کد خبر: ۳۷۴۱۹۳
زمان انتشار: ۱۰:۵۷     ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵
سریال «شهرزاد» پدیده سال 94 در حوزه آثار تصویری بود. سریالی که به سرعت هیت شد و طرفداران پر و پا قرص و سرسختی پیدا کرد.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از ماهنامه زندگی سالم: سریال «شهرزاد» پدیده سال 94 در حوزه آثار تصویری بود. سریالی که به سرعت هیت شد و طرفداران پر و پا قرص و سرسختی پیدا کرد. پریناز ایزدیار توانست با بازی یکی از نقش های اصلی و مهم این مجموعه از بازیگران مطرح سال باشد اما سیر موفقیت های او در سال گذشته به همین جا ختم نشد و توانست با بازی در فیلم موفق و تحسین شده «ابد و یک روز» سیمرغ بهترین بازیگر زن سال را نصیب خود کند و به اوج برسد. 

فیلمی که با استقبال مخاطبین در اکران نوروز هم مواجه شد. ایزدیار 94 را با بازی در فیلم سینمایی همایون اسعدیان یکی از بنام ترین کارگردانان سینمای ایران به پایان رساند تا 95 را هم با همین دست فرمان ادامه دهد. گفت و گوی ما با این ستاره جوان و محبوب را در ادامه بخوانید: 
 
ظاهرا این روزها سرتان خیلی شلوغ است. مشغول چه کاری هستید؟

من تا پایان اسفند سر آخرین کار همایون اسعدیان با نام «یک روز به خصوص» بود. ولی کلا سال گذشته برای من سال شلوغی بود. هم سریال «شهرزاد» را داشتم و هم فیلم «ابد و یک روز» و بعد هم که «یک روز به خصوص» بود. برای همین من خیلی از کارهای شخصی ام برای این روزها مانده. کارهای روزمره ای مثل دکتر رفتن یا خرید و... .

سال نود و چهار برای پریناز ایزدیار چگونه گذشت؟

نود و چهار به لحاظ کاری برای من هم سال شلوغی بود و هم سخت بود و هم خیلی سال خوبی بود. یک جورهایی آن سالی بود که منتظرش بودم و دلم می خواست زودتر از راه برسد.

فکر کنم خیلی هم تحمل کردید؟

تحمل از چه جهت؟

بالاخره شما زن هستید و فشار کارتان خیلی زیاد بوده؟

بله، فشار کار زیاد بود؛ اینقدر که قبل عید خسته بودم، خیلی هم خسته بودم. دلم می خواست چشم هایم را ببندم و باز کنم و ببینم یک جای خلوت و خوش آب و هوا و آرام مثل شمال هستم و فقط استراحت کنم.

و استراحت کردید؟

بله، شمال رفتم. من هر سال تعطیلات نوروز را شمال هستم.

پیش پدر و مادرتان؟

هم پیش آنها هستم و هم با دوستانم وقت می گذرانم.

من فکر می کنم 94 بهترین سال زندگی کاری پریناز ایزدیار بوده. خیلی زود برای شما اتفاق نیفتاد؟! یا ما چون بیرون گود هستیم تلاش های شما را نمی بینیم فکر می کنیم شاید زود به اوج رسیدید؟!

نه واقعا خیلی زود نبود. البته شما که من را می شناسید که از خیلی سال پیش روال کاریم به چه صورت بوده. نه، واقعا زود نبود. شاید یکسری اتفاقات مثل جایزه ای که امسال گرفتم به نسبت خیلی از همکاران خوب و نازنینم که واقعا زحمت کشیدند و در هر فیلم و سریالی که از آنها می بینیم می درخشند زود بوده. چون این داستان سیمرغ به نظر من هم دیر و زود دارد و شاید برای من زودبود اما فکر می کنم روند کاری ام در این سال ها درست طی شد. من تله فیلم کار کردم، سریال کار کردم، سینمایی کار کردم، نقش مکمل کار کردم، نقش اصلی کار کردم؛ یعنی سعی کردم در هر شاخه ای از این کار خودم را محک بزنم. 
 
خب خیلی های دیگر هم مثل شما در همه این سال ها کار کردند و حتی قبل تر از شما وارد این حرفه شدند و اتفاقا سینما و سریال همه اینها را هم مثل شما تجربه کردند. ولی اتفاق هایی که برای شما افتاد خیلی پررنگ تر است. من می خواهم بدانم نقشه راه پریناز ایزدیار چه بوده؟ یعنی قید چه چیزهایی را زده است؟ چه چیزهایی را سرلوحه کارش قرار داده است که به این نقطه برسد؟

اولویت در هر کاری به نظر من تلاش، تلاش و تلاش است. یعنی در درجه اول اصلا غیر از این نیست. سعی کردم درگیر حاشیه نباشم و اینکه دنبال کاری آمدم که از ابتدا خیلی دوستش داشتم. فکر می کنم یکی دیگر از دلایل مهم آن همین عشق و دوست داشتن است. حالا از همه مهم تر از لطف خدا نمی توان غافل شد که چقدر در همه این سال ها کمک کرده و هوایم را داشته است. یک موقع هایی قرار گرفتن آدم های درست در مسیر کاری ام خیلی مهم بوده مخصوصا برای من که خیلی تشخیص خوب و بد آسان نیست و اصولا فکر می کنم همه خوب هستند و خیلی همه چیز را مثبت می بینم. اما یک جاهایی انگار خدا بهم نشان داد با کی باید کار کنم و با چه کسانی نباید کار کنم.

بله، آدم هایی در مسیر زندگی کاری شما آمدند که آرزوی خیلی از بازیگرها بودند.

بله، خدا را شکر.

چه نکاتی را رعایت می کنید که کارگردان های بزرگ با شما کار می کنند و این همکاری معمولا ادامه هم پیدا می کند. مثلا آقای فتحی بعد از سریال «زمانه» باز هم برای «شهرزاد» سراغ شما آمدند.

واقعا من کار خاصی نکردم. مثلا برای سریال «زمانه» که با من تماس گرفتند مثل هر بازیگر دیگری به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردم و تست گریم شدم از فردایش جلوی دوربین رفتم. منتها حتما وقتی ایشان کاراکتر شیرین را با خانم ثمینی می نوشتند چیزی دیدند که احساس کردند من می توانم بازی بکنم. 

نکته دیگری که من فکر می کنم برای همه کارگردان های خوب مان مهم است و سن و سال هم ندارد همین تلاش بازیگر است که قبلا هم به آن اشاره کردم و البته تمرکز. یعنی من بازیگر وقتی نقشی را قبول می کنم و قرارداد می بندم واقعا با این انگیزه سرصحنه حاضر بشوم که آن کار را به نحو احسنت انجام بدهم. نه اینکه بیایم که کار دیگری بکنم یا درگیر حاشیه بشوم یا برایم مهم نباشد و حواسم پرت باشد یا اینقدر فکر کنم که خب من اینقدر بازیگر خوبی هستم که دیگر نیازی به تمرین و تلاش و تمرکز ندارم. فکر کنم همه کارگردان های خوب دوست دارند که بازیگرشان واقعا برای کارشان مایه بگذارد.

ما راجع به شما از دوستان بازیگر همکارتان که با شما سر کارهایی بودند پرس و جو کردیم. همه روی سلامت شما و اینکه با تلاش کار را جدی می گیرید تاکید داشتند.

مرسی، من اعتقاد دارم نود و نه درصد همکاران من سالم و درست هستند و خیلی برعکس آن چیزهایی هستند که پشت سرشان گفته می شود. این خوب و بد در هر حرفه و شغلی است. در خیلی از شغل ها باند بازی و رابطه است. حالا شاید گاهی در سینما این چیزها پررنگ تر و برجسته تر می شود. آن هم برای این است که ما بیشتر دیده می شویم و به چشم مردم می آییم و بنابراین شایعه ها درباره مان بیشتر است.

حالا این تو چشم آمدن مزه اش چه طعمی است؟

تا وقتی که آدم انرژی مثبت می گیرد خوب است.

وقتی انرژی منفی می گیرید چطور؟ یعنی مثلا آدم هایی که ممکن است مزاحم زندگی شما بشوند.

اشکال نداره. به خاطر اینکه من فکر می کنم ما وقتی یک همچین کاری را قبول می کنیم باید منتظر همه این چیزها هم باشیم.

اتفاق بدی که در این راستا برای شما افتاده چه بوده؟

مزاحمت های تلفنی خیلی آزاردهنده است.

شماره تان را از کجا پیدا می کنند؟

نمی دانم واقعا ولی خیلی آزاردهنده است یعنی یک موقع هایی شب و نصف شب وقتی مریض هستی یا صبح زود باید بیدار بشوی و سر کار بروی یک دفعه سه صبح تلفنت زنگ می خورد. اینها خیلی ناراحت کننده و زشت است. این نه اسمش دوست داشتن است و نه هیچ چیز خوب دیگر این فقط مردم آزاری است. 
 
شما دو خط تلفن دارید. الان دومی را برای کار گذاشتید چون اولی که لو رفت.

(می خندد) نه همان خطی که همیشه داشتم را نگه داشتم. چون نمی شود هی خط عوض کرد. بالاخره همکاران و دفاتر و دستیارها و... یک شماره از شما دارند و هی عوض کنی هر دفعه تا جا بیفتد که این شماره فلانی نیست و شماره جدیدش این است زمان می برد و باعث زحمت است. 

بابا را چه کردید با همه مخالفت هایی که داشتند؟

نه الان دیگر مخالفتی ندارند. آن دوران گذشت. الان کارهایم را می بینند و دنبال می کنند.

عادل فردوسی پور خیلی از شما ناراحت است؟

چرا؟!

یعنی بیننده نود را پایین آوردید.

آخه «شهرزاد» که سی دی است می شود هر ساعت و هر روز دیگری دید.

نه، نمی شود تحمل کرد باید همان شب دید قسمت جدید چه اتفاقی می افتد و داستان به کجا رسیده.

چقدر جالب. نمی دانستم اینقدر ماجرا جدی است.

فیدبک های «شهرزاد» چطور است؟

خوب، خیلی خوب، خدا را شکر.

فکر می کردید این اتفاق بیافتد؟

در این حد نه اما مطمئن بودم اتفاق خوبی می افتد. یعنی با توجه به شناختی که از آقای فتحی و خانم ثمینی و متن جذاب و قوی که نوشته بودند داشتم  و می دانستم که آقای فتحی کارگردانی است که کارش را بلد است و می داند که مردم چی دوست دارند و حضور یک همچین گروهی و بازیگرانی به این خوبی کاملا موفقیت این سریال را تضمین می کرد.

پدیده سریال «شهرزاد» به اعتقاد شما کی است؟ بهترین بازیگر؟

ببینید جناب نصیریان که قطعا فوق العاده بودند اما ایشان همیشه پدیده هستند. من خیلی کوچک تر از آن هستم که الان بخواهم بگویم آقای نصیریان پدیده سریال شهرزاد بودند ایشان کلا همیشه یکی از پدیده های تاریخ سینما و تلویزیون ایران هستند. من همه بازیگران «شهرزاد» را بسیار دوست دارم اما شهاب حسینی به نظرم پدیده این سریال بود.

آن روزی که به شما سریال «شهرزاد» پیشنهاد شد سخت تان نبود مقابل این بازیگران بازی کردن؟ بالاخره علی نصیریان، شهاب حسینی و ترانه علیدوستی بازیگران قدرتمندی هستند و از آن سو هم نقش شما نقش سخت و پرچالشی بود؟

من بیشتر خوشحال شدم تا بترسم یا نگران بشوم. چون همیشه دوست داشتم با بزرگان کار کنم و هنوز هم دوست دارم. خیلی هیجان زده از نوع خوب و نه اضطرابی که بخواهد کارم را خراب کند. بنابراین خیلی از این موقعیت خوشحال بودم و اینکه به نظرم کارکردن با آدم های بزرگ آدم را بزرگ می کند. این آدم ها سوای اینکه آدم های بزرگی هستند خیلی هم در کار همراه بودند و خیلی هم پارتنرهای خوبی بودند. یعنی بده بستان کاری بین ما دقیقا همانطور که باید اتفاق می افتاد بود. این من را نگران که نمی کرد، خوشحال هم می کرد. آنها واقعا به من یاد دادند.

نقش شیرین را خودتان دوست داشتید؟

خیلی زیاد.

یعنی دوست نداشتید شما شهرزاد باشید و ترانه علیدوستی شیرین باشد؟

ببینید نقش شهرزاد را هم قطعا دوست داشتم اما من از روز اول برای نقش شیرین انتخاب شدم و انتخاب خودم هم نقش شیرین بود.

خودتان را جای شیرین گذاشتید؟

آره خیلی زیاد.

در زندگی واقعی تان چطور؟

در زندگی واقعی نه ولی قطعا وقتی هشت ماه درگیر یک کاراکتری می شوی حتما خیلی خودت را جای او می گذاری. 
 
و چقدر بهش حق می دهید؟

اصولا که من به همه آدم ها حق می دهم. خیلی ها من را به خاطر این تفکر سرزنش می کنند و می گویند چرا به همه حق می دهی خیلی ها در خیلی از شرایط حق ندارند. اما من شیرین را بهش حق می دهم به خاطر اینکه در یک شرایط خیلی بد و عجیبی قرار گرفت. شرایطی که خیلی ها احتمالا همین رفتار را می کردند و یا حتی بدتر. اما با توجه به تربیت شیرین، نازپرورده و یکی یک دانه بودنش و در آن دوره و زمانه با آن نگاه از بالا و پایینی که پدر به اطرافیانش داشته و حالا شیرین هم همان نگاه را دارد نمی شود به نظر من خیلی بیشتر از این از او توقع داشت. چون شیرین یک آدم تحصیلکرده در اجتماع بزرگ شده نیست و تفاوت خوب و بد را نمی داند؛ اینقدر نمی داند که از بی عرضه گی اش است که یک همچین کارهایی را می کند و در درجه اول بیشترین آسیب را دارد به خودش می زند.

البته کاراکتر شیرین با شما خیلی فرق دارد چون من می دانم که شما همیشه روی پای خودتان بودید و نازپرورده هم نبودید.

بله، خیلی فرق می کند. شیرین واقعا اصلا شبیه من نیست.

چرا یک چیزی که شبیه است؟

چی؟

اینکه شما روی عشق و احساس گارد دارید.

آخه فکر می کنم شیرین اصلا نمی داند عشق یعنی چی. مگر عشق یک طرفه می تواند عشق واقعی باشد؟!

فکر می کنید کارش که به فکر خودکش می افتد درست است؟ درو از جون اگر شما در چنین موقعیتی قرار داشتید اینطوری کم می آوردید؟

خب شیرینی خیلی آدم ضعیفی است. آدم های ضعیف به فکر خودکشی می افتند.

چرا؟ قدرت که سدت شان است.

آن ربطی ندارد. ضعیف درونی است. شیرین از درون آدم پوک و پوچ و خالی است.

شما همیشه می گویید دوست دارید ازدواج کنید. اصلا وقت می کنید بهش فکر کنید؟

آره (می خندد)

واقعا؟ خب؟!

آره من ازدواج را دوست دارم و دوست دارم ازدواج کنم. به نظر من در سیر تکامل زندگی یک بخش مهمی تشکیل خانواده دادن است و بچه دار شدن.

بعد وقت می کنید به زندگی شخصی هم برسید؟

قطعا هر وقت ازدواج کنم یک جوری برنامه ریزی می کنم که بتوانم به زندگی شخصیم هم درست برسم.

یعنی سال 95 ازدواج می کنید؟

هنوز هیچ چیز معلوم نیست ولی دوست دارم زودتر این اتفاق بیافتد. البته زود که نیست الان سی سالم است. ازدواج قسمت است و هر وقت خدا بخواهد اتفاق می افتد اما من دوست دارم.

الان هم که خیلی مشهور شدید خواستگارها هم زیاد شدند؟

نه، آخه ما اصلا شرایط خانوادگی مان این مدلی نیست که خواستگار بیاید یا نه.

یعنی ازدواج سنتی را دوست ندارید؟

به نظر من هرچیزی که پیش آید و قسمت من باشد قطعا بهترین خواهدبود حالا می تواند ازدواج سنتی باشد یا امروزی باشد. اما به نظرم آدم خودش انتخاب کند بهتر است. 
 
روی این مامان شدن خیلی تاکید دارید برای همین است که برای خواهرزاده تان خیلی وقت می گذارید و این ور و آن ور می بریدش؟

من عاشق بچه ها هستم. خواهرزاده ام هم که عزیز دلم است و همیشه توی زندگی من حضور دارد. خواهرم شاغل است و گاهی بچه را من می برم و می آورم. چون همسایه هم هستیم و در یک ساختمان و یک طبقه زندگی می کنیم با هم تقسیم کار می کنیم.

در خیابان مردم چه برخوردی با شما دارند؟

من کلا خیلی کم جاهای شلوغ رفت و آمد می کنم. نه الان اینطور شده باشم کلا همیشه مدلم جای شلوغ رفتن نبوده. ولی وقتی جایی هم می روم و می شناسندم و ابراز محبت و علاقه می کنند طبیعتا خیلی خوشحال می شوم و دوست دارم. اکثرا الان می پرسند آخر سریال «شهرزاد» چه می شود.

این سوال ما هم هست؟

(می خندد) من هم نمی گویم نمی توانم بگویم. خواهرم همسایه دیوار به دیوارم است و می آید حضوری می پرسد، زنگ می زند، اس ام اس می دهد، تو تلگرام می پرسد و... می گویم نه، نمی گویم. (باز هم می خندد)

یعنی به خواهرتان هم نمی گویید؟

نه، برای اینکه درست نیست. کارمان حیف می شود.

حالا فقط یک جمله شیرین عاقبت به خیر می شود؟

نمی گویم، به هیچ عنوان (می خندد)

برویم راجع به شب سیمرغ حرف بزنیم. شبی که بزرگترین اتفاق سال 94 زندگی پریناز ایزدیار رقم خورد. راست است که از شب قبل به برندگان زنگ می زنند که آماده باشید و دیالوگ تان حاضر کنید؟

یعنی از کجا زنگ می زنند؟ از دفتر جشنواره؟

بله یا داوران.

نه، به من زنگ نزدند. اما ما وقتی «ابد و یک روز» را داشتیم کار می کردیم بعضی از دوستان و همکاران می گفتند احتمال اینکه تو برای این نقش نامزد بشوی و جایزه بگیری زیاد است. اما من خیلی بهش فکر نمی کردم.

ته دل تان چه می گفت؟

ته دل هر کسی دوست دارد که جایزه بگیرد و تشویق بشود و دیده بشود. ما داریم کار می کنیم برای همه این چیزها. البته نه صرفا برای جایزه اما برای اینکه بتوانیم هر روز موفق تر و بهتر باشیم. دلم می خواست اما باور کنید ذره ای ذهنم را درگیرش نکردم. یعنی اینقدر ذهنم را درگیرش نکردم که تا دقیقه نود که روی آن صندلی نشسته بودم و قبل از اینکه اسمم را بخواهند بخوانند باز هم ذهنم درگیرش نبود. برای اینکه فکر می کنم آدم اگر بخواهد تو این وادی ها برود قطعا جلوی پیشرفت خودش را گرفته. 
 
خانم کل سالن داشتند داد می زدند پریناز، پریناز.

باورتان نمی شود من اصلا نمی دانم آن لحظه داشت چه اتفاقی می افت. اینقدر شوک شده بودم که الان نمی توانم اصلا جزییات را به خاطر بیاورم. فقط من تو آن مسیری که داشتم به بالای سن می رفتم ناخودآگاه روزهایی که در این سال ها گذراندم در ذهنم مرور می شد. اینقدر هم هول شدم که آن بالا رفتم می خواستم سیمرغ را به مادرم تقدیم کنم که اصلا یادم رفت و بعد این را اعلام کردم.

دلیلی که سیمرغ تان را به مادرتان تقدیم کردید چه بود؟

به خاطر اینکه مامانم خیلی برایم زحمت کشیده است. البته همه مامان ها فوق العاده هستند ولی مامان من واقعا قهرمان زندگی من است.

یعنی چه کارهایی برای شما کرده که اینطور از او تقدیر می کنید؟

خیلی پشتم بوده. من از وقتی بچه بودم هر آن چه که عقیده و علاقه ام بوده و کاری بوده که دلم می خواسته انجام بدهم مادرم حمایتم کرده است. یعنی حتی اگر شرایطش را نداشته یا کل خانواده مخالف بودند یا حتی اگر خارج از عرف و روال سیستم خانوادگی مان بوده است. مثلا همین هنر خواندن من خودش آن زمان یک اتفاق عجیبی بود. چون در خانواده ما اکثر پزشکی و دندان پزشکی خواندن یا تک و توک مهندسی و وکالت و این چیزها و اصلا نداشتیم کسی برود هنر بخواند.

خب خیلی عجیب بود که موافقت کردند که من در کنکور هنر شرکت کنم. مادرم همیشه پشتم بوده. حی سر فیلم«ابد و یک روز» تمام آن پنجاه روزی که من سر کار بودم مادرم آمد و تهران پیش من ماند با اینکه خودش خیلی آنجا کار داشت.

و پدر مخالف بودند؟

نه به آن شدت که بگوید اصلا حق نداری بازیگر بشوی. بیشتر دلی مخالف بود و نظرش را می گفت اما مانع من نمی شد. کلا در خانواده ما دموکراسی برقرار است.

اگر الان دوباره به عقب برگردید و مطمئن باشید به شما سیمرغ را می دهند آن متنی که آماده کرده بودید بخوانید چه بوده؟

راستش متنی آماده نکرده بودم و آماده هم نمی کنم چون کاملا مدلم اهل سخنرانی و اینها نیستم.

مثل شیرین اهل جادو جنبل چطور؟

اصلا و به هیچ وجه؛ من حتی به چشم هم باور ندارم. حالا شاید گاهی از روی عادت به تخته بزنم یا برای تفریح و خنده فال هم گرفته باشم اما اصلا اعتقاد ندارم.

رقبا چه واکنشی به سیمرغ داشتند؟

رقیب نه، همکار، عزیزان دل. خانم طناز طباطبایی نازنین که وقتی اعلام کردند جلوی من نشسته بودند و بلند شدن بغلم کردند و من هم بغل شان کردم. الهام کرد ای نازنین که هم همان جا و هم بعد تلفنی به من تبریک گفت. بقیه عزیزان را آن شب ندیدم ولی خیلی همه به من لطف داشتند.


ما شنیدیم شما مدیر برنامه یا مشاور خاصی که بهش اعتماد داشته باشید و مشورت کنید هم دور و برتان نیست؟

مدیر برنامه که ندارم البته خیلی دلم می خواهد که از این به بعد داشته باشم. به خاطر اینکه قطعا دو تا فکر خیلی بهتر از یک فکر است. بحث اعتماد هم نیست، موضوع این است که کسی را پیدا نکرده بودم که بخواهم با او مشورت کنم و اینکه یک مقدار هم خجالت می کشیدم که مزاحم کسی نشوم. چون به هر حال برای صحبت با من و خواندن فیلمنامه ای که به من پیشنهاد شده به هر حال باید زمان بگذارند و من نمی خواستم وقت کسی را بگیرم. یعنی تا الان کمی رویم نمی شده اما قطعا از این به بعد صددرصد مشورت خواهم کرد. چون هستند کسانی که از نظر من قابل اعتماد هستند و کارشان درست است.

پس همیشه تا امروز به تصمیم تان مطمئن بودید؟

نه، اشتباه هم زیاد کردم. اما بیشتر تصمیماتم دلی بوده و احساس می کردم یک تصمیمی خوب است و باید بروم و آن کار را انجام بدهم. 
 
اما سعید روستایی. مهره مار دارد؟

چرا؟!

نسبت به سنش خیلی خوب کار کرده. تازه مثل اینکه سر اینکه کی بازیگر کار ایشان باشد رقابت هم بین بازیگران بوده؟

من نمی دانم چون خیلی دیر به گروه اضافه شدم. من تقریبا آخرین نفرها بودم که قرارداد بستم، شاید اگر اشتباه نکنم معصومه رحمانی دو روز بعد از من قرارداد بست.

چه جوری ستاره سریال «شهرزاد» به یک پسر جوان که اولین کارش بود اعتماد کرد؟

سعید روستایی به من اعتماد کرد چون نقش را به من داد که شاید خیلی کارگردان ها جسارتش را نداشته باشند که به من بدهند. البته ایشان هم همان موقع نگرانی هایی داشتند و می گفتند تو برای این نقش شیک هستی و برای اینکه مطمئن بشود ما تست گریم و لباس انجام دادیم و به لوکیشن رفتیم. چون خیلی برایش مهم بود که مطمئن باشد بازیگرش با گریم و لباس ترکیبش با این فضا در می آید. 

در نهایت با گذراندن این مراحل لطف کرد و اعتماد کرد و این نقش را به من داد. ندر مورد کار اولی بودن ایشان هم فکر می کنم هر کسی آن فیلم نامه را می خواند اعتماد می کرد. قطعا کسی که می تواند این چنین فیلمنامه ای بنویسد و این وسواس را در نوشتن دارد در کارگردانی هم آدم باهوش و بادقت و قابل اعتمادی است.

پیش بینی تان برای آینده سعید روستایی چیست؟

والا من آینده خودم را هم نمی توانم پیش بینی کنم. اما فکر می کنم سعید روستایی پسر باهوش و خلاقی است و این اصلا به سن و سال ربطی ندارد. بنابراین هرچه بگذرد پیشرفت می کند و پخته تر می شود و پیشرفت می کند. برایش دعا می کنم هر روز بیشتر از روز قبل موفق باشد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها