أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۲۵۶۱۷۴
زمان انتشار: ۱۲:۴۳     ۰۸ مهر ۱۳۹۳
حمید نعمت‌الله را با دو فیلم سینمایی عالی و یک سریال خاطره‌انگیز می‌شناسیم؛ «بوتیک» و «بی‌پولی» به همراه «وضعیت سفید». همین سابقه کاری درخشان آقای کارگردان است که سبب می‌شود تا انتظار داشته باشیم جدیدترین دستپخت زوج موفق «نعمت‌الله – مقدم دوست» هم یک اثر موفق هم در حوزه فرم و هم در زمینه محتوا باشید؛ انتظاری که البته با بدترین شکل ممکن ناکام می‌ماند.

به گزارش سرویس نقد رسانه پایگاه 598، حمید نعمت‌الله را با دو فیلم سینمایی عالی و یک سریال خاطره‌انگیز می‌شناسیم؛ «بوتیک» و «بی‌پولی» به همراه «وضعیت سفید». همین سابقه کاری درخشان آقای کارگردان است که سبب می‌شود تا انتظار داشته باشیم جدیدترین دستپخت زوج موفق «نعمت‌الله – مقدم دوست» هم یک اثر موفق هم در حوزه فرم و هم در زمینه محتوا باشید؛ انتظاری که البته با بدترین شکل ممکن ناکام می‌ماند.

اگرچه از نام فیلم جدید نعمت‌الله هم می‌توان به فانتزی بودن آن پی برد اما «آرایش غلیظ» حقیقتا پا را از ارائه یک فانتزی سینمایی هم فراتر گذاشته و تبدیل به یک هذیان‌گویی سینمایی شده است. وجود شخصیت‌های بی‌هدفی که بدون دلیل به فیلم اضافه شده‌اند و عدم دارا بودن یک انسجام داستانی در سیر پیشرفت ماجرا، این فیلم را به یک اثر خسته‌کننده و کشدار تبدیل کرده است.

برخلاف آثار پیشین حمید نعمت‌الله که همگی از یک قصه قوی و خوش روایت بهره می‌بردند، آرایش غلیظ اصلا چیزی برای تعریف کردن ندارد و تمام بار فیلم بر دوش شخصیت مسعود با بازی حامد بهداد است؛ یعنی به جای اینکه این شخصیت هم در بستر قصه به فعالیت بپردازد، این مسعود است که قصه را جابه‌جا می‌کند و انگار هادی مقدم دوست و حمید نعمت‌الله در گعده‌های دوستانه خود به طراحی این شخصیت پرداخته‌اند و به دلیل علاقه شدید به آن، تلاش کرده‌اند تا به زور یک قصه را برای ارائه این شخصیت تعریف کنند؛ موضوعی که سرانجام خوشی نیز ندارد و این فیلم را تبدیل به یک اثر نامفهوم، مبهم و خسته کننده کرده که تنها با تکیه‌کلام‌های خنده‌دار و جنس خاص بازی حامد بهداد سر پا ایستاده است.

«آرایش غلیظ» اساسا یک کُلاژ است؛ از نمایش آسیب‌های اجتماعی و وضعیت سیستم اقتصادی کشور تا تلاش برای ارائه یک مفهوم دینی در قالب فانتزی، همگی در بستر این فیلم روایت می‌شوند که خود این مسأله همان آفتابی است که دلیل آفتاب می‌آید و مشخص می‌کند که دست نویسندگان این فیلم برای پر کردن قصه تا چه اندازه خالی بوده است.

وجود شخصیت‌هایی نظیر صاحب‌کار مسعود، مجید و پیرمرد معتاد که هیچکدام دارای پرداخت مناسبی نیستند و صرفا قرار است به عنوان دکور در فیلم حاضر باشند، به هیچ عنوان با مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کنند.

نمایش چندین باره استعمال مواد مخدر در کنار شوخی‌های مبتذل درباره آن – که با تیکه کلام «قلعه پرتغالی‌ها» در داستان روایت می‌شود و تنها عامل خندیدن تماشاگران در سالن سینما است – و همچنین نمایش عریان خشونت در فیلمی که قرار است یک محصول فانتزی باشد، سبب شده تا بعضی سکانس‌های آن تبدیل به «لحظات کثیف» شوند؛ لحظاتی که برخی والدین را مجبور می‌کند تا دست‌شان را جلوی چشم فرزندان خردسالشان بگیرند.

در این فیلم اصلا نباید به دنبال منطق خاصی بگردید؛ چرا که اساسا کارگردان و نویسندگان هیچ پاسخی به سوالات متعددی نظیر اینکه علت حضور پیرمرد معتاد در داستان چیست و شوخی‌ها با مرد برقی و حضور او در سیرک و حواشی آن قرار است کدام خلاء فیلم و قصه را پر کند، نمی‌دهند.

به قول یکی از منتقدین سینما، ماجرای قلعه‌ی پرتغالی‌ها که هیچ ربطی به درام اصلی ندارد و شوخی کارتونی بسته‌بندی مرد طمع‌کار با نوار چسب طلقی نشان می‌دهد که «آرایش غلیظ» چفت‌وبست محکمی در پیکره‌ی متنش ندارد. فارغ از ایرادات فاحش منطقی در سکانس‌های مربوط به استفاده از شبکه‌های اجتماعی و همچنین تعویض سیمکارت‌های تلفن همراه که شاید بتوان با چسباندن برچسب فانتری به فیلم آنها را توجیه کرد، اساسا فلسفه تاکید زیاد بر استفاده از تلفن عمومی آن هم در بیایان‌ها زیر سوال است و یادآور گنجاندن سکانس‌های صرفا زیبا ولی بی‌محتوا در فیلم‌های شبه روشنفکری است.

بازی‌های خوب بازیگران آرایش غلیظ هم تحت تاثیر عدم شخصیت‌پردازی مناسب از سوی کارگردان قرار گرفته است؛ تا جایی که هیچگونه همذات‌پنداری میان مخاطب و شخصیت‌های محوری فیلم نظیر مسعود و هومن (با بازی حبیب رضایی) صورت نمی‌گیرد و اصلا مشخص نیست که چرا باید یک بیننده بپذیرد که همو یک شخصیت منفی است؟ انگار آقای نعمت‌الله، چند اشاره کوچک به فیس‌بوک‌بازی او را برای اثبات روحیات شیطانی او کافی می‌داند!

شخصیت لادن با بازی طناز طباطبایی هم که مثلا قرار است چسب میان شخصیت‌های حاضر در داستان باشد و جرقه ایجاد ارتباط میان این پنج نفر را روشن کند، به قدری ضعیف پرداخت شده که این سوال را به ذهن مخاطبین متبادر می‌کند که مگر می‌شود یک دختر که سابقه ازدواج و جدا شدن از همسرش را دارد و سال‌هاست در جامعه مشغول به کار و فعالیت است، تا این حد گیج و گنگ و احمق باشد؟! از سوی دیگر، پرداختن به علاقه هوس‌ناک هومن به لادن آنقدر سطحی، ناگهانی و بدون منطق صورت گرفته که باعث جا خوردن مخاطب می‌شود؛ همان حسی که پس از عشق آتشین لادن به مسعود گریبان مخاطب را می‌گیرد.

همین فضای غیرمنطقی و فرا فانتزی فیلم سبب شده تا برخی پیام‌های مناسب آن نیز به درستی منتقل نشود. مثلا اگرچه قرار بوده تا شخصیت مرد برقی به نمادی از انسان‌های چشم‌چران و گناهکار تبدیل شود که حتی در زمانی که چشم‌هایشان کور هم می‌شود، با تخیل کردن به سراغ گناه می‌روند اما در عمل با یک مترسک روبرو هستیم که قرار است در چندین سکانس به سراغ فیلنامه ضعیف آرایش غلیظ بیاید و با خنداندن تماشاگران در سالن سینما، آنان را سرگرم کند.

همین مساله برای پیرمرد معتاد هم مصداق دارد؛ چرا که مونولوگ مسعود خطاب به منصور درباره مقصر بودن خودش در سرنوشت نامناسبی که دارد، بیشتر به درد نصیحت پدربزرگ‌ها می‌خورد تا شخصیتی که تا گردن در کثافت فرو رفته و اکنون قرار است در یک مسافرخانه سنتی تبدیل به معلم اخلاق شود.

در مجموع باید گفت که فضای «آرایش غلیظ» برگرفته از ذهن پرجنب و جوش شخص نعمت‌الله و مقدم دوست است و ربطی به سینما ندارد. محصول جدید این دو نفر، هر چه باشد قطعا یک فیلم سینمایی نیست. شاید بتوان آن را یک کُلاژ دانشجویی دانست که تکه‌های مورد علاقه فیلمساز بدون رعایت ظرایف خاص سینما و تعریف جایگاه مناسب آنها بر روی پرده روایت شده‌اند اما این اثر قطعا نمی‌تواند عطش مخاطبینی را که به انتظار یک محصول جدید درخشان از این زوج مطرح سینما بودند، برطرف کند.

شاید کمی بی‌انصافی باشد اما باید این زنگ خطر را برای حمید نعمت‌الله و هادی مقدم دوست هم به صدا در آورد که با ساختن چیزهایی که دلشان می‌خواهد و نه چیزهایی که مردم می‌خواهند و حداقل کیفیت ساختار سینمایی را دارا باشند، قدم در مسیری می‌گذارند که افرادی همچون مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی را هم به حضیض ذلت و ساختن آثاری مانند «چه خوبه برگشتی» و «متروپل» کشاند؛ همان ورطه‌ای که برای توصیفش فقط باید از اصطلاح خاص و البته ممنوعه مسعود فراستی استفاده کرد. کاش این دو نفر قدر سابقه طلایی خود را بدانند.حمید نعمت‌الله را با دو فیلم سینمایی عالی و یک سریال خاطره‌انگیز می‌شناسیم؛ «بوتیک» و «بی‌پولی» به همراه «وضعیت سفید».

همین سابقه کاری دخشان آقای کارگردان است که سبب می‌شود تا انتظار داشته باشیم جدیدترین دستپخت زوج موفق «نعمت‌الله – مقدم دوست» هم یک اثر موفق هم در حوزه فرم و هم در زمینه محتوا باشید؛ انتظاری که البته با بدترین شکل ممکن ناکام می‌ماند.

اگرچه از نام فیلم جدید نعمت‌الله هم می‌توان به فانتزی بودن آن پی برد اما «آرایش غلیظ» حقیقتا پا را از ارائه یک فانتزی سینمایی هم فراتر گذاشته و تبدیل به یک هذیان‌گویی سینمایی شده است. وجود شخصیت‌های بی‌هدفی که بدون دلیل به فیلم اضافه شده‌اند و عدم دارا بودن یک انسجام داستانی در سیر پیشرفت ماجرا، این فیلم را به یک اثر خسته‌کننده و کشدار تبدیل کرده است.

برخلاف آثار پیشین حمید نعمت‌الله که همگی از یک قصه قوی و خوش روایت بهره می‌بردند، آرایش غلیظ اصلا چیزی برای تعریف کردن ندارد و تمام بار فیلم بر دوش شخصیت مسعود با بازی حامد بهداد است؛ یعنی به جای اینکه این شخصیت هم در بستر قصه به فعالیت بپردازد، این مسعود است که قصه را جابه‌جا می‌کند و انگار هادی مقدم دوست و حمید نعمت‌الله در گعده‌های دوستانه خود به طراحی این شخصیت پرداخته‌اند و به دلیل علاقه شدید به آن، تلاش کرده‌اند تا به زور یک قصه را برای ارائه این شخصیت تعریف کنند؛ موضوعی که سرانجام خوشی نیز ندارد و این فیلم را تبدیل به یک اثر نامفهوم، مبهم و خسته کننده کرده که تنها با تکیه‌کلام‌های خنده‌دار و جنس خاص بازی حامد بهداد سر پا ایستاده است.

«آرایش غلیظ» اساسا یک کُلاژ است؛ از نمایش آسیب‌های اجتماعی و وضعیت سیستم اقتصادی کشور تا تلاش برای ارائه یک مفهوم دینی در قالب فانتزی، همگی در بستر این فیلم روایت می‌شوند که خود این مسأله همان آفتابی است که دلیل آفتاب می‌آید و مشخص می‌کند که دست نویسندگان این فیلم برای پر کردن قصه تا چه اندازه خالی بوده است.

وجود شخصیت‌هایی نظیر صاحب‌کار مسعود، مجید و پیرمرد معتاد که هیچکدام دارای پرداخت مناسبی نیستند و صرفا قرار است به عنوان دکور در فیلم حاضر باشند، به هیچ عنوان با مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کنند.

نمایش چندین باره استعمال مواد مخدر در کنار شوخی‌های مبتذل درباره آن – که با تیکه کلام «قلعه پرتغالی‌ها» در داستان روایت می‌شود و تنها عامل خندیدن تماشاگران در سالن سینما است – و همچنین نمایش عریان خشونت در فیلمی که قرار است یک محصول فانتزی باشد، سبب شده تا بعضی سکانس‌های آن تبدیل به «لحظات کثیف» شوند؛ لحظاتی که برخی والدین را مجبور می‌کند تا دست‌شان را جلوی چشم فرزندان خردسالشان بگیرند.

در این فیلم اصلا نباید به دنبال منطق خاصی بگردید؛ چرا که اساسا کارگردان و نویسندگان هیچ پاسخی به سوالات متعددی نظیر اینکه علت حضور پیرمرد معتاد در داستان چیست و شوخی‌ها با مرد برقی و حضور او در سیرک و حواشی آن قرار است کدام خلاء فیلم و قصه را پر کند، نمی‌دهند.

به قول یکی از منتقدین سینما، ماجرای قلعه‌ی پرتغالی‌ها که هیچ ربطی به درام اصلی ندارد و شوخی کارتونی بسته‌بندی مرد طمع‌کار با نوار چسب طلقی نشان می‌دهد که «آرایش غلیظ» چفت‌وبست محکمی در پیکره‌ی متنش ندارد. فارغ از ایرادات فاحش منطقی در سکانس‌های مربوط به استفاده از شبکه‌های اجتماعی و همچنین تعویض سیمکارت‌های تلفن همراه که شاید بتوان با چسباندن برچسب فانتری به فیلم آنها را توجیه کرد، اساسا فلسفه تاکید زیاد بر استفاده از تلفن عمومی آن هم در بیایان‌ها زیر سوال است و یادآور گنجاندن سکانس‌های صرفا زیبا ولی بی‌محتوا در فیلم‌های شبه روشنفکری است.

بازی‌های خوب بازیگران آرایش غلیظ هم تحت تاثیر عدم شخصیت‌پردازی مناسب از سوی کارگردان قرار گرفته است؛ تا جایی که هیچگونه همذات‌پنداری میان مخاطب و شخصیت‌های محوری فیلم نظیر مسعود و هومن (با بازی حبیب رضایی) صورت نمی‌گیرد و اصلا مشخص نیست که چرا باید یک بیننده بپذیرد که همو یک شخصیت منفی است؟ انگار آقای نعمت‌الله، چند اشاره کوچک به فیس‌بوک‌بازی او را برای اثبات روحیات شیطانی او کافی می‌داند!

شخصیت لادن با بازی طناز طباطبایی هم که مثلا قرار است چسب میان شخصیت‌های حاضر در داستان باشد و جرقه ایجاد ارتباط میان این پنج نفر را روشن کند، به قدری ضعیف پرداخت شده که این سوال را به ذهن مخاطبین متبادر می‌کند که مگر می‌شود یک دختر که سابقه ازدواج و جدا شدن از همسرش را دارد و سال‌هاست در جامعه مشغول به کار و فعالیت است، تا این حد گیج و گنگ و احمق باشد؟! از سوی دیگر، پرداختن به علاقه هوس‌ناک هومن به لادن آنقدر سطحی، ناگهانی و بدون منطق صورت گرفته که باعث جا خوردن مخاطب می‌شود؛ همان حسی که پس از عشق آتشین لادن به مسعود گریبان مخاطب را می‌گیرد.

همین فضای غیرمنطقی و فرا فانتزی فیلم سبب شده تا برخی پیام‌های مناسب آن نیز به درستی منتقل نشود. مثلا اگرچه قرار بوده تا شخصیت مرد برقی به نمادی از انسان‌های چشم‌چران و گناهکار تبدیل شود که حتی در زمانی که چشم‌هایشان کور هم می‌شود، با تخیل کردن به سراغ گناه می‌روند اما در عمل با یک مترسک روبرو هستیم که قرار است در چندین سکانس به سراغ فیلنامه ضعیف آرایش غلیظ بیاید و با خنداندن تماشاگران در سالن سینما، آنان را سرگرم کند.

همین مساله برای پیرمرد معتاد هم مصداق دارد؛ چرا که مونولوگ مسعود خطاب به منصور درباره مقصر بودن خودش در سرنوشت نامناسبی که دارد، بیشتر به درد نصیحت پدربزرگ‌ها می‌خورد تا شخصیتی که تا گردن در کثافت فرو رفته و اکنون قرار است در یک مسافرخانه سنتی تبدیل به معلم اخلاق شود.

در مجموع باید گفت که فضای «آرایش غلیظ» برگرفته از ذهن پرجنب و جوش شخص نعمت‌الله و مقدم دوست است و ربطی به سینما ندارد. محصول جدید این دو نفر، هر چه باشد قطعا یک فیلم سینمایی نیست. شاید بتوان آن را یک کُلاژ دانشجویی دانست که تکه‌های مورد علاقه فیلمساز بدون رعایت ظرایف خاص سینما و تعریف جایگاه مناسب آنها بر روی پرده روایت شده‌اند اما این اثر قطعا نمی‌تواند عطش مخاطبینی را که به انتظار یک محصول جدید درخشان از این زوج مطرح سینما بودند، برطرف کند.

شاید کمی بی‌انصافی باشد اما باید این زنگ خطر را برای حمید نعمت‌الله و هادی مقدم دوست هم به صدا در آورد که با ساختن چیزهایی که دلشان می‌خواهد و نه چیزهایی که مردم می‌خواهند و حداقل کیفیت ساختار سینمایی را دارا باشند، قدم در مسیری می‌گذارند که افرادی همچون مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی را هم به حضیض ذلت و ساختن آثاری مانند «چه خوبه برگشتی» و «متروپل» کشاند؛ همان ورطه‌ای که برای توصیفش فقط باید از اصطلاح خاص و البته ممنوعه مسعود فراستی استفاده کرد. کاش این دو نفر قدر سابقه طلایی خود را بدانند.

نویسنده : مهدی خانعلی زاده


منبع: هفته نامه 9دی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها