کد خبر: ۲۷۰۷۷۸
زمان انتشار: ۱۱:۵۴     ۲۶ آبان ۱۳۹۳
یادداشت ۵۹۸:
ابوالفضل امامی
به نظر می رسد که قدرت یعنی توانایی انجام خواسته (انجام کاری یا ترک آن) قدرت درونی، مبتنی بر ویژگی های فردی انسان می باشد؛ و قدرت بیرونی هم به معنای استفاده از ویژگی های دیگر موجودات است. بنابراین قدرت یعنی استفاده از توانش های موجود در عالم؛ پس قدرت امری جعلی و گفتمانی نیست؛ بلکه امری موجود در عالم است که شناخته و استفاده می شود.

قدرت درونی، تا حدی به صورت بالفعل در اختیار فرد است و افزایش آن از راه ورز بیشتر و کمال لایه های یاد شده است. قدرت بیرونی نیز در حدی به صورت امکان بالفعل تصرف در دیگر موجودات فراهم است؛ مثل تنفس کردن، راه رفتن در محیط و ... . اما قدرت بیشینه را باید از راه شناخت مصالح و مفاسد واقعی و نیز انجام اموری برای دست یابی به مصالح و مفاسد واقعی به دست آورد.

قدرت وقتی افزایش می یابد که توان فرد در شناختت و بهره گیری از توانش های قدرت زای عالم، افزایش یافته باشد؛ یعنی مصالح  مفاسد موجود در عالم را شناخته، در خدمت بگیرد؛ این کار یعنی افزایش کمال. با افزایش کمال فرد، امکان تصرفات درست و سازنده بر امور دیگر آفریده ها هم ثابت می شود؛ مثلاً تصرف درست در محیط و نیز کمک به دیگران در فهم منابع قدرت و دست یابی به آن. این کار اصل رسالت انبیاء، ائمه و فقها است.

فرض کنید که یک ربات هستید؛ قدرت شما در این است که نرم افزار درستی برای انجام حرکات شما به صورت درست باشد و نیز نرم افزاری برای ارتباط درست با محیط برای رفتار درست. در این حالت شما می توانید ربات های دیگر را نیز به خدمت بگیرید. راه دست یابی به قدرت بیشتر، شناخت قدرت و صاحبان قدرت است؛ یعنی مصالح و مفاسد واقعی که تو را بزرگتر و کاملتر و قدرت مند تر می کند. این مصالح و مفاسد، در درون و در ارتباط با آفریدگار هر مخلوقی و در برون وی به صورت ارتباطی با سایر مخلوقات است.

امام خامنه ای در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران در 13 بهمن 88‌: «آنچه که در درجه‌ی اول در ایجاد قدرت ملی مهم است، به نظر من دو چیز است: یکی علم است، یکی ایمان. علم مایه قدرت است؛ هم امروز و هم در طول تاریخ؛ در آینده هم همین جور خواهد بود. این علم یک وقت منتهی به یک فناوری خواهد شد، یک وقت هم نخواهد شد. خود دانش مایه‌ی اقتدار است؛ ثروت‌آفرین است؛ قدرت نظامی‌آفرین است؛ قدرت سیاسی‌آفرین است. یک روایتی هست که میفرماید: «العلم سلطان» - علم، قدرت است - «من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه»[1]. یعنی مسئله، دو طرف دارد: اگر علم داشتید، میتوانید سخن برتر را بگوئید، دست برتر را داشته باشید - «صال» یعنی این - اگر نداشتید، حالت میانه ندارد؛ «صیل علیه». پس کسی که علم دارد، او دست برتر را بر روی شما خواهد داشت».

این به معنای آن نیست که «علم لاینفع» نداریم؛ یا قدرت محدود و انحرافی هم خوب است؛ یعنی بگوییم که قدرت ذاتا خوب است و سبب کمال؛ حتی قدرت ناقص و ناشی از طغیان و سوء کاربرد نیروی درون و بهره کشی از نیروی برون! زیرا این قدرت، محدود سبب تخریب قدرت مطلوب و پایدار و ایجاد ناامنی بیشینه و پایدار است. بنابراین قدرتی که در جهان امروز و بین سیاستمداران و تقریباً عموم متفکران سیاسی بررسی می شود، از نظر ما قدرت نیست؛ زیرا قدرت از ماده «قدر» و اندازه است و تا قدر و اندازه مصالح و مفاسد واقعی شناخته نشود، امکان دست یابی آگاهانه و در راستای بهره مندی از آن قدر و اندازه وجود ندارد. بنابراین هر جا که قدرت ناشی از شناخت قدر و اندازه مصالح و مفاسد واقعی عالم نباشد، «شناخت اشتباه مصالح و مفاسد و کاربرد غلط آن، ممکن است که سبب امکاناتی برای تصرف بشود، اما این قدرت، «ضرورتاً» بر ضد دانش است؛ یعنی ضرورتاً مانع شناخت و دست یابی به مصالح و مفاسد واقعی می شود. آیا کسی که رایانه و اصول حاکم بر نرم افزارهای آن را نمی شناسد و دست به استفاده از آن می زند، به قدرت ماندگار می رسد یا تصرفات وی در رایانه، غلط و نادرست است و سبب تضییع استعدادها و امکانات پیرامونی  و امکانات خویش می شود؟

بنابراین بین قدرت غیر اسلامی و دانش اسلامی (شناخت مصالح و مفاسد واقعی) رابطه تضاد است. ولی به هر روی، هر قدرتی زمینه نوعی شناخت و دست یابی را زیاد می کند[2]؛ اما این شناخت و دست یابی به خواسته، ربطی به مطلوبیت آن ندارد. یعنی شناخت و دست یابی مطلوب، در گرو قدرت عبودیت است نه قدرت.

عبودیت یعنی شناخت مصالح و مفاسد واقعی فرد در ارتباط با خدا، خود و دیگران و دست یابی به آن؛ این شناخت یعنی دانشی که برای رسیدن به قدرت بیشتر، ضروری است. مکمل دانش هم، انجام اموری است که سبب جلب مصالح واقعی و دفع مفاسد واقعی می شود.

پس قدرت اولیه، راه کشف دانش و نه خلق دانش است و دانش هم وسیله ای برای تحقق کمال (که قدرت روی دیگر و ذاتی آن است) می باشد. یعنی دانش اسلامی تنها برای جلب مصالح و دفع مفاسد است؛ و این یعنی همان ابزار قدرت. از این منظر، ذات دانش، با ذات قدرت یکی است و نمونه بارز آن وحدت صفات خداوند است که عالم بودن ایشان عین قادر بودن ایشان است.


[1]. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم‏، 1404 ق‏.

[2]. گفته می شود که: میشل فوکو معتقد است که قدرت و دانش، مستقیماً بر یکدیگر دلالت می‌کنند و «هیچ رابطه قدرتی بدون تشکیل حوزه‌ای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی هم نیست که متضمن روابط قدرت نباشد». به نظر فوکو، علوم انسانی و اجتماعی به عنوان جزئی از فرآیند اعمال قدرت و اعمال سلطه بر انسان، چگونگیِ شکل‌گیریِ گفتمان‌های مختلف را در بستر روابط قدرت مورد تبیین قرار می‌دهد.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها