امـام صـادق (عليه السلام) فرمـودند: مانند ارباب به عيوب ديگران نگاه نکنید ، بـلكه چـون بنـده اى متـواضع، عيب هاى خود را وارسى كنيد. تحف العقول/ 295

      
کد خبر: ۲۵۱۵۳۷
زمان انتشار: ۰۹:۳۶     ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
کفش هاي سبز، روسري آبي و مانتوي سفيد رنگش جلب توجه مي کرد او آرام در گوشه اي از راهرو مجتمع قضايي شهيد قدوسي مشهد در حالي اشک مي ريخت که دستبندهاي آهنين بر دستانش گره خورده بود.

به گزارش خراسان، دختر ۱۶ساله که در ماجراي يک پرونده جنايي دستگير شده است به سوالات خبرنگار ما اين گونه پاسخ داد.

اسمت چيست؟ آ- م ولي معروف به هانيه هستم.

اهل مشهدي؟ نه من درايران متولد شدم اما خانواده ام اهل عراق هستند و پدرم هم در عراق زندگي مي کند.

پس چه کسي مخارج زندگي شما را تامين مي کند؟مادرم در يک هتل مشغول به کار است البته يک برادر دارم که او هم کار مي کند.

خانواده شما چند نفر است؟ خانواده ما ۶نفر است ۴خواهر و يک برادر دارم که با مادرم و در يک منزل استيجاري زندگي مي کنيم البته ۲خواهر بزرگترم ازدواج کرده اند.

تا کلاس چندم درس خواندي؟ اول راهنمايي را که قبول شدم ديگر نتوانستم ادامه تحصيل بدهم.

چرا دستگير شدي؟ من با پسري به نام «م» دوست بودم اما در همين اثنا با جوان ديگري به نام «الف» هم به صورت تلفني ارتباط داشتم که آن ها به خاطر من با هم درگير شدند و در اين ميان «م» با ضربه چاقوي «الف» کشته شد.

با «م» چگونه آشنا شدي؟ به همراه خواهرم در پارک الغدير مشهد بوديم که «م» به سمت من آمد و اصرار کرد که شماره تلفنش را به من بدهد من هم قبول کردم و علاوه بر اين که شماره او را گرفتم شماره تلفن خودم را هم به او دادم. ساعتي بعد او يک «اس» (پيامک) برايم فرستاد من هم پاسخش را دادم و بدين ترتيب آشنايي ما شروع شد.

چه مدت با هم دوست بوديد؟ از ۴ماه قبل ارتباط ما شروع شد ولي حدود ۲ماه با هم قهر بوديم.

چرا؟ چون «الف» در محل شايعه کرده بود که او نيز با من دوست است وقتي «م» اين ماجرا را فهميد با من قهر کرد.

مگر با «الف» دوست نبودي؟ نه! من فقط چند بار به پيامک ها و تلفن هايش پاسخ دادم ولي او را در پارک مي ديدم. او در همسايگي «م» زندگي مي کرد و گاهي اوقات به پارک الغدير مي آمد.

آيا با «م» قرار ملاقات هم داشتي؟ بله ۳ يا ۴بار از نزديک باهم صحبت کرديم بيشتر قرارهاي مان هم در پارک بود. البته خواهر ۱۸ساله ام که او نيز دستگير شده است همراهم بود.

اگر «م» با تو قهر کرده بود چگونه باز هم با او قرار گذاشتي؟ دوشب قبل از اين حادثه، «م» برايم پيامک فرستاد و گفت درباره من اشتباه کرده است. او گفت برايم ثابت شده است که تو با «الف» ارتباطي نداري! به همين خاطر هم دوباره ارتباط تلفني ما با يکديگر شروع شد.

حادثه قتل چگونه رخ داد؟ آن شب من به اتفاق خواهرم و دوست ديگرمان براي خريد به خيابان رفته بوديم و ويترين مغازه ها را نگاه مي کرديم که «الف» با من تماس گرفت و از من خواست تا با او قرار ملاقات بگذارم ولي من پاسخ او را ندادم و تلفنش را قطع کردم.

بعد از آن هم مي خواستم به «م» ثابت کنم که من با «الف» ارتباطي ندارم با او تماس گرفتم و ماجراي تلفن «الف» را به او گفتم. «م» هم گفت: حالا که اين طوري شده، بايد حتما همديگر را ببينيم به او گفتم من الان در شرايطي نيستم که بتوانم سرقرار بيايم ولي او اصرار کرد و گفت: فقط در حد يک احوالپرسي به سر چهارراه الغدير بروم.

من هم به همراه خواهرم و دوستمان براي ديدن «م» به محل قرار رفتم. هنگامي که ما مشغول صحبت در کنار خيابان بوديم ناگهان «الف» هم با موتورسيکلت به آن جا آمد او خيلي عصباني بود به طوري که موتورسيکلتش را روي زمين رها کرد و موتورسيکلت او به پاي خواهرم خورد. او با ديدن من و «م» از شدت خشم چاقويش را بيرون آورد و در حالي که فحش هاي رکيک مي داد ضرباتي را به «م» زد. ما خيلي ترسيده بوديم و نمي دانستيم چه کار کنيم براي همين هم از ترس فرار کرديم و ديگر نمي دانم چه اتفاقي افتاد تا اين که ساعتي بعد ماموران ما را در منزل دستگير کردند.

حالا چه احساسي داري؟ خيلي پشيمانم! من نمي دانستم عاقبت اين دوستي خياباني چه مي شود من فکر مي کردم «م» قصد ازدواج با من را دارد اما اين دوستي ها مانند يخ مي ماند که هر لحظه ممکن است ذوب شود. در هر صورت همه چيز تقصير من بود چون مي خواستم به «م» بفهمانم که من به جز او به تلفن هاي ديگران پاسخ نمي دادم.

ولي خواهر بزرگتر تو هنوز ازدواج نکرده است؟ در خانواده ما چنين مسائلي وجود ندارد قبلا هم اول يکي از خواهرانم که کوچک تر بود ازدواج کرد. من هم فکر مي کردم «م» مرا دوست دارد و نبايد منتظر ازدواج خواهر بزرگم بمانم. البته هميشه در مدرسه معلمان ما مي گفتند که دوستي هاي خياباني عاقبت خوشي ندارد اما من هيچ وقت اين حرف ها را جدي نمي گرفتم تا اين که خودم دچار اين بدبختي شدم.

حالا چه فکر مي کني؟ حالا اگر آزاد شوم ديگر غلط مي کنم حتي در خيابان به پسري نگاه کنم چه برسد به اين که شماره تلفنم را به کسي بدهم.
سابقه خبر

روز گذشته خبري با عنوان «قتل؛ پايان دوستي ۲ پسر با دختر۱۶ساله» در صفحه حوادث خراسان به چاپ رسيد. ماجراي اين پرونده جنايي که در شعبه ۸۱۱ مجتمع قضايي شهيد قدوسي و توسط قاضي سيد جواد حسيني، رسيدگي مي شود از آن جا آغاز شد که جوان موتورسواري در حال صحبت با دختر ۱۶ساله بود که ناگهان موتورسوار ديگري از راه رسيد و او را با ضربه چاقويي که به گودي گردنش فرو آورد به قتل رساند. اين گزارش حاکي است: تلاش کارآگاهان با صدور دستورات ويژه اي از سوي قاضي ويژه قتل عمد براي دستگيري ضارب فراري ادامه دارد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها