يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۱۲۸۱۱۶
زمان انتشار: ۰۹:۲۲     ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۲
گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به  مقاله ای انتخاباتی از محمد ايماني با عنوان«قدر مشترك يك ضد گفتمان »اختصاص یافت:
    
آرايش سياسي غبارآلود فعلي و دورنماي انتخاباتي كه 50 روز ديگر برگزار مي شود، موضوع اين نوشتار است. اكنون نوعي از ديالوگ در قواره بازار مسگران راه افتاده و طيفي از سياستگران چنان فضا را شلوغ كرده اند كه گمان مي برند با اين غلبه هياهو، دل از مردم هم برده اند. انتخابات البته همچنان كه مجال پرورش و ارتقاي «فرهنگ عمومي» است مي تواند بهانه اي براي آسيب به فرهنگ و شعور عمومي نيز باشد؛ به ويژه آن كه تمام دشمنان خارجي و داخلي ملت ايران از همين شعور عمومي ضربه خورده اند.

1- آيا از معركه گيري آلودگان به رذايل سياسي نبايد نگران بود؟ حتما. اين نگراني هميشگي اصحاب فضايل بوده كه سفلگان و بي مايگان معركه بگيرند. در عين حال خداوند به مومنان به شكل مشروط، اميد و اطمينان داده است. پروردگار متعال در آيات 100 و 105 سوره مائده مي فرمايد «قل لايستوي الخبيث و الطّيب و لو اعجبك كثره الخبيث... يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لايضرّكم من ضلّ اذا اهتديتم... اي پيامبر بگو خبيث و طيب- پاك و ناپاك- برابر نيستند حتي اگر زيادي خبيث تو را شگفت زده كند، پس اي صاحبان خرد تقوا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد... اي كساني كه ايمان آورده ايد بر شما باد مراقبت خويش، كه از گمراهي گمراهان زياني به شما نمي رسد اگر هدايت يافته باشيد».

33 سال پيش در حالي كه بني صدر و دفتر او خيانت هاي خود را آغاز كرده بودند، ارتش آمريكا هواپيماها و هلي كوپتر ها و كماندوهاي خود را براي انجام يك كودتاي برق آسا در صحراي طبس پياده كرد. ظاهراً تمام محاسبات و هماهنگي ها انجام گرفته بود تا ضربه آخر را با يورش به نقاط مهم تهران وارد كنند. آن شب- پنجم ارديبهشت 1359- خيلي ها خواب بودند اما طوفان شن مأموريت الهي را به ظرافت تمام انجام داد و طومار نقشه پيچيده دشمن را درهم پيچيد. اين ثمره تقواي يك ملت الهي بود و به دفعات از همين درخت پاك، ميوه شيرين پيروزي حاصل شد در حالي كه دشمنان خارجي و داخلي نقشه چيده و نسخه شبيخون و خيانت پيچيده بودند.

بايد پاك و از سر تقوا به سراغ هر امر سياسي و از جمله انتخابات رفت، كه اگر چنين بود كثرت كج رفتاري ها و بي تقوايي هاي برخي بازيگران نمي تواند ما را مضطرب سازد. هنر اصلي دلسوزان كشور و انقلاب در همين انتخابات پيش رو ، برقرار داشتن شعله فروزان «تقواي جمعي و ملي» است؛ آنگاه شك نبايد كرد در وعده الهي كه «لايضركم من ضل اذا اهتديتم».

2- تا «سنخيت» نباشد محال است دو موجود مخالف با يكديگر اتحاد و ائتلاف و الفت پيدا كنند. سنخيت مسئله تضاد ها را حل و چرايي همسويي طيف هاي به ظاهر معارض قبلي را بازگو مي كند. قاعده همين است كه «كبوتر با كبوتر باز با باز- كند هم جنس با هم جنس پرواز» اما اگر در عالم سياست ديديد كلاغ و لك لك با هم جمع شده اند، هر چند در حيرت و شگفتي بمانيد، ترديد نكنيد كه ماجرايي در ميان است. به تعبير حكيم والامقام در دفتر دوم مثنوي معنوي؛

آن حكيمي گفت ديدم هم تكي
در عجب ماندم بجستم حالشان
چون شدم نزديك، من حيران و دنگ
در بيابان زاغ را با لك لكي
تا چه قدر مشترك يابم نشان
خود بديدم هر دوان بودند لنگ
مولوي در ادامه همين بيان حكيمانه به نجواي گل با جعل (سرگين غلطان) مي پردازد و مي فرمايد:
با زبان معنوي گل با جعل
گر گريزاني ز گلشن بي گمان
غيرت من بر سر تو «دور باش»
ور بياميزي تو با من اي دني اين همي گويد كه اي گنده بغل
هست آن نفرت كمال گلستان
مي زند كاي خس از اينجا دور باش
اين گمان آيد كه از كان مني...

اين، حكايت همه آنهاست كه با آرمان هاي پاك انقلاب از ابتدا نساختند يا در ميانه راه به سوي اردوگاه دشمنان انقلاب اسلامي غلتيدند و سرگين غلطاني كردند. «ولايحزنك الذين يسارعون في الكفر ... (اي پيامبر) آنها كه به سوي كفر شتاب مي گيرند، تو را محزون نسازد، آنان هرگز هيچ زياني به خدا نمي رسانند. خداوند اراده كرده كه بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد». (آيه 617 سوره آل عمران)

3- گفتمان ها و خرده گفتمان هايي در آرايش سياسي موجود و انتخابات پيش رو ديده مي شود. از خرده گفتمان ها كه به تنوع در اين فضا دامن زده فعلا صرف نظر مي كنيم اما يكي از گفتمان هاي اصلي همان گفتمان اصيل «جمهوري اسلامي» در برابر همه گردن كلفت ها و گردن كلفتي هاست. جبهه اصلي مقابل اين گفتمان، جبهه استكبار است كه جمهوريت و اسلاميت را يكجا در ايران پيش از انقلاب به مسلخ برده بود.

 در كنار اين گردن كشان جهاني، برخي گردن كشي ها و گردن كلفتي ها نيز در فضاي سياسي تاريخ پس از انقلاب ديده شده كه كم يا زياد در خدمت صاف كردن جاده دشمن خارجي قرار گرفته يا دست كم اسباب غفلت از دشمن اصلي را فراهم كرده است. اين صاحبان نفوذ هر چند كه داراي سلايق سياسي متفاوت - و بعضا مخالف هم- بوده اند اما در قدر مشترك خودكامگي، گرو گرفتن مسئوليت و قدرت و انتخابات، و بازي خيانت با منافع ملي و مصالح عمومي سنخيت پيدا كرده اند.

چه كسي باور مي كرد برخي تندروهاي دو طيف چپ و راست با هم در سال هاي 57 و 67 به ائتلاف پنهان رسيده باشند در حالي كه ظاهرا طي 61-51 سال قبل از آن سايه هم را با تير مي زدند؟ جريان روزنامه سلام و نشريه بيان و دفترتحكيم وحدت و طيفي از سران مجمع روحانيون و سازمان مجاهدين انقلاب واقعا معارض دولت سازندگي (به ويژه دولت اول) و رئيس آن كه جامعه روحانيتي و اصطلاحا راستي محسوب مي شد، بودند و بعضا اختلافات را تا حد پدركشتگي رساندند.

 آنها دو سال بعد از دوم خرداد 67 نيز تسويه حساب و عقده گشايي سختي با آقاي هاشمي رفسنجاني كردند و همين امروز برخي از اعضاي اين طيف كه صريح تر حرف مي زنند يا در خارج از كشور حضور دارند، همچنان با تندي و تلخي از هاشمي ياد مي كنند. اما اين همه مانع از آن نشد كه دوطيف با هم در سال 67 ائتلاف نكنند. آقاي حسين مرعشي سخنگوي حزب كارگزاران سازندگي 61 سال پس از ماجرا، تازه در بهمن سال گذشته از اين اتفاق رازگشايي كرد و در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت كه «ما از آقاي هاشمي استفسار كرديم كه تكليف چيست و او 6 ماه قبل از انتخابات خرداد 67 به ما گفت برويد سراغ حمايت از خاتمي».

 آن زمان در واقع مرزبندي ناقص چپ-راست از حيز انتفاع ساقط شده بود اما هنوز افكارعمومي فكر مي كرد جريان متبوع آقاي خاتمي، منتقد دولت سازندگي و جريان متبوع آقاي ناطق نوري ادامه سياست هاي دولت است. جامعه تشنه عدالت و پاكدستي دولتمردان با همين تلقي به خاتمي رأي داد كه در پوسترهاي تبليغاتي او نوشته شده بود «سلام بر 3 سيد فاطمي-خميني و خامنه اي، خاتمي»!

61 سال بعد از شعبده بازي خرداد 67، به نظر مي رسد تردستي مشابهي البته با برخي تغييرات و به روزآوري شگردها در حال نمايش در منظر افكارعمومي است. تا نشان سمّ اسبت گم كنند- تركمانا نعل را وارونه زن!

4- سنخيت «گردن كشي در برابر قانون و قدرت اندوزي نامشروع و مستي نعمت و تشكيل باند براي تداول و تداوم منصب» در دو طيف فتنه گر و حلقه انحراف، تحليل گران را به اين باور نزديك مي كند كه اين گروه ها در حال زد و بند و ائتلاف پنهان با يكديگر هستند. نگوييم كه سه نفر رئيس اين طيف ها و حلقه ها در گذشته با هم چه قدر گلاويز شدند و از جمله دو نفر اصلي طرفين، از شدت كينه چگونه هيزم كش آتش افروزي دشمن در فتنه و التهاب سال 88 شدند. آن دشمني ها مي تواند سر جاي خود باشد اما يك كينه بزرگ تر با اركان قانون اساسي كه مزاحم خودكامگي همين سياست بازان شده، فعلا آنها را همسو و هم جنس و هم داستان كند.

ضمن اينكه نفرات بعدي دو طرف نه تنها با يكديگر كينه ندارند بلكه بعضا پالوده نيز مي خورند و در نشريات يكديگر ضمن مصاحبه، هم پوشاني مي كنند و براي يكديگر آتش تهيه و تأمين عمليات مي ريزند. فعلا روزنامه ها و سايت هاي دو طرف مشغول ريختن آتش تهيه با مضامين «انتخابات آزاد»، «نمي گذارند و نگذاشتند كار كنيم»، «مي خواهند تقلب كنند»، «نمي گذارند چالش با آمريكا را حل كنيم وگرنه مشكلات كشور به راحتي حل مي شد» و... هستند. اما اين همه داستان نيست.

شما از خود بپرسيد طي 4-3 سال گذشته مثلا از ليدر حلقه انحرافي يا فرد اصلي حامي وي چندبار موضع گيري عليه فتنه گران و سران آنها شنيده ايد؟ ليدر حلقه كه دراين باره جزو ساكتين كامل است هر چند كه مثلا احساس مسئوليت كرد از دوستي با مردم اسرائيل يا پايان دوره اسلامگرايي سخن بگويد. متقابلا بارها در رسانه هاي فتنه گران و ضدانقلاب ديده شد كه درباره برخي كجروي ها و قانون شكني هاي حامي اصلي حلقه انحراف، هورا و مرحبا گفتند، هر چند كه سرزنش مواضع انقلابي گذشته او همچنان سر جاي خود باقي است.

5- اين نوشته در مقدمات خود مي ماند و موضوع آن بايد در فرصت ديگري بسط داده شود. به اجمال بايد گفت هر چند مهره چينان دو طيف فتنه گر و منحرف با چراغ خاموش و موتور روشن حركت مي كنند اما نهايتا تا يكي دو هفته آينده مجبورند از تاريكي بيرون بيايند و آنگاه معلوم شود كه اين صحنه نيز صحنه ائتلاف همه گروه هاي نفاق در جنگ احزاب است.

 لابد بي هياهو و شلوغي و مزاحمت و هزينه نخواهند بود. اين هم بخشي از پروژه ديرپاي جنگ نيابتي دشمن است كه ايران جديد و مقتدر، درگير فرسايش باشد. پس نيروي رسانه اي و تبليغاتي دشمن نيز پشت سر آنان قرار مي گيرد. غوغا و جنجال خاصيت اين جبهه ائتلافي پر از دروغ و نفاق است اما بايد به بركت تقواي جمعي در برابر گردن كشان قد علم كرد. اينجا آخر خط قانون شكني و رسم بد گروكشي است. ما سخت تر از اين موج ها را در سال هاي 87، 28 (انتخابات مجلس هفتم) و 88 از سر گذرانديم.

 اكنون جبهه اصلي مقابل مردم، همين جريان سركشي در برابر قانون است. بايد موج «نه» به آنان را به عنوان گفتمان اصلي جمهوري اسلامي احيا نمود و گردنشان را به بركت مردم نجيب و صبور و بصيري كه حماسه نهم دي 88 را رقم زدند، نرم كرد. اين شرط انتخاب رئيس جمهور با تراز «حسن سابقه و امانت و تقواست».

تحلیل جالب عليرضا رضاخواه از ابهامات بوجود آمده درباره انفجار اخیر ماراتن بوستون با مقاله «اتهامي که حتي القاعده هم آن را رد مي کند»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان را از نظر می گذرانید:

وقتي روز دوشنبه دو بمب در نزديکي هاي خط پايان ماراتن بوستون منفجر شد بسياري از سياست مداران ، کارشناسان امنيتي و مردم عادي در سرتاسر جهان شگفت زده شدند.ولي يک نويسنده که کتابش را برپايه چنين حمله اي نوشته بود غافلگير نشد."تام لونرگن "که خود از سال 1983 تا 1999 به طور مستمر هر سال در ماراتن بوستون شرکت کرده بود در سال 2002 کتابي با نام "تپه افسرده کننده :حادثه هيجان انگيز ماراتن بوستون "منتشر کرد.

در اين رمان نقشه يک تروريست وابسته به گروه هاي دست راستي در آمريکا براي انفجار بمب در ماراتن بوستون توسط کارآگاه بخش جنايي عقيم مي ماند. با اين حال ظاهرا اين بار پليس بوستون در دنياي واقعي نتوانسته بود به وظيفه خود در حفاظت از جان شهروندان آمريکايي عمل کند. دستگاه عريض و طويل امنيتي آمريکا که ترکيبي از 16 آژانس اطلاعاتي است در کنار پليس فدرال در ابتدا اعلام کردند که هيچ اطلاعاتي در رابطه با هويت و اهداف بمب گذار يا بمب گذاران در اختيار ندارند.

 3 روز بعد از ماراتن خونين بوستون ، همزمان با انفجار مهيب در يک کارخانه مواد شيميايي در تگزاس که به گفته فرماندار ايالت تگزاس قدرت انفجاري آن شبيه يک بمب هسته اي کوچک بوده و برخي دانشمندان قدرت آن را با يک زلزله 1/2 ريشتري مقايسه کرده اند، پليس فدرال آمريکا اعلام کرد؛ دو بمبي که روز دوشنبه در مسابقه دو ماراتن در بوستون منفجر شد، در يک کيسه تيره رنگ حمل شده بود.

 اف بي آي تاکيد کرد بمب ها احتمالا شامل زودپزهايي حاوي ميخ و بلبرينگ بوده است. رسانه هاي آمريکايي تصوير دو کيف که احتمالا بمب ها در آن حمل مي شده را منتشر کردند. ضعف سيستم اطلاعاتي باعث شد که پليس از مردم درخواست کمک کند. اتحاديه آتش نشانان و پليس براي دريافت اطلاعاتي که به بازداشت متهم يا متهمان منجر شود، 50 هزار دلار جايزه تعيين کردند، گويي که به دنبال اسامه بن لادن در کوه هاي تورابورا مي گردند.

در روز چهارم پليس دو عکس از مظنونين احتمالي منتشر کرد و آنها را مظنون کلاه سفيد و مظنون کلاه سياه خواند. به دنبال کشته شدن يک مامور پليس ايالتي در نزديکي دانشگاه ام آي تي يک لشکر کشي عظيم توسط نيروهاي مختلف نظامي و انتظامي آمريکا به شهر واترتون صورت گرفت. اف بي آي هويت مظنونين را دو برادر مسلمان چچني معرفي کرد و هدف آنها را جهاد و مقابله با تحقير اسلام در آمريکا عنوان کرده است. داستان تعريف شده توسط اف بي آي ابهامات زيادي را به دنبال داشته است به گونه اي که سناي آمريکا نيز به خاطر وجود تناقض هاي زياد در اين روايت خواستار توضيح اف بي آي در رابطه با اين موضوع در پشت درهاي بسته شده است.

از جمله اين تناقض ها اين واقعيت است که "تيمورلنگ سارنايف" برادر بزرگ تر و مظنون 26 ساله که پليس ادعا مي کند در درگيري مسلحانه کشته شده است، بارها از طرف اف بي آي مورد بازجويي قرار گرفته و سرويس امنيتي آمريکا کاملا با وي آشنا بوده، با اين حال در جريان شناسايي وي از مردم کمک خواسته و به گونه اي عمل کرده که برادران سارنايف مجهول الهويه اند. به گزارش رويترز تيمورلنگ در آخرين پيامي که در صفحه فيس بوک خود خطاب به پدرش منتشر کرده است، هرگونه دست داشتن خود در اين انفجارها را تکذيب و خود را قرباني يک توطئه خوانده است.

 سايت «دبکا فايل»، وابسته به محافل امنيتي و اطلاعاتي رژيم صهيونيستي مي نويسد، اين دو برادر، در حقيقت مأموراني دوجانبه بوده اند که هم از سوي ايالات متحده و هم عربستان سعودي به منظور نفوذ در شبکه جهاديون وهابي قفقاز شمالي ـ که مورد حمايت نهادهاي مالي عربستان سعودي هستند ـ استخدام شده بودند. از سوي ديگر تصاوير متعدد منتشر شده در اينترنت از احتمال دست داشتن شرکت امنيتي بلک واتر در اين انفجارها حکايت دارد.

نکته ديگري که به اين ابهامات مي افزايد ماهيت برنامه هدف گرفته شده در اين بمب گذاري است. ماراتن بوستون به هيچ وجه نماد ايالات متحده به عنوان يک قدرت جهاني يا مرکز سرمايه داري جهاني نيست (بر خلاف پنتاگون يا مرکز تجارت جهاني يا کاخ سفيد) بلکه محلي براي حضور معلمان و دانش آموزان و دانشجوياني از ايالات هاي مختلف آمريکا است. يعني افرادي که بيش از همه به سياست هاي افراطي کاخ سفيد در داخل و خارج آمريکا انتقاد دارند.

نکته ديگري که از نگاه رسانه ها در جريان تعقيب و گريز يک پسر نوزده ساله و يک ارتش تا بن دندان مسلح در شهر واترتون پنهان ماند موفقيت صاحبان صنايع اسلحه سازي و لابي ملي سلاح در آمريکا در وتو لايحه دولت براي محدود ساختن قوانين خريد و فروش سلاح مي باشد. تنها يک فاجعه تروريستي مي توانست حس تعلق و نياز به داشتن اسلحه را براي دفاع از خود در ميان قانون گذاران آمريکايي تقويت کند. براي يافتن پاسخ اين ابهامات شايد بايستي توجه ها را از شمال شرق آمريکا به جنوب آمريکا معطوف کنيم.

شهر واکو در تگزاس جايي که انفجار عظيم يک کارخانه مواد شيميايي تاکنون 12 کشته و بيش از 60 ناپديد به همراه داشته است. شهر "واکو"(Waco) و "روز ميهن پرستان" Patriot's Day (همان روزي که انفجار بوستون و تگزاس در آن روز رخ داد) براي آمريکايي ها دو واژه نمادين است که تراژدي هاي تلخي را در حافظه تاريخي ايشان زنده مي کند.

در سال 1985 در چنين روزي نيروهاي امنيتي فدرال با حمله به مقر يک گروه تروريستي دست راستي با نام " پيمان شمشير و سلاح پروردگار" يا CSAتمامي افراد اين گروه تروريستي را دستگير کردند. آنها مي خواستند با يک بمب شيميايي ساختمان پليس فدرال را منفجر کنند که البته موفق نشدند.

در روز 28 فوريه سال 1993 مأموران پليس اف بي آي به مقر فرقه داويديان به رهبري کورش ديويد در شهرک واکو در تگزاس يورش بردند و اين مرکز را محاصره نمودند. پس از 51 روز مقاومت و محاصره توسط اف بي آي و کشته شدن ۴ تن و زخمي شدن 20 تن از ماموران توسط افراد مسلح فرقه داويديان، در روز 19 آوريل يا همان روز ميهن پرستان در جريان يک آتش سوزي، 76 تن از اعضاي اين فرقه در آتش جان باختند. در ميان کشته شدگان 21 کودک و دو زن باردار نيز بودند.

 ماموران حاضر در صحنه بعد ها اعتراف کردند که از سوي دولت دستور به آتش کشيدن آنجا را داشتند. هواداران اين فرقه از جمله تيموتي مک وي، دولت بيل کلينتون را مسبب اين کشتار معرفي کردند. مک وي به تلافي اين حادثه، ساختمان فدرال اوکلاهما سيتي را در روز 20 آوريل سال 1995 منفجر کرد که 168 کشته (از جمله چندين کودک) و 800 زخمي بر جاي گذاشت.

هرچند اف بي آي تلاش مي کند تا با متهم ساختن دو برادر 19 و 26 ساله چچني که بيشتر عمر خود را در آمريکا گذرانده اند و هيچ گونه تماسي با شبکه تروريستي القاعده نداشته اند را عوامل اين انفجارها معرفي کند، اما ظاهرا القاعده هم حاضر به پذيرفتن اين اتهام نيست، طالبان پاکستان و جدايي خواهان چچني که هر دو بخشي از شبکه تروريستي القاعده محسوب مي شوند، هرگونه ارتباط خود با اين بمب گذاري ها را رد کرده اند، اين درحالي است که سران القاعده بارها حملات يازده سپتامبر 2001 را بزرگترين دستاورد خود ناميده بودند.

در ادامه، مقاله امروز روزنامه آرمان را به قلم سید محمود علیزاده‌طباطبایی( وکیل دادگستری) با عنوان «کارنامه‌ عیان و افشاگری علیه رقیب»می خوانید:
 
افشاگری و رو کردن دست رقبا در سال‌های اخیر به ابزار اصلی و محوری برخی بازیگران عرصه سیاسی برای رسیدن به اهدافشان تبدیل شده است. به‌نظر می‌رسد تعریف جناح رقیب از رقابت سیاسی، همچنان همان موضوعی است که پیروزی در آن تنها در گرو هجمه و از میدان به در کردن رقیب است. تعریفی که به‌صورت موازی موجبات تضعیف اخلاق و قانون در حوزه سیاست‌ورزی می‌شود، یعنی حقیقت در چارچوبی که نظم اجتماعی با برقراری آنها محفوظ می‌ماند.

 اینکه چرا سیاست در کشور ما دچار آسیب افشاگری می‌شود را باید در افول روش‌های مردمسالارانه یافت. در یک سیاست دموکراتیک آنچه روش سیاست‌ورزی و موفقیت در برنامه‌ها را تضمین می‌کند، جلب نظر افکارعمومی است. چیزی که نهایتا صندوق‌های رای و انتخابات، تعیین‌کننده نتیجه آن است. کارنامه گروه‌های حاضر در عرصه سیاسی درخصوص ایجاد رفاه عمومی و بهبود سطح معیشت مردم کاملا روشن است و از همین رو می‌توان پیش‌بینی کرد که نظر مردم نیز درخصوص این کارنامه چه خواهد بود. جناح رقیب قطعا داوری عمومی را نسبت به عملکردش می‌داند و از سوی دیگر چندان میلی به ترک کرسی قدرت ندارد.

در این وضعیت باید درگیری‌های درونی این جناح را نیز محاسبه کنیم تا متوجه شویم چرا قسمتی از اصولگرایان چنین تاکیدی بر افشای یکدیگر دارند. در وهله اول قرار است این سخنان متفاوت بار مسئولیت وضعیت موجود را بر دوش آنها سبک کند و در وهله دوم عاملی باشد برای پر کردن خلأ کارنامه‌ای که آنها باید برای جذب آرای عمومی به جامعه ارائه دهند.

 به‌عبارتی گروه‌هایی که این روزها از این سبک بیان در راستای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کنند، نقاط ضعف رقبا را وجه‌المصالحه‌ای برای کسب رای عمومی قرار می‌دهند. در یک چارچوب مردمسالارانه بیش از آنکه ضعف و خطای رقیب عامل پیروزی تلقی شود، کارکرد و توانمندی خود آن گروه و تاکید بر آن است که باید بستر پیروزی سیاسی را مهیا کند. به‌عبارت بهتر این نارسایی کارنامه مشخص سیاسی و مدیریتی است که طیفی از سیاسیون فعال جامعه را مجبور به افشاگری رقیب کرده است.

 مسلم است اگر گروهی از کارنامه کاری خود و مقبولیت آن در عرصه عمومی آگاه باشد هیچ دلیلی برای دست زدن به این شیوه نخواهد داشت. از منظری دیگر این افشاگری‌ها گاه نقض صریح و آشکار قانون است، همان قانونی که گروه‌های حاضر برای صیانت از آن تعهد داده‌اند که در چارچوب آن کار کنند. به‌طور مثال ماده 606 قانون مجازات اسلامی تاکید دارد که هر مقام دولتی اگر در جریان وقوع جرمی باشد و آن را به مقامات ذی‌صلاح قضایی اطلاع ندهد، خود به عنوان یک مجرم می‌تواند توسط دستگاه قضایی به 6 ماه تا 2 سال حبس محکوم شود.

اینکه اکنون برخی افراد و نهادها دست به افشای همدیگر می‌زنند این سوال را به ذهن متبادر می‌سازد که چرا آنها که در جریان چنین مسائلی بودند، پیش‌تر از طریق قضایی این موضوعات را پیگیری نکردند که حاشیه کمتری ایجاد کند و همچنین چرا اکنون و در آستانه یک رقابت سرنوشت‌ساز سیاسی مسائلی‌ را که به آن واقف بودند، بازگو کنند؟ آیا این شیوه افشاگری می‌تواند با ادعای آنها مبنی بر تلاش برای ایجاد عدالت همخوان باشد یا اهداف سیاسی پشت آن است؟

مجيد استوار (استاد دانشگاه )در مقاله ای با عنوان «عدالت و قانون‌خواهي ايرانيان»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

از اواخر قرن نوزدهم قانون و عدالت‌خواهي دو خواسته محوري نخبگان حاكم براي آباداني ايران بود. اكنون سال‌ها از تلاش ايرانيان براي در آغوش كشيدن قانون و عدالت مي‌گذرد و بسياري از نخبگان سياسي نيز با شعار عدالت‌محوري به ریاست رسیده‌اند. پس چرا اين آرزوي ايرانيان به نتيجه نمي‌رسد؟

يكم: فرهنگ سياسي ما ايرانيان آميزه‌اي از رندي، عدم تحمل و فقدان رعايت حقوق متقابل شهروندي است. ما هنوز در ابتداي راه طولاني شهروند شدن هستيم. به همين دليل فرهنگ گفت‌وگو، مصالحه و سازش در ميان ايرانيان بسيار امر نادري است. اين موضوع صرفا به ساختار سياسي مربوط نمي‌شود بلكه در ميان روابط عادي و روزمره ايرانيان نيز رواج دارد.

دوم: مشاركت سياسي ما ايرانيان از زمان مشروطه تاكنون توده‌وار بوده است و تلاش براي ساخت جامعه قانونمند با اقبال چنداني روبه‌رو نشد. به همين دليل فعاليت سياسي با روش‌هاي پوپوليستي و بدون شكل‌گيري احزاب و نهادهاي واسط پيش مي‌رود. رئيس دولت نهم و دهم بارها از بيزاري از احزاب سخن گفت و نهادهاي مدني و قانوني را مانع از انجام اقدامات توده‌گرايي خود معرفي كرد و در نتيجه، پارلمان به عنوان عالي‌ترين نهاد قانوني كشور مانعي براي اهداف توده‌گرايي وي تلقي شد. بنابراين هم در سطح ساخت‌ها و هم در سطح جامعه ما با موانع جدي براي شكل‌گيري جامعه مدني مواجه هستيم.

سوم: تقدم منافع فردي و گروهي بر مصالح جمعي و ملي يكي از ويژگي‌هاي فردي و جمعي ما ايرانيان است. به واقع ما در اين زمينه به بلوغ سياسي لازم نرسيده‌ايم. به همين دليل سياستمداران بعضا بدون توجه به مشاوره‌هاي متخصصان و درس خوانده‌ها به تصميم‌سازي‌هاي شتابزده و توزيع لجام گسيخته نقدينگي مبادرت مي‌كنند و براي تضمين بقاي گروه خود، مصالح احاد ملت را ناديده مي‌گيرند.

چهارم: براي رسيدن به وضع مطلوب در شرايط تاريخي و جديدي قرار گرفته‌ايم كه بايد تصميم بگيريم. تصميم براي پیشرفت مداوم. اين تصميم صرفا با اجماع فكري ميسر مي‌شود. اگر مي‌خواهيم ايران ثروت توليد كند و به پیشرفتی متوازن برسد چاره‌اي جز پذيرش دولت معتقد به اجرای پیشرفت و عدالت نداريم. براي حفظ قدرت ملي در منطقه ما نياز به توليد ثروت داريم. اكنون در همسايگي ما تركيه و امارات و قطر به شدت در حال تبديل شدن به بزرگ‌ترين اقتصادهاي منطقه هستند و ما براي رسيدن به معيارهاي مطلوب به مديريت كارآمد و درس خوانده براي اداره دولت نيازمنديم.

پنجم: ما براي ساخت جامعه مطلوب نيازمند آموزش مداوم براي مردم هستيم. آموزش مداوم در سطحي از توسعه اتفاق مي‌افتد كه مردم از تامين معيشت خود فراتر رفته و به تمرين و تربيت افراد مقيد بحقوق شهروندي مبادرت كنند. براي رسيدن به چنين مطلوبيتي، در ابتدا نيازمند مديريت هماهنگ پیشرفت در ايران هستيم تا دولت با تاكيد بر آموزش مداوم و اقتصاد چابک به عنوان موتور محركه پیشرفت عمل كند.

بنابراين دستيابي به قانون و عدالت نيازمند برنامه مدون و عملياتي است و صرفا با شعار محقق نمي‌شود. كمتر از دو ماه ديگر به انتخابات رياست‌جمهوري ايران زمان باقي‌است، در ميان انبوهي از كانديداها كه هر روز در حال اضافه شدن هستند، هنوز برنامه‌‌ مدوني براي چالش‌هاي پيش روي كشور منتشر نشده است و كسي درخصوص مهم‌ترين مسائل كشور بحثي نمي‌كند. ما براي رسيدن به وضع مطلوب صرفا به افراد رنگين نياز نداريم بلكه نيازمند برنامه‌هايي هستيم تا جايگاه ايران را طي يك دهه آينده ترسيم كنند.
    
ادبیات تهدید و تحقر آمیز آقای احمدی نژاد درمقابل مردم سخنرانی سفر های استانی ،محمد كاظم انبارلويي را بر آن داشت تا در مقاله ای با عنوان «آقاي رئيس‌جمهور كمي مهربانتر حرف بزنيد!»برای روزنامه رسالت  این طور بنویسد:

كمتر از 2 ماه به برگزاري انتخابات رياست جمهوري يازدهم و انتخابات شوراهاي اسلامي دوره چهارم  باقي مانده است.يكي از مسائل مهم در برگزاري انتخابات، موضوع امنيت و آرامش مردم در انتخاب گزينه‌هاي خودشان است.

دشمن از هم‌اكنون عزم خود را جزم كرده است تا سلامت انتخابات را از آغاز ثبت‌نام‌ها گرفته تا حين برگزاري و نيز اعلام نتايج، زير سئوال ببرد. دشمن تلاش مي‌كند از سوژه انتخابات براي افزايش منازعه قدرت در ايران به نفع خود سود ببرد. دشمن تلاش مي‌كند تبليغات انتخابات و نقد اضلاع قدرت را به سمت افشاگري پيش ببرد تا از اين طريق به اسراري كه دسترسي ندارد، دسترسي پيدا كند.

دشمن تلاش مي‌كند گفتمان ضد انقلاب در انتخابات را بر گفتمان انقلاب غلبه دهد و مفاهيم كليدي ولايت، عدالت و كارآمدي را زير سئوال ببرد. دشمن تلاش مي‌كند مشاركت سياسي را به هر قيمت كاهش دهد و از آن به عنوان يك فرصت براي اثبات عدم مشروعيت مردمي نظام،‌ نقض حقوق بشر و پرونده‌سازي عليه ملت سود جويد.

طبيعي است در اين فضا رئيس‌جمهور بايد به عنوان رئيس شوراي عالي امنيت ملي در صف مقدم مقابله با دسيسه‌ها و توطئه‌ها و نيرنگ‌هاي دشمن قرار گيرد و نگذارد آنها به اهداف خود برسند.

يكي از شعارهاي كليدي دولت،  مهرورزي است. تكيه كلام رئيس‌جمهور هميشه آن بوده كه محبت، دوستي و برادري در كشور حاكم باشد. يادم مي‌آ‌يد روزي رئيس‌جمهور، مهربانانه گفت: "عزيزان من حكومت نقش اول را در استقرار توحيد، عدالت و محبت دارد. حاكمان مي‌توانند عادل، موحد و مهرورز باشند. ما بايد در حد توان و وسع خود به طرف مهرورزي حركت كنيم." (22 ارديبهشت 91 در ديدار با مردمتربت‌حيدريه)
اخيرا رئيس‌جمهور در سفر به خوزستان و قم در سخنراني‌هاي خود از ادبياتي استفاده مي‌كند كه نشان مي‌دهد هم نقش خود به عنوان رئيس شوراي عالي امنيت ملي و نيز رئيس‌جمهور مهرورز را به فراموشي سپرده است.

او مي‌گويد: "به من گفته‌اند اگر زياد حرف بزني پدرت را در مي‌آوريم."
اين‌گونه سخن گفتن در شان يك رئيس‌جمهور نيست.
معلوم نيست مخاطب او چه كسي است؟ حريف و رقيب او در اين حرف زدن كيست؟ مردم سئوال مي‌كنند چه كسي مايل به حرف زدن رئيس‌جمهور نيست. رئيس‌جمهور كه هر روز حرف مي‌زند و سخنان او در رسانه‌ها انعكاس مي‌يابد. ده‌ها سئوال به اين گفته، بار است و چون مخاطب به پاسخ آن نمي‌رسد مصداق روشن تشويش اذهان عمومي است.

يا رئيس‌جمهور فرموده‌اند: "دو زار در جيب مردم مي‌گذاريم، عده‌اي جيغ مي‌كشند."
اين‌گونه سخن گفتن در درجه اول تحقيرمردم است.  مردم ما نياز به اين ندارند رئيس‌جمهور "دو زار" در جيب آنها بگذارد. اگر حق آنهاست منتي نبايد گذاشت و اگر نيست چه اصراري بر اين كار وجود دارد.

هر دريافت و پرداختي از سوي دولت تابع مقررات و قوانين كشور است. اگر در اين مقررات چنين اجازه‌اي داده شده است رئيس‌جمهور وظيفه طبيعي خود را انجام مي‌دهد. اگر نبايد داده شود و كسي به اين پرداخت انتقاد دارد نبايد نقد او را به "جيغ" تعبير كرد.
به نظر مي‌رسد ادبيات رئيس‌جمهور محترم اين روزها با نزديك شدن به ايام انتخابات متناسب با وظايف و مسئوليت‌هاي ناشي از سوگندي كه ياد كرده نيست.

او بايد فضاي سياسي كشور را مديريت كند تا مردم، انتخاب خود را انجام دهند و همان‌طور كه در سوگند رياست جمهوري در پيشگاه ملت گفته؛ "امانتي را كه ملت طي دو دوره به او سپرده‌‌اند، ‌همچون اميني پارسا وفداكار به منتخب پس از خود بسپارد." رئيس‌جمهور بايد با استفاده از تجربه انتخابات سال 88 كه دشمن راي مردم را به تير و تهمت تقلب ‌آلود و به قول خود علامت سئوال روي نتايج انتخابات گذاشت، كاري بكند كه هرگونه شبهه عدم سلامت يا دخالت دولت در انتخابات را با رفتار معقول خود از اذهان بزدايد.

رئيس‌جمهور از هر حرف يا تحركي كه بهانه به بدخواهان بدهد، بايد پرهيز كند تا بتواند يك انتخابات پرشور و گسترده را تدارك كند و نام نيك خود را به عنوان نقطه پايان خدمت دو دوره در تاريخ ايران ثبت نمايد. كافي است براساس قاعده مهرورزي، اين روزها كمي مهربانتر سخن بگويد. اين توقع مردم و نخبگان است و فكر نمي‌كنم اين انتظار خارج از طاقت او باشد.

صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به «تحليل سياسي هفته»اختصاص داد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
هفته اول ارديبهشت ماه نيز سپري شد درحالي كه جو انتخابات بر آن سنگيني مي‌كرد و اذهان عمومي را به خود مشغول داشت. حدود دو هفته تا زمان ثبت نام داوطلبان انتخابات رياست جمهوري يازدهم فرصت باقيست ولي از مدتها پيش بيش از 20 نفر وارد عرصه رقابت‌هاي زودهنگام تبليغاتي شده و خود را براي كسب اين كرسي آماده مي‌كنند.

از هم اكنون برخي كانديداها، براي اثبات و تثبيت خود به شعارهاي عوامفريبانه و بي‌پشتوانه متوسل شده‌اند. دولتي‌ها نيز با انجام سفرهاي پرحاشيه استاني، همچنان ادعا مي‌كنند عده‌اي نمي‌گذارند دولت كار كند و مبلغ يارانه‌ها را به 250 هزار تومان افزايش دهد!

شايد كمترين خاصيت اين ادعاها، منحرف كردن اذهان از مسائل اقتصادي و معيشتي و سرگرم كردن مردم با وعده وعيدهاي بي‌پشتوانه است. واقعيت اينست كه دولت كه ماههاي پاياني فعاليت خود را سپري مي‌كند بيش از هميشه از رسيدگي به معيشت جامعه غافل شده و سرگرم تبليغات گسترده براي ارائه تصويري مثبت از عملكرد هشت ساله خود است درحالي كه در اصل به شدت به دنبال معرفي و جا انداختن كانديداي مورد نظر خود مي‌باشد، هر چند كه معاون رئيس‌جمهور منكر ارائه كانديدا از سوي دولت شده ولي همه فعل و انفعالات از تلاش چند لايه دولت براي ايجاد بحران در انتخابات خبر دارد.

شواهد موجود در جريان سفرهاي اخير رئيس‌جمهور در ماه‌هاي پاياني دولت حاكي است درحالي كه بسياري از وعده‌هاي دولت عملي نشده و مشكلات اقتصادي زيادي بر اثر عدم مديريت دولتمردان بر كشور عارض شده، ايشان به جاي توضيح درباره عملكرد دولت، اقدام به فرافكني و در پيش گرفتن سياست تهاجمي براي متهم كردن ديگران كرده است؛ كاري كه معمولاً دولت‌هاي بي‌كفايت براي سلب مسئوليت از خود انجام مي‌دهند.

جملاتي از قبيل: "نمي گذارند كار كنيم" و... عبارت دهان پركني است كه اين روزها رئيس‌جمهور در ماه‌هاي پاياني عمر هشت ساله دولت خود بسيار بر زبان جاري مي‌كند و در زماني كه افكار عمومي از او توقع دارد مثل صندوقداري كه در ابتداي روز، دخل را تحويل گرفته و غروب بايد حساب و كتاب پس داده و پاسخگوي عملكرد خود باشد، داد و بيداد راه مي‌اندازد تا بلكه ماجراي دخل و صندوق را از يادها برده و بي‌محاسبه از صحنه بگريزد. واقعاً حيرت‌‌آور است، دولتي كه 8 سال همه چيز را در اختيار داشته و همه هم برايش هزينه كرده اند، اكنون از پاسخگويي فرار مي‌كند و سعي دارد در قالب اپوزيسيون ظاهر شود.

در اين هفته بار ديگر موج جديد گراني‌ها آغاز شد و اين درحاليست كه دولت نه تنها تماشاگر اين صحنه است و حتي از دلداري دادن به مردم و حمايت از حقوق مصرف كنندگان خودداري مي‌كند بلكه با شعارهاي خود، نمك به زخم مردم مي‌پاشد.

گراني‌هاي فزاينده چند روز اخير در حوزه كالا و خدمات پرمصرف مانند مواد غذايي، پوشاك و دارو علاوه براينكه مردم را از ناحيه اقتصادي و معيشتي تحت فشار قرار داده، از جنبه ديگري نيز زمينه ايجاد دغدغه‌هاي فكري را براي اقشار مختلف مردم فراهم آورده است. مردم اين روزها دائماً از خود و ديگران مي‌پرسند علت چنين شرايط آزار دهنده‌اي در حوزه اقتصاد كشور چيست و چرا مسئولان اجرايي با اين همه وعده و وعيد، براي متوقف ساختن اين روند اقدامي صورت نمي‌دهند.

 بنطر مي‌رسد با توجه به اين شرايط حاد، دلسوزان نظام بايد نسبت به اتخاذ تدابيري براي متوقف ساختن تصميمات تورم زا، گراني آفرين و پرهزينه دولت در زمينه معيشت عمومي طي چند ماه باقي مانده تا پايان دوره فعاليت دولت دهم هوشيار باشند و اقداماتي براي متوقف كردن اين روند و ايجاد ثبات نسبي در قيمت‌ها در پيش بگيرند.

در مسائل خارجي، رويدادهاي كشورهاي سوريه، مصر، بحرين و ميانمار از درجه اهميت بالاتري نسبت به ساير رخدادها برخوردار بودند. بحران سوريه در هفته جاري شاهد سه تحول شاخص بود. نخست، پيشروي ارتش و تسلط نيروهاي دولتي بر مواضع مهمي كه دردست شورشيان بوده است، رفته رفته تحولات سوريه را به مسيري سوق مي‌دهد كه ابتكار عمل را به طور كامل دردست دولت دمشق قرار مي‌دهد. نيروهاي دولتي طي هفته جاري مناطق مهمي را در حلب و حمص به تصرف در آوردند و به گفته منابع دولتي سوريه، شورشيان متحمل ضربات سنگيني شده‌اند.

همزمان با اين اتفاقات، "معاذ الخطيب"رئيس تشكيلات مخالفان كناره گيري كرد و يك مسيحي كمونيست به نام "جورج صبرا" به جاي وي نشست. كناره گيري معاذالخطيب مي‌تواند متاثر از پيشروي نيروهاي دولتي و تضعيف بيشتر در جبهه مخالفان باشد.

در اين حال، اتحاديه اروپا اعلام كرد كه تصميم گرفته است از مخالفان سوريه نفت خريداري كند تا بلكه از اين طريق بتواند با تزريق پول، جبهه مخالفان را تقويت نمايد كه اين مسئله نيز، در عين حال كه مداخله آشكار در امور داخلي سوريه محسوب مي‌شود و اقدامي غيرقانوني تلقي مي‌گردد، تاييد ديگري بر منفعل شدن مخالفان و ضعف روزافزون آنان مي‌باشد. اكنون روند تحولات در سوريه به سرعت به نقطه‌اي نزديك مي‌شود كه براي مخالفان و حاميان آنها، چاره‌اي جز گردن نهادن به راه حل سياسي و گفتگو باقي نمي‌گذارد.

اين هفته، در مصر، پس از تبرئه مبارك، ديكتاتور ساقط شده اين كشور از دومين اتهامش مبني بر حيف و ميل اموال بيت‌المال، اين كشور بار ديگر دچار تنش و تشنج شد و تظاهرات و درگيري‌هايي در چند شهر رخ داد كه عمده آنها عليه جريان حاكم و به خصوص شخص مرسي، رئيس‌جمهور اين كشور بود.

در پي اين تحولات، دادستان مصر در اعتراض به روند دادگاه مبارك، اعلام كناره گيري كرد و تاكيد نمود كه ايادي و وابستگان رژيم مبارك در قوه قضائيه مصر نفوذ دارند و تا زماني كه اين وضعيت ادامه دارد، امكان برگزاري دادگاه عادلانه براي ديكتاتور سابق و عناصر خلافكار حكومتش وجود نخواهد داشت.

اين هفته، در بحرين اعتراضات مردمي عليه رژيم مستبد و ظالم آل خليفه ادامه يافت و شهر منامه، پايتخت اين كشور شاهد تظاهرات گسترده‌اي بود كه همچون موارد گذشته با سركوب نيروهاي امنيتي رژيم مواجه شد و شماري زخمي بر جاي گذاشت.

دور جديد تظاهرات در بحرين به بهانه برگزاري مسابقه ورزشي موسوم به "فرمول يك" به راه افتاده است و مخالفان رژيم از اين فرصت كه بسياري از خبرنگاران رسانه‌هاي بين‌المللي در اين كشور حضور دارند، بهره‌برداري كرده و تلاش كردند تا صداي اعتراض خود را به جهانيان برسانند. برگزاري مسابقه "فرمول يك" فرصتي شد كه رژيم ناخواسته آنرا به وجود آورد و مخالفان رژيم به خوبي از آن استفاده كردند، به گونه‌اي كه رئيس اروپايي مسابقه، رژيم آل خليفه را به باد انتقاد گرفت كه چرا با وجود تنش‌هاي شديد سياسي در كشور، ميزباني اين مسابقه را پذيرفته است.

اين هفته، مناطق مسلمان نشين كشور ميانمار بار ديگر شاهد هجوم وحشيانه و ضدانساني افراطيون بودايي بود كه به كشته و زخمي شدن صدها نفر از مسلمانان محروم و بي‌دفاع اين كشور منجر شد. رهبران تندرو بودايي در اقدامي تحريك‌آميز، مسلمانان منطقه را به قتل يك راهب بودايي متهم كردند و از پيروان افراطي و متعصب خود خواستند انتقام خون وي را از مسلمانان بگيرند.

 اين درحالي بود كه شواهد روشن و مستندي بر اين ادعا وجود نداشته است. با اينحال، تندرو‌هاي بودايي در كمال قساوت به مسلمانان حمله كردند، دهها نفر را به وضع فجيع و تكان دهنده‌اي به قتل رساندند و منازل آنها را به آتش كشيده و هزاران مسلمان را وادار ساختند با برجاي گذاشتن مال و اموال خود از محل سكونت خود فرار نمايند. اين جنايات آشكار در مقابل چشم جهانيان، مجامع مدعي دفاع از حقوق بشر و تاسف آورتر از آن، در برابر چشم ميليونها مسلمان رخ مي‌دهد درحالي كه نه تنها هيچ اقدامي براي حمايت از مسلمانان برمه صورت نمي‌گيرد بلكه حتي از محكوميت لفظي اين جنايات نيز خبري به چشم نمي‌خورد.

«بودجه نفتي و نگراني‌ها»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دکتر علی شمس اردکانی ( رييس کمیسیون انرژی اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران)را  درپایان می خوانید:

بالاخره با شش ماه دیرکرد، بودجه سال 1392 به کمیسیون تلفیق مجلس رسید و تا نیمه اردیبهشت راهی صحن علنی مجلس می‌شود.
ولی پیش از بررسی ارقام لایحه بودجه تقدیمی از سوی دولت و تغییراتی که مجلس در آن خواهد داد، به نظر مي‌رسد كه بايد به پرسش‌ها و نگراني‌هايي پاسخ داده شود.

از جمله:
1- چرا در زمانی که بیکاری گسترده و رکود مزمن کمر تولید ملی را شکسته دنبال افزایش مالیات از بنگاه‌های تولیدی هستیم؟
2- چرا تعداد کارمندان مستقیم دولت در ایران بیش از کارمندان دولت سوسیالیست فرانسه است؟
3- چرا بیشتر شرکت‌های دولتی به جای اینکه به عنوان سود سرمایه‌گذاری دولتی و مالیات بر درآمد سهمی از بودجه دولت را تامین کنند، سالانه از بودجه ردیف کمک دریافت می‌کنند و آنچه هم که به اسم پروژه‌ها و زیر عنوان تملک‌های جدید یعنی سرمایه‌گذاری خرج می‌کنند باز
هم سرمایه‌های دولتی نازا هستند؟

4- چرا سهم مصارف نفت و گاز داخلی از دید بازده اقتصادی ارزیابی نمی‌شود.
5- چرا پول حجم عظیم گازهايی را که هدرسوزی می‌شود، به حساب هیچ کس نمی‌نویسیم و هیچ کس از این بابت غرامت نمی‌دهد؟
6- چرا سهم سرمایه‌گذاری در نفت و گاز را از پول فروش داخلی و خارجی نفت و گاز آن‌قدر نمی‌دهیم که بتوانيم حداقل با قطر رقابت كنيم و نتيجه آن مي‌شود كه شیخ قطر بتواند در بیست سال گذشته یکصد و پنجاه میلیارد دلار بیش از سهمش از میدان مشترک پارس جنوبی برداشت کند و بخشی از پول این اضافه برداشت را علیه مصالح ملی ایران اسلامی و برای ترویج وهابیت و سلفی‌گری و خدمت به آمریکا و اسرائیل خرج کند؟

7- چرا با اینکه پنج سال از اخطار مقام معظم رهبری پیرامون لزوم کاهش شدت مصرف انرژی می‌گذرد، کماکان در بودجه‌های سالانه برای کاهش شدت انرژی هیچ‌گونه برنامه و ردیف اعتباری نداریم؟
8– چرا در سال تولید ملی (1391) سهم تولید و صنعت از محل‌های قانونی مصوب در قانون بودجه پرداخت نشد و برای سال 1392 هم ردیف آشکاری در جداول بودجه برای تولید دیده نمی‌شود؟
9- چرا به رقم ساده 5/4 میلیون دانشجو با خروجی سالانه نهصد هزار فارغ التحصیل و نیاز ایجاد شغل برای ترکیب معقولی از این دانشگاه رفته‌ها و دیگران (حداقل ترکیب یک به دو) هیچ پیش‌بینی بدی نداریم؟

10- چرا لایحه بودجه طوری نوشته نشده است که اجرائیات اسناد بالادستی و به ویژه سند چشم‌انداز، قانون برنامه پنجم، اجرائیات اصل 44 قانون اساسی و تمهیدات لازم برای بهبود فضای کسب و کار را مژده دهد؟
11- چرا لایحه بودجه در مقابل وضعیت رکود تورمی که جان همگان را به لب رسانده، ساکت است؟
12- چگونه در حالی که بخش انرژی دستگاه‌های اجرایی به ویژه در وزارتخانه‌های نفت و نیرو بدهی‌های کلانی به بخش خصوصی بابت پروژه‌های اجرا شده دارند، بنگاه‌های تولیدکننده تجهیزات انرژی و بدهكاران این طرح‌ها خواهند توانست نقدینگی لازم را برای اجرای پروژه‌های جدید تامین کنند؟ البته کمیسیون تلفیق مجلس محترم با عنایت به لزوم کاهش هزینه‌های جاری و افزایش حراست از سرمایه‌های ملی سه ابتکار جالب در مصوبه اخير خود ارائه کرد:

1- هزینه‌های هدفمندسازی را از یکصد و بیست هزار میلیارد تومان درخواستی دولت به پنجاه هزار میلیارد تومان کاهش داد و دمیدن در تنور توقع براي توزیع پول را تا حدی متوقف کرد. امید آنکه هفتاد هزار میلیارد تومان مابه‌التفاوت این دو رقم به سمت بنگاه‌های تولیدی سوق پیدا کند.
2- سرمايه‌گذاري در نفت و گاز را معادل هشت ميليارد دلار اضافه كرد.
3- بخشی از بهای مصارف داخلی نفت و گاز را که اکنون از نظر ارزش هیدروکربوری معادل روزانه 3/5 میلیون بشکه شده، برای سرمایه‌گذاری در نفت و گاز تخصیص داد.
به امید روزی که همه بهای فروش داخلی و خارجی نفت و گاز فقط در حساب سرمایه منظور شود و آن روز است که می‌توانیم ادعا کنیم که از قباحت خام فروشی و نفت خواری نجات پیدا کرده‌ایم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها