کد خبر: ۲۴۷۱۸۴
زمان انتشار: ۱۹:۳۸     ۱۰ شهريور ۱۳۹۳

به گزارش پایگاه 598؛ رجا نیوز نوشت: در بخش اول به ماجرای ربوده شدن امام موسی صدر، اقدامات لیبی برای رد گم کردن خود و بررسی های هیات ایتالیایی و لبنانی پرداختیم. در این قسمت به تحلیل های متفاوت راجع به ربودن امام صدر، سفر نخست وزیر لیبی به ایران و مواجهه امام خمینی با موضوع ربوده شدن امام صدر می پردازیم:

راجع به ربوده شدن امام موسی صدر دو تحلیل وجود دارد. تحلیل اول متعلق به انقلابیون و مبارزینی است که پیش از انقلاب با لیبی و قذافی در قضیه مبارزه با آمریکا و اسرائیل ارتباط و همکاری داشتند. آنها معتقدند که امام صدر به ایتالیا سفر کرده و ربودن او کار امپریالیسم و صهیونیسم بین المللی است و آنها برای ایجاد اختلاف و دشمنی بین جبهه ی ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی این کار را به گردن قذافی انداخته اند.

محمد منتظری در مصاحبه با نشریه النهار در اینباره می گوید: «اما در رابطه با امام موسی صدر، این ایادی صهیونیزم و امریکایی بودند که او را ربودند وبرای ضربه زدن به لیبی ادعا کردند که لیبی عامل ربودن اوست. اگر لیبیایی‌ها می‌خواستند موسی صدر را از میان بردارند، این کار را در صیدا، صور، بیروت و یا هر جای دیگری خارج از لیبی می‌کردند، نه این که او را به لیبی دعوت کنند، تا در آنجا مخفی سازند.» او در ادامه می گوید: «امام صدر در لیبی نیست و به ایتالیا سفر کرده است. لیبیایی‌ها مردمی عاقلند و معقول به نظر نمی‌رسد که به عملی علیه امام موسی صدر دست زده باشند، به ویژه آنکه خود، او را به طرابلس دعوت کردند. آنان بارها اعلام و تأکید کردند که هر هیاتی را از طرف امام خمینی برای تحقیق در مورد مساله امام موسی صدر با آغوش باز می پذیرند و آماده‌اند هر حکمی را که امام خمینی در نتیجه تحقیقات هیات مزبور صادر کنند، بپذیرند.» اوهمچنین در مصاحبه دیگری در آبانماه 58 در اینباره می گوید: بنده می گویم امام موسی صدر انسان بسیار جالبی است و قذافی هم انسان بسیار جالبی است.این صهیونیسم است که امام موسی صدر را می رباید و ا را از بین می برد و سپس جاسوسانش را وامیدارد که شایع کنند قذافی امام موسی صدر را ربوده است»[1]

طلال سلمان، روزنامه نگار مشهور جهان عرب که همه او را با روزنامه پرتیراژ«السفیر» لبنان می شناسند از جمله افرادی است که یکروز قبل از ربوده شدن امام موسی صدر، با ایشان در لیبی دیدار کرده است. او نیز علیرغم اینکه معتقد است قذافی او را ربوده در مصاحبه ای به همین مناسبت به نیت امام صدر برای ترک لیبی و عدم شرکت در جشن انقلاب لیبی اشاره کرده و می گوید:

«یکی از همکارانم مقداری انگور خرید و ما به دیدار امام موسی صدر رفتیم و در آن شب تا صبح با ایشان صحبت می‌کردیم و از سخنان ایشان فهمیدیم که می‌خواهند قبل از جشن‌های انقلاب، لیبی را ترک کنند، چون امام موسی صدر نمی‌خواست در جایگاه مخصوص که برای ایشان در نظر گرفته شده بود حاضر شود، زیرا ممکن بود معمر القذافی هر کس را از هر کشوری که باشد با سخنان خود مورد هجوم قرار دهد و امام موسی صدر نمی‌خواست چنین رفتار احتمالی را تحمل کند.»[2]

تحیل دوم که تحلیل غالب است معتقد است که ربودن امام صدر کار خود قذافی است و ریشه در اختلافات چندسال گذشته قبل از ربودن او دارد و قذافی با این کار در واقع رقیبش را از صحنه خارج کرده است. از جمله این افراد شهید چمران همراه و یار امام صدر است. او در یکی از سخنرانی های خود 5 نکته را دلیل ربودن موسی صدر توسط لیبی عنوان می کند:

«نخست: بزرگترین دلیلی که رهبران دولتهای عربی برای ربوده شدن امام موسی صدر ذکر می کنند اختلافات مذهبی میان امام موسی صدر و قذافی است. می دانیم که قذافی و معاونش جلود نسبت به شیعیان حقد و کینه فراوان دارند. چهارسال پیش هنگامی که جلود به خلیج فارس رفته بود، در کویت یا ابوظبی به شیعیان ایران اهانت کرد و آنها را خارج از دین نامید؛ اما ما معتقدیم که همه مشکل و قضیه بر سر اخلافات دینی نیست؛ زیرا در مقابل این همه فشاری که از سوی دول عرب و ایرانیان بر قذافی وارد امده اگر مشکل فقط اختلاف دینی بود مسلما امام موسی را آزاد می کرد؛ بنابراین مشکل خیلی عمیق تر و حادتر از مشکلات دینی است.

دوم: در لبنان معتقدند که مبارزه پیگیر امام موسی علیه تقسیم و توطین و تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان از مهمترین دلایل کوشش استعمار برای از میان برداشتن این مرد است تا قرارهای کمپ دیوید را به اجرا درآورد.

سوم: امری است که به عربی به آن مساومه می گوییم. نزدیکترین ترجمه آن معامله است، معامله سیاسی. عده ای معتقدند آمریکا و غرب می خواستند با امام موسی معامله کنند. یعنی در لحظاتی که انقلاب پیروزمند ایران در اوج قدرت خود ِسیر می کرد تصمیم می گیرند که با امام موسی وارد معامله شوند تا خطی بر خلاف جهت خط انقلاب اسلامی ایران برگزینند. یعنی امام موسی را وسیله ای قرار دهند برای کوبیدن انقلاب ایران؛ ولی امام موسی این معامله را نمی پذیرد.

چهارم: امام موسی را گروگان قرار دهند تا با امام خمینی معامله کنند. چرا که آمریکا تلاش بسیاری می کرد با امام خمینی معامله کند. سیاستمداران آمریکایی را به پاریس میفرستادند تا مذاکره کنند اما امام از پذیرش آنها امتناع می کرد. بالاخره به ملک حسین متوسل شدند. ملک حسین به پاریس رفت امام او را نپذیرفت. حتی به اطرافیان خود دستور داد با اطرافیان ملک حسین ملاقات نکنند. بنابراین می بینیم معامله با شخص امام موسی و یا معامله با امام خمینی هردو با شکست مواجه می شود.

پنجم: به نظر ما این دلیل مهم ترین عامل ربوده شدن امام موسی است که به انقلاب اسلامی ایران باز می گردد. حدود نه ماه پیش امام موسی مقاله ای در روزنامه لوموند پاریس به نام «نداء الانبیاء» نوشت. این زمان بحبوحه تظاهرات قم و تبریز بود. او پیش بینی کرد انقلاب ایران پیروز خواهد شد و این انقلاب بزرگ را به رسالت پیامبران تشبیه کرد. گفت نشان چنین هیجان و ایمان و شهادتی را در هیچ جای تاریخ نمی توان سراغ گرفت جز در رسالت انبیاء. این زنگ خطری برای غرب نسبت به امام موسی و طرز تفکر انقلابی او بود. آمریکا و روسیه منافع و مصالح خود را در ایران از دست داده بودند.

امام موسی شخصیتی است که با سابقه مبارزاتی و تشکیلاتی خود می توانست لبنان، عراق، خلیج فارس، کویت و کشورهای دیگر نفت خیز منطقه را از سقوط برهاند و مصالح آمریکا را در معرض تهدید قرار دهد. بنابراین به مصلحت آمریکا نبود چنین فردی در چنین وضعیت بحرانی در منطقه حضور داشته باشد. او بزرگترین شخصیتی است که می توانست انقلاب اسلامی ایران را در این مناطق انتشار دهد و به استعمار ضربه بزند.»[3]

پس از این اتفاق، امام خمینی در یک بازه زمانی حدود یک ماه و نیم سه تلگراف خطاب به یاسر عرفات، حافط اسد و قذافی ارسال می کنند و با اعلام تاثر از مفقود شدن سید موسی صدر از آنها میخواهند برای آزادی ایشان بکوشند. متن تلگراف ایشان به قذافی به شرح زیر است:

« بسم اللَّه الرحمن الرحیم

حضرت رئیس جمهور لیبی

پس از اهدای سلام و تحیت؛ قضیه جناب حجت الاسلام آقای صدر به شکل معمایی مرموز درآمده است. بستگان ایشان پس از بررسی می‏گویند در لیبی هستند. چون جناب ایشان مورد احترام و محبت روحانیون و دیگر جناحها هستند و این امر موجب نگرانی آنهاست مقتضی است در آن اهتمام نمایید. و از دولت خودتان بخواهید ما را از سلامت ایشان و محل اقامتشان مطلع نموده نگرانیها را رفع کنند. والسلام علیکم.

15 ذی القعده 98 روح اللَّه الموسوی الخمینی »[4]

ایشان همچنین طی چند مصاحبه ی خود با مطبوعات در ماههای اولیه پس از مفقود شدن امام صدر، نگرانی و تاثر خود را از ربوده شدن اواعلام می کنند.

با پیروزی انقلاب اسلامی دو اتفاق به طور همزمان می افتد؛ یکی در عرصه بین المللی و دیگری در عرصه داخلی. اول این که در داخل دولت موقت اداره امور را برعهده می گیرد و طیفی از همراهان و شیفتگان امام موسی صدر مثل قطب زاده و صادق طباطبایی که بغض و کینه ی شدیدی از قذافی دارند در راس امور قرار می گیرند. دوم اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران نیز رسما به جبهه ی ضدامریکا و ضد اسرائیلی می پیوندد و یکی از چهره های برجسته این جبهه هم قذافی است.

در نتیجه سیاستی که توسط افرادی مثل شهید محمد منتظری دنبال می شود، وحدت و همکاری هرچه بیشتر ایرانِ انقلابی و لیبی به عنوان دو دولت ضدامپریالیستی است. مسافرت های متعدد جلود نخست وزیر لیبی به ایران و تلاش برای دیدار قذافی و امام از جانب او و مسافرتهای متعدد محمد منتظری و طیف همفکر او به لیبی از جمله تلاشها برای نزدیکی ایران و لیبی است.

در مقابل سیاست دولت موقت نیز واگرایی و دوری از لیبی به عنوان رباینده امام صدر است. مطرح کردن قضیه ربودن او همزمان با بهبود روابط ایران لیبی و کارشکنی در بازگشایی سفارت لیبی در تهران نیز از جمله تلاشها برای عدم بهبود روابط طرفین است.

اولین گام توسط لیبی برای ارتباط با انقلاب اسلامی در اسفند 57 و با سفر عبدالسلام جلود نخست وزیر لیبی برداشته می شود. او که در راس هیاتی سیاسی نظامی به ایران سفر کرده و کشورش از اولین کشورهایی است که انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت شناخته، به زعم خود آمده تا مقدمات سفر قذافی به ایرانِ انقلابی را مهیا کند. این در حالی است که قذافی در کمتر از یک هفته پس از ورود امام خمینی به ایران طی نامه ای پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک می گوید:

«پیشگاه آیت الله خمینی- تهران

بعد از سلام و تحیت هم اکنون که ملت ایران این پیروزی چشمگیر را تحقق بخشیده که اسلام محرک آن است، اسلامی که جاودان و همیشه تحرک آفرین است.

اکنون که ملت ایران در سایه انقلاب ملی اسلامی که در نوع خود بی‌نظیر است از ستم و استبداد رهایی یافته و صفحه جدیدی را در تاریخ ایران گشوده است. حال برای جهانیان در شرق و غرب روشن شد که قدرت مردمی که ایمان به قرآن دارند تا چه حد است.

بی‌شک مسلمین جهان در خوشحالی پیروزی برادران ایرانی شرکت دارند؛ و انتظار و امید دارند که این انقلاب در قالب غربی اعم از جمهوری و سلطنتی قرار نگیرد و انقلاب اسلامی ایران که به پشتیبانی ملت ایران به پیروزی رسیده است به هدف‌های عالی خود نخواهد رسید مگر با اعلان جمهوری اسلامی که قانون اساسی‌اش قرآن باشد که می‌تواند سرمشقی برای همه ملت‌های اسلامی باشد و حقیقت آن را آشکار سازد.»[5]

امام خمینی در دیدار 7 اسفند57 با جلود در پاسخ تقاضای هیات لیبیایی که امام اجازه دهند سرهنگ قذافی برای عرض تبریک به ایران بیاید میگویند: «من فعلا به قم می روم و این دیدار را به زمان دیگری موکول کنید.» همچینین می گویند: «ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و می خواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند.»[6]

پس از این دیدار، شهید چمران که رفیق صمیمی امام صدر و همراه و همکار او در لبنان بود، طی نامه ای که برخی مخاطب آن را امام خمینی می دانند قذافی و حکومت لیبی را جنایتکار نامیده و با لحنی تند به سفر جلود و ملاقاتش با امام اعتراض می کند:

«نمی‌دانم چگونه ممکن است که رهبر انقلاب اسلامی ایران دست خود را در دست مجرمین بگذارد؟ مگر ما به خاطر خدا قیام نکرده‌ایم؟ مگر به راه علی و حسین نمی‌رویم؟ مگر نمی‌خواهیم که ارزش‌های خدایی را استقرار دهیم؟ چگونه می‌خواهیم که انقلاب اسلامی ایران را با کثافات مجرمین آلوده کنیم؟ چگونه می‌توانیم طهارت و اخلاص بی‌نظیر شهدای انقلاب ایران را لجن‌آلود کنیم؟

معمر قذافی رئیس دولت لیبی، با کمال بی‌شرفی و بی‌انصافی، هفت ماه پیش رهبر شیعیان لبنان را دزدیده است. دلایل متقن بر این حقیقت وجود دارد و همه دولت‌های مرتبط نیز بر این قضیه گواهی می‌دهند. توطئه‌ای امپریالیستی و صهیونیستی علیه شیعیان لبنان جریان دارد؛ سرزمینشان در حال قطعه قطعه شدن است؛ مردم محرومش زیر آتش‌بار اسرائیل همه روزه جان می‌دهند؛ در تحت چنین شرایطی تنها رهبر دلیر و شجاع و دلسوز چنین مردمی نیز ربوده می‌شود؛ این عمل ناجوانمردانه قسمتی از همان برنامه صهیونیستی است و معمر قذافی دانسته یا ندانسته به مصلحت اسرائیل و آمریکا قدم بر می‌دارد.

چه کسی است در عالم که به جرم لیبی در نابودی موسی صدر آگاه نباشد؟ و تازه اگر کسی تردید داشته باشد، باید تحقیق کند؛ و در حالت شک صلاح انقلاب ایران نیست که خود را به چنین جنایتکارانی آلوده نماید.

حضرت آیت‌الله بارها درخواست زیارت معمر قذافی را به ایران رد کرده‌اند؛ و دولت ایران نیز بارها درخواست تجدید روابط دو دولت را موکول به بازگشت موسی صدر کرده است. چطور یک‌باره خبر تجدید روابط با لیبی انتشار می‌یابد و جلود معاون معمر قذافی رهسپار ایران می‌شود؟ مگر تغییری در برنامه و خط مشی بوجود آمده است؟ یا مگر آدم‌دزدی و یا آدم‌کشی دیگر جرم نیست؟

راستی حرام است که طهارت انقلاب ما به کثافات این جنایت‌کاران آلوده گردد. راستی حرام است که این مصلحت‌طلبان بی‌دین، انقلاب اسلامی ایران را ملعبه سیاست‌بازی‌های خود کنند تا در دنیای ظلمانی و طوفانی موجود ندای اسلام و انقلاب در دهند و ستمدیدگان محروم و مظلوم را بفریبند.

ای محمد (ص)، ای خاتم‌النبیین، ای سرور انسان‌ها، تو کجایی که ببینی چه کسانی رسالت پاک تو را برای خودخواهی‌های خود آلوده می‌کنند و به نام اسلام بزرگترین ضربه‌ها را به اسلام می‌زنند. ای علی (ع)، ای مظهر اسلام راستین، ای رمز انسانیت ...»

پس از سفرناکام جلود در اسفندماه، او باردیگر در اردیبهشت ماه 58 در راس هیاتی هفتاد نفره به ایران می آید. همزمان با این سفر، سیدصادق روحانی اعلام کرد که راه حل بحران سرنوشت امام موسی صدر این است که ما جلود را در ایران گروگان بگیریم تا لیبی او را آزاد کند. اصغر جمالی فرد(ابوحنیف) در اینباره می گوید: «در اردیبهشت ماه جلود به ایران آمد.شهید چمران می‌خواست او را گروگان بگیرد که سید حسین خمینی مشت محکمی به سینه او زد و گفت:«سرجایت بنشین! کاری نکن دوباره تو را همان جایی که بودی، به لبنان برگردانم. به تو ربطی ندارد.»

صادق موسوی در اینباره می گوید: «یادم هست وقتی که جلود میخواست به ایران بیاید, بحث برسر این بود که او اصلا بیاید یا نیاید ؛ خب به هر حال شهید چمران وزیر دفاع بود .او به پاویون میآید و میخواهد مانع از آن بشود که هواپیمای جلود بنشیند . آخرین حرفی که او به حسین آقا می گوید این بود که خب بیاید به فرودگاه با هلی کوپتر اورا به قم ببرید تا برود با امام دیدار بکند و بعد برگردد و برود! که آنجا حسین اقا آن چنان به صورت چمران سیلی میزند که او را روی زمین پرت میکند و بعد به او میگوید :« اینجا کشور بابای من است . اگر خوشت نمی آید , برگرد برو به لبنان »[7]

محسن رفیقدوست نیز می گوید: «وقتی هواپیمای آنها در فرودگاه تهران نشست، گروهی از طرف دولت موقت و به دستور شهید چمران هواپیما را محاصره کردند و نگذاشتند جلود و همراهانش پیاده شوند. دولت موقت از جمله ابراهیم یزدی و دکتر چمران می گفتند چون امام موسی صدر در لیبی گم شده جلود حق ورود ندارد. من و محمد منتظری و عده ای از پاسداران مسلح به فرودگاه رفتیم، گروه دولت موقت را عقب زدیم و جلود و گروه لیبیایی را سوار کاشین کردیم و به هتل شرایتون – هتل همای فعلی- بردیم. گروه طرفدار نهضت آزادی هر روز مقابل هتل می آمدند و به خاطر امام موسی صدر علیه لیبی شعار می دادند.»[8]

مهدی چمران برادر شهید چمران اما روایتی متفاوت از این ماجرا دارد: «اصل ماجرا به این صورت هم نبوده است؛ اولاً این واقعه زمانی بوده که (جلود) به ایران آمده بود و چون جلود، نخست وزیر لیبی بود، قرار شد یک نفر از نخست وزیری به استقبال وی برود و دکتر چمران را انتخاب کردند و وی هم نمی‌خواست برود و اتفاقاً به اصرار بنده نیز رفت.

در آنجا شهید چمران در فرودگاه در پاویون منتظر می‌ماند و بعد از اینکه هواپیما می‌نشیند سیدحسین خمینی، گروه ابوشریف و تعدادی از بچه‌های سپاه سید مهدی هاشمی از اصفهان آمدند و با اتومبیل شخصی خود داخل فرودگاه شده، روی باند و نزدیک هواپیما رفتند و جلود را سوار کردند و بردند؛ این مسئله با اتومبیل تشریفات فرودگاه صورت نپذیرفت بلکه خودشان با ماشین خود و با اسلحه این برنامه را انجام دادند و دکتر چمران دید که دیگر برنامه‌ای نیست، خداحافظی کرد که بیاید؛ اما در سالن با سیدحسین خمینی برخورد می‌کند و سیدحسین می‌گوید: «من اجازه نمی‌دهم شما جلود را ببرید و می‌زنم، فلان می‌کنم...» و دکتر چمران را تهدید می‌‌کند و شهید چمران هم می‌گوید: «ما انقلاب کردیم و شاه را بیرون کردیم که این چیز‌ها نباشد و می‌خواهید شما استقبال کنید، بفرمایید» و بلند شد و آمد. البته تندی وجود داشت ولی در بعضی جا‌ها آمده است که سیدحسین خمینی کشیده‌ای به صورت شهید چمران زده و نظایر این موارد که این‌ها صحت ندارد؛ چون اصلاً‌ جرأت نمی‌کردند با شهید چمران این برخورد را داشته باشند» +

محمد منتظری که در آن ایام توسط پدرش در قم محصور شده بود، با سفر جلود به قم برای دیدار با امام او را همراهی می کند. جلود پس از ورود به ایران خدمت حضرت امام رفت و پیام قذافی را به امام ابلاغ کرد.این دیدار که یک ساعت و نیم به طول انجامید شهید محمد منتظری نیز حاضر بود.بخشی از این دیدار به موضوع سرنوشت امام موسی صدر گذشت و مباحثی توسط طرفین طرح شد که بخشی از آن به شرح زیر است:

امام خمینی: «چیزی که، قضیه ‏ای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما درآمده است این فاجعۀ آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم، و این برای ما یک معمایی است که این معما حل نمی‏شود الاّ به دست دولت لیبی. ما این معما را می‏خواهیم که برادر ما «معمر» و دولت حل کنند و ناراحتیهای ما را به اتمام برسانند. من کراراً به وسایطی این معنا را تذکر دادم لکن الآن نیز اکیداً تذکر می‏دهم که این معنا در شَعْب ما و در بین علمای ما انعکاس سوئی دارد؛ و من میل ندارم که بین ملت ما و دولت شما یک سوء تفاهمی باشد. من از شما می‏خواهم که این معما را حل کنید و موجب راحتی ما را فراهم کنید.»

پس از بیانات امام، جلود چنین می گوید: «من می خواهم تاکید کنم که تمام مدارک را به دولت لبنان تسلیم نموده ایم که بیانگر این موضوع است که آقای موسی صدر از لیبی خارج و وارد رم شده و در هتلی اقامت نموده است. و دولت ایتالیا به ما ابلاغ نموده که ایشان وارد کشورش شده و ما مدارک را به حکومت لبنان داده ایم. اما از بداقبالی ما این است که این حادثه قبل از انقلاب ایران اتفاق افتاده است.کشور ما کشور امنی است. کشور جنایت نیست. هیچ اقدامی برعلیه هیچ شخصی که به دیدار کشور ما آمده باشد واقع نشده است. از ویژگی های عرب، مهمان نوازی است. ما از امام موسی صدر دعوت کردیمو بارها بعد از انقلاب ما، ایشان به دیدار ما آمد. ایشان در کنار ما بود و هیچ ؟؟؟ با آقای صدر درکار نبود تا کسی این تهمت را به ما بزند. خبرگزاریها گزارش دادند که آقای صدر به فرودگاه رم وارد شده و ما بیانیه ای در این زمینه صادر کردیم. به عقیده من، اام خمینی آخرین کسی است که این موضوع را به ما نسبت می دهند. ما میخواهیم که شما به ما کمک کنید، از تمام بیانیه ها این موضوع روشن می شود که آقای صدر از لیبی خارج شده اند. ما هم اکنون در این قضیه از مستضعفین هستیم. تمام دنیا کوشش می کنند که این حادثه را به ما بچسبانند. فاجعه برای ما این بود که ایشان پیش ما بود و این مشکلی برای ما شده است. ما به دولت ایتالیا فشار آوردیم تا در این مورد رسما دخالت کند. آیا ممکن است کسی از یک کشور اروپایی با گذرنامه وارد شود و خود صاحب گذرنامه نباشد؟ من می گویم که در این موضوع ما جزو مستضعفین هستیم»

امام پاسخ دادند:

«مقصود من این نبود که به شما یا به دولت شما تهمت بزنم. مقصود من این بود که شما قدرت دارید که در این ممالکی که نزدیک شماست و ایشان رفته‏اند در آنجا ـ به قول شماـ در آنجا فعالیت بکنید و این معما را برای ما حل کنید. ما هیچ‏گاه به برادران خودمان تهمت نمی‏زنیم و خلاف اسلام نمی‏کنیم لکن از شما می‏خواهیم حل‏این قضیه را، به[دلیل]اینکه شما قدرت این را دارید که این مسئله را حل کنید و از دولتهایی که ایشان رفته ‏اند آنجا یک طور تحقیقاتی بکنید و ما مطلع بشویم.»

جلود در پاسخ به اظهارات امام می گوید:

«ما به اعتباری که آقای موسی صدر مهمان ما بود ملتزم هستیم. دولتهای بزرگ کوشش می کنند تا از مسأله آقای صدر جهت جلوگیری از دیدار سرهنگ قذافی با امام خمینی سوء استفاده کنند. آنان نزدیکی این دو انقلاب را خطری بزرگ برای ابرقدرت ها و مستکبرین می دانند.و لذا دیدر امام و برادر قذافی را به صلاح خود نمی دانند.برای قدرت های دشمن، ملت ایران و آقای موسی صدر اهمیت ندارند. حادثه آقای صدر، مسأله حقی است که از آن باطل بهره برداری می کنند. آنان نزدیک شدن ما را با یکدیگر نمی خواهند. این دیدار استراتژیکی را نمی خواهند. تکرار می کنم که قدرتهای دشمن، در ایران برایشان امام موسی صدر اهمیت ندارد. برای آنان حکومت به فرم غربی اهمیت دارد.آنان این انقلاب را نمی خواهند.آنگاه که حضرت امام از جنبه حق در این موضوع سخن می گویند افراد زیادی هستند که دشمن انقلاب اسلامی هستند که جریان آقای صدر را مستمسکی جهت پیشبرد اهداف شیطانی خود قرار می دهند.»

حضرت امام پس از صحبتهای جلود می فرمایند: « بله، من هم این معنی را می‏دانم لکن مهم این است که یک سوء تفاهمی بین ملتها و دولتهای اسلامی نباشد، و وحدت اسلامی همیشه محفوظ باشد و همۀ مسلمین باهم برادر باشند. و اینکه در این معنا طرح کردم برای این بود که همین سوءتفاهم به واسطۀ فعالیتی که شما برای تحقیق این مطلب بکنید، رفع بشود و بین دولتین و ملتین تفاهم صحیح حاصل بشود؛ و این تهمتها را ـ اجانب که می‏خواهند بین دولتها و بین ملتها تفرقه بیندازند ـ آنها را خنثی کنید، تبلیغات آنها را. من همیشه سعی‏ام بر این بوده است که مسلمین ید واحد باشند بر اعدا، چنانچه اسلام فرموده است؛ و جماعت واحده باشند، چنانچه اسلام می‏خواهد. لکن[خواست]مهم ما این بود که رفع بشود این سوءتفاهم، و برادری ایران و لیبی محفوظ باشد، و دست اجانب که می‏خواهند تفرقه بیندازند بین دو برادر ـ دو دولت، دو ملت ـ کوتاه بشود.»[9]

پس از دیار امام و جلود شایعه ای توسط طیفهای مخالف لیبی و همسو با نهضت آزادی و دولت موقت بر سر زبانها می افتد مبنی بر اینکه امام در این دیدار به جلود گفته اند روابط ایران و لیبی تا روشن شدن سرنوشت امام موسی صدر عادی نخواهد شد. محمد منتظری در مصاحبه ای این نقل قول را رد کرده و می گوید: «خیر، این خبر نادرست است. من در دیدار امام خمینی و جلود که یک ساعت و نیم به درازا کشید حاضر بودم.در مورد چیزی از این قبیل سخنی به میان نیامد.امام فرمود این لیبی است که در این مورد باید تلاش کند.»[10]

جلود همچنین پیام قذافی خطاب به امام را تقدیم ایشان می کند.امام نیز در پاسخ به این پیام، نامه ای خطاب به معمرقذافی می نویسند که متن آن به شرح زیر است:

« بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت سرهنگ معمر القذافی ، رهبر انقلاب لیبی

مرقوم شریف که متضمن تفقد از اینجانب و توجه به مسائل کشور ستمدیده ایران ومصایب وارده بر ملت شریف مسلمان بود توسط آقای سرگرد عبدالسلام جلود واصل وموجب تشکر گردید. ملت ایران پس از گذشت دوره های سیاه و اختناق و پس از تحمل روزگاری بس هولناک و از دست دادن استقلال و شعائر اسلامی و ملی به دست جنایتکاران - که در راس آنان سلسله خیانتکار پهلوی بود - و پس از مشاهده چپاولگریهاو خیانتهای بیشمار به مقدسات مذهبی و ملی و مخازن عظیم کشور و بالاتر از آن نیروی انسانی و ماثر فرهنگی آنان با خواست خداوند متعال و اتکا به اسلام و قرآن کریم به خودآمد و با نهضت اسلامی خود چون سیلی خروشان سدهای عظیم استعمار و استبداد را درهم شکست و طومار خیانتکاران و رژیم استبدادی سلطنت جابرانه 2500 ساله وتفاله های آن را درهم پیچید.

ملت شریف ایران همچون برادران اسلامی صدر اسلام و عصر وحی با فقدان ساز و برگ جنگی و با دست تهی ، لکن با قدرت ایمان و ایثار خون و فداکاری در راه اسلام و سبقت به شهادت در راه هدف به پیروزی رسید و دشمنان مستبد و مستعمر ومستثمر را از صحنه خارج و در زباله دانی تاریخ دفن کرد. این اسلام و عقیده بود که ما راپیروز کرد. ملتها و دولتها اگر بخواهند به پیروزی و هدفهای اسلامی به تمام ابعادش که سعادت بشر است برسند، باید اعتصام به حبل الله کنند، از اختلافات و تفرقه بپرهیزند وفرمان حق تعالی را واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوارا اطاعت نمایند. پشت کردن به تعالیم عالیه اسلام و روی آوردن به غرب و شرق ، مسلمین را با قریب یک میلیارد جمعیت ومخازن بسیار غنی تحت سیطره اجانب درآورده و شعائر و مخازن آنها را به باد داده است . شما دیدید و ما هم شاهد بودیم که وحدت کلمه یک ملت شجاع ولی ضعیف بااعتماد به اسلام و خدای تعالی موجب غلبه بر غولهای بین المللی شد و دست همه استعمارگران را قطع نمود. پس مسلمین باید برای به دست آوردن استقلال و آزادی این کلید پیروزی را به دست آوردند و برای وحدت کلمه کوشش کنند. این شما سران دولتهاهستید که باید این فکر اسلامی را تعقیب کنید و دست از دشمنی و مخالفت با برادران خود بردارید. مسئولیتهای دولتهای اسلامی در پیشگاه خدای توانا و در پیشگاه ملتهابسیار بزرگ است . دولتهای اسلامی باید دولت مصر را در این خیانت بزرگ که به اسلام و مسلمین نموده است به جای خود بنشانند و با آن قطع رابطه کنند. ملت مصر باید دست این خیانتکار را از کشور خود قطع کند و ننگ سرسپردگی به امریکا و صهیونیزم را ازملت بزدایند. من به دولت دستور دادم که با مصر قطع رابطه نماید. ما دست برادری به تمام ملتهای اسلامی می دهیم و از تمام آنان برای رسیدن به هدفهای اسلامی استمدادمی کنیم . والسلام علیکم و رحمه الله .

10/2/58

روح الله الموسوی الخمینی»[11]

* منابع:

[1] - فرزند اسلام و قران، ص 213

[2] - http://www.shia-news.com/fa/news/21524

[3] - یادنامه امام موسی صدر، سیدهادی خسروشاهی، سخنرانی شهید چمران

[4] - صحیفه امام، ج‏4، ص: 46

[5] - کیهان 19/11/57

[6] - صحیفه امام، جلد 6 - صفحه 257

[7] - فریاد در خاموشی ،ص442

[8] - برای تاریخ می گویم، خاطرات محسن رفیق دوست، ص 68

[9] - کیهان، 5/2/58

[10] - مصاحبه با النهار، فرزند اسلام و قرآن، ص 213

[11] - صحیفه امام،جلد هـفتم - صفحه 169

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها