کد خبر: ۱۹۹۴۷۵
زمان انتشار: ۱۴:۵۷     ۰۲ بهمن ۱۳۹۲
سیدهادی آیت:
«خسته نباشید» تفسیر به رای این جمله است: «بازگشت هر چیزی به سمت اصل آن است». همین موضوع باعث شده که فیلم به شدت ناتورالیستی از آب دربیاید و نویسنده آنقدر مبهوت طبیعت و شرایط محیطی و عواملی مثل وراثت و ارجحیت تقدیر بر اختیار شود که یادش برود و یا حیفش بیاید که شخصیت‌ها را کمی عمیق‌تر تصویر کند و یا از تعلیق در فیلم استفاده کند.
به گزارش سرویس نقد رسانه 598، شاید بهتر باشد این یادداشت این طور آغاز شود: «خسته نباشید» به عنوان یک فیلم اولی، بسیار قابل قبول و تحسین برانگیز است.  قصه‏ی کوتاه فیلم و معرفی شخصیت‌های اصلی به موقع و به درستی شروع می‌شود و فیلم تا پلان آخر از ریتم نمی‌افتد و تماشاچی را نگه می‌دارد. اما با این وجود، «خسته نباشید» فیلم بی‏نقصی هم نیست.

شخصیت اصلی فیلم، زن پنجاه و پنج ساله‌ای است که بعد از سال‌ها به سرزمین مادری‌اش بازگشته و خیلی سرد و خشک نشان می‌دهد. نقطه‏ی مقابل او همسرش، مردی ماجراجو و به قول معروف کله شق قرار دارد که او را با خود به اینجا کشانده و عاشق هیجان و تغییر است. دلش می‌خواهد خوش باشد و خوشگذرانی کند، اما زن نسبت به تمام رفتارهای مرد واکنش منفی دارد و او را به خاطر بی‌تفاوتی‌اش نسبت به برخی امور زندگی سرزنش می‌کند.
 
بدین ترتیب، اینرسی داشتن زن نسبت به تغییرات اطرافش، کشمکش اصلی فیلم است. در واقع درگیری درونی زن، گره و چالش اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد و پیچیده‌ترین شخصیت فیلم، همین زن است و بقیه کاراکتر‌ها کاملاً در حد تیپ مانده‌اند و به درستی پرداخته نشده‌اند. 
 
«خسته نباشید» فیلم آرامی است. نویسنده‌ای آرام، فیلمنامه‌ای آرام نوشته و در فضایی پر از آرامش، تماشاچی فیلمی یکنواخت و البته بانمک می‌بیند. خیال تماشاچی راحت است که هیچ اتفاقی برای آدم‌های فیلم نخواهد افتاد و همه چیز آرام خواهد ماند و حال همه هم خوب خواهد شد. در واقع فیلمساز، تماشاچی را از ابتدای فیلم منتظر یک پایان خوش می‌گذارد.
 
تماشاچی در ابتدای فیلم با شخصیت گارسون رستوران -«حسام محمودی فر» - به عنوان شخصیت محوری فیلم ارتباط برقرار می‌کند، وارد زندگی مرد زمین‌شناس و همسرش می‌شود و از جزئیات اندک زندگی آن‌ها آگاه و در یک سفر کویری و البته کم ماجرا با این آدم‏ها همراه می‌شود. ولی قصه هر چه جلوتر می‏رود، متوجه می‏شوید که فیلمنامه‏نویس شرایطی ترسیم کرده و کارگردانان فیلم طوری آن را به تصویر کشیده‌اند که «خسته نباشید» از ابتدا فاقد تعلیق و نقاط دراماتیک باشد. 
 
تأکید فیلمنامه‏نویس «خسته نباشید» به هیچ وجه روی آدم‌ها نیست. شخصیت دراماتیک فیلم، زن پنجاه و پنج ساله خشک و بی‌روح، یک بار وقتی به طور اتفاقی از زبان جوان راننده، کلمه‏ی «مادر» را می‌شنود، یخش می‌شکند و سپس در یک لحظه در اواخر فیلم -برای اینکه بالاخره همه منتظر صحنه‏ی پایانی فیلم هستند- تصمیم می‌گیرد هیجان درونی‌اش را که معلوم نبود تا الان کجا پنهان شده، خالی کند و آناً تغییر کند و سرخوشانه با بقیه همراه شود.
 
اما باقی شخصیت‌های فیلم، پا در هوا هستند. گارسون فیلم، مسئله‌ای در زندگی ندارد. آس و پاس است و راحت عاشق می‌شود و شبیه تیپ‌های عاشق پیشه در نمایش‌های سنتی است. راننده‏ی جوان هم که اصلاً حرفی ندارد بزند و فقط ظاهری متعصب و درونی مهربان دارد. مادر شهیدی هم که در فیلم می‌بینیم، فقط ترشی درست می‌کند و هرازگاهی با همسایه‌ها سلام و علیکی دارد. 
 
دیالوگ‌هایی هم که در لابلای فیلم گنجانده شده حرف‌هایی فلسفی در پوششی عوامانه است تا تماشاچی موقع دیدن فیلم قدری در فکر فرو برود و غبطه‏ی زندگی سنتی و عرفان آب دوغ خیاری را بخورد و بگوید: «ای کاش بشر هیچ وقت سراغ مدرنیته نمی‌رفت و این همه روی زمین ساختمان نمی‌ساخت و می‌گذاشت هر چیزی طبیعی بماند تا همه مثل هم بودیم و در صلح و صفا زندگی می‌کردیم و اصلا کویر چه گنج پنهانی دارد که ما از آن بی‏خبریم...»
 
«خسته نباشید» تفسیر به رای این جمله است: «بازگشت هر چیزی به سمت اصل آن است». همین موضوع باعث شده که فیلم به شدت ناتورالیستی از آب دربیاید و نویسنده آنقدر مبهوت طبیعت و شرایط محیطی و عواملی مثل وراثت و ارجحیت تقدیر بر اختیار شود که یادش برود و یا حیفش بیاید که شخصیت‌ها را کمی عمیق‌تر تصویر کند و یا از تعلیق در فیلم استفاده کند.
 
تاثیرگزاری بیش از اندازه‏ی عامل وراثت و تقدیر و سرنوشت در فیلم کاملاً مشهود است. این مسئله که انسان در انتخاب آینده‏ی خود هیچ اختیاری ندارد و این محیط است که سرنوشت انسان‌ها و جایگاه آن‌ها را انتخاب می‌کند و انسان‌ها همگی دستخوش تقدیر هستند، به نظر می‏رسد از انگیزه‌های اصلی نویسنده در خلق فیلمنامه است.
 
آدم‌های فیلم و به خصوص ایرانی‌ها، همگی دستخوش سرنوشت و شرایط محیطی و اجتماعی هستند و اتفاقاً به هیچ وجه گله‌ای هم ندارند. این ویژگی بیشتر از همه در شخصیت «مغنی» دیده می‌شود؛ پیرمردی ساده دل که هفت جد پدری‌اش مغنی بوده‌اند و او هم مغنی شده و هیچ گله‌ای هم ندارد و اصلاً نمی‌خواهد بداند چرا مغنی شده و دیگران میلیاردر شده‌اند و اصلاً هم دوست ندارد چنین چیزی فکر کند. 
 
مادر شهید هم که هر اتفاقی در زندگی‌اش افتاده: بچه‏دار نمی‌شده، همسرش مرده، فرزند خوانده‌اش شهید شده. خواهر زاده‌اش هم که سالی ۱۲ ماه سراغش را نمی‌گیرد... این مادر شهید هم که اصن مهم نیست بچه‏اش چرا شهید شده و کجا شهید شده و سرنوشت خودش چه می‌شود و... اصلاً انگار آدم‌های فیلم، زنده‌اند که فقط نفس بکشند.
 
البته این یکی از اندیشه‌هایی است که متاسفانه چند سالی است در برخی فیلم‌ها دیده می‌شود:  وجود انسان‌هایی عادی و بی‌مسئله و آرام که هیچ میلی به رشد و پیشرفت در آن‌ها دیده نمی‌شود. آدم‌هایی که فقط هستند که باشند. همین!!! حالا یکی دو تا شخصیت با نمک هم باید وسط باشند و مزه پراکنی کنند تا تماشاچی را نگه دارند.  تماشاچی هم وقتی از سالن آمد بیرون، بگوید: راست می‌گفت‌ها. زندگی همینه دیگه. ما همین جوری هستیم. این دست فیلم‌های خنثای محافظه کار، بلای جان سینما شده و استعداد‌های زیادی را درگیر خودش کرده است. 
 
البته «خسته نباشید» بازی‌های بسیار خوبی دارد. انتخاب بازیگران با توجه به آدم‌های فیلم با شجاعت بسیار زیاد و به درستی انجام گرفته است.  «رویا افشار» که یکی از بازیگران خوب تئا‌تر است و از آنجایی که در بازی‌اش چندگانگی وجود دارد؛ اینکه در یک لحظه خشک و جدی نشان می‌دهد، لحظه‌ای دیگر می‌خندد و نمک می‌ریزد و لحظه‌ای دیگر مادرانه می‌گرید و آرام می‌گیرد، به خوبی با این نقش جور درآمده است. «افشار» در سال‏های اخیر در تئا‌تر در نمایش «بلوط‌های تلخ» به کارگردانی شهرام کرمی نقش یک مادر شهید را بازی کرده بود که در آنجا نیز البته با شخصیت‌پردازی بهتر، بازی خوبی ارائه داده بود.»

منبع: رجانیوز/مسعود غزنچائی
 
 «حسام محمودی فر» که با بازی در نمایش‌های «حسن معجونی» نشان داده در اجرای نقش‌های رئال و آرام با روان‌شناسی عمیق، موفق‌تر از اجرای نقش‌های تیپیکال است، در این فیلم بازی خوبی ارئه داده اما «فرزاد باقری» در این فیلم روان‌تر  نقش‏آفرینی کرده است. محمودی فر با توجه به سابقه تئاتری‌اش، در بسیاری از لحظات فیلم از میمیک اغراق شده استفاده کرده که اشتباه بزرگی است و در سینما، به جز سینمای کمدی بعید است به بازیگر اجازه داده شود این همه از میمیک اغراق شده برای نمایش حس‌های مختلفش استفاده کند و مگر یک نفر-هرچقدر هم که زودجوش و زودرنج و صفر و صدی هم باشد- در طول روز این همه از ژست‌های اغراق آمیز صورتش استفاده می‌کند؟ این‌ها را می‌گویم چون «خسته نباشید» یک فیلم ناتورالیستی است و نه یک کمدی اسلپ استیک.
 
می‌توان گفت محبوب‌ترین بازی فیلم برای «یدالله شادمانی» بازیگر نقش مغنی فیلم است که اگر او را از فیلم بگیریم، تماشاچی، رضایت پایانی از فیلم را نخواهد داشت. این بازیگر با وجود اینکه نابازیگر است به خوبی با دوربین ارتباط برقرار کرده و به دور از اغراق‌های عجیب و غریب، خیلی راحت بازی کرده و دیالوگ‌هایش را به بهترین شکل بیان می‌کند و با بازیگران مقابلش هم خیلی خوب ارتباط برقرار کرده است. شخصاً، صحنه پایانی بازی او را دوست نداشتم و بدم نمی‌آمد برای پایان بازی این پیرمرد رنج کشیده در فیلم، چند پلان بیشتر خرج می‌کردند. پیشنهادهای زیاد این نابازیگر در فاصله کمتر از یک سال اکران فیلم در جشنواره نشان می‌دهد که این بازیگر در نظر اهالی سینما خیلی بیشتر از بقیه دیده شده و امیدوارم اتفاقی که برای احمد پورمخبر افتاد، برای یدالله شادمانی نیفتد.
 
«خسته نباشید» با وجود همه‏ی این ضعف‏ها و خنثی بودن و نداشتن تعلیق، فیلم گرم و شریفی است. گرچه با این فیلم‏ها نمی‏توان به بهبود وضع سینمای ایران از حیث مخاطب امیدی داشت...


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها