کد خبر: ۱۴۹۸۶۶
زمان انتشار: ۱۰:۲۸     ۲۹ تير ۱۳۹۲
سرمقاله امروز روزنامه‌هاي «کیهان،تهران امروز،رسالت،جمهوری اسلامی »را مي‌توانيد در اينجا بخوانيد.
سعدالله زارعی امروز ( شنبه) در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان«واقع‌بینی در تحولات مصر » به واکاوی تحولات اخیر این کشور پرداخته و نوشت:

معمولا در تحولات اجتماعی تفاوتی میان آنچه در کلیت یک پدیده روی می‌دهد با آنچه در اجزاء آن پدیده روی می‌دهد وجود دارد و از این رو یک جامعه‌شناس و یا روانشناس اجتماعی تلاش می‌کند تا با جداسازی اجزاء و سپس کشف روابط هر پدیده با پدیده‌های دیگر حتی‌الامکان به همه حقایق دست یابد و به تصویر جامعی از تحولات اجتماعی برسد که البته کار بسیار سخت و توام با ضریب خطای نسبتا بالا می‌باشد به همین دلیل در بسیاری از موارد جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی قادر به پیش‌بینی آینده نیستند.

یکی از اصلی‌ترین پایه‌های بررسی تحولات «نفوذ» می‌باشد و در این مقوله در اینکه آیا آنچه در سطوح بالا می‌گذرد با آنچه در سطوح زیرین جریان دارد، با یکدیگر نسبت «الزام»ی دارند مباحث زیادی میان جامعه‌شناسان پدید آمده است. جزمیت‌گرایان نظیر «مارکس» معتقد به وحدت روندها و نتایج هستند آنان روند تحولات اجتماعی را بصورت خطی مطالعه کرده و از آن تفسیر واحدی بروز می‌دهند اما اغلب جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی معتقدند نسبت الزام‌آوری میان درجه نفوذ در سطح بالا و سطح پایین یک پدیده اجتماعی وجود ندارد. «تالکوت پارسونز» معتقد به چهار نوع نفوذ است وی می‌گوید نفوذ سیاسی متعلق به طبقه اول جامعه است که طبقه حکمرانان را شامل می‌شود این نفوذ اگرچه بسیار موثر است اما در پایدار بودن آن تردید جدی وجود دارد.

یک نوع از نفوذ دیگر «نفوذ اعتباری» است که به اعتبار یک توافق روی داده و میزان پایایی آن به دوره توافق بستگی دارد این نوع از نفوذ هم اگرچه می‌تواند پایه‌های یک تحول اجتماعی را شکل دهد اما خود مانند نفوذ سیاسی محکوم به دوره خاص زمانی است. نوع دیگری از نفوذ، نفوذ مبتنی بر «وفاداری‌های متفاوت» است.

در این نوع، نفوذ سیاسی و اعتباری به نوعی نگرش خاص در جامعه تبدیل شده و پایایی آن نسبت به دو نوع دیگر بیشتر است، مارکسیسم و ناسیونالیسم دو نمونه از این نوع نفوذ به حساب می‌آیند. نوع چهارم نفوذ معطوف به هنجارهاست. این نوع از نفوذ پایه‌های اصلی تحولات اجتماعی را تشکیل می‌دهند و تاثیرات جدی بر انواع نفوذهای دیگر دارند. البته این نوع از نفوذ در یک بستر زمانی طولانی شکل می‌گیرد و حرکت بطئی دارد.

در محیط منطقه‌ای ما شاهد هر چهار نوع نفوذ هستیم گاهی این‌ها را یکی دیده‌ایم و خواسته‌ایم از همه آن ها تعریف واحدی ارائه دهیم ولی زمانی که با راه جداگانه نوعی از نوع دیگر مواجه شده‌ایم متوجه شده‌ایم که پدیده را آنگونه که باید نشناخته‌ایم اما واقعیت این است که در اینجا بیش از آنکه ما در فهم پدیده دچار خطا شده باشیم در این همانی پدیده دچار خطا و ساده‌انگاری شده‌ایم. جدای از اینکه گاهی هم ناخواسته به ورطه نوعی جزمیت‌گرایی هم می‌افتیم.

بگذارید در بررسی این موضوع مثالی بزنیم. در مصر ما با مقوله‌ای بنام «تحولات» مواجه هستیم بعد از مدتی اتفاقاتی افتاده است و بعضی از ما در درستی درک خود در این موضوع دچار تردید شده‌ایم و به عبارت دیگر درباره اینکه آنچه در مصر می‌گذرد، واقعا «تحول» است به تردید افتاده‌ایم و بعضا حکم کرده‌ایم که نظام مبارک بازسازی می‌شود و همان کارگردانان دوره مبارک یعنی جبهه مشترک غربی صهیونیستی عربی به صحنه باز‌می‌گردند و گاهی از این هم پا را فراتر می‌گذاریم و می‌گوئیم از اول هم آنچه روی داده، برنامه‌ریزی همان جبهه حامی مبارک بوده است. اما واقعیت این نیست.

واقعیت این است که ما در مصر بدون شک با یک روند واقعی بنام «تحولات» مواجه هستیم ولی این تحولات چند لایه دارد که ما به دلیل آنکه بعضی از لایه‌های آن را ندیده‌ایم، موضوع را در لایه یا لایه‌های خاص بررسی کرده و بطور طبیعی به نتیجه واقعی نرسیده و به عبارت دقیق‌تر دچار بن‌بست شده‌ایم. بن‌بست تحلیلی ما، خطای ما را به ما نشان می‌دهد نه خطا بودن آنچه در صحنه عینی در مصر روی داده است.

ما در تحولات مصر روی بیانیه‌ها و اقدامات ارتش، بیانیه‌ها و اقدامات احزاب و دسته‌های سیاسی از جمله اخوان‌المسلمین، بیانیه‌ها و اقدامات شخصیت‌های ذی‌نفوذ مصر و بیانات و اقدامات جبهه غربی- عربی تمرکز کرده و آن‌ها را عین «واقعیت» تلقی کرده‌ایم و با بالا و پایین شدن صاحبان بیانیه‌ها و اقدامات، بالا و پایین شده‌ایم و حال آنکه صاحبان و عاملان اصلی تحولات یعنی «مردم» و «هنجارها» را به حساب نیاورده‌ایم. این در حالی است که پدیده تحولات در مصر توسط این توده‌ها ایجاد شده و توسط صاحبان بیانیه‌ها و اقدامات تفسیر شده است. در چنین شرایطی بروز خطا در ارزیابی ما کاملاً طبیعی و بدیهی است. برای درک دقیق‌تر این تفاوت می‌توانیم چند مثال بزنیم.

مردم در مصر در میان همه مکاتب و در میان همه آنچه «راه‌حل» معرفی می‌شوند به «اسلام» اعتماد دارند و اساساً نسبت آنان با اسلام را نمی‌توان با تعلق خاطر گروهی از آنان به تجربه‌ها و اندیشه‌های دیگر نظیر ناصریسم، پان عربیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم مقایسه کرد و از این رو می‌بینیم وقتی مصریان در یک میدان یا خیابان جمع می‌شوند،‌ اسلام برجسته‌ترین و عام‌ترین وجه مشترک آنان است و از این رو بود که در انتخابات آذر و دی 1390، 85 درصد مسلمانان مصری به اسلام‌گراها رأی دادند. پس نباید در این موضوع که حاکمیت اسلام برجسته‌ترین خواسته‌های مصریان است تردید کرد.

 درباره مدل اسلامی مورد نظر آنان هم باید گفت مصریان دنبال «اسلام مصری» هستند کما اینکه هر ملتی نوعی از اسلام را به تناسب تجربه، تاریخ و ویژگی‌های فرهنگی خود می‌پذیرد که با انواع دیگر تفاوت‌هایی دارد. همه می‌دانیم که اسلام مصریان بیش از هر چیز به «عرفان» و اندیشه‌های عرفانی تمایل دارد و از این رو تشیع و تصوف در میان مصریان دارای جایگاه برجسته بوده و در دوره‌هایی از زمان به آنان در رسیدن به حکومت اسلامی کمک کرده است. پس می‌توانیم با قاطعیت بگوئیم این نوع از اسلام، میانه‌ای با دو نوع از اسلام ندارد، اسلامی که بر افراط‌گرایی وهابی تکیه دارد و اسلامی که بر انزوای سکولاریستی بنا شده است.

مثال دیگر، مردم مصر بر حسب تجربه 200 سال اخیر خود یعنی از سال حمله ناپلئون بناپارت به مصر تا زمانی که حسنی مبارک از اریکه قدرت به زیر کشیده شد، غرب و جبهه آن را در مقابل خود دیده‌اند. مصر در اوایل قرن نوزدهم به اشغال ارتش متجاوز فرانسه به فرماندهی ناپلئون درآمد و از دو دهه پایانی قرن 19 تا اواسط دهه سوم قرن بیستم در اشغال کامل انگلیس بوده و از اواسط دهه سوم تا اوایل دهه ششم قرن بیستم حکومت یک خانواده تحت حمایت انگلیس را تجربه کرده است و از اواخر دهه پنجم قرن بیستم تا اواسط دهه هشتم این قرن دست کم چهار بار با جنگی که غرب، دشمن مصریان را حمایت می‌کرده، مواجه بوده‌اند و از اواسط دهه 1970 تا اوایل دهه 2010 هم شاهد یک رژیم دیکتاتور وابسته به غرب بوده و حاصل همه این سالها یعنی از حمله ناپلئون تا سقوط مبارک، فقر و عقب‌ماندگی و بیچارگی بوده است.

 کاملاً واضح است که این مردم تحت هیچ شرایطی پای ورقه‌ای که این وضع را تداوم ببخشد امضا نمی‌کنند و در عین حال هر صدایی را که در صدد نفی سیطره غرب باشد مورد حمایت قرار می‌دهند. براین اساس همین روزها یک شبکه تلویزیونی غرب با تعجب گفت مردم در هر دو اجتماع میلیونی هواداران و مخالفان محمد المرسی رئیس جمهور برکنار شده مصر با دخالت آمریکا مخالفند و معتقدند دخالت‌های آمریکا مانع وحدت مصریان شده است.

براساس مدلی که تالکوت پارسونز ارائه کرده است، «اسلام» و «غرب‌ستیزی» در مصر یک هنجار است و تاثیر و «نفوذ اجتماعی» این دو بر تحولات به مراتب و با فاصله بسیار زیاد از عوامل دیگر- نفوذ سیاسی، نفوذ اعتباری و نفوذ پیمانی- بیشتر است و دقیقا از این رو، خطاست اگر عمق، اندازه، نتایج، مانایی و... تحولات مصر را با عملکردها و سرانجام‌های صاحبان نفوذ سیاسی- ارتشیان- صاحبان نفوذ اعتباری- محمد مرسی، عبدالفتاح السیسی و...- و صاحبان نفوذ پیمانی- جبهه انقاذ و جنبش تمرد- بسنجیم و نتایج را با آنان ببینیم.

در مصر پدیده بیداری اسلامی که دو رکن اصلی آن دین‌گرایی در عرصه اجتماعی و غرب‌ستیزی در عرصه سیاسی است با جدیت در جریان است و دایما بر هواداران و حاملان آن افزوده می‌شود. مصر محصول بیداری یعنی انقلاب خود را با حدود 5/3 میلیون نفر آغاز کرد، یک سال بعد عدد کسانی که پای بیداری به میدان انتخابات آمدند به حدود 15 میلیون نفر رسید، امروز به اعتبار ندای مشترک ضد غربی در میدان التحریر و میدان «الرابعه العدویه» از این عدد عبور کرده است. بیداری مصریان با ضرب و زور ارتش یا با وعده‌های دروغین و چرب دربارهای عرب یا با دیپلماسی اروپایی- آمریکایی قابل مهار نیست.

سقوط دولت اخوان در مصر عوامل مختلفی دارد اما در میان این عوامل سهم خود اخوان از بقیه بیشتر است. اخوانی‌ها در زمان انتخابات مجلس الشعب روی دو عنصر تاکید داشتند و حال آن که وقتی اکثریت پارلمانی را به دست آوردند بر این دو وفادار نماندند. «عصام العریان» سخنگو و رئیس بخش سیاسی اخوان در تاریخ 12/9/90 در مصاحبه با شبکه بی‌بی‌سی گفته است: «اخوان و حزب آزادی و توسعه الان دنبال این نیستند که به تنهایی دولت تشکیل دهند. مصر اکنون نیازمند دولت وحدت و توافق ملی است.

دولتی که توانمند باشد چون مشکلاتی که نظام پیشین بر جای گذاشت، کار را دشوار کرده و برای حل آنها به همراهی همه نیروهای سیاسی نیاز دارد و این لااقل 5 سال طول می‌کشد» وی در این مصاحبه روش اردوغان در ایجاد همبستگی اجتماعی را ناکارآمد معرفی کرده و گفته است «ما به یک نظام اسلامی احتیاج داریم که مدل اسلامی زندگی را به اجرا بگذارد.»

واقعیت این است که اخوان در این یک سال همراهان خود در انقلاب بهمن 89 را به طور جدی در دولت مشارکت نداد و به جای پیگیری مدلی اسلامی مصری، درصدد برآمد تا دیوار بی‌اعتمادی غرب و جبهه عربی وابسته به آن را بردارد که موفق هم نشد.

حکایت «بی پولی» روزنامه وطن‌امروز و زمزمه های تعطیلی این روزنامه از پس فردا،حسن جندقي را بر آن داشت تا در آخرین مقاله خود برای این روزنامه این طور بنویسد:

آخرین روز تیرماه امسال (پس‌فردا)، آخرین شماره روزنامه «وطن‌امروز» منتشر خواهد شد اما هنوز باورمان نمی‌شود. نمی‌توانیم بپذیریم از جایی که 5 سال از بهترین سال‌های عمرمان را در آن کار کردیم، برویم و تمام! دوستان بامعرفت با انتشار خبر تعطیلی «وطن‌امروز» تند تند تماس می‌گیرند و سوال‌های متعددی می‌پرسند از جمله؛ چرا «وطن‌امروز» تعطیل شد؟ چون احمدی‌نژاد از پاستور می‌‌رود شما هم دارید می‌روید؟ دولت پول «وطن‌امروز» را قطع کرده است؟ چرا لابی نمی‌کنيد؟ چرا؟ چرا؟

ما برای پاسخ به این سوال‌ها فقط چند کلمه مبهم می‌گوییم: بی‌پولی، خودمان هم باورمان نمی‌شود... در فیلم «بی‌پولی» ساخته حمید نعمت‌الله، در یکی از سکانس‌های تاثیرگذار - که اعصاب خیلی‌ها را خرد کرد - شکوه (لیلا حاتمی) اسکناس 5000 تومانی‌ای که همسرش ایرج (بهرام رادان) از روی زمین پیدا کرده بود را می‌قاپد و با وجود اینکه نیاز شدیدی به آن داشتند و حتی نان برای خوردن نداشتند در صندوق صدقات می‌اندازد. در این لحظه شکوه با سوز و گداز رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: «خدایا! ببین ما پول نداشتیم اما خلاف هم نکردیم!»

حالا این حکایت «وطن‌امروز» است. ما پول نداشتیم، از امکانات چندانی استفاده نکردیم، مانند بسیاری از روزنامه‌های چپ از عالم غیب(!) تغذیه نمی‌شدیم اما برای خوشحالی کسی خوش‌رقصی هم نکردیم. جالب اینکه بیشتر از جانب به اصطلاح خودی‌ها ضربه خوردیم اما خلاف هم نکردیم!

انتشار خبر تعطیلی روزنامه «وطن‌امروز» واکنش‌های جالبی را برانگیخت؛‌ سایت بی‌بی‌سی فارسی تیتر اصلی‌اش شد، دوستان ناراحت و دشمنان شاد شدند. آنها حتی صبر نکردند آخرین شماره «وطن‌امروز» چاپ شود و علیه روزنامه «وطن‌امروز» مطلب‌ها نوشتند غافل از اینکه دم خروس آنهایی که مدعی روشنفکری و آزادی بیان و مدافع رسانه‌ها هستند بیرون زد و معلوم شد آنها يا اصلا «وطن‌امروز» نخوانده‌اند يا خود را به نفهمي زده‌اند. مشخص شد آنها مواضع «وطن‌امروز» را نمی‌دانند و نمی‌دانند که ما یکی از منتقدان اصلی دولت بودیم.

مشخص شد آنها کینه و عقده‌ای دارند که حالا حالاها رفع‌شدنی نیست. مشخص شد آنها آزادی بیانی که فقط آزادی بیان خود و نه دیگران را تضمین می‌کند، قبول دارند و لاغیر. معلوم شد آنها فقط مدافع رسانه و روزنامه خود هستند و کوچک‌ترین اعتقادی به حمایت صنفی ندارند. مشخص شد روشنفکری آنها یعنی اینکه هر اندیشه‌ای که آنها می‌گویند درست است و نه اندیشه‌ای دیگر.

دوستان از ما سوال‌های متعددی می‌پرسند و ما پاسخ‌هایی در حد «الخیر فی ما وقع» می‌دهیم اما نمی‌دانیم خودمان از چه کسی سوال کنیم و فقط «الخیر فی ما وقع» نشنویم. از چه کسی بپرسیم چرا تنها روزنامه خصوصی‌ای که پای انقلاب و آرمان اصولگرایی ایستاد نباید حمایت شود؟ چرا نباید حداقل پشت هم ایستادن و از یکدیگر حمایت‌کردن را از منتقدان اصولگرایی یاد بگیریم؟

چرا باید تیم‌های فوتبال به یک فوتبالیست معمولی پول یک سال هزینه «وطن‌امروز» را بدهند اما در یک روز 70 نفر از کارکنان روزنامه بیکار شوند و مسؤولان روزنامه شرمنده؟ قراردادهای زیر یک‌میلیارد تومانی بازیکنان فوتبال موجب شرمندگی بازیکنان است اما چرا بسته شدن روزنامه‌ موجب شرمندگی هیچ مسؤولی نشده است؟

یکی از مربیان خوب لیگ برتری چند روز پیش با منطق فوتبالی خود گفته بود الان یک بازیکن فوتبال که زن و بچه دارد حداقل به یک خانه 250 متری احتیاج دارد و به علت افزایش قیمت خانه، این پول‌هایی که بازیکنان می‌گیرند طبیعی است! ما هم با منطق رسانه‌ای خود می‌گوییم یک روزنامه‌نگار و کارکنان یک روزنامه هم به خانه احتیاج دارند، به درآمد مکفی احتیاج دارند و به امنیت شغلی نیاز دارند. کارکنان یک روزنامه هم زن و بچه دارند اما 90 درصد آنها مستاجر هستند و نمی‌دانند آیا فردا کار دارند یا نه.

معمولا وقتی کسی از جایی که مدت‌ها در آن کار می‌کرد، می‌رود و بیکار می‌شود، معایب کارفرمای خود را بازگو می‌کند و منتقدترین منتقد روسای خود می‌شود. در اینجا قصد دارم با وجود اینکه این رئیس و روسا از پس‌فردا دیگر کارفرمای من محسوب نمی‌شوند - و به همین علت شائبه‌‌ای هم در میان نخواهد بود- کمی از حقایق را بگویم. آقای بذرپاش صاحب امتیاز روزنامه «وطن‌امروز» یکی از دموکرات‌ترین روسای روزنامه‌هاست. او در نخستین روزهای انتشار «وطن‌امروز» در جلسه با دبیران گروه‌های خبری روزنامه از آنها خواست حقایق را بنویسند و مجیز کسی را نگویند.

او با انتخاب سردبیری خوش‌فکر و جوان فصل نوینی در مطبوعات اصولگرایی رقم زد و هیچ‌گاه در کار تحریریه دخالت غیرحرفه‌ای نکرد. سردبیر نیز 5 سال شکیبایی کرد و با یک مشت جوان توانست تحسین بسیاری را برانگیزد. بسیار شاهد بودیم مسؤولانی که برای بازدید روزنامه می‌آمدند و دبیران گروه و خبرنگاران 25 تا 30 ساله را می‌دیدند با تعجب می‌گفتند که با این جوان‌ها «وطن‌امروز» این همه جنجال کرده؟ ما همیشه شاهد بودیم که سردبیر برای حمایت از روزنامه‌نگاران و کارکنان روزنامه چانه می‌زد تا کاری حرفه‌ای تحویل داده شود.

ما حتی تحسین منتقدانمان را برانگیختیم و به آن افتخار می‌کنیم. در روزهای بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم باز هم به اعتراف دوستان و دشمنان طلایه‌دار دفاع از حق بودیم و تهدید شدیم، زخم زبان شنیدیم اما خلاف آن چیزی که اعتقاد داشتیم ننوشتیم تا جایی که به عنوان روزنامه‌ انقلابی مورد تقدیر قرار گرفتیم.

در جشنواره‌های متعدد مطبوعات جوایز بسیاری نصیب «وطن‌امروز» شد و حتی در یکی از جشنواره‌های کشوری همزمان 5 خبرنگار و نویسنده «وطن‌امروز» حائز رتبه شدند. اما همه اینها از اول مرداد 1392 به خاطره‌ها می‌پیوندد. مطمئن باشید اگر بیکار هم باشیم بی‌عار نمی‌شویم؛ اگر بی‌پول هم باشیم، بی‌اعتقاد نمی‌شویم و هر جا باشیم مرام «وطن‌امروز» را با خودمان خواهیم برد.

 در پی انتشار خبر هایی مبنی بر جیره بندی آب در برخی از استانهای کشور که امسال با مشکل کم آبی مواجه شدند،کورش شجاعي مطلبی با عنوان«باور کنيد فردا دير است»در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به چاپ رساند که از نظر می گذرانید :

حتي تصور تشنگي سخت و دلهره آور است، تصور روزي که آب جيره بندي شود و ساعت ها منتظر جاري شدن مقداري آب در شيرها شويم. اين درست است که اين روزها هنوز به شرايط آن چنان دشواري که آب جيره بندي شود نرسيده ايم اما با وجود واقعيت هاي غيرقابل کتمان آيا نبايد بسيار بيشتر از اين ها نگران کمبود آب در کشور، استان خراسان رضوي و مشهد عزيز باشيم؟ شايد بيان چند عدد و رقم اعلام شده توسط مسئولان رسمي کشور قدري زواياي پنهان چالش کمبود آب را براي مسئولان و مردم عزيزمان روشن کند.

از مجموعه سرزمين پهناورمان ايران تنها ۱۵ درصد برخوردار از پوشش گياهي است (که بنا بر برخي آمار اين رقم تا ۱۰ درصد کاهش پيدا کرده است) و بيش از ۸۵ درصد کشور ما جزو مناطق خشک و نيمه خشک محسوب مي شود آيا همين يک عدد و رقم کفايت نمي کند که ما چالش کمبود آب را در کشورمان جدي بگيريم؟

اسف بارتر اين که ۵۰ سال پيش پوشش جنگلي کشورمان ۲۰ ميليون هکتار بوده و حالا بر اساس آمار رسمي به ۱۴ ميليون هکتار کاهش پيدا کرده است و برخي آمار غيررسمي ميزان از بين رفتن و تخريب جنگل ها را ۱۲ ميليون هکتار ذکر کرده اند. متأسفانه از همين ميزان اندک پوشش جنگلي و سرانه يک چهارمي جنگل در کشور ما نسبت به سرانه جهاني که آن هم در نقاط شمالي کشور و منطقه زاگرس و اندک نقاط ديگر تجميع شده است سالانه ۱۰۰ هزار هکتار تخريب يا بي کيفيت مي شود.

مقايسه ميانگين بارندگي سالانه در ايران با چند کشور ديگر

وقتي بر اساس آمار در سال زراعي جاري  که سال نسبتاً خوبي به لحاظ بارش ها و نزولات جوي بوده است ۲۱۷ ميلي متر ميانگين بارش دوره داشته ايم آن هم باز به صورت اين که بيشتر بارش ها در برخي مناطق کشور بوده و بسياري از مناطق کشور دچار کم بارشي بوده اند و در حالي که ميانگين بارش برخي کشورها تا چند برابر ميانگين بارش کشور ماست، نبايد به فکر چاره اي اساسي افتاد؟ بد نيست نگاهي به ميزان بارش در برخي کشورها داشته باشيم.

ميانگين بارندگي سالانه در افغانستان ۲۵۰ ميلي متر، عراق ۳۰۰ ميلي متر، ارمنستان ۳۰۰ تا ۸۰۰ ميلي متر و در اوکراين ۴۰۰ تا هزار و ۲۰۰ ميلي متر گزارش شده است همچنين متوسط بارش در آسيا ۶۰۰ ميلي متر و متوسط بارش در جهان ۸۴۰ ميلي متر است. همين ۲ روز پيش مدير آبفاي تهران با اشاره به اين که مصرف ميانگين آب در تهران حدود 2.6 ميليون مترمکعب در روز است و با توجه به اين که به ازاي هر نيم تا يک درجه افزايش دماي هوا مصرف آب ۱۰۰ هزار مترمکعب افزايش مي يابد گفت: در روزهاي اخير شاهد افزايش ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار مترمکعبي روزانه مصرف آب بوده ايم که نسبت به مدت مشابه سال قبل ۱۱ درصد افزايش نشان مي دهد.

حال ببينيم در شرايطي که تهران هميشه بيشتر از همه جاي کشور و در همه موارد مورد توجه قانون گذاران و دولت مردان بوده است، وضعيت به اين گونه است آن هم در شرايطي که هنوز دماي تهران در گرمترين روزها به ۴۱ درجه رسيده است. اين دما را مقايسه کنيد با دماي ۴۵ درجه اي قم و برازجان بوشهر، گرماي ۴۸ درجه اي کهنوج در جنوب کرمان، گرماي ۵۱ درجه اي آبادان و خرمشهر و گرماي ۵۲ درجه اي دهلران در همين سه روز گذشته يعني ۲۶ تيرماه ۱۳۹۲ .

آيا با وجود اين آمار نبايد براي آينده خراسان نگران بود؟

سري هم به خراسان رضوي عزيز و مظلوم خودمان بزنيم، گر چه به خاطر ايجاد سدهاي متعدد و تا حدودي مهار روان آب ها و انجام ميزان نه چندان چشم گير آبخيزداري و آبخوانداري و همچنين به يمن بارش هاي خوب سال جاري، امسال خوشبختانه خبري از جيره بندي آب نيست اما در حال حاضر ذخيره آب سدهاي اصلي تأمين کننده آب مشهد چندان قابل توجه نيست به گونه اي که در حال حاضر در مخزن ۳۳ ميليون مترمکعبي سد طرق تنها 14.5 ميليون مترمکعب آب ذخيره شده است و در مخزن ۲۶ ميليون مترمکعبي سد کارده تنها 11.5 ميليون مترمکعب آب ذخيره شده است و متأسفانه پس از به صفر نزديک شدن ورودي آب به سد دوستي در حال حاضر در مخزن يک ميليارد و ۲۵۰ ميليون مترمکعبي تنها ۶۰۰ ميليون ليتر آب ذخيره شده است .

که حقابه ما از اين سهم با ترکمنستان نصف به نصف است و اگر چه به همت و پشتکار فرزندان اين مردم در بخش تأمين، استحصال و انتقال آب، ميزان هزار ليتر آب در ثانيه که تا سال ۸۷ به مشهد مي رسيد در حال حاضر به ۵ هزار و ۲۰۰ ليتر در ثانيه افزايش يافته و به قولي ۷۰ درصد نياز آب شرب مشهد از سد دوستي تأمين مي شود، اما در صورت ادامه به صفر ماندن ورودي آب به سد دوستي به خاطر ايجاد سد سلما در افغانستان آن وقت وضعيت آب مشهد چه خواهد شد؟

کم مانده است از سينه دشت مشهد خون بيرون بزند

آري گفته مي شود که در صورت کمبود آب و بروز مشکل از ظرفيت سد تازه افتتاح شده ارداک براي تأمين آب شرب مشهد استفاده خواهد شد و در هر ثانيه حدود هزار و ۱۰۰ ليتر آب وارد شبکه توزيع مي شود اما مگر مي توان اين واقعيت را کتمان کرد که به خاطر خشکسالي هاي اخير و بر اساس آمار رسمي حدود ۸۰ درصد آب مصرفي استان خراسان رضوي از منابع زيرزميني تأمين مي شود.

منابع زيرزميني که به خاطر برداشت بي حساب و کتاب و بي رويه و حفر بيش از ۶ هزار و ۷۰۰ حلقه چاه و چاهک دشت مشهد را به يکي از بحراني ترين دشت هاي کشور تبديل کرده است و آن قدر شيره جان سفره هاي زيرزميني آب اين دشت ها کشيده شده است که در فاصله ۲۰ سال سطح آب هاي زيرزميني استان بيش از ۱۴ متر افت کرده است و به قول برخي از کارشناسان آب کم مانده است که از سينه دشت مشهد به جاي آب، خون بيرون بزند و وا اسفا که بيش از ۸۵ درصد برداشت هاي غيرمجاز آب از دشت هاي رنجور و فرونشسته استان توسط چاه هاي مجاز برداشت مي شود.

اين برداشت هاي بي رويه و غيرمنصفانه کار را بر دشت هاي مشهد چنان سخت کرده که در برخي نقاط دشت ها دچار فرونشست شده اند و اين يعني هزار و يک مصيبت چرا که به قول زمين شناسان فرونشست يک دشت به منزله پايان مراحل بيابان زايي و به نوعي مرگ دشت و سفره هاي زيرزميني محسوب مي شود و کار بدان جا رسيده است که بر اساس پيش بيني کارشناسان مجموع ذخاير آبي مشهد که تا پيش از اين مي گفتند فقط تا ۱۵ سال آينده را جواب خواهد داد امروز اين عدد به ۱۰ سال و ۸ سال کاهش پيدا کرده است.

اتلاف ۶۰ تا ۶۵ درصدي آب در بخش کشاورزي

پس اي همه مسئولان، همه قانون گذاران، همه دوست داران و همه مردم آيا براي «نجات آب» و نجات زندگي در خراسان رضوي و در دشت مشهد فردا دير نيست؟ وقتي شرايط اقليمي و ميزان بارش کشور و استان خراسان رضوي چنين است پس چرا بسياري دست بر روي دست گذاشته اند و انگار نه انگار که غول مهيب تشنگي در کمين استان و مشهد عزيز نشسته است.

آيا جاي هزاران افسوس نيست که در همين شرايط بحراني دشت مشهد، هنوز آن چنان که بايد عزمي جزم نشده است تا از خروج برخي روان آب ها به خارج از کشور جلوگيري شود، هنوز عزمي جزم نشده است که فکري اساسي براي جلوگيري از هدر رفت آب در بخش کشاورزي بشود. آيا تأسف بار نيست که ۸۹ درصد همين آب کيميا در بخش کشاورزي مصرف بلکه دقيق تر بگوييم بيشتر آن هدر مي رود؟

چگونه باور کنيم که با وجود چالش اساسي آب در خراسان رضوي از مجموع ۸۵۰ هزار هکتار اراضي زراعي و باغي آبي استان تنها از سال ۶۹ تا ۸۹ يعني در مدت ۲۰ سال فقط ۹۷ هزار هکتار از اين اراضي به سيستم نوين آبياري مجهز شده است و طي ۲ سال اخير ۱۱ هزار هکتار ديگر نيز به آن اضافه شده است اما هنوز بر اساس آبياري سنتي و غرقابي متأسفانه ۶۰ تا ۶۵ درصد آب در اين بخش همچنان هدر مي رود.

اين در حالي است که به گفته کارشناسان اگر تنها جلوي ۱۰ درصد اتلاف آب در بخش کشاورزي گرفته شود، مشکل آب مشهد تا حد زيادي رفع خواهد شد. اما چه سود که اين فريادها گويي نمي خواهد به جايي برسد و گاه اين مسئله مهم در کمان ناميمون پاسکاري گرفتار مي آيد و گاه در هفت خان کمبود اعتبار و نبود برنامه ريزي موثر و کارآمد.

تازه اگر ما کشور پرآب و برخوردار از پوشش جنگلي و گياهي مناسب بوديم نيز بايد از منابع و ذخاير خدادادي مراقبت و محافظت مي کرديم و به بهترين شکل هم از آن بهره مي برديم و هم از آن حفاظت مي کرديم براي فرداي وطن و فرزندان ايران زمين، چه رسد به شرايطي که وضعيت اقليم و بارش کشورمان طي قرن هاي متمادي مشخص و آشکار است و بايد همه ما براي نجات همين آب اندک و استفاده بهينه از آن، عزم خود را جزم کنيم. اما معلوم نيست تا کي و تا چند سال آب اين مايه حيات و کمياب در ايران و خراسان رضوي اين چنين خصوصاً در بخش کشاورزي آشکارا به هدر رود.

و هنوز آن چنان که بايد مسئولان به فکر آمايش سرزمين، ارائه الگوي کشت مناسب با اقليم و ميزان آب کشور و استفاده بهينه از آب هاي موجود نيفتاده اند. اين در حالي است که امروزه با مکانيزه کردن و مدرن کردن شيوه کاشت، داشت، برداشت و آبياري در بسياري از نقاط جهان اقداماتي انجام شده که با وجود کاهش ۱۰ برابري مصرف آب ميزان توليد را به طور متوسط ۱۷ برابر افزايش داده اند و در بسياري موارد برداشت ۳۰ تني از يک هکتار زمين به روش سنتي را با استفاده از شيوه مدرن به ۹۰۰ تن محصول افزايش داده اند و اين يعني افزايش ۳۰ برابري توليد محصول با استفاده از روش هاي مدرن.

حيف از اين آب تصفيه شده که به فاضلاب ها ريخته مي شود

اي همه مسئولان آيا براي نجات آب و استفاده بهينه از اين مايه حيات و تحويل کشوري آباد به نسل هاي آينده فردا دير نيست؟ آيا هنوز وقت آن نرسيده که جلوي ۳۰ درصد پرت و هدر رفت آب در شبکه هاي فرسوده انتقال آب شهري گرفته شود؟ آيا وقت آن نرسيده است که عزمي جزم شود که آب آشاميدني که با اين همه هزينه و مشقت استحصال، تصفيه و به لوله ها جاري مي شود صرف پر کردن استخرهاي خانگي، باغ هاي شخصي آن چناني، استحمام و شست و شو و از همه بدتر از طريق کانال حمام و توالت به فاضلاب ها ريخته شود؟

آخر در کجاي دنيا آب به هزار مشقت استحصال و تصفيه مي شود و به جاي صرف آشاميده شدن چنين غافلانه راهي لوله هاي فاضلاب ها مي شود؟ حتي در کشورهاي پرآب جهان مانند اوکراين که ۳ هزار رود پرآب در آن دائماً جاري است آب آشاميدني مردم جدا از سيستم مرکزي و انتقال آب است.

همه مشکل اين است که ما بحران را باور نداريم

همه اين ها به خاطر اين است که ما خشک و نيمه خشک بودن ۸۵ درصد مساحت کشور پهناورمان را و کم بارش بودن منطقه خود را و مايه حيات بودن آب را باور نداريم و گر نه به آب اين مايه حيات و مايه تمدن اين گونه جفا نمي کرديم. هنوز براي نجات آب و دشت هاي بحراني کشورمان از جمله دشت خراسان رضوي و مشهد و نجات دشت تشنه فرصت داريم، هنوز مي توان براي جلوگيري از هدر رفت آب و بخش کشاورزي، صنعت و آب شرب کارهاي بزرگ بسياري انجام داد.

هنوز مي توان به پديده بارور کردن ابرها در زمان مناسب نگاهي جدي داشت، هنوز مي توان براي مهار روان آب هايي که غلت زنان از مرزهاي کشور خارج مي شود کاري اساسي کرد، هنوز مي توان به صورت جدي حقابه خود را از کشور همسايه افغانستان به صورتي قانوني پيگيري کرد. هنوز مي توان با انجام کارهاي بزرگ و بلند مدت حتي اقليم برخي مناطق کشور را با استفاده از دستاوردهاي جديد علمي تغيير داد. هنوز مي توان با برنامه ريزي هامون، زاينده رود و درياچه رضائيه را از مرگ نجات داد، حتي هنوز مي توان بر روي طرح بزرگ اتصال درياي خزر به خليج فارس جدي تر انديشيد.

هنوز مي توان از نقطه نظرهاي دقيق و علمي کارشناسان آب، زمين، محيط زيست، سدسازي، آبخيزداري و آبخوانداري براي نجات آب کشور و به خصوص خراسان رضوي و مشهد عزيز استفاده هاي فراوان کرد و حرف ها و هشدارهاي آنان را جدي گرفت و اگر امروز به شکلي اساسي و مبنايي طرحي نو در نيندازيم و چاره اي اساسي نينديشيم، باور کنيد به آن چه باور داريد براي نجات آب فردا دير است.

حجت كاظمي در مقاله ای با عنوان «چه كسي مذاكرات را به شكست كشاند؟»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

جك استراو در مصاحبه‌اي عنوان كرده است كه در جريان مذاكرات هسته‌اي سه كشور اروپايي با جمهوري اسلامي ايران در فاصله سال‌‌هاي 2003 تا 2005،دو طرف مذاكره به توافق بسيار نزديك شده بودند؛ ولي كارشكني آمريكايي‌ها مانع از تحقق اين توافق شده است.وي به استناد كتاب خاطرات خود توضيح مي‌دهد كه موضوع بر سر دريافت مجموعه‌اي از قطعات هواپيما از شركت رولزرويس بوده است كه طي آن شركت ارائه قطعات را منوط به اجازه دولت آمريكا كرده است.

او مي‌گويد در حالي كه كالين پاول، وزير خارجه وقت ايالات متحده، در اين مسير همراهي مي‌كرده است؛اين دونالد رامسفلد بوده كه درنهايت مانع از تحقق اين هدف شده است.وزير خارجه سابق انگلیس توضيح مي‌دهد كه تير آخر به قلب احتمال توافق ميان طرفين نيز با ماجراي نطق جورج بوش و قرار دادن ايران در بين كشورهاي عضو«محور شرارت» مدنظر راست‌گراهاي آمريكايي شليك شده و فرصت‌هاي بعدي را از ميان برده است.

سخنان جك استراو جالب و از منظر تاريخي مدرك قابل استنادي براي تحليل دقيق‌تر دوره‌اي از پرونده هسته‌اي ايران است.اما دو نكته قابل توجه در اين سخنان وجود دارد كه شايد تناسبي نيز با مقطع كنوني و مذاكرات آتي ايران و غرب داشته باشد

- نكته اول، اذعان وزير خارجه سابق انگليس به اين مسئله است كه اين آمريكايي‌ها بوده‌اند كه مذاكره با ايران را به شكست كشانده‌اند.از نظر او جنگ‌طلبي دونالد رامسفلد نئوكان، ساده‌لوحي و بي‌اطلاعي جورج بوش،اسرائيل‌گرايي بيش از حد توني بلر و نهايتا سنگ‌اندازي اسرائيلي‌ها و طيفي از نئوكان‌هاي اروپاستيز عوامل شكست پيگيري دولت‌هاي اروپايي براي حصول توافق با ايران در آن مقطع بوده است.

مي‌دانيم كه در پي شكست مذاكرات در آن مقطع، زمینه برای لغو تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی از سوی ایران فراهم آمد. آن تعليق در چارچوبي فراتر از قانون و با هدف اعتماد‌سازي و بستر‌سازي براي مذاكره موفق صورت گرفته بود. شكستن تعليق در اواخر دوره اصلاحات زمينه حركت بعدي غرب در ارسال پرونده از آژانس به شوراي امنيت را فراهم آورد و پيامد آن صدور چند قطعنامه بود.

نتيجه آنكه غرب و در راس آن آمريكا، خود مذاكره را به شكست كشانده است و سپس وقتي كه ايران بعد از آزمودن حسن نيت غرب، تعليق داوطلبانه را شكسته است؛عاملان شكست مذاكرات،پرونده را به آژانس ارسال كرده‌اند.اين روند نمايانگر منطق عريان زورگويي و عدم تعهد در عرصه بين‌المللي است.حال آنكه غرب و رسانه‌هاي ضد ايراني، سال‌‌هاست ايران را به كارشكني در روند مذاكرات متهم مي‌كنند و از اين طريق گام‌هاي مهمي در شكل دادن به اجماع بين‌المللي و نيز تهديد جلوه دادن ايران در نزد افكار عمومي برداشته‌اند.

 اما نكته مهم ديگر موجود در مصاحبه استراو تاكيد دائم رويكرد مثبت سه كشور اروپايي و وزراي خارجه آنها در جريان مذاكرات است.استراو مدعي است كه وي به همراه يوشكا فيشر و دومينيك دو ويلپن،در پي حل موضوع و هموار كردن راه مصالحه بوده‌اند،ولي مرور تاريخ خلاف ادعاي وي را شهادت مي‌دهد.

واقعيت آن است كه بعد از چند دور مذاكره ايران و اروپا پيرامون ابعاد توافق جامع براي حل نهايي پرونده هسته‌اي ايران،در آگوست 2005 پيشنهادي به ايران ارائه شد كه خواست‌هاي غرب از ايران در موضوع مورد مناقشه بود.جوهره آن پيشنهاد تاكيد بر هميشگي كردن تعليق و پيوستن ايران به پروتكل الحاقي بود.در مقابل به ايران وعده‌هايي درخصوص واگذاري قطعات هواپيما و نيز برخي مساعدت‌هاي ديگر داده شده بود.اين پيشنهاد به عنوان ماحصل دو سال مذاكرات ايران و سه كشور اروپايي بود كه به واسطه ابعاد يكسويه آن، از سوي ايران رد شد و راه براي شكستن تعليق باز شد.

مروري بر پيشنهادي كه بسياري از ناظران غربي آن را «تحقيرآميز» خوانده‌اند نشان مي‌دهد كه در ماجراي به شكست كشاندن آن تجربه، اروپايي‌هاي «خوش نيت»، كمتر از آمريكايي‌ها نقش نداشته‌اند.آن پيشنهادات آنچنان يكسويه بود كه فرض‌ها در ايران درخصوص جهت‌گيري غرب مبني بر محروم‌سازي كشور از حقوق خود در ازاي امتيازات ناچيز را به حقيقت بدل كرد.

- بعد راهبردي‌تر قضيه را بايد در اذعان استراو بر نقش بازيگران«مخرب» در جريان مذاكرات هسته‌اي و به شكست كشاندن امكان توافق‌ها ديد.در راس اين بازيگران مخرب،بي ترديد اسرائيل و لابي حامي آن در آمريكا هستند. در وهله بعد بايد از گروه‌هاي محافظه‌كار آمريكايي و اروپايي ياد كرد كه در نسبتي مستقيم با جهت‌گيري اسرائيلي و لابي يهودي در كشورهايشان قرار دارند.استراو به صورت مشخص در آن ماجرا بر نقش اين دو دسته اشاره مي‌كند.

نكته جالب اين است كه در روند كشدار مناقشه هسته‌‌اي، بازيگران مخرب جديدي نيز به اين جمع اضافه شده‌اند.در راس اين گروه جديد بي‌ترديد سعودي‌ها و برخي كشورهاي عربي قرار دارند كه سخت به‌دنبال تندتر كردن فضاي مناقشه هستند.اين بازيگران عملا در پيوندي پيچيده با يكديگر هستند و در حال حاضر و در آستانه دور جديد مذاكرات هسته‌اي دوباره دست به كار شده‌اند و در پي برهم‌زدن امكان توافق هستند.هوشياري نسبت به اين بازيگران، به اندازه دقت در متن مذاكرات اهميت دارد.

در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت را به قلم محمد کاظم انبارلویی و با عنوان«اعتدال به مثابه يك گفتمان» می خوانید:

اگر قرار است "اعتدال" به مثابه يك گفتمان در دولت جديد پذيرفته شود نيازمند آن است كه آن را تئوريزه كنند تا جلوي سوء استفاده اغيار گرفته شود. اصحاب پيرامون آقاي روحاني هيچ گاه در مقام تئوريسين ظاهر نشدند تا اين وظيفه را بر دوش گيرند . جماعتي از اصلاح طلبان گاهي به فكر مصادره آن افتادند اما توقيفي نيافتند.

 آيت الله مهدوي كني در يكي از برنامه هاي تلويزيوني خود كه به مناسبت ايام ماه مبارك رمضان داشتند به اين اهنمام ورزيدند و فرمودند:"ان شاءالله در مقام عمل به اعتدال برسيم در عين حفظ اصول"اگر قرار است "اعتدال" به مثابه يك گفتمان در دولت جديد پذيرفته شود نيازمند آن است كه آن را تئوريزه كنند تا جلوي سوء استفاده اغيار گرفته شود.اصحاب پيرامون آقاي روحاني هيچ گاه در مقام تئوريسين ظاهر نشدند تا اين وظيفه را بر دوش گيرند . جماعتي از اصلاح طلبان گاهي به فكر مصادره آن افتادند اما توقيفي نيافتند.

آيت الله مهدوي كني در يكي از برنامه هاي تلويزيوني خود كه به مناسبت ايام ماه مبارك رمضان داشتند به اين اهنمام ورزيدند و فرمودند:"ان شاءالله در مقام عمل به اعتدال برسيم در عين حفظ اصول"و نيز فرمودند: "معني اعتدال وسط نيست كه در مقام داوري وسط افراط و تفريط را بگيريم. بلكه اعتدال جايگاه خاص خود را دارد."

اخيراً نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي از لحن آرام رئيس جمهور منتخب در مواجهه با بدمستي هاي غرب اين طور برداشت كرده بود كه مي تواند از "اعتدال" در سياست خارجي دولت جديد نتيجه گيرد كه هر غلطي كه خواست بكند و هر حرفي كه خواست بزند.
بويژه آنكه رئيس جمهور منتخب در ديدار با نمايندگان مجلس گفته بود: "در برابر دشمن درشت سخن گفتن راه حل نيست" نتانياهو دوشنبه گذشته گفته بود: " روحاني گرگي است در لباس بره اگر تحريمها اثر نداشته باشد بايد بدانند اسرائيل منتظر آمريكا نمي ماند و آماده اقدام نظامي است!"

مقام معظم رهبري اوايل همين سال در حرم رضوي در پاسخ به تهديدات نظامي اسرائيل صريح فرموده بودند: "اگر اسرائيل دست از پا خطا كند حيفا وتل آويو را با خاك يكسان مي كنيم" مقامات اسرائيلي از آن زمان تاكنون سكوت كردند و جرات تكرار تهديدات نظامي را پيدا نكرده بودند. اما اخيراً گويي فضاي تنفسي پيدا كرده اند و به درشت گويي وگنده گويي روي آورده‌اند.

حجت الاسلام و المسلمين روحاني يك روز پس از اين تهديد در ديدار پيشكسوتان جهاد و شهادت صريحاً گفت : "صهيونيستهاي مفلوك
نمي توانند تهديد خود را عملي كنند." اين بيان آن هم در جمع پيشكسوتان جهاد و شهادت بايد براي صهيونيستها معني دار باشد
همچنين آقاي روحاني در پاسخ به پيام تبريك بشار اسد بر حمايت ايران از محور مقاومت تاكيد كرده است و به او اطمينان داده است سوريه اين مرحله را پشت سرخواهد گذاشت.اين پاسخ قاطع نشان داد كه در برابر دشمنان واقعي ملت، حركت همچنان بر سبيل اصول تداوم مي يابد و اگر لازم باشد با دشمنان درشتگوي ، درشت سخن خواهيم گفت.

به نظر مي رسد واژه اعتدال بيش از هر زمان بايد توسط خود رئيس جمهور منتخب در قالب يك گفتمان تبيين شود.
هر چند مي توان اين تبيين را در قول ، فعل و تقرير آقاي روحاني بيشتر جستجو كرد. اما اعتدال را بايد تئوريزه كرد تا هر كس بر اساس ظن خود يار دولت آينده نشود.اعتدال در سياست داخلي كاربردهاي خوبي دارد و مي‌تواند مسير درستي براي تحكيم وحدت ملي شود.

اين خبر كه ، "رشد تفكر اعتدال‌گرايي در درون جبهه اصلاحات آنان را از راديكالسيم و چپ روي دور كرده است" خبر خوشايندي است آنان كه از افراط و شمشير كشيدن به روي نظام و مردم و دموكراسي به شرط چاقو سخن مي گفتند، امروز به دليل غلبه گفتمان اعتدال، سخن از عقلانيت ، قانون گرايي و احترام به راي ملت و ... سخن به ميان آورده اند اين رويكرد دستور العمل شورش هاي خياباني و آشوب و تخريب اموال مردم وچنگ زدن به امنيت و اقتدار ملي را به حاشيه برده است و از آنان شهرونداني مودب به آداب مدني ساخته است. آنها ديگر از نافرماني مدني سخن نمي گويند اين يعني خروج از خيمه نبرد نرم آمريكا عليه ملت و ورود به منطقه اي كه با قرنطينه بهداشتي مي توانند دوباره به درون خيمه انقلاب و نظام برگردند.

آقاي روحاني در همين ديدار با پيشكسوتان جهاد و شهادت گفت: "براي كساني كه آماده بازگشت هستند راه را تسهيل كنيم" ظاهراً ايشان از اردوگاهي كه در سال 88 بناي بي مهري به راي ملت و عزم نظام را گذاشت خبرهاي خوبي دارند. بايد از آن استقبال كرد اما ايشان بايد نشانه هاي اين بازگشت را هم بازگو كنند.

آقاي روحاني همچنين گفت: "دولت آينده مي خواهد شكافهاي جامعه را از بين ببرد و سرمايه ملي را افزايش دهد" اين ماموريتي مقدس است كه در سوگند رياست جمهوري  آمده است. رئيس جمهور بايد در راه وحدت ملي و انسجام اسلامي و حفظ تماميت ارضي كشور گام بردارد . لذا او بايد از شكاف با رهبري، قوا، مردم با دولت ، نخبگان با دولت و .... عبور كند و با تدبير،  سرمايه ملي به تعبيري امنيت و اقتدار ملي را ارتقاء دهد.

هر كس كه در اين راه سنگ اندازي كند در حقيقت با ژنرالهاي جنگ نرم دشمن عليه ملت همراهي كرده است. او تشكيل دولت فرا جناحي را گام اول پر كردن اين شكاف ها مي داند. همه در انتظار اين هستند كه پس از مراسم تنفيذ و تحليف، معرفي كابينه و چينش آن در برگيرنده "اعتدال" به مثابه يك گفتمان  باشد. چينش كابينه جديد عمق تئوريك "اعتدال" در پر كردن
شكاف ها را و اتاب خواهد داد.

 اين عمق تئوريك بايد براين ابتناء شكل گيرد كه روحاني با دشمنان اسلام و نظام غليظ و شديد و با دوستان انقلاب و مردم و نخبگان رحيم و مهربان است.

روزنامه جمهوری اسلامی (شنبه)در ستون سرمقاله خود به مطلبی با عنوان «بازي با امنيت ملي لبنان» پرداخت:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
اين روزها لبنان در وضعيت پرالتهابي بسر مي‌برد. اين كشور كوچك در ماه‌هاي اخير بويژه در تابستان 92، حجم سنگيني از توطئه‌ها و زنجيره‌اي درهم تنيده از حوادث را تجربه مي‌كند. هر چند لبنان در طول ساليان متمادي به اين قبيل توطئه‌ها، كه داراي منشاء خارجي هستند، عادت كرده و توانسته همچنان روي پاي خود بايستد ولي قطعاً ادامه اين حوادث مي‌تواند منطقه را وارد بحران‌هاي عميق نمايد.
هر چند حاكميت ملي در لبنان همچنان پابرجاست ولي ابعاد و انباشت توطئه‌ها در اين كشور، رفته رفته به مرز خطرناكي مي‌رسد كه توجه به حل آن، از ضرورت‌هاي بزرگ منطقه به شمار مي‌آيد. اين زنجيره خطرناك، در چند دسته قابل ارزيابي است:

1 - قرار گرفتن لبنان در مرز با رژيم غاصب صهيونيستي، اين كشور را درحالتي از ناامني هميشگي قرار داده كه همواره در معرض مطامع شوم متجاوزان باشد. از اين رو لبنان در نيم قرن اخير روي گسل خطرناكي از حوادث و زلزله‌هاي نظامي، سياسي و امنيتي قرار داشته كه از جانب رژيم صهيونيستي به اين كشور كوچك تحميل شده است. شايد بارزترين اين تعرضات، تجاوز وسيع ارتش رژيم صهيونيستي به لبنان در جنگ 33 روزه براي تخريب زيربناي اقتصادي اين كشور بود كه مقاومت مردم لبنان در راستاي نبرد جانانه حزب‌الله لبنان با متجاوزين صهيونيست توانست اين فرصت را به يك نقطه قوت براي ملت لبنان تبديل كند.

 علاوه بر اين، لبنان به دليل عدم برخورداري از يك ارتش منسجم و قدرتمند، همواره در معرض تجاوزات نظامي رژيم صهيونيستي از زمين و هوا و دريا قرار داشته و ناامني و ترديد هميشگي ناشي از تهديدات اسرائيل را با پوست و گوشت خود احساس كرده و هيچگاه احساس آسودگي نكرده است.

2- لبنان خاستگاه طوايف، اديان و مذاهب مختلف و چهارراه تعاطي افكار و انديشه‌هاي غرب و شرق است و طي ساليان متمادي عليرغم فراز و نشيب‌هاي گوناگون، توانسته به نصاب قابل قبولي از همزيستي مسالمت‌آميز ميان اديان و مذاهب دست يابد ولي اخيراً ايجاد درگيريهاي طائفه‌اي كه توسط وهابي‌هاي تكفيري و با حمايت رژيم‌هاي مرتجع عرب در اين كشور دامن زده مي‌شود، مهمترين ارمغان و دستاورد براي رژيم صهيونيستي است.

با شكست توطئه صهيونيستي عليه يكپارچگي و مقاومت ملت لبنان در جنگ 33 روزه، طرح ايجاد تقابل ميان گروههاي سلفي و حزب‌الله لبنان در دستور كار محور صهيونيستي - آمريكايي قرار گرفت.

در اين چارچوب و همزمان با شعله‌ور شدن آتش فتنه در سوريه، از مقطع زماني دو سال پيش، شيخ احمد الاسير، روحاني اجير شده سلفي در شهر صيدا با حمايت‌هاي سعودي، تحرك خود را با هدف خلع سلاح حزب‌الله آغاز و با اقدامات فتنه افكنانه، آتش جنگ مذهبي را در لبنان شعله ور كرد. اما اخيراً تحركات جديد وي متأثر از تحولات سوريه و شكست تروريست‌هاي افراطي در شهر القصير پيروزيهاي به دست آمده ارتش سوريه، شكل پيچيده‌تري به خود گرفت و با همراهي سران ارتجاع عرب همسو با غرب، توطئه ايجاد جنگ داخلي در لبنان ابعاد گسترده‌تري يافت.

وي بادرگير كردن ارتش لبنان و ايجاد انفجار و ناامني در ضاحيه جنوبي بيروت كه منطقه تحت نفوذ حزب‌الله به شمار مي‌آيد، علناً به دنبال وقوع جنگ فرقه‌اي در لبنان است كه حلقه‌اي از توطئه زنجيره‌اي عليه حاكميت اين كشور به حساب مي‌آيد. او همچنين تلاش دارد موازنه نظامي در سوريه را كه اخيراً به ضرر تروريست‌هاي افراطي بهم خورده، از مسيردامن زدن به درگيري‌هاي قومي در لبنان و تضعيف جبهه مقاومت اسلامي، تغيير دهد.

3 - لبنان بيش از سه ماه است كه در حساس‌ترين شرايط، بدون دولت ادامه حيات مي‌دهد. تمام سلام، نخست‌وزير قانوني اين كشور كه در 18 فروردين سال جاري از سوي رئيس‌جمهور مأمور تشكيل كابينه شده، به علت كارشكني جبهه 14 مارس كه همسو با ارتجاع عرب و صهيونيستها عمل مي‌كند، تاكنون موفق به تشكيل دولت نشده و مردم لبنان مجبورند همچنان تاوان سنگين خسارت‌هاي سياسي، امنيتي و اقتصادي ناشي از نبود دولت را بپردازند. مردم لبنان تا امروز در انتظار آغاز به كار دولت قانوني كشور خود به سر مي‌برند كه بايد به رياست "تمام سلام" كه امروز از وي به جاي نخست وزير، فقط به نام مأمور تشكيل كابينه ياد مي‌شود، برپا شود.

4- بوي خيانت سياسي عليه مقاومت اسلامي، امروز بيش از هر زمان ديگري در لبنان به مشام مي‌رسد. غرب و شيوخ نفتي عرب كه از كارشكني‌هاي سياسي جبهه 14 مارس عليه حزب‌الله لبنان مأيوس شده اند، اخيراً توطئه ايجاد اختلاف ميان ائتلاف حزب‌الله و جريان آزاد ملي لبنان به رهبري ميشل عون را در دستور كار خود قرار داده‌اند. اين دو جناح سياسي مقتدر لبنان كه از هفت سال پيش به عنوان متحد سياسي در صحنه لبنان توانسته‌اند حضور چشمگيري در كابينه اين كشور داشته باشند، اخيراً در معرض طرح‌هاي استعماري براي برهم زدن اين ائتلاف قدرتمند قرار گرفته‌اند.

توطئه گران صحنه لبنان كه در سالهاي اخير از ائتلاف حزب‌الله و مسيحيان به رهبري ميشل عون ضربه زيادي ديده‌اند به دنبال برهم زدن چارچوب اصولي و استراتژيك اين دو جريان مؤثر لبناني كه مشاركت مطلوبي را در جهت آشتي داخلي و مقابله با توطئه‌هاي اسرائيل داشته، دست به كار شده و قصد دارند اين پيمان را شكسته و آنرا به دشمني تبديل كنند. هر چند به نظر مي‌رسيد كه تفاهم حزب‌الله و جريان ملي آزاد، قوي‌تر از آن چيزي باشد كه عده‌اي براي برهم زدن آن تلاش كنند ولي پول‌هايي كه اخيراً از سوي چند سفارتخانه كشور عربي در بيروت و قبول وعده‌هايي سياسي در دولت آينده در صورت قطع هم پيماني با حزب‌الله به ميشل عون داده شده، حوادث لبنان را به سمت و سويي غيرقابل پيش‌بيني و خارج از كنترل هدايت مي‌كند.

متأ‌سفانه اين روزها بحران سياسي و قدرت نمايي‌هاي نظامي در عرصه داخلي لبنان بيش از پيش درحال عميق‌تر شدن است و آتشفشان توطئه‌اي كه سالهاست از سوي غرب و دست نشانده‌هاي عرب آنها در اين كشور تدارك ديده شده، به مرز بازي با امنيت ملي لبنان نزديك مي‌شود و اين خط قرمزي است كه مردم صبور و هوشيار لبنان تاب تحمل آن را نخواهد داشت.

روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله امروز خود مطلبی در خصوص "دیپلماسی دولت روحانی و چشم‌انداز روابط اقتصادی"،به قلم دکتر یحیی آل اسحاق(ريیس اتاق بازرگاني تهران )به چاپ رساند که در پایان می آید:

هفته گذشته همراه با هیاتی متشکل از ۶۰ بازرگان وفعال بخش خصوصی سفری به ارمنستان داشتم. با توجه به برگزاری انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری و اثر مثبتی که این انتخابات روی افکار عمومی داخل وخارج داشته است، چنین سفری از اهمیت زیادی برخوردار بود. ما پیش از این هم سفرهای زیادی به کشورهای هند، پاکستان، عراق وترکیه داشتیم که این سفرها حاصل تفکر و تصمیم دسته‌جمعی تعدادی از برجسته‌ترین کارشناسان در حوزه دیپلماسی و اقتصاد بود.

اخبار مربوط به نتایج این سفر در خبرگزاری‌های داخلی و خارجی موجود است، اما آنچه مهم به نظر مي‌رسد و نباید از نظر دور بداریم، اثر مثبتی است که درحال حاضر در فضای بین‌الملل در مورد آینده ایران وجود دارد. در این نوشته کوتاه مي‌خواهم به اهمیت این موضوع اشاره کنم.
در حوزه سیاست خارجی در سال‌های گذشته، بحران‌آفرینی‌های غیرضروری و بدون هدف، رفتارها و اظهارات فکر‌نشده، عدم انسجام در سیاست‌ها، بی‌ثباتی در مواضع و فقدان استراتژی مشخص، موجب کاسته شدن منافع ملی به دیدگاه‌های شخصی و سلیقه‌ای و پیگیری اهداف سیاست خارجی کشور بر مبنای سیاست سعی و خطا شده است.

تخریب روابط ایران با بسیاری از کشورهای جهان؛ هدر رفتن بخش مهمی از انرژی و توانمندی دیپلماتیک ایران برای موضوعات کلان و آرمانی که هیچ نتیجه‌ای برای سیاست خارجی به همراه نداشته و تقلیل روابط خارجی ایران به روابط با کشورهایی که نمی‌توانند در تقویت جایگاه استراتژیک در سطح بین‌المللی نقش مهمی ایفا کنند؛ کاهش سطح تاثیرگذاری ایران بر شکل‌گیری روندها و رژیم‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و نهایتا تشدید تحریم‌های اقتصادی و ایجاد محدودیت‌‌های شدید در روابط اقتصادی و بانکی با سایر کشورهای جهان از دیگر نتایجی است که باید برای رفع آن تلاش کرد. تحليل شرايط كنوني نشان مي‌دهد كه پس‌از انتخابات اخير رياست جمهوري و انتخاب آقاي روحاني، جهان نگاه تازه‌ای به سیاست واقتصاد ایران پیدا کرده‌است.

 وقتي چنين ارزيابي مطلوبي بوجود مي‌آيد بايد از آن استفاده كرد. اين فرصت نبايد از دست برود، اما نباید دچار اشتباه شویم. تا پیش از انتخابات اخیر ارزیابی موقعیت و شرایط ایران در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی نه‌تنها چشم‌انداز امیدوار‌کننده‌ای را به نمایش نمی‌گذاشت، بلکه فکر مي‌کردیم ممکن است تهدید‌ها و فشارها به شکل افسارگسیخته و بدون هر‌گونه مانع جدی افزایش پیدا کند، اما امروز این چشم انداز به نحو مطلوبی معكوس شده است.

بازرگانان وتجار بین‌المللی شامه‌ای قوی دارند واین را بهتر از همه درک کرده‌اند که تحولات در ایران بسیار مثبت وامیدوار کننده پیش مي‌رود. پیش ازاین به‌رغم افزایش قدرت ایران در هر دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی و مهم‌تر از آن، بروز تغییرات مثبت در سطح جهانی، ایران نگران‌ مقابله با تهدید‌هایی بود که  معیشت روزمره مردم را سخت و دشوار کرده بود. به نظر مي‌رسد اکنون این نگرانی‌ها کمرنگ شده است.
حقیقت این است که دولت آینده شرایط دشواری دارد، اما با پیشینه ای که در تیم روابط بین‌الملل وشخص دکتر روحانی سراغ داریم، مي‌دانیم که این مسائل به شکل مناسبی حل وفصل خواهد شد.

واقعیت این است که تشدید روزافزون تحریم‌های اقتصادی که عملا اقتصاد داخلی را با مشکلات مواجه کرده است، دستگاه دیپلماسی کشور را ملزم می‌کند که ضمن ارزیابی از وضع موجود، تمامی گزینه‌ها و راه‌‌های احتمالی برای برون‌رفت از این وضعیت را مورد بررسی قرار دهد.بر این اساس، با توجه به شرایط تحریمی، ایران ناگریز به اتخاذ مجموعه‌ای از سیاست‌ها و تصمیم‌سازی‌های جدید در حوزه سیاست خارجی و اقتصادی است.

بدیهی است که راه تحقق اهداف سند چشم‌انداز 20‌ساله، بستن درها، خودانزوایی و قرار گرفتن در فضای تقابل، تهدید و تشدید تنش‌ با نظام بین‌الملل و کشورهای منطقه نیست. در این شرایط، اتخاذ سیاست خارجی توسعه‌گرا و تعاملی به ویژه در روابط با کشورهای همسایه و فاصله‌ گرفتن از فضای امنیتی در این حوزه و همچنین ایجاد تحول در ساختار اقتصادی کشور می‌تواند ما را در خروج از وضعیت کنونی و تحقق اهداف توسعه کشور یاری کند.

ما معتقدیم ایران در حال حاضر بنا به دلایل مختلف به لحاظ همکاری‌های اقتصادی خارجی شرایط مطلوبی را طی نمی‌کند، اما با همدلی، همراهی و تلاش مضاعف همه نیروهای موجود می‌توان این شرایط را به یک فرصت تاریخی برای ایجاد یک تحول اقتصادی تبدیل کرد. سفر به ارمنستان هم برای ما چنین پیامی داشت و ما دیدیم اگر دولت‌ها به بخش خصوصی میدان بدهند حتی ما مي‌توانیم در عرصه دیپلماسی به خصوص در زمینه دیپلماسی اقتصادی به دولت کمک کنیم.

محور اصلی این کمک بیش از هر چیز بر تغییر در شرایط منطقه‌ای ایران مبتنی است. به عبارت دیگر، ایران باید پیش از هر چیز بتواند موقعیت ژئوپلتیک خود را به یک فرصت برای پیشرفت اقتصادی تبدیل کند. تجربیات تاریخی در نقاط مختلف جهان نشان می‌دهد پیشرفت اقتصادی رابطه مستقیمی با احساس امنیت، ثبات و آرامش در حوزه سیاسی دارد.

به هر حال اتخاذ رویکرد مخاصمه‌آمیز نسبت به روندها و فرآیند جهانی در شرایط موجود نه‌تنها منجر به تغییر دگرگونی آنها نخواهد شد، بلکه کشوری که این‌گونه رویکردها را مدنظر قرار دهد در معاملات جهانی منزوی یا طرد خواهد شد. در این شرایط، کشورهایی که با برخی از روندها مخالف هستند،‌ به جای تقابل، با تعامل فعالانه تلاش می‌کنند براي تاثیرگذاری مناسب بر این روندها و فرآیندها امکان بیشتری را برای بهره‌برداری از استراتژی تعامل سازنده در مواجهه با سایر دولت‌های جهان فراهم آورند و این، مبنای سیاست خارجی تعامل‌گرای فعالانه است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها