أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۱۵۹۹۱۲
زمان انتشار: ۱۹:۰۶     ۰۲ شهريور ۱۳۹۲
سیدمرتضی نبوی گفت:‌ آقای رجایی هفته‌ای دو روز می‌آمدند قزوین و به ما ریاضیات درس می‌دادند؛ ایشان بر ما تأثیرات خوبی داشتند و آشنایی من با ایشان از همان دوران بود.

سایت هیات رزمندگان اسلام نوشت: یکی از بزرگترین ابزارهای حیات بشری فکر است، که سر منشأ تمامی قابلیت های انسان به شما می رود. در بیشتر موارد تفکر ما در اعمال انسان است و اعمال فعلیت یافته بشر نشانگر شخصیت اوست. امروزه کمتر کسانی هستند در تمامی موارد زندگی خود بر اصل تفکر قبل از فعلیت کار را مهم بدانند و در تمامی موارد عمل کنند. اگر کمی به اطراف خود خوب بنگریم چنین شخصیت هایی را در می یابیم و خواهیم دید که هم جواری با این افراد بسیار سودمند است. از جمله این افراد جناب آقای سید مرتضی نبوی است. کسانی که از نزدیک ایشان را می شناسند خوب می دانند فردی صبور، انقلابی، متفکر، عدالت خواه و با اعتقاد دینی بالا  می باشند. به بهانه هفته دولت به سراغ ایشان رفته و گفت و گویی انجام دادیم تا خاطرات وی را از حضورش در دولت شهیدان رجایی و باهنر بهره مند شویم.

 

* شما از چهره های شاخص در اوایل انقلاب و الان هستید و مسئولیت های اجرایی هم زیاد داشته اید و دوره ای نماینده مجلس بوده اید و الان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام می باشید و تا جایی که من یاد دارم از ابتدا مدیر مسئول روزنامه رسالت هم بوده اید و برای آشنایی خوانندگان شناسنامه ای از خودتان بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم بنده سال 1326 در قزوین متولد شدم و تا دوره دبیرستان در آنجا بودم و دیپلم ریاضی گرفتم تقریبا درسم هم خوب بود و در یک خانواده مذهبی زندگی کردم، پدربزرگم از سال 40 و 42 مرید حضرت امام بود، آن سال ها اعلامیه ایشان را می آورد و ما از همان زمان با نهضت حضرت امام آشنا شدیم، یکی از افتخارات بنده در دوران دبیرستان این بود که جناب آقای رجایی هفته ای دو روز می آمدند قزوین و به ما ریاضیات درس می دادند و به طور مشخص درس هندسه مخروطات آن موقع بود که حالا ور افتاده و ایشان بر ما تأثیرات خوبی داشتند و آشنایی من با ایشان از همان دوران بود.

 

* آقای رجایی اختلاف سنی اش با شما نباید خیلی زیاد باشد چه طور ایشان تدریس می کرد و شما دانش آموز بودید؟

نه کم هم نباید باشد! چون ایشان آن دوره لیسانسش را گرفته بود البته من نمی دانم تاریخ تولد ایشان چند است اقلا اختلاف 6 یا 7 سال باید باشد شاید هم بیشتر. در هر حال شیفته اخلاق و منش و رفتار ایشان شدیم، من سال 1345 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و سال 50 فارغ التحصیل شدم و مهندسی کارشناسی ارشد برق را گرفتم آن موقع پیوسته بود از 45 تا 50 به مدت 5 سال بود بعد از آن هم دوران سربازی را در خود دانشکده گذراندیم و بعد هم مشغول شدیم در دانشکده مخابرات، که آن موقع زیر نظر وزارت پست و تلگراف بود که همان اول ما را دستگیر کردند و رفتیم زندان. دلیلش هم این بود که در دوران دانشکده تحت تأثیر نیروهای مجاهدین بودیم که مبارزه مسلحانه می کردند و سمپاتی داشتیم نسبت به آن ها، البته کمک های مالی هم به آن ها کرده بودیم در زندان 2 سال و چند ماه بودیم.

 

* چه طور لو رفتید؟

توسط یکی از هم دانشکده ای هایمان، از او برای مجاهدین کمک می گرفتیم برادرش دستگیر شده بود و جزو مجاهدین بود و ما را لو داده بود، به هر حال دوران زندان هم یک دورانی بود بعد از ما آقای رجایی را هم گرفتند و ایشان به عنوان یک سمبل مقاومت و استقامت در زندان بود، ایشان را خیلی شکنجه کرده بودند اما سینه ایشان مخزن اسرار گروه های مسلح بود و با خیلی ها ارتباط داشت و با بزرگانی مثل آقای بهشتی و آقای باهنر ارتباط داشتند. مدرسه رفاه که مدرسه ای اسلامی بود را برای دختران دائر کرده بودند و ایشان مدیریتش را داشت ولی به هر حال خیلی مقاومت کرد و شکنجه زیاد شد. بعد از اینکه ما امدیم بیرون سال 54 بود و یک مدتی در حد آشنایی خانواده کارهای مذهبی و تبلیغی می کردیم تا رسیدیم به سال های 56 که انقلاب اوج گرفت و ما هم در حد خودمان فعال بودیم.

 

* جایی شاغل نبودید؟

ما بعد از زندان هر جا می رفتیم و می فهمیدند که خلاء دو سال و اندی داریم شرکت های دولتی اصلا استخدام نمی کردند و شرکت ها خصوصی هم تا می فهمیدند طرد می کردند تا اینکه در یک دفتر مهندسی خصوصی مشغول شدیم و نقشه برق ساختمان می کشیدیم و بعد در یک کارخانه کار کردیم یک روز برایشان تعمیرات برقشان را می کردیم که البته حقوق خوبی می دادند به اندازه حقوق یک مهندس تمام وقت می دادند در هر حال انقلاب که پیروز شد ما در کمیته استقبال از حضرت امام در مدرسه رفاه بودیم که آن جا باز دوباره خدمت آقای رجایی رسیدیم، مدرسه پایگاه انقلاب بود و سران رژیم را که دستگیر می کردند به آن جا می آوردند و بعضی از آن ها را در پشت بام آن جا اعدام کردند، قرار بود حضرت امام هم آن جا بیایند که در لحظات آخر تغییر کرد و قرار شد ایشان از بهشت زهرا تشریف ببرند مدرسه علوی در خیابان ایران، اوایل انقلاب با توجه به این که با بزرگانی چون آقای هاشمی رفسنجانی و سایرین ارتباط داشتیم وعده تأسیس حزب را از ایشان شنیدیم و در تأسیس حزب قزوین من نقش داشتم. سپاه که تشکیل شد احساس ضرورت کردیم و آمدیم و به سپاه پیوستیم و عضو رسمی سپاه شدیم تا سال 60، سال 60 که آقای رجایی نخست وزیر شدند. بنی صدر رئیس جمهور شد و قصد داشت مجلس اول را بگیرد که موفق نشد و اکثریت مجلس از نیروهای انقلاب تشکیل شد و آقای رجایی را به عنوان نخست وزیر تقریبا تحمیل کردند آقای محمود قندی که در هفت تیر شهید شدند وزیر پست و تلگرافشان بودند و مشکلاتی بود آن جا و بعضی از بقایای رژیم سابق آن جا اذیت هایی می کردند، آقای رجایی به ذهنشان رسیده بود که من بیایم کمک کنم به آقای قندی در پست و تلگراف و تلفن و من آن موقع هم با آقای محسن رضایی کار می کردم با موافقت آقا محسن ما آمدیم در پست و تلگراف به عنوان معاون آقای دکتر قندی در شرکت مخابرات و ایشان را کمک کردیم. به فاصله کمی آن حادثه حزب جمهوری اتفاق افتاد و آقای دکتر قندی آن جا شهید شدند و بنده به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن به مجلس معرفی شدم در آن زمان آقای باهنر نخست وزیر و آقای رجایی رئیس جمهور شدند و آن حوادث پیش آمد و بنی صدر و مجاهدین فرار کردند و بنده به عنوان وزیر کابینه آقای باهنر وارد دولت شدم که البته معرفی خود آقای رجایی هم که من را به عنوان شاگردشان معرفی کردند بی تأثیر نبود و بعد هم که به فاصله کمی آقای رجایی و آقای باهنر در حادثه 8 شهریور شهید شدند و آقای مهدوی کنی چند مدتی دولت را اداره می کردند و در دوره ایشان هم باز ما وزیر پست و تلگراف و تلفن بودیم تا اینکه مقام معظم رهبری به عنوان ریاست جمهوری انتخاب شدند و مهندس موسوی نخست وزیر شدند و ایشان هم همان کابینه قبلی را دوباره معرفی کرد به مجلس و ما باز یک دوره 4 ساله زمان آقای موسوی وزیر پست و تلگراف و تلفن بودیم و در دوره دوم ایشان ما را معرفی نکردند.

 

* دلیل خاصی داشت؟

در دولت اول یک جناح بندی انجام گرفت یعنی یک جوری بحث چپ و راست در مسائل اقتصادی مطرح شد یک اختلاف و یک تقسیم بندی انجام شد و آقای مهندس موسوی طرف دوستانی مثل بهزاد نبوی و این ها را گرفتند که بیشتر به اقتصاد دولتی اعتقاد داشتند و ما معرفی نشدیم. در دولت دوم تقریبا دولت ایشان یک دست شد زیرا دولت اول به ارث رسیده بود و دولت دوم را خودشان انتخاب کردند و یک دست هم شد. پایان دولت اول هم مصادف شد با تأسیس روزنامه رسالت و نقدهایی که ما نسبت به سیاست های اقتصادی آن دوره داشتیم و بعد یک مدت بعد از آن به تدریس مشغول شدم در دانشکده افسری درس معارف دادم و بعد دانشگاه امیر کبیر فیزیک الکتریسیته درس دادیم و برگشتیم به دوران تحصیلی مان و بعد هم رفتم دانشگاه صنعتی شریف و آن جا هم مبانی مهندسی برق تدریس می کردم که از آن جا بحث تلاش برای تشکیل مجلس چهارم بود چون در مجلس سوم اکثریت طرفداران روحانیون مبارز بودند موضع گیری های تندی اول علیه رهبری جدید داشتند و بعد هم موضع گیری سختی نسبت به دولت آقای هاشمی که بعد روحانیت مبارز محور شد و ما هم کمک کردیم و مجلس چهارم که تشکیل شد بنده به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس چهارم و پنجم حضور داشتم و از همان اواخر مجلس پنجم به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با انتخاب رهبری در آن جا مشغول به کار شدم و این اواخر هم که هیئت عالی حل اختلاف تشکیل شد و ما هم در آنجا مشغول شدیم.

 

* این هیأت حل اختلاف پا گرفت؟

بله هیئت خیلی فعال بود

 

* خروجی از آن ندیدیم

بنایش بر آن نبود که اطلاع رسانی بکند چون ماهیت کارش ماهیت مشورتی برای رهبری دارد و اتفاقا پر کار بود ما هفته ای دو جلسه داشتیم یک جلسه دبیرخانه و یک جلسه هم خدمت آیت الله شاهرودی و مسائل را به صورت نامه می نوشتند خدمت آقا و آقا هم به ما ارجاع می دادند و ما نظر کارشناسی می دادیم و ایشان تصمیم می گرفتند.

 

* این رویه الان هم ادامه دارد؟

بله و چون بنا هم بر این نبود و می خواست اختلاف حل شود و نتایج بررسی ها را هم آن جایی که مقام معظم رهبری تشخیص می دادند محرمانه به رؤسای قوا ابلاغ می کردند که مسئله حل شود و این رویه همچنان ادامه هم دارد.

 

* یعنی آن هفته ای دو جلسه الان برقرار است یا کمتر شده؟

بله حالا ممکن است تحت شرایطی مثلا چون تابستان و ماه رمضان است جلسات کمتر شود ولی خوب به صورت مرتب ما جلسات شنبه دبیرخانه را داریم که غیر از آیت الله شاهرودی 4 نفر بقیه هستند و بعد چهارشنبه ها هم خدمت آقای شاهرودی می رسیم. خوب بنده از اول تأسیس روزنامه رسالت اسمم به عنوان مدیر مسئل روزنامه هست و این جا هم که شما تشریف دارید مرکز پژوهشی مطالعات راهبردی توسعه است و همان طور که می دانید ما یک فصلنامه علمی – ترویجی داریم به عنوان راهبرد توسعه.

 

* به چه علت این را پژوهشی نمی کنید؟

پژوهشی یک محدودیتی دارد و ما تقریبا در هر شماره یک میزگرد داریم در مورد بحث های توسعه، - از همان اوایل که رهبر انقلاب الگوی توسعه ایرانی اسلامی مطرح کردند- ما بحث هایمان به 8 سال قبل برمی گردد و میزگرد تخصصی داشتیم در نشریه علمی پژوهشی این ها قابل چاپ نیست و ما نمی خواهیم محدودیت داشته باشیم و می خواستیم وسیله ای باشد برای توسعه اندیشه و در نشر اندیشه آزادتر باشیم و بعد هم در مرکز پژوهشی هم یک سری کارهایی مثلا در مورد همین الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی کارهایی نسبتا سنگین انجام دادیم.

 

* من فکر می کنم خوانندگان نشریه دوست داشته باشند ناگفته هایی از خصوصیات شهید رجایی و شهید باهنر از شما بشنوند بالاخره شما وزیر آن دولت هم بودید و چه خاطراتی هست می تواند برای اولین بار باشد؟

البته این خاطرات برای اولین بار نیست و بارها گفته ام و در قالب یک کتابی هم منتشر شده، واقعاً آنچه در ذهن من برجسته بود و برای من باعث افتخار بود این بود که وزیر کابینه باهنر باشم که ایشان نخست وزیر آن هستند البته از قبل به ایشان ارادت داشتیم اما وقتی ایشان از نزدیک جلسات هیئت دولت را اداره می کردند ما به خودمان می بالیدیم که چنین نخست وزیری داریم آدم دانشمند و بسیار عمیق و متین و بسیار صبور و متواضع، با حوصله می نشست و همه بحث هایشان را راجع به یک موضوع می کردند و بعد وقتی ایشان جمع بندی می کردند می دیدیم عجب جمع بندی جامع و مانع است و بسیار راه گشا هم هست، واقعا اگر ترکیب ریاست جمهوری آقای رجایی و نخست وزیری آقای باهنر ادامه پیدا می کرد فکر می کنم جهشی ایجاد می شد در جمهوری اسلامی. ولی خوب دشمنان این ها را از ما گرفتند و این ویژگی آقای باهنر بود در یک جمله. آقای رجایی هم به نوعی خودش یک تفسیر قرآن بود و زندگی اش یک جور با قرآن عجین بود و قرآن را در خودش پیاده کرده بود و یک آدم با استقامت و بسیار متواضع و به تعبیر دیگر دارای نفس مطمئنه، ایشان یک آرامشی داشت که با هیچ طوفانی این آرامش به هم نمی خورد چه ان زمانی که در دبیرستان سر کلاس درس می داد چه زمانی که رئیس جمهور شد همان آرامش را داشت. اگر از خاطرات با ایشان بخواهم بگویم آن موقع مرسوم بود سر کلاس شلوغ می کردند و بازیگوشی در انتهای کلاس یک عده مرسوم بود که با هم صحبت می کردند ایشان همین طور که گچ دستش بود رو به تخته همان جور ساکت می شد و دیگر درس را ادامه نمی داد و سکوت سنگین می شد و بچه هایی که حرف می زدند خجالت می کشیدند و ساکت می شدند و ایشان بدون هیچ عکس العملی درس را ادامه می داد. ایشان آدم خود ساخته ای بود مدت ها زندان بود بعد در زندان ها را باز کردند و ایشان آمد بیرون، یک شب سرد زمستانی ما رفتیم دید نشان، خانه شان سرد بود -حالا موزه شده است- ایشان در خانه نفت هم نداشت یک پتوی مندرسی آوردند و گفتند که این را روی خودت بینداز که سردت نشود باز همان آرامش را داشت. در مدرسه رفاه موقعی که امام برگشتند همه می رفتند اسلحه جمع می کردند و شلوغ بود و باز ایشان همان آرامش و طمأنینه را داشت و واقعا دارای نفس مطمئنه بود و قرآن در صحبت هایش جریان داشت و وقتی صحبت می کرد آرامش بخش برای مردم بود برخلاف بنی صدر فراری که می خواست دعوا راه بیندازد. ایشان موضعش این بود که من مقلد امام هستم فرزند مجلسم و برادر رئیس جمهور و دنبال خدمت به مردم بود به هر حال به ان درجه شهادت هم رسید و زندگی قرآنی ایشان تکمیل شد. این چهارچوب های مقامات و این چیزها را هم شکست و جزو کسانی بود که بنی صدر اول اجازه نمی داد ایشان حتی وزیر آموزش و پرورش شود و شد کفیل آموزش و پرورش و بعد شد نخست وزیر و بعد رئیس جمهور شد و هر چه مقامات ظاهری اش بالاتر می رفت تواضعش بیشتر می شد ایشان وقتی نخست وزیر بود حجابی نداشت و رئیس دفترش آقای محمدی بود که از فرهنگیان قدیمی بودند و به رحمت خدا رفتند یک دفعه من زنگ زدم دفتر مطلبی به ذهنم زده بود که می خواستم به آقای رجایی بگویم ایشان نبودند، هنگامی آمده بودند و مسئول دفترشان گفته بود که من زنگ زدم، خانه بودم و غروب بود تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم دیدم خود آقای رجایی است نخست وزیر گفت چه کار داشتید؟ می خواهم منش ایشان را بگویم که چگونه بود و این بحث تشکیل هیأت دولت در جاهای مختلف و مناطق محروم از ابتکارات آقای رجایی است، دولت را در مناطق محروم تشکیل می دادند مثلا به زاهدان می رفتند و بحث دولت مردمی از ایشان بود که می گفتند که دولت من 30- 20 وزیر محدود نیستند بلکه همه مردم هستند یعنی واقعا اگر بخواهیم دو تا الگوی برجسته در طراز جمهوری اسلامی از مسئولین تعریف کنیم آقای رجایی و آقای باهنر را می توانیم مثال بزنیم.

 

* این مردم برای ارزش ها و آرمان هایی انقلاب کردند واقعا دولت ها چه قدر توانستند آرمان ها و ارزش ها را پاس بدارند و درجهت ترویج آن -خصوصاً در حوزه فرهنگ- چه قدر توانستند در این مسیر گام بردارند؟

اوایل انقلاب فضای انقلابی بر کشور حکم فرما بود، به فاصله کمی جنگ تحمیلی واقع شد، در این دوران این فضا حاکم بود بر دولت ها، یعنی اگر کسی خلاف این هم ذهنیت داشت نمی توانست منعکس کند، دولت آقای رجایی با آن ویژگی ها جزء سمبل هایی بود که ارزش های انقلاب را بیش از همه پاس داشتند و همچنین آقای باهنر، بعد از ایشان هم در دوران دفاع مقدس هم این ارزش ها پاس داشته می شد به خصوص بحث عدالت پی گیری می شد (برداشت و تفسیر غلط از عدالت آن بحث دیگری است) اما این فضا حاکم بود و روی ارزش های انقلاب هم همین فضای جبهه منعکس بود و کسی هم به خودش جرأت نمی داد که خلاف این فضا حرف بزند و فضای دفاع مقدس و جهاد و شهادت در روابط دولت و همه چیز حاکم بود، گر چه در زیر پوست شهر حوادثی اتفاق می افتاد اما آشکار نبود و بعد از پذیرش قطعنامه یک مقدار این فضا تغییر کرد، در دوران سازندگی بیشتر همت دولت ها متوجه شد به ساختن ویرانه ها و ساختن اقتصاد تا چرخ های از حرکت ایستاده اقتصادی به حرکت در بیاید و نسبت به مسائل فرهنگی انقلاب یک تسامح و تساهلی حاصل شد و همان دوران یک مقدار تو ذوق مردم و نیروهای انقلاب زد و همین باعث شد که یک شکافی بین کارگزاران دولت و مردم ایجاد شود و دولت مردان از آن زمان تحت عنوان کارگزاران یکسری امتیازاتی برای خودشان قائل شدند و فاصله ایجاد شد بین زندگی مردم و تسامح نسبت به ارزش‌ها و انقلابی گری و بسیجی گری. در دوران اصلاحات دیگر به اوج خودش رسید یعنی وارد مرحله تجدید نظر در ارزش های انقلاب شد یعنی در آن مرحله با صراحت ارزش های دفاع مقدس و بسیجی گری نفی شد و تبدیل شد به ضد ارزش در گفتمان اصلاحات که به -اصلاحات آمریکایی معروف شد- در ارزش ها به نوعی تجدید نظر شد و این خودش به نوعی منشاء واکنشی شد و مردم احساس کردند که چه می خواستند و چه شد؟! یعنی تحول می خواستند برای این که فشارهای اقتصادی بر طرف شود بعد یک دفعه در قالب اصلاحات گفتمان دیگری مطرح شد بحث توسعه سیاسی و آن ناآرامی ها. یادمان نمی رود که بین سال های 76 تا 78 چه آشوب ها و فتنه هایی ایجاد شد که نهایتش رسیدیم به 18 تیر 78 تا قضایا در 23 تیر جمع شد. این دوران 8 ساله اصلاحات باعث شد که بازگشت به گفتمان انقلاب پایگاه پیدا کند و در اصلاح این گفتمان رهبری خیلی نقش ایفا کردند و گفتمان انقلاب بازسازی شد و و از این مسیر در سال 84 در بحبوحه رقابت های سنگین آقای احمدی نژاد که توانسته بود گفتمان انقلاب را دوباره باز تولید و بیان کند رأی آورد و این گفتمان به خصوص در 4 سال اول ایشان بازگشت به ارزش ها تقویت شد و البته در دوره دوم ایشان دچار یک نوسانات و افت و خیز هایی شد که دوستان در جریان هستند اما این نکته را عرض کنم که در تمام دولت ها بعد از انقلاب به ویژه از زمانی که دولت مستقر شد در زمان آقای رجایی و مهندس موسوی و بعد می توان گفت گرایش به توسعه عدالت در تمام دولت ها به نوعی پیگیری شد یعنی از همان دولت آقای موسوی و بعد هم آقای هاشمی سعی شد که منابع توزیع شود و نقاطی که کمتر توسعه پیدا کرده بودند از محرومیت خارج شوند یعنی محرومیت زدایی محور عمل همه دولت ها بود.

 

* چرا این محرومیت زدایی در حوزه فرهنگ کمتر بوده؟

عرض کردم یک جوری از دوران سازندگی نسبت به این مسئله غفلت شد و وارد تساهل نسبت به ارزش ها شد و البته نیاز جامعه هم بود ولی خوب بیشتر سعی کردند مشکلات اقتصادی را برطرف کنند و البته فاصله هم ایجاد شد تا اینکه به سال 84 رسیدیم که دوباره برگشت و البته در شوراهای دوم مردم نشان دادند که با جریانی که روی کار آمده به عنوان اصلاحات موافق نیستند و بعد مجلس هفتم تا سال 84 که دولت عوض شد.

 

* انتخاب آقای روحانی را شما از چه زاویه ای ارزیابی می کنید عمدتا مربوط به حوزه فرهنگی است و یا اقتصادی؟

به نظرم می آید که باز دیدگاه غالب در این انتخاب هم بحث اقتصادی بیشتر مطرح است یعنی به خاطر بحث ها و فشارهای اقتصادی که اواخر دولت آقای احمدی نژاد پیش آمد و این گرانی ها و مسئله بیکاری و مشکلاتی که مطرح شد که این هم یک مقدار بی تأثیر نبود که از طرف دولت اتفاق افتاد و این ها ارتباطش به صورت پررنگ با تحریم ها برقرار شد و این طور تلقی شد که یک مقدار تندروی های دولت و افراط و تفریط ها باعث شده که این شرایط پدید بیاید و در این جا هم باز تحت تأثیر این که فشارها کاهش پیدا کند و شرایط تغییر کند این یکی از عوامل مهم بود که فضا تغییر پیدا کند یعنی همان طور که در سال 76 مردم احساس کردند آقای خاتمی ادامه دولت آقای هاشمی نخواهد بود و در سال 92 هم مردم فکر کردند که بقیه کاندیداها غیر از آقای روحانی ادامه وضع موجود خواهند بود و دنبال تغییر وضع بودند که چهره متفاوت این دوره آقای روحانی بود و به ایشان رأی دادند.

 

* هیأت ها در پیروزی انقلاب اسلامی و اصولاً در حرکت های اجتماعی نقش ساز بوده اند مثل دوران دفاع مقدس، در جریان های سیاسی هم خصوصا سال 84 خیلی پررنگ ورود پیدا کردند به لحاظ همان خواستگاه و گفتمان انقلاب اسلامی حالا حضور این ها را در سایر صحنه های اجتماعی چه قدر مؤثر می دانید و چه باید بکنند که حلقه تشکیلاتی خودشان را بدون وابستگی به دسته بندی و جناح بندی های سیاسی بتوانند حفظ کنند و تأثیر گذار باشند و دغدغه اصلی که برایش انقلاب شده - البته این به این معنی نیست که مردم دغدغه اقتصادی ندارند- اما آنچه برایشان مهم بود دغدغه ها و سلامت های فرهنگی و فکری بوده است. خوب هیئت ها می توانند نقش اساسی ایفا بکنند و چه باید بکنند که این تشکل و انسجامشان مستحکم تر باشد و بتوانند تأثیر در جامعه بگذارند و دولت ها هم به یک نوعی بپذیرند به این خواست عمومی گردن بنهند و به هر حال دغدغه فرهنگی را به عنوان یک رویکرد اساسی در کارهایشان مدنظر قرار دهند؟

همان طور که اشاره کردید هیئت ها نقش تاریخی دارند، در حقیقت به نام امام حسین(ع) این هیئت ها برپاشده و همان طور که خون امام حسین(ع) همیشه تازه و زنده است و منشاء حرکت است این هیئت ها هم پابه پای آن در تاریخ مانده اند و فرهنگ غنی اسلام ناب را منتقل کرده اند یعنی مردم ما در گذشته چه قدر هزینه داده اند برای اینکه روضه خوانی هایشان در زمان رضاخان تعطیل نشود و مخفیانه و محرمانه عزاداری برپا می کردند - یک مقدار صحنه هایش را در این سریال کلاه پهلوی نشان می دهد- در حقیقت هیئت ها  در طول تاریخ این فرهنگ مقاومت و ایثار را با خودشان منتقل کردند و جابه جا کردند تا رسیده به دوران رژیم پهلوی دوم که خود هیئت های مؤتلفه بازوی مبارزاتی حضرت امام بودند و ارتباط نزدیک با ایشان داشتند.

 

* این هیأت های مؤتلفه چند تا هیئت بودند که با همدیگر در واقع ائتلاف کردند؟

بله این ها هیئت هایی بودند که به امام و اسلام انقلابی و به اسلام سیاسی معتقد بودند و این ها با راهنمایی حضرت امام متشکل شدند و جنبه سیاسی و مبارزاتی هم پیدا کردند. خوب عجیب است اگر به تاریخ مراجعه شود مثلا در تهران آن نقاط عطف انقلاب ما عاشوراست در خرداد 42 نهضت 15 خرداد 42 با همین هیئت ها تشکیل شد و سر دسته هیأت ها یکی همین طیب بود. من کوچک بودم عموی ما خانه اش نزدیک میدان خراسان بود و من به خانه طیب رفته بودم که روضه خوانی بود یا دسته هایی که راه می انداخت از میدان خراسان می آمدند تا جلوی بازار، همین ها نهضت 15 خرداد را درست کردند و در سال 56 هم نقطه عطفش در روز تاسوعا و عاشوراست که انقلاب شکل می گیرد این ظرفیت یک ظرفیت الهی است بحث عاشورا و مراسم باشکوه برای امام حسین و این ها ماهیتاً هم سیاسی هستند و بر اساس ضدیت با ظلم تشکیل شدند و بر این اساس در زیارت عاشورا لعن می دهد به کسانی که خون امام حسین را ریختند. در نتیجه هیأت ها خیلی نقش داشتند و دارند، این در مورد نقششان در انقلاب که خیلی برجسته بود، اصولاً خود شکل گیری نهضت را هم نگاه کنیم در شهادت امام صادق(ع) می ریزند و طلبه ها را در فیضیه می کشند و امام سخنرانی می کنند روز شهادت امام صادق که آن حوادث به دنبالش پیش می آید و به 15 خرداد منتهی می شود همین طور جلو می آییم این هیئت ها در بسیج نیرو به جبهه چه قدر نقش داشتند و اگر در خود جبهه می رفتید مهمترین پشتوانه بچه ها همین عزاداری ها بود و حال و هوا یک حال و هوای هیأتی و روضه خوانی و سینه زنی بود و با همین ها فضای جبهه گرم می شد خوشبختانه رزمنده ها در قالب همان هیئت ها ماندند و هیئت رزمندگان را درست کردند و به همین بهانه دور هم جمع می شوند و نقش عجیبشان در همین دوران اصلاحات دوباره روشن شد، این ها باز جوان ها را با نوحه خوانی خودشان با عزاداری خاص خودشان و فرهنگ سازی حفظ کردند جوان هایی را که این ها آمده بودند در باغ سبز و لذات دنیوی و ارتباطات باز را باز کرده بودند جوان ها در همین هیئت ها حفظ شدند و این جالب است که هم از خارج و هم از داخل گفتند که ما چنین الگویی نداریم که جوان ها را جمع کنیم و پاسخ به عواطفشان دهیم و پاسخ به نیازهای روحی و فکری شان را بدهیم و این دلیل شکست ماست یعنی ما چنین ابزاری نداریم و این ها جوان ها را این گونه جذب می کنند و پای کار می آورند و خوب با راهنمایی مقام معظم رهبری دوره های بصیرت راه افتاد و کار فرهنگی شد و این باعث شد که یک بار دیگر انقلاب از چنگ کسانی که می خواستند مسیر انقلاب را منحرف کنند و تجدید نظر در ارزش ها بکنند دوباره برگردد و جوان ها حفظ شدند و فرهنگ سازی شد و من می خواستم این بحث را از دلش مطرح کنم این ها بحث جامعه مدنی را مطرح می کردند، جامعه مدنی یعنی اینکه یک تشکل های مردمی که واسط بین عموم مردم هستند با حکومت  و این ها غافل بودند از این که اصلا اسلام ناب خودش این نهادهای مدنی را پایه ریزی کرده است، هیأت های مذهبی قوی ترین قسمت های نهادهای مدنی ما هستند گروه هایی که به عنوان خیریه تشکیل می شوند و بی مزد و منت کارهای درمانی و خدماتی می کنند، این‌ها خودشان جامعه مدنی هستند. روحانیت ما، حوزه های علمیه ما این ها جامعه مدنی هستند که در طول تاریخ اسلام را نگه داشتند و وقف ها یک نهاد مدنی اقتصادی هستند که در طول تاریخ آمدند و پشتیبانی کردند حوزه های علمیه را و بیمارستان ها و غیره را، در غرب اگر یک تشکیلات دارند به اسم حزب که این مظهر جامعه مدنی شان است به طور طبیعی از زمانی که اسلام آمد و پیغمبر، بعد از آن ائمه نهاد مدنی ساختند و این نهاد مدنی با فرهنگ مردم عجین است و ادامه دار است و مثل حزبی نیست که دولت خودش بسازد و تا می رود آن حزب هم بساطش پاشیده شود و برود، در زمان همین اصلاحات یک پیمایش ملی کرده بودند یک نظر سنجی در سطح کل کشور مهمترین تشکل هایی که مردم بیشترین عضویت را در آن داشتند همین هیئت های مذهبی بود بعد می رسید به انجمن های خانه و مدرسه و کمترین مشارکت در بحث احزاب بود. پس این هیئت ها به طور طبیعی جامعه مدنی را تشکیل می دهند و این ها پشتوانه نظام هستند یعنی از یک طرف با مردم هستند و جوان ها را می آورند و از یک طرف اگر نظام در مسیر مستقیم می رود آن را حمایت و تقویت می کنند و اگر یک جایی بخواهد مسیر انحرافی برود امر به معروف و نهی از منکرش می کنند و خط سیاسی شان هم خط نظام و انقلاب و رهبری و امام است و حواسشان جمع است و عمل می کنند. البته من نمی خواهم بگویم که ما تشکیلات سراسری منظم احتیاج نداریم و خود مقام معظم رهبری هم الگویی از حزب در ذهنشان هست چون خود ایشان جزء مؤسسین حزب جمهوری اسلامی بودند ایشان وجود حزب را و یک تشکیلات منظم سراسری را لازم می دانند به عنوان یک حزب ایدئولوژیک و یک فکری داشته باشد و این فکر را بخواهد ترویج کند و شبهات مردم را جواب دهد و تحلیل به مردم بدهد و آن  هم پشتوانه نظام است. خدمات حزب جمهوری اسلامی در مقابله با منافقین و بنی صدر که یادمان نمی رود که این ها چه قدر نقش داشتند در مقابله با نهضت آزادی که می خواستند مسیر انقلاب را منحرف کنند اما خوب هیأت ها به صورت طبیعی جامعه مدنی و تشکل هایی هستند که با مردم شکل گرفته اند ولی منتهی خوب باید هر روز به روز تر شوند و کارکردهایشان  تقویت شود و نقش ایفا کنند و خوب این که در مراسم عزاداری و سینه زنی یکسری از احساسات جوان ها پاسخ داده می شود. قاعدتاً این همه کار نیست بصیرت افزایی آن جاهایی که فتنه ایجاد می شود احتیاج به تحلیل و بصیرت دارد و لذا در کنار آموزش های دینی و قرآنی تعمیق بخشیدن به دین جزو چیزهایی است که می تواند نقش هیأت ها را در کنار عزاداری ها خیلی برجسته تر کند و هیچ سالی نیست که نوحه های بروز و جدید تولید نشود در همین زمینه باید پابه پای آن بحث تعمیق دین مردم، آموزش قرآن، آموزش حدیث و آشنایی با قرآن و عترت هر چه قدر بیشتر شود نقش های این ها زیادتر می شود و یا مثلا داشتن تحلیل سیاسی دقیق در جهت نظام، دشمن شناسی، معرفی دشمنان و معرفی دوستان این ها کمک می کند که نظام جمهوری اسلامی را حفاظت و حمایت کنند

 

* انقلاب را چه قدر موفق در مبارزه با استکبار و ظلم می دانید؟

ببینید ما البته اقرار کنیم و بگوییم که دوام این نظام یک کار خدایی بوده و متکی به خودمان نمی خواهیم بکنیم البته که رزمندگان ما، مسئولین و شهدا خیلی نقش داشتند ولی خوب به هر حال دست اراده الهی را می توان دید و شبیه معجزه است و در یک زمانی این انقلاب پا می گیرد و پیروز می شود که هیچ کس در دنیا فکر نمی کرد که دین بتواند انقلاب درست کند آن موقع تحلیل همه نظریه پردازان انقلاب این بود که دوران دین تمام شده و انقلاب یک پدیده جدید است و دین نمی تواند انقلاب درست کند حالا اشتباه می کردند و دین را از دریچه مسیحیت تحریف شده نگاه می کردند اما بالاخره اسلام را می شناختند می گفتند اسلام هم از درونش مرتجعین در می آیند و قدرت انقلاب ندارد و یک دفعه چشمشان را باز کردند و آن آمریکایی که این همه سرویس های اطلاعاتی داشت نفهمید که انقلاب دارد به پیروزی می رسد و خواب بودند و آن آقای کارتر چه قدر مخالفت کرد با شاه و زمانی که انتخاب شد آمد این جا و از شاه چه قدر حمایت کرد و گفت این جا جزیره ثبات است و بعد به فاصله چند ماه انقلاب پیروز شد. یعنی می خواهم بگویم این قدر به نقش دین و اسلام بی توجه بودند و آن را تاریخی و زمان گذشته می دانستند و این انقلاب در زمانی پیروز شد که بین دو قطب شرق و غرب یعنی آمریکا و شوروی بود و این ها می خواستند هر کدامشان سر به تن اسلام و دین نباشد. بعد یک ابرقدرتی رفت و به تاریخ پیوست شرق و شوروی و بعد آمریکا هم همه تلاشش را کرده، آمریکایی که کم قدرت اقتصادی و نظامی و امنیتی و سیاسی نداشته همه این ها را استفاده کرده که این را محو کند و هر چه بیشتر تلاش کرده کمتر به نتیجه رسیده است و این انقلاب بیشتر سربرآورده و الان هم تقریبا جهانی شده و همه کشورهای اسلامی بیدار شدند و این مقاومت که ما می گوییم یک عنصر اصلی است. در گفتمان انقلاب اسلامی بحث مقاومت، تدبیر و پیشرفت این چیز عجیبی است و بر اثر این استقامتی که خداوند توفیق داده باعث شده بشود یک راهبرد مبارزه، جبهه مقاومت تشکیل شده، حزب الله لبنان درست شده، حماس درست شده سوریه که فکر نمی کردند بتواند این قدر مقاومت کند و نمونه های مختلفی که داریم این ها نشان دهنده این است که در مجموع انقلاب خیلی موفق بوده است، ما اگر انقلابمان را یک مطالعه تطبیقی بکنیم با سایر انقلاب های بزرگ مثل انقلاب فرانسه و یا انقلاب روسیه ما خیلی از آن ها موفق تر بودیم و ثبات قدم و این که انحراف پیدا نکند را ببینید گفتمان اولیه آن ها را ببینید اصلا قابل قیاس نیست و بعد میزان دشمنی که با انقلاب اسلامی شده است، این ها نشان دهنده این است که انقلاب بسیار موفق بوده و البته من می گویم که این اراده خداوند هم بوده و دین خودش را کمک کرده است. شرایط گر چه سخت است اما خیلی امیدوار کننده است و اگر مراجعه کنید به تحلیل هایی که مقام معظم رهبری داشتند می بینید که این در کلان هست و ما همیشه در حال پیشرفت بودیم و قدر ت مسلم آمریکا در حال افول بوده است.

 

* شما انتخاب آقای روحانی را با توجه به این تعابیری که از خواستگاه کارگزاران، اصلاح طلبان و اصول گرایان داشتند در کدام یک از این طیف ها می توانید آن را تعریف بکنید آیا آقای روحانی گفتمان جدیدی آوردند و ادعا کردند که ما اعتدال گرا هستیم یعنی نه اصلاح طلبیم و نه اصول گرا و نه کارگزاران به آن معنای رایجش، آیا یک گفتمان جدید می خواهد حاکم شود و یا این یک گفتمان جدید است و یا تلفیقی از همه آن هاست و می خواهد همه را داشته باشد و در حرف های خود ایشان هم هست که می گوید ما از همه طیف ها می خواهیم داشته باشیم منتهی معتدل؟

من البته از باب اینکه هیئت حل اختلاف هستم نمی توانم حرفی بزنم که له یا علیه دولتی باشد و جنبه جانب دارانه داشته باشد ببینید آقای روحانی با سوابق و شناختی که از ایشان داریم یک عنصری است که همیشه به رهبری نزدیک بوده، خود ایشان تعبیرش این است که من در جمهوری اسلامی سمتی نداشتم مگر اینکه یا با حکم رهبری بوده و یا با توصیه ایشان. می خواهد بگوید که هر مسئولیتی من داشتم با حکم و نظر رهبری بوده است. نکته بعد این که دوستان همه می دانند در حادثه 18 تیر تا 23 تیر که به 23 تیر ختم شد سخنران آن اجتماع مردمی در دانشگاه تهران آقای روحانی بودند و صحبت هایشان هم هست و همان موقع ایشان دبیر شورای عالی امنیت ملی زمان اصلاحات است و ایشان خودش می گفت که من آن موقع فرانسه بودم و برگشتم دیدم اوضاع شلوغ است و شورای عالی امنیت ملی هم اجازه نداده بود تا آن موقع بسیج دخالت کند تهران 5 روز در آتش می سوخت و نیروی انتظامی هم مماشات می کرد و برخورد سختی نداشت و هدایتش هم با وزارت کشور وقت بود و این ها هم نقش داشتند، ایشان می گوید که من تا دیدم این جوری است با مسئولیت خودم گفتم بسیج وارد شود و وقتی اعلام هم شد که بسیج می آید آن ها هم بساطشان را جمع کردند و رفتند پس این سوابق را ما در آقای روحانی داریم اما در عین حال ایشان نسبت به روابط خارجی یک دیدگاهی دارد. از جمله سمت های ایشان همیشه نماینده آقا بودند در شورای عالی امنیت ملی چه آن موقع که دبیر بود و چه موقعی که دبیر نبود در آن جا بود و با حکم رهبر، هم عضو مجمع تشخیص هم هستند و شاید ایشان نظرهای متفاوت در ارتباط با آمریکا و بحث های خارجی داشته باشد ولی در عین حال تبعیت از رهبری می کرد. ایشان جزو احزاب هم نبوده و نیستند و در مجلس چهارم و پنجم با ایشان همکار بودیم و ما ایشان را به عنوان یک شخصیت قابل قبول نظام همیشه جزو کاندیدها  برای نایب رئیسی مجلس بودند و نایب رئیس مجلس هم بودند آیت الله موحدی کرمانی یک نایب رئیس و ایشان هم یک نایب رئیس بودند، مجلس چهارم و پنجم که اکثریت اصول گرایان بودند جایگاه ایشان محفوظ بود و ایشان همان موقع هم در مجلس در فراکسیون اقلیت و اکثریت نبودند و یک فراکسیون برای خودش تشکیل می داد به نام فراکسیون عقلا و جلسات هفتگی تشکیل می دادند. - همین مشی در ریاست جمهوری هم هست - البته این کمی توهین آمیز هم بود و من در تعریض به همین مفهوم ایشان من را دعوت می کرد و من جلسات ایشان نمی رفتم و می گفت که چرا نمی آیی و من می گفتم من خودم را عاقل نمی دانم.  در مجمع تشخیص و شورای امنیت ملی هم ایشان تشکیلات آن طور نداردو حزب اعتدال و توسعه که آقای نوبخت هستند شاید یک مقدار اشخاصشان به ایشان نزدیک تر هستند و همان طور که ایشان در صحبت هایش گفته در ریاست جمهوری از هر کس که معتدل باشد استفاده می کند که از اعتدال و عقلانیت برخوردار باشد  و کارآمدی و امیدواریم که ایشان در این دوره سخت بتواند موفق شود

 

* این سختی را از چه نظر می گویید؟

برای اینکه شرایط و فشارهای خارجی هست و آن ها امید بسته اند که با این فشارها ایران و انقلاب را تسلیم کنند

 

* و حداقل به پای میز مذاکره بکشانند؟

مذاکرات اگر از موضع مساوی باشد نگرانی نیست و البته انتظارات مردم و شرایط اقتصادی پیچیده و سخت است، به هر حال نسل جوان جویای اشتغال هستند، ایشان می خواهند کار را به دست مردم بدهند و دولت نظارت داشته باشد که این سیاست های اصل 44 است و اگر ما دعوایی هم سر مواضع اقتصادی با دولت آقای موسوی داشتیم به این دلیل بود که با اصل 44 فاصله پیدا کرد و در این سیاست ها حداکثر مشارکت مردم دیده شده است و دولت نقشش از جایگاه بنگاه داری باید بیاید به نظارت و سیاست گذاری و هدایت.

 

* این اشکال در نحوه اجرا وجود دارد این که یک سرمایه دارهایی را به وجود نمی آورد که این ها بعدا در سرنوشت مردم تأثیر بگذارند مثلاً در انتخابات ها، بالاخره وقتی این سهام ها دست یک سری افراد بیفتد این ها می توانند عامل فشار شوند به دولت و بعد به دولت فشار بیاورند که این کار را باید بکنی؟

این ها در سیاست های اصل 44 بررسی شده و یک تأکیدی شده است روی مشارکت سهامی عام، مثلاً بورس رونق گرفته یعنی عموم مردم بتوانند منتفع شوند یک سری قله های سرمایه داری خاصی نشود که فاصله ها عمیق باشد و سهام عدالت اگر چه خوب اجرا نشد اما رهبری هم اصل آن را قبول داشتند یک مقداری از واگذاری ها در قالب سهام عدالت بود و آمد در جیب طبقات متوسط به پایین که این ها بتوانند فاصله ها را حفظ کنند اما اشکالش این بود که این ها قاعده مند نشد مدیریت این سهام باز رفت به دست دولت، یک پیش بینی هایی در اصل 44 شده که واگذاری یک واگذاری سالم باشد و رقابت از بین نرود و فاصله ها هم زیاد نشود اما در مجموع وقتی بحث کارآفرینی مطرح می شود ممکن است یک عده نبوغ هایی از خودشان نشان دهند و بتوانند صاحب یک ثروتی شوند آن جا هم دست دولت بسته نیست اگر دولت خودش بنگاه دار نباشد که جانب دارانه عمل کند به راحتی می تواند این ها را به نفع عموم مردم کنترل کند با سیاست های مالیاتی، که یک قسمت آن برای باز توزیع است یعنی افراد می توانند فعالیت کنند اما این ها با گرفتن مالیات به نفع مردم همراه باشد شرطش این است که دولت و مجلس و قوه قضاییه ما در وسط بایستند یعنی بتوانند نقش ایفا کنند که جوشش و خلاقیت و کارآفرینی ایجاد شود و از آن طرف هم تعادل و منافع عمومی هم رعایت شود و این ها قابل کنترل است مثلا در ژاپن نسبت پردرآمدترین آدم با کم درآمدترین آدم ها فاصله شان 4 برابر است در بعضی کشورها 30 برابر است قبل از انقلاب در کشور ما 30 برابر بوده و حالا مثلاً الان 17-16 برابر  است پس می شود و مثلاً بعضی کشورهای اسکاندیناوی که درآمد زیاد دارند و جمعیت کمی دارند آن ها نسبت بالاترین سرمایه به کم درآمدترین 3-4 برابر است و این تجربیات را می توان استفاده کرد و مردم هم منتفع شوند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها