أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۲۸۷۹۹۴
زمان انتشار: ۱۳:۳۳     ۳۰ دی ۱۳۹۳
یادداشت ۵۹۸؛
رسول شکری نیا
طی ده روز گذشته اوج دلدادگی مردم کرمانشاه و ارادتمندان هل بیت(ع) در شهرهای تهران و کرج درباره یکی از شهدای سرافراز مدافع حرم، شیر سامرا مهدی نوروزی عزیز فضای کشور را باردیگر عطرآگین کرد.

این بار هم مهدی عزیز خود میدان دار بود، مانند مجالس شهادت حضرت زینب(س) در ماتمکده حضرت زینب در کرمانشاه، آری میدان داری مهدی مثل همیشه با سخت گیری هایش همراه بود، پوستر، بنر، اطلاعیه، پیامک، تیزر تلویزیونی، سخنران برجسته، مداح شناخته شده و ولایتی، پذیرایی، حضور گسترده مردم، توجه به رعایت شان خواهران عزادار، سرویس رفت و برگشت برای عزاداران و از همه مهمتر شور و حرارت و معنویت مراسم...

آری همه اینها همان گونه که مهدی می خواست مانند همیشه بود اما خود مهدی این بار نبود، یعنی بود اما باتابوت مزین به پرچم سیدالشهدا(ع)، قمر بنی هاشم(ع) و پرچم جمهوری اسلامی ایران... بنرها و پلاکاردها این بار شهادت حضرت زینب(س) نبود، بنرهای شهادت مهدی نوروزی بود، مدافع حرم، شیر سامرا، پهلوان کرمانشاه، سردار مدافع و از این تعابیر که هریک برای آنان که مهدی را می شناختند معنای خاصی داشت.

محمدرضا طاهری در معراج شهدای تهران در مراسم وداع دوستان تهرانی مهدی آب پاکی را روی دست همه ریخت و از ماجرای دعای خیر آقا در حق مهدی در دوازدهم محجرم امسال پرده برداری کرد، همان زمان که آقا در پاسخ مهدی که گفته بود آقا لب تر کنید برایتان سر می دهیم، فرموده بودند: انشاء الله عاقبت بخیر شوید.. چهلم دعای آقا نیامد که مهدی عاقبت بخیر شد...

در تهران و کرمانشاه هرکس تلاش می کرد خود را به مهدی نزدیک تر کنید، همه این بار با مهدی بودند و حتی آنانی که مهدی را هم رنجانده بودند، عزادار و سوگوار بودند... آنقدر که ماهایی که حس می کردیم برادران مهدی هستیم احساس غربت کردیم و مدت هم دور گرفتیم... شب قبل از دفن پیکر به مزار شهدای کرمانشاه رفتیم، دور و بر قبر شلوغ بود، به به چه قبر نورانی، مجاور شهدا و روبروی قبر پدر عزیزش حاج بیزه که چندسال پیش به رحمت خدا رفت... هرکس تلاش می کرد خود را داخل قبر برساند و لحظاتی را توی قبر تنها با خدا راز و نیاز کند... نوبت اصلا" به من نرسید... همه الا ماشاء الله بودند...

در ماجرای غسل و کفن مهدی چه گذشت ماجرای طولانی دارد اما حقیقتا" چندبار مردیم و زنده شدیم. فردا که شد به محض آوردن تابوت شهید همه چیز به هم ریخت، صف نظامی ها، هجوم مردم و از بلندگوها هم کاری ساخته نبود، شور مردم و عشق آنان اجازه نمی داد کسی کاری بکند... قرار قبلی اجرای کل برنامه توسط من بود ولی من با دیدن این همه شور چنان از خود بی خود شدم که دیدم نمی توانم... یکی دو نفر از دوستان آمدند و تریبون ها را در اختیار گرفتند... پیام سردار سرلشگر سلیمانی، آنجا که مهدی را شیر سامرا و دلاور کرمانشاهی خوانده بود جمعیت مقداری آرام شده را دوباره به هیجان آورد و اشک های مردم بود که سرازیر می شد..

آیت الله آملی لاریجانی هم پیام مفصلی داده بود که خوانده شد و تعداد زیادی از سرداران و امیران سپاه، ارتش و نیروی انتظامی هم حضور پیدا کرده بودند.

آیت الله عبدالخالق عبدالهی که نماز میت بسیاری از شهدای دفاع مقدس را در کرمانشاه می خواند، باوجود دشواری و نامناسب بودن احوال برای اقامه نماز آمده بود. آیت الله حجتی امام جمعه موقت کرمانشاه هم بودند، آیت الله علماء نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه کرمانشاه بسیار دوست داشت در این مراسم باشد اما در اجلاس قم و تهران بودند اما پیام دادند. همه و همه آمده بودند. بعد از نماز پیکر شهید را برروی یک خودرو سیاهپوش گذاشتیم و مردم ولایتمدار و دلداده با فریاد های عاشقانه حسین حسین می گفتند... قرار بود تا میدان آزادی پیکر شهید را رببریم و از آنجا مردم باتوجه به فاصله ده کیلومتری تا مزار شهدا با ماشین بیایند و در مزار شهدا دوباره پیکر را روی دوش ببریم اما شور مردم برنامه ها را به هم ریخت انبوه جمعیت چند ده هزارنفری با پای پیاده تا گلزار شهدا و مزار شهید تابوت را همراهی کردند و تا قطعه شهدا رساندند.

زودتر خود را به قبر رساندم که نظم برقرار باشد، باوجودی که میله داربست زده بودیم اما هجوم زیاد بود با کمک دوستان جمعیت را کنار زدیم و چند نفر داخل ماندیم که کار تلقین و دفن درست انجام شود... به محض آمدن تابوت شهید بازهم نظم به هم ریخت و در یک محوطه 6 تا 8 متری بالای 40 نفر ورود کردند همه هم می خواستند مشارکت کنند کسی هم حرف گوش نمی کرد من هم رویم نشد به کسی بگویم بیرون برود همه محق بودند، همکاران و روئسای شهید هم از تهران آمدند به زود آنها را هم جادادیم و تدفین با اعمالش شروع شد... به به خوش بحالت مهدی جان زمزمه حسین حسین و زینب زینب، سینه زده، اشک، گریه و فضای داخل قبر که شبیه حسینیه شده بود، حمید همرزم شهید مهدی لباس های تکاوری آغشته به خون شهید مهدی را پوشیده بود و مردم به لباس دست می کشیدند و می بوسیدند، حسین برادر کوچکتر مهدی که از نظر چهرهع هم بسیار شبیه برادر است هم لباس پلنگی و رزم پوشیده بود، گمان کردیم خود مهدی است، اشک ها دوباره سرازیر شد، حسین لباس های مشکی و خونین مهدی را درآورد به زحمت از مردم پس گرفتیم و به وصیت خود شهید مهدی در قبر با خودش دفن کردیم، پیرهن مشکی عزای محرم و لباس رزم شهید را، مهر تربت کربلا، کتیبه و...همه چیز برای بزم عاشقانه امشب مهدی در بهشت فراهم شده بود، در حالت بکا و شور، لحظاتی مهدی را حس می کردم که با لبخندهای همیشگی اش ایستاده و ما را می بیند و اشاره هم می کند...

خاک که می ریختند، تحمل نکرده بیرون زده، دور گرفتم و اشک و اشک و اشک امان نمی داد.. به خودم آمدم دیدم سر قبر مرحوم حاج پیمان هستم، چگونه خدا می داند... رفتن او هم مثل مهدی کمرمان را شکست اما مهدی شهید بود و پیمان خادم الشهدا...

اما براستی مهدی که بود و در این عمر کوتاه چه کرد...

مهدی دلاوری بود که هرگاه احساس تکلیف می کرد کسی جلودارش نبود، در ماجراهای مختلف عمل به تکلیفش را به عینه دیده بودم، آنقدر ولایتمدار بود که فقط خدا می دانست چقدر به آقا ارادت دارد... معیار و میزان برایش انگشت اشاره و لبان مبارک ولی امر بود. معتقد به نماز اول وقت، عاشق روضه و دلداده اهل بیت(ع) به ویژه حضرت زینب(س)، شجاع و نترس بود و من در این همه سال آشنایی ذره ای ترس در این جوان ندیدم... چه زمان ماموریت و چه در رفتارهای شخصی و خانوادگی...آن گونه که در گفتگو با چند جا عرض کردم مهدی در این دنیا هرکاری که یک جوان معتقد و ولایتمدار می تواند انجام دهد انجام داد و من هیچ کاری سراغ ندارم که انجام نداده باشد فقط شهادت مانده بود که نهایت آرزویش بود و به آن هم رسید.. گفتگوهای مادرش را که همچون شیرزنان استوار و مسحکم بود شب از تلویزیون شنیدم که می گفت همه فرزندانم و نوه هایم فدای رهبر انقلاب، آقا اجازه بدهند حسین میدان برود سلاح مهدی را دست بگیرد، یاد مادران شجاع شهدای کربلا افتادم، یاد مادران شهید دفاع مقدس و شهدای لبنان، آری مهدی خوش سیما بود و قیافه اش شبیه لبنانی ها برای همین هم در فتنه زمانی که از حضور در صحنه و دفاعش از حریم ولایت عکس گرفته بودند، نامش را حسین منیف اشمر گذاشته بودند و امپراطوری دروغین بی بی سی و شبکه های ضد انقلاب در سال 88 حسابی درباره اش دروغ پردازی کرده بودند، با مشخص شدن شهادت وی از شرم لال شدند و حتی برخی از آنان مطالب را از صفحات آرشیو خود حذف کردند...

آری مهدی در هر پست و مقامی که بود خالصانه و خاضعانه خدمت کرد و بسیاری از خدماتش هم به دلیل مسئولیت هایش گمنام بود و گمنام هم باقی خواهد ماند... حتی بسیاری از نزدیکترین دوستانش هم ندانستند و نمی دانند چه خدماتی به نظام در برهه های مختلف کرد و آخرین خدمتش هم دفاع از حرم امامین عسگریین(ع) بود و چه دفاع جانانه ای که تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون بر سر اعتقادش ایستاد و به خون پاکش غلطید.

بصیرت، ولایت مداری، تابعیت محض، تقوا، ایمان راسخ، مسئولیت پذیری، موقعیت شناسی، شجاعت، مجهز بودن به توانمندی های فردی و جسمی، آمر به معروف و ناهی از منکر، دوستی اهل بیت(ع)، ازجان گذشتگی در راه هدف، دوری از تجملات و دنیاطلبی، تکلیف گرایی و شوق شهادت ویژگی های بارز این شهید عزیز بود که هریک از آنها برای همه ما می تواند درس آموز باشد. الهم اجعل عواقب امورنا خیرا

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۳
در انتظار بررسی: ۷
* نظر:
ارسال نظرات
دوست شهید نوروزی
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۳ - ۰۱ بهمن ۱۳۹۳
۴
۰
حقیقتا" مهدی همین گونه بود...
پاسخ
313
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۱ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۵
۰
۰
شهادتت مبارک نمی گزاریم خونت پایمال شود
لبیک یاخامنه ای لبیک یاحسین است
باولایت ان شائالله نصریاشهادت
پاسخ
رضا راد
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۰۰ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
۰
۰
یلی کرمانشاهی بود بسیجی ولای و عاشق ولایت دوست داشتنی و مهربان و تو دل برو-روحش شاد که با شهدا محشور میشود
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها