیات فکری او بازمی‌گردد و در هر کدام از آنها، عقایدی وجود دارد که می‌تواند دستاویز عده‌ای قرار گیرد برای اینکه چیزهایی که مطابق میل و عقیده خودشان است، انتخاب کنند و بگویند شهید آوینی این بود و دیگر نوشته‌های او را هم نادیده بگیرند.

*به نظرم اگر پدرم زنده بود، شاید الان چندان امکان کار نداشت. اگر به آرشیو روزنامه‌ها و مجلات در همان شش‌ماهه آخر زندگی پدرم رجوع کنید، به‌وضوح ملاحظه می‌کنید که با آن هجوم شدید و حملاتی که علیه‌اش وجود داشت و بخشی از آن کاملا برنامه‌ریزی شده بود، اگر خودش هم می‌خواست دیگر برای او امکان حضور در بسیاری از عرصه‌های فرهنگی وجود نداشت.

* آنها که هر چند وقت یک بار، برای حمله به ایشان درباره این نامه صحبت می‌کنند، متنی را دستاویز قرار داده‌اند که بیش از 20 سال قبل در شرایطی متفاوت خطاب به وی در مقام وزیر فرهنگ و ارشاد – خاتمی-  نوشته شده بوده. اینها قصدشان این نیست که توجه مخاطب را به بحث‌های طرح‌شده در آن متن جلب کنند، بلکه می‌خواهند با اشاره سریع به اینکه شهید آوینی با آقای خاتمی مشکل داشته، روی مردم تاثیر بگذارند؛ خب بله، آن نامه نوشته شده و هیچ‌کس منکرش نیست. بله، سیدمرتضی آوینی در زمینه فرهنگی با آقای خاتمی اختلاف نظر عمیق داشته و این را هم با صراحت بیان می‌کند. او یک متفکر آرمان‌گرا بوده و ابایی هم از بیان اعتقادش نداشته.

* یعنی پدرم در مقام کسی که سال‌ها زندگی‌اش را صرف کار فرهنگی کرده و در این زمینه مطالعات بسیار زیادی داشته وظیفه خودش می‌دانسته که در عرصه فرهنگ صراحتا اظهارنظر کند و مخالفتش با رویکرد وزارت ارشاد آقای خاتمی را علنی کند.

* در آن زمان اصلا این تقسیم‌بندی‌هایی که الان هست و جریان‌هایی که در اواسط دهه 70 به وجود آمد، نبوده. اگر کسی بخواهد واقعا پی به صحت گفته‌هایی که در این سال‌ها درباره شهید آوینی شنیده است، ببرد، راهی ندارد جز آنکه نوشته‌های خود او را به ترتیب تاریخی بخواند؛ آن وقت متوجه می‌شود حرف‌هایی که درباره او و اعتقاداتش زده می‌شود تا چه اندازه درست و نزدیک به واقعیت است و چقدر نیست.

*پدرم پرچمدار هیچ جریانی نبوده و در هیچ دسته‌ای هم طبقه‌بندی نمی‌شود. منش و علاقه‌اش این نبوده که سخنگوی چنین جریان‌هایی باشد. او به صراحت در برابر آدم‌هایی که فکر می‌کرده از معیارهای فرهنگی انقلاب انحراف پیدا می‌کنند، می‌ایستاده و واکنش‌اش از همان تفکر آرمان‌گرایانه برمی‌خاسته است. پشت نقد فرهنگی او، ایده و فکر وجود داشت؛ اما دیگران، آن رزمندگان به شهربرگشته‌ای که وضعیت دولت آقای هاشمی را نقد می‌کردند عمدتا کسانی بودند که بعد از سال‌ها جنگ، برگشته بودند و با جامعه‌ای با رنگ و لعاب جدید روبه‌رو شده بودند و به‌راحتی نمی‌توانستند این تغییرات عمده را قبول کنند. اما پدر من با آمادگی کامل با این تغییرات روبه‌رو شد. او در مقاله «انفجار اطلاعات» از نیچه نقل‌قول می‌کند که «خانه‌های‌تان را در دامنه‌ کوه آتشفشان بنا کنید» و خودش واقعا همین‌طور زندگی می‌کرد. پشت رفتارهای او همیشه اعتقادی وجود داشته و این مسیر فکری تا یک دوره‌ای به مذاق برخی خوش می‌آمده و ازجایی به بعد هم نه.

* پدرم هرگز با مرحوم فردید ملاقاتی نداشته و هرگز در جایی نگفته یا ننوشته که خودش را متاثر از ایشان می‌داند. اما البته با دیدگاه مجله کیان و جریان روشنفکری دینی مشکل داشته و مخالفت‌هایش را چه شفاهی و چه کتبی بیان کرده.

*اکثر کسانی که داعیه حفاظت از شخصیت و اعتقادات شهید آوینی را دارند، حتی یک کتاب کامل از سیدمرتضی آوینی را نخوانده‌اند و مطابق با همان تصور کلی که رسانه‌ها ساخته‌اند، صحبت می‌کنند. البته درست است جریان فرهنگی سال‌های اخیر دست این گروه را برای جاانداختن نظریات خودشان درباره شهید آوینی، باز گذاشته است اما این به معنای بسته بودن دست بقیه نبوده بلکه دیگران ترجیح داده‌اند سکوت کنند.

*  همین الان هم اگر ما رجوع کنیم به آن دسته از همکاران پدرم که در مجله سوره با او بودند و آنها که درروایت فتح همراهش بودند، صحبت‌هایشان خیلی متفاوت است. هر کدام از این دو گروه جوری درباره‌اش صحبت می‌کنند که انگار گروه مقابل اصلا مرتضی آوینی را نمی‌شناسند. کسی که هر دو این جنبه‌ها را بشناسند و درباره‌اش صحبت کند خیلی سخت پیدا می‌شود.

* کسانی که در روایت فتح همکار ایشان بودند همان زمان خیلی مشکل داشتند با اینکه پدرم وقت زیادی را در حوزه هنری و در مجله سوره می‌گذراند. به خودش هم می‌گفتند که مثلا چرا وقتت را با آن نوع آدم‌ها می‌گذرانی. در نوارهای مصاحبه‌ای که از این عده موجود است و من شنیده‌ام، خودشان با صراحت می‌گویند که به شهید آوینی می‌گفتیم که چرا می‌روی سوره و چرا وقتت را صرف آن آدم‌ها و آن علایق می‌کنی.

* اصلا می‌گفتند غیرخودی شده و تمام شده. با قیافه ظاهری‌اش هم مشکل داشتند. می‌گفتند چرا به جای اورکت جنگی سابق، کت و شلوار می‌پوشد. چرا مقالات سینمایی می‌نویسد و کتاب هیچکاک همیشه استاد درمی‌آورد. چرا حرف‌هایی در نشریه منسوب به او منتشر می‌شود که از نظر آنها موجه نیست یا به قشری بال و پر می‌دهد که «انقلابی» محسوب نمی‌شوند. خیلی‌هایشان به صراحت می‌گفتند که جای ما کجاست در کاری که تو ‌داری انجام می‌دهی.

* واقعیت این است که کارهای کثیفی در آن چند ماه آخر رخ داده تا حیثیت این آدم به عنوان کسی که مجال کار داشته باشد از بین برود. به حوزه هنری و محمد علی زم فشار می‌آورند برای اخراج او. یکی از نشریات اصلا کسی را مامور کرده بود تا برود بگردد سندهایی پیدا کند تا بتوانند منتشر کنند و ثابت کنند این آدم منحرف شده و دیگر از ما نیست. کسی که این ماموریت را داشت بعدها آمد در مقابل دوربین کیومرث پوراحمد (در فیلم مرتضی و ما) اعتراف کرد که بله به من گفتند برو و این کارها را بکن تا ما آوینی را «بزنیم».

*پدرم در تمام ماه‌های آخر زندگی‌اش در روایت فتح حضور داشته. یا در سفر بود برای فیلمبرداری یا می‌رفت سر مونتاژ برنامه‌ها و نریشن مجموعه شهری در آسمان را می‌نوشت و می‌خواند. در نهایت هم که در زمان فیلمبرداری مجموعه جدید روایت فتح به‌شهادت رسید.

تولید مجموعه روایت فتح لزوما ارتباطی به سازمان صدا و سیما نداشت. روایت فتح در شروع به کار دوباره‌اش بعد از جنگ، به‌عنوان موسسه‌ای مستقل مشغول تولید برنامه بود و این برنامه‌ها فقط برای پخش به تلویزیون تحویل داده می‌شد. بنابراین لازم نبود که پدرم در آن ایام به سازمان صداوسیما رفت‌و‌آمد داشته باشد. اما پیش از این، در همان سال‌های جنگ، پدرم هم با صداوسیما اختلافات سازمانی داشت و هم با نحوه مدیریت و سیاست‌های آقای محمد هاشمی اختلافات فرهنگی. این اختلاف‌های کهنه در زمان تولید مجموعه خنجر و شقایق به کارگردانی نادر طالب‌زاده که نریشن آن را پدرم نوشته بود و خوانده بود به اوج رسید و متعاقبش آن اتفاقاتی افتاد که شما اشاره کردید. در نهایت کار به جایی رسید که صداوسیما رغبتی به همکاری با پدرم نداشت، ولی شرایط کار در حوزه هنری بهتر بود.

* موسسه شهید آوینی از ابتدا ارتباطی به ما نداشت. یادم هست زمانی که قصد تاسیس‌ این موسسه را داشتند، آمدند پیش عمویم و گفتند اجازه می‌دهید که اسم شهید آوینی را روی این موسسه بگذاریم، مذاکراتی کردند و در نهایت عمویم درخواست کرد از اسم شهید آوینی استفاده نکنند. به مادرم رجوع کردند و او هم مخالفت کرد. آنها هم در نهایت گفتند که ما فقط می‌خواستیم احترام شما را رعایت کنیم و حالا که می‌گویید نه، کار خودمان را می‌کنیم.

* بعد هم که موسسه راه افتاد، پیشنهادات زیادی برای همکاری به ما شد که آن هم در اصل در راستای توجیه نامی بود که روی موسسه گذاشته بودند و ادعاهایی که داشتند. به مادرم، برادرم و آقای معززی‌نیا پیشنهادات متعددی برای همکاری دادند که تا امروز هیچ‌یک نپذیرفته‌اند.

* انتشارات «واحه» یک انتشارات خصوصی و تازه‌تاسیس است و نخستین قدم ما گرفتن امتیاز انتشار 12 جلد کتاب پدرم از نشر ساقی و چاپ دوباره آنها بوده است. کاری که دردسرهای زیادی هم داشت؛ جوسازی‌های بسیاری انجام شد که بگویند هدف خانواده، سانسور برخی نوشته‌های شهید آوینی است و حتی گفتند که ما قصد داریم نگذاریم این آثار به دست مخاطبانش برسد و به‌شکل محدود توزیع شود!

* فضای جامعه و نگاهی که روی پدرم سایه انداخته به‌شدت سیاسی است درحالی‌که او یک شخصیت کاملا فرهنگی با دغدغه‌های فرهنگی بود.

* نگاه من و برداشت من از اعتقادات پدرم متفاوت است با برداشت شما و طبق اعتقادات من، دفاع من از فلان فیلم هیچ تضادی با باورهای پدرم ندارد. گاهی کار به جایی می‌رسد که کل حیثیت ما را زیر سوال می‌برند و حتی اصطلاح غریب «خانواده‌نما» را هم برایمان به کار می‌برند.

*مجموعه روایت فتح حاصل نگاه شخصی پدرم به جنگ و همچنین درک شخصی او از تکنیک فیلمسازی بوده است. سلیقه شخصی اوست که به این مجموعه وحدت می‌بخشد. آن جنبه هنری مورد اشاره شما را شاید بیشتر بتوان در تمهیدات تکنیکی بسیار ساده‌ای دید که از فرط سادگی شاید مورد توجه قرار نگیرند مثل نوع استفاده از دوربین روی دست، استفاده نکردن از سه‌پایه و میکروفن؛ و همچنین تاثیر نریشن‌ها. ویژگی نریشن‌ها این است که درباره وقایعی که در تصویر دیده می‌شود به تماشاگر دیدگاه مشخصی می‌دهند.

* آنطور که من شنیده‌ام اصرار داشته که او را منتقل نکنند و می‌گفته می‌خواهم همین‌جا بمانم. اصلا بابت جراحاتش و قطع شدن پایش ابراز ناراحتی نمی‌کرده؛ تمام مدت ذکر می‌گفته و می‌خواسته همان‌جا در فکه بماند و شهید شود.

* من واقعا و عمیقا اعتقاد دارم که دلیلی وجود داشته که زندگی او در فروردین سال 72 به پایان می‌رسد. زندگی این آدم قرار نبوده دیگر ادامه پیدا کند.

..........................................................................
زندگینامه مرتضی آوینی

كامران (سیدمرتضی آوینی) در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد.

در سال 44 به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلمسازی پرداخت. آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ غائله‌ گنبد (مجموعه‌ شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ مستند‌خان گزیده‌ها) آغاز کرد و فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال ۱۳۶۲، همزمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ فیلم‌های مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه اعتصام ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد.

آوینی در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیت‌های بسیاری داشت. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسایل مختلف فکر می‌کرد. مجموعه تحقیقات و مباحثات و نوشته‌های آوینی در ماهنامه هنری سوره منتشر ‌و بعدها در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمع‌آوری شد.

 اواخر سال ۱۳۷۰ موسسه فرهنگی روایت فتح تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌‌مجموعه‌روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد. آوینی و بقیه گروه، سفر به مناطق جنگی را از سرگرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیه ‌شش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعه‌های دیگری درباره‌ آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه را تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، فعالیت‌های مطبوعاتی او نیز ادامه داشت. شهری در آسمان که به واقعه محاصره، سقوط و بازپس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت، در ماه‌های آخر سال ۱۳۷۱ از تلویزیون پخش شد، اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه‌های دیگر با شهادتش در فکه ناتمام ماند. سید مرتضی آوینی، بیستم فروردین ۱۳۷۲ در فکه و در حال ساخت مجموعه مستند و تلویزیونی روایت فتح، بر اثر برخورد با مین‌های باقیمانده از زمان جنگ به شهادت رسید.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها