يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۲۴۷۶۸۸
زمان انتشار: ۱۵:۲۱     ۱۲ شهريور ۱۳۹۳
داستان دردناک یک زن کرد که چند روز پیش توانست از دست خریدارش فرار کند،قلب هر انسانی را به درد می آورد.
سرگذشت حزن انگیز این زن،بحدی ناراحت کننده است که در زمان بازگو کردن آن،بارها بشدت گریه می کرد.

به گزارش بولتن نیوز، این زن از سرنوشت دختران باکره ای سخن گفت که 2 شب تا 3 شب توسط داعشی ها مورد تجاوز قرار می گرفتند و پس از آنکه از آنها سیر می شدند آنها را می فروختند و نوبت به بعدی می رسید!

این است که بارها و بارها گفته ایم و نوشته ایم که داعش دست پرورده صهیونیست ها برای بدنام کردن اسلام عزیز است و رسانه هایی همچون صدای آمریکا و بی بی سی فارسی نیز تعمدا از عبارت دولت اسلامی و یا خلافت اسلامی در عراق و شام! استفاده می کنند تا دین اسلام را در جهان کریه نشان دهند!

تلویزیون رووداو اقلیم کردستان عراق منتسب به نیچروان بارزانی،گزارش مستندی از سرگذشت یک زن کرد پخش کرد که بصورت اختصاصی آن را پیاده و ترجمه کرده و منتشر می کنیم؛

سنش 19 سال است،شوهرش و برادرشوهر و پدرشوهرش جلوی چشمان این زن گلوله باران شدند.

این زن،قبل از آنکه همچون گله های گوسفند! از روستای خودش بهمراه صدها دختر و زن کرد ایزدی به شهر موصل برده شوند و بازار خرید و فروش داعشی ها را گرم کنند،تمام خانواده اش را جلوی چشمانش گلوله باران کردند.

در چهره و رخسار درهم شکسته این زن، همه این حوادث ناگوار و دردناک خوانده می شود که تمام این حوادث، تنها در فاصله چند روز بسیار کم اتفاق افتاد و دو سه روز بیشتر طول نکشید.

اما روزهاست که یادآوری های این روزها،زخم عمیقی برای همیشه بر روح این زن سایه انداخته است.

این زن "ح.ع" نام دارد،کرد است و مادر بچه خردسال 3 ساله ای است و اهل روستای گرعوزیره می باشد.

او یکی از آن زنانی است که بصورت جمعی از سوی تروریستهای داعش دستگیر  شده و به اسارت آنها درآمدند.

بعد از آن نیز او و زنان زیبا رو و کم سن و دختران باکره به بازار اصلی موصل(بازار خرید و فروش زنان توسط داعش)برده شده و در آنجا فروخته شدند.

اما این زن،تنها با یک معجزه موفق به فرار شد و در حال حاضر در استان دهوک بسر می برد.

این زن با این شرط از سرگذشت تکاندهنده اش حرف زد که تصویرش پخش نشود.

اما نه بخاطر داستان زندگی دردناک خودش که با صراحت و با شهامت و بدون کم و کاست آن را تعریف می کند،بلکه از ترس اینکه مبادا تروریستهای داعش از خواهرشوهر و مادرزنش که هنوز هم در دست آنها اسیر هستند و در حال خرید و فروشند، انتقام بگیرند.

"ح" اما داستانش را چنین ادامه می دهد که؛

نیروهای داعش که آمدند،قبل از هر چیزی،زنان و بچه ها و مردها را از همدیگر جدا کردند.

دست مردها را بستند و پس از آن تمام مردها را گلوله باران کردند.

شوهر من و پدرشوهرم و برادرشوهرم نیز در میان مردهای تیرباران شده بودند.

این زن در ادامه می گوید؛

ما در ابتدا به سیبا شیخ خذر برده شدیم، سپس به ناحیه بعاج و پس از آن نیز به شنگال و از آنجا نیز همراه با تعداد دیگری از زنان دیگر به شهر بزرگ موصل محل استقرارشان،برده شدند.

"ح" که متولد سال 1995 میلادی است و تنها یک فرزند خردسال 3 ساله دارد در ادامه گفت؛

نیروهای داعش حرفهای بسیار زشت و رکیکی به ما زنان می گفتند.

آنها به ما می گفتند؛دین شما هیچی نیست و اصلا دین نیست و باید به دین ما ملحق شوید.

آنها چند آیه قرآنی را به ما گفتند تا بر زبان جاری کنیم، برای آنکه مسلمان شویم.

این زن ادامه داد؛

داعشی ها، دختران باکره و زنهای جوان را از زنان مسن و کهنسال،جدا کردند.

برای همین در موصل از سرنوشت مادرشوهرم خبری نداشتم و تنها من و خواهرشوهرم باهم ماندیم.

داعشی ها آمدند و گفتند شما را به خانه هایتان برمی گردانیم،اما ما را به خانه بزرگی بردند و گفتند؛هر زنی که به این مکان آورده می شود و به اینجا می آید، هیچ چاره ای ندارد و باید شوهر کند!.

این زن با گریه و با صدایی بعض آلود و بسیار به آرامی از این حوادث سخن می گفت و افزود که هرگز نمی خواست و دوست نداشت تا این اتفاقات را جایی تعریف و بازگو کند و با گریه های شدید ادامه داد؛

ما را به قیمت های 10 هزار  تا 15 هزار دینار خرید و فروش می کردند.

داعشی ها روزی 10 بار دیگر به میان ما می آمدند و آنهایی را که می خواستند و می پسندیدند با خود می بردند.

داعشی ها بخصوص دخترهای باکره را  با خود می بردند و بعد از تجاوز کردن به آنها ،برای فروش عرضه می شدند.

وی همچنین افزود؛

افرادی از داعش بودند که دخترهایی را می بردند و 2 روز با دخترها بسر برده و بارها طی این 2 روز به این دختران تجاوز می کردند و خوشگذارانی می کردند و وقتی هم که از آنها سیر می شدند،آنها را به کسان دیگری،می فروختند!

یکی از امیران و فرماندهان داعشی بود که دختری را به یک راننده فروخت. با گوشهای خودم شنیدم که برخی از آنها ترکی حرف می زدند و برای خرید دختران آمده بودند،البته در این بین،خریداران عرب سوریه ای نیز وجود داشتند که این مردهای هوسران برای خرید این زنان و دختران راههای طولانی را طی می کردند تا زن و دختر بخرند!.

این زن همچنین ادامه داد؛

برخی خریداران می آمدند و به زور لباس عروسی را بر تن دختران می پوشاندند و آنها را با خود می بردند.

"ح" با چشمانی اشکبار، آهی عمیق سر کشید و گفت؛

هیچ خجالتی ندارد که این حرفها را تعریف می کنم چون این واقعیت است و باید بگویم که من را نیز به یک عرب سوری فروختند.

اما نمی دانم به چه قیمتی بود.

این مرد به من گفت؛دیگر تو زن منی.

اما من حاضر به قبول او نبودم.

اما این مرد به من گفت؛ پدر و مادرت را فراموش کن.همه آنها کشته شده اند.کردستان عراق نیز در اختیار ماست و چاره ای نداری.

چگونه آزاد شدی؟

"ح" ماجرای پس از فروشش به این مرد و فرارش را چنین بازگو کرد؛

یک شب حدود ساعت 00:00 پسر 3 ساله ام تشنه بود و برای آب خوردن گریه می کرد.

ما در یک خانه بودیم اما درب خانه به روی مان قفل شده بود.

درب خانه پلاستیکی بود،هر چقدر درب خانه را زدم کسی نبود تا به پسرم آب بدهد.

بخاطر تشنگی پسرم،مجبور شدم درب خانه  را شکستم و برای پسرم آب آوردم.

اما دیدم در خانه ای که در آن هستم سه نفر حضور دارند،اما هر سه آنها خوابیده بودند و بیدار نشدند.

دیگر من نیز فرصتی بدست آوردم و فرار کردم.

"ح" بعد از مدتی پیاده روی خودش به خانه یک عرب پناه می برد و داستان زندگی اش را برای وی تعریف می کند.

آنها نیز به وی قول دادند که از او حفاظت و مراقبت کنند.

مرد این خانه وقتی صبح شد من را سوار اتومبیلش کرد و به هر ایست و بازرسی داعش که می رسیدیم می گفت؛این همسر من است.

این مرد عرب،من را تاجایی برد که نزدیک به محل حضور پیشمرگان شوم، در آنجا نیز من را پیاده کرد و راه را به من نشان داد و خودش برگشت.

من نیز با پای پیاده حرکت کردم تا رسیدم به پیشمرگان و آنها نیز من را به شهر رساندند.

"ح" می گوید؛دخترهای آنجا آنقدر با حیا و با شهامت بودند که به هیچ وجه حاضر نبودند،خودشان را در اختیار داعشی های فاسد بگذارند و داعشی ها نیز با تهدید به کشتن و قتلشان،آنها را با خود می بردند.

"ح" در پایان گفت؛

3 دختر باکره که اهل روستای وردیی بودند تنها برای آنکه به آنها از سوی داعشی ها،تجاوز نشود،خودشان را حلق آویز کرده و خودکشی کردند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها