يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۱۴۴۹۲۶
زمان انتشار: ۱۴:۰۳     ۱۰ تير ۱۳۹۲
دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم.

این روزها حالت خوب نیست، این را دکترها می گویند اما در چهره ات مثل همیشه آرامش هست و نور؛ مثل همان وقت ها که بچه بودم و روی پایت می نشستم تا برایم از روزهای دلاوریت بگویی.

چقدر قصه هایت را دوست داشتم و برایم حکم قهرمانی را داشتی که دیگران در افسانه ها سراغش را می گرفتند؛ به دوستانم که می گفتم بابام قهرمانه شاید از حسودی نمی دانم و شاید در عوالم بچگی می شنیدم که اگر قهرمانه چرا حتی یه خط هم تو جبهه بهش نیافتاده؟! و این سوال شد ملکه ذهنم و تا همین چند سال پیش هم خودم از تو می پرسیدم چطوره که 96 ماه جبهه بودی و یه خط بهت نیفتاده شاید بیماری های 20 ساله ات را هم به پای مریضی معمولی گذاشتم.

 

 

همین چند وقت پیش بود که متوجه شدیم بر اثر گازهای شیمیایی کل بدنت را تومور گرفته و توی 54 سالگی دکترا بهمون گفتند که فقط  و فقط از دست خدا کاری بر میاد؛ فقط از دست خدا.

این روزها بدون تو خانه ام سرد و ساکت است، سخت می گذرد سخت و من الان حرف دوستم، عباس را می فهمم که می گفت وقتی پدر درخانه نیست بدون تکیه گاهی !

 از 4 روز پیش هم ریه هات تنهایت گذاشتند و به کما رفتی؛ این روزها زیاد می شنوم که کاش راحت بشه از این همه عذاب؛ کاش خدا رحمی به خودش بکنه و ببرتش اما از این همه حرف فقط یه حرف به دلم نشست اونم حرفی بود که مادر گفت بعد از اینکه تو به کما رفتی؛ از پشت شیشه ها تو را می دید و می گفت دیگه زمین برایش تنگ شده است؛ و من چقدر این تشبیه به دلم نشست.

زمین برایت تنگ شده است؛ اما نمی دانم چرا دلم بهانه می گیرد نمی خواهم شانه های مردانه ای را یک عمر تکیه گاهم بود برای همیشه از دست بدهم.

در چشمانت، جا پای اشک‏های زلال نیمه ‏شب‏های دعا و نیایش به جا مانده،  وجودت، سرچشمه پاک‏ترین و بی‏کرانه‏ترین کانون‏های عشق و محبت است و قامت چون سروت، نشانی از استقامت و پایمردی. از تکه‏های سربی گلوله‏ های دشمن، بر وجودت سدّی ساختی در برابر هوا و هوس. 

 


 

تو، راهت را خود، برگزیدی؛ تو عاشق بودی و نگذاشتی عشقت را از دلت بگیرند؛ نگذاشتی بر بوم سفیدرنگ قلبت، طرحی از سنگ بکشند.

یادگار نخل‏های سوخته و پرچم‏ های برافراشته! یادگار لحظه‏ های مقاومت و ایثار و شهادت و افتخار! برایمان بمان تا از هُرم نفس‏های خدایی‏ات، فریاد آزادی و آزادگی، در وجودمان جان گیرد.

ایثار کردی، تا دلت اسیر نشود؛ تا اندیشه‏ های آسمانی‏ات، ترور نشود، تو، رمز پرنده شدن را می‏دانستی.

این روزها همه آرزویم این است که تپه های توی مانیتور تبدیل به دشت نشود و  ....

------------------------------------------

تحریریه پایگاه 598 نیز با ابراز تبریک به همکار و دوست رسانه ای اش علیرضا رضازاده به علت داشتن چنین پدری، از خداوند منان طلب بهبودی وضعیت جسمی این جانباز سرافراز را می نماید.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها