کد خبر: ۳۴۰۷۸
زمان انتشار: ۱۹:۱۷     ۱۷ دی ۱۳۹۰

رضا برجی - مستندساز- در جبهه گروهی از آدم‎ها بودند که تأثیرات مضاعفی روی دیگران می‎گذاشتند. و این مسأله هیچ ربطی به این ندارد که طرف درس خوانده باشد، روان‎شناسی بلد بوده باشد و خیلی چیز‎های دیگری که امروزی‎ها برای این‎که شخصی بتواند تأثیر مثبتی روی دیگران بگذارد عنوان می‎کنند. 

در لشگر 27 محمد رسول‎الله چند نفر بودند که می‎توانستند چنین نقشی را بازی کنند یکی حاجی بخشی بود، یکی عمو حسن بود که در دوکوهه می‎دوید و شعار می‎داد. کاری که این‎ها می‎کردند فراتر از جنگیدن بود و خودشان را وقف کسانی کرده بودند که کار آن‎ها جنگیدن بود، با کمترین تجهیزات که بلندگو و چند کیلو شکلات بود به رزمندگان در منطقه روحیه می‎دادند و این روحیه دادن پشت خاکریز خیلی مهم بود. نمی‎دانم دشمن ما از این‎خصوصیت بهره‎مند بود یا نه که فکر نمی‎کنم چنین چیزی بود، چون عموما در جنگ‎‎های مردمی چنین چیزی اتفاقی می‎افتد. 
 
شاید عراقی‎ها کسی را که سرود‎های انقلابی بخواند داشتند، ولی حاجی بخشی و عموحسن نداشتند. عموما این افراد در جبهه‎ای می‎توانند نقش‎آفرینی کنند که جبهه‎ای مردمی باشد. حاجی بخشی از متن جامعه بلند شده بود و خیلی سواد بالایی هم نداشت، اما خداوند یک چیزی به این آدم داده بود که او می‎توانست از این چیزی که خداوند به او داده بود، برای دیگران استفاده کند. چیزی که خداوند به حاجی بخشی داده بود، همان سیم رابط بین حاجی بخشی و رزمنده‎ها بود. حاجی وقتی وارد منطقه می‎شد با خودش شوخی و مزاح و خنده و چیز‎هایی را که برای رزمندگان روحیه بخش بود؛ به‎همراه می‎آورد و خودش هم سیم رابطی بود بین یکسری از آدم‎ها یعنی قلب‎ها را به هم نزدیک می‎کرد، کدورت‎ها را از بین می‎برد. چطوری کدورت را از بین می‎برد، از وقتی می‎آمد می‎گفت کسانی‎که دو روز است که با هم قهر هستید، خدا لعنت کند شیطان را که فلان می‎کند، کسی که پیش قدم شود در سلام دادن خدا فلان می‎کند و تمام چیز‎هایی را که باعث روحیه دادن می‎شد داشت و یک‎بار معنوی هم افزون بر آن. 
 
شخصیتی بود که بعد از جنگ هم بسیجی‎وار زندگی می‎کرد. البته یک عده می‎خواستند حاجی بخشی را به‎نفع خودشان مصادره کنند. به‎نظر من حاجی بخشی زرنگ‎تر از این‎ها بود که بخواهد دم به تله این جور آدم‎ها بدهد و خودش را سیاسی کند. این‎طور نبود که در جمع نسبت به اشخاصی انتقاداتی بکند و در جمع دیگری همان را تزویر کند. حاج بخشی همان چیزی بود که می‎دیدیم و آدم پیچیده‎ای نبود که نشود او را شناخت؛ بسیار ساده زندگی می‎کرد. 
 بعد از جنگ هم در جبهه فرهنگی در صف اول بود و در جبهه امر به معروف و نهی از منکر که در مقابل تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن ایجاد شده بود؛ حضور فعال داشت و به اندازه خودش در این جبهه فعالیت می‎کرد و جز چهره‎‎های طلایی دفاع از ارزش‎ها و انقلاب و رهبری بود. بدبختانه با کج نظری‎ها و بعضا کج‎سلیقگی‎ها، چند سال پخش تصویر حاج بخشی از تلویزیون ممنوع بود، در زمان جنگ این اتفاق افتاد. 
 
 به‎خاطر دارم زمانی که من در روایت فتح بودم می‎گفتند تصویر حاج بخشی را کار نکنید. اگر تصویر و عکس حاج بخشی در بین مستند کار می‎شد، صدا و سیما اجازه پخش نمی‎داد و مجبور می‎کردند که تصاویر رو حذف کنیم! 
 
حاج بخشی می‎گفت من به ظاهر پدر دو شهید هستم؛ ولی در واقع پدر تمام شهدا هستم و کوله‎بار غم و درد پدر و مادر همه شهدا روی دوش من هم هست و خدا را شاکرم که خداوند این افتخار را به من داد که بتوانم پدر شهید باشم و درد پدر شهدا را درک کنم، بتوانم پدر جانباز باشم تا درد پدر جانبازان را درک کنم، بتوانم جانباز هم باشم تا درد جانبازان را هم بکشم و خدا چون حاج بخشی را دوست داشت، این‎ها را به او داد و الحمدالله خوب زندگی کرد و با ولایت بود و با ولایت هم از دنیا رفت و همان‎طور که حضرت امام فرمود خداوند مرا با بسیجی‎ها محشور کند؛ ان‎شاءالله خداوند او را با شهدای بسیجی، حاج بخشی را هم با بسیجی‎هایش محشور کند، با همان کسانی‎که به آن‎ها شکلات و آبنبات می‎داد، کسانی‎که شب عملیات دست‎شان حنا می‎گذاشت و آن‎ها را می‎خنداند، بچه‎ها شب عملیات کاسه دست‎شان بود و منتظر حاجی بخشی بودند که برود آن‎جا و شب حنابندان را برگزار کند. یقینا در اولین شب ورود حاجی بخشی، امام شهدا و شهدا منتظر او هستند که جشن حنابندان را با حضور حاجی بخشی شروع کنند. خوشا به حال کسانی‎که مثل حاجی بخشی فکر کردند و مثل حاجی بخشی خواهند رفت  
 
منبع:پنجره
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها