کد خبر: ۳۸۴۳۷۴
زمان انتشار: ۰۸:۵۳     ۲۲ تير ۱۳۹۵
محمد عبدالهی
محصول طبعی پارادایم پراگماتیسم، تهی شدن جمهوری اسلامی از هویت و ماهیت واقعی خود خواهد شد که از ریشه های اصیل شکل گیری خود خواهد گسست و به هر محتوا و آرمان پوچ و توخالی، تن خواهد داد.

به گزارش پایگاه 598، «کافی است! دوران احساسات کافی است! در هر انقلابی این‌جور است، احساسات فراوان است، 6 ماه ، 1 سال ، 2 سال،  3 سال ... 36 سال ، 37 سال از انقلاب گذشته، واقعیت ها را تبیین کنیم، بیان کنیم، جامعه ما بداند واقعیت چیست. دنیا چیست؟ بداند تعامل با دنیا یعنی چه؟ تعامل با خودش، با دیگران، مدارا کردن، فضای گفتگوی آزاد را به وجود آوردن، رو به روی هم نایستادن، فضای عادلانه را به وجود آوردن.»

این جملات، بخشی از اظهارات حسن روحانی رئیس جمهور دولت یازدهم در دیدار با اساتید دانشگاه و پزشکان در تیرماه گذشته است[1] که البته به شدت در رسانه های دولتی و غیردولتی سانسور شد.[2]

اظهاراتی که عبور از آنها به سادگی ممکن نیست و تامل در آن، به خوبی پرده از پارادایم فکری حاکم بر دولت یازدهم و بخشی از طیف های سیاسی همسوی با آن و حتی چالش آینده نظام اسلامی بر می دارد.

از ابتدای انقلاب اسلامی و حتی پیش از آن، دوگانه های مختلفی برای نشان دادن اختلاف نظر و منظر طیف های مختلف سیاسی در ایران مطرح و مورد توجه بوده است. به گونه ای که فعال شدن شکاف های سیاسی - اجتماعی و تشکیل احزاب و جناح های سیاسی اصلی کشور تحت تاثیر و برمبنای این دوقطبی ها صورت پذیرفته است. دوگانه هایی چون: نزاع جمهوریت در برابر اسلامیت، جدال مشروعیت و مقبولیت، اقتصاد دولتی در برابر اقتصاد آزاد، حتی در فقه: مدافعان فقه سنتی در مقابل فقه پویا، در طول تاریخ پس از انقلاب، مبنای تمایز گروه ها، جریانات و طیف های سیاسی چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا، محافظه کار و تجدیدنظرطلب، سنتی و روشنفکر و.. را به وجود آورده است.

پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، فضای سیاسی کشور در امتداد همین دوگانه های مرسوم، دوگانه غیررسمی و نانوشته و ناگفته دیگری را نیز در حال تجربه کردن است. موضوعی که گاهی در فضای عمومی، به غبارآلود بودن فضا و عدم تشخیص سره از ناسره تعبیر می شود. به گونه ای که هر دو سوی ماجرا، اعلام می کنند دغدغه حفظ و بقای نظام جمهوری اسلامی را دارند، برانداز و ضدانقلاب نیستند، ادعای ولایتمداری و ولایت پذیری و خط امام و منافع ملی و مردمی دارند، از حنجره های هر دو طیف یک صدای مشابه شنیده می شود و اختلافشان نه در "نظر" که در "منظر" و خاستگاه است.

نزاعی مستور و گاه عیان بر سر دوگانه «انقلاب اسلامی» یا «جمهوری اسلامی».

1) جدالی تئوریک بر سر نسبت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی

انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید و جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1358 استقرار یافت. این تفاوت تقویمی، که در آن، پیروزی انقلاب اسلامی مقدم بر جمهوری اسلامی است، اما از همان آغاز، بحث نسبت انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی را به مسئله ای مهم و البته ناگفته و نانوشته مبدل کرد که مبنای دو پارادایم فکری درونی متفاوت قرار گرفت. دو پارادایمی که ظاهرا هر دو طرفدار نظام جمهوری اسلامی هستند، فرزندان نظام هستند، هدفشان حفظ نظام جمهوری اسلامی است و به راحتی نمی توان تمایز آنها را با یکدیگر تشخیص داد. مگر با ورود به دنیای فکری هر دو طیف و شناخت دقیق اجزای این ساختار فکری.

تعریف و تحلیل این دو طیف از نسبت «انقلاب اسلامی» با «جمهوری اسلامی» منفذ خوبی برای ورود به این دنیاهای فکری و کلید مشکل گشای این جدال مبهم و گاه گیج کننده است.

1-1) پارادایم انقلابی:

- انقلاب اسلامی، مقدمه و مبنای جمهوری اسلامی

روایت طیف نخست، از نسبت انقلاب و جمهوری اسلامی، همچون تقدم زمانی آن، عبارت از تقدم مبنایی انقلاب اسلامی بر جمهوری است. انقلاب اسلامی ایران ایجاد شد تا حکومتی الهی و دینی فارغ از مکاتب فکری بشری روی کار آید و راه سعادت دنیوی و اخروی را به مردم نشان دهد. جمهوری اسلامی، در برابر و یا منفک از انقلاب اسلامی نیست، بلکه فرزند آن و تجسم ساختاری انقلاب اسلامی است.

- جدایی ناپذیری انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی

مقدمه بودن به این معناست که جمهوری اسلامی نمی­تواند از مقدمه اش جدا باشد و ارتباط بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، گسسته و منقطع نیست؛ بلکه بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، همواره رفت و برگشتی وجود دارد.

به این معنا، انقلاب اسلامی، یک «توافق جمعی» بر نحوة فهم از اسلام و حکومت، اقتصاد و فرهنگ و... است که جمهوری اسلامی برای به اجرا درآمدنِ این توافق عمومی، تاسیس شده است. انقلاب اسلامی، هویت­بخش جمهوری اسلامی است و از این رو جمهوری اسلامی، هیچگاه نمی­تواند از انقلاب اسلامی گسسته باشد.

مطابق این روایت، «جمهوری اسلامی» را مطلقاً نمی­توان از «انقلاب اسلامی» جدا کرد، زیرا این «نظام» بدون آن «انقلاب» دیگر معنایی نخواهد داشت. بر این مبنا، توافق عمومی «انقلاب اسلامی» زنده است، نمی توان آن را تعویض و یا جابجا کرد، و برای تحقق آن، مداوم باید به آن رجوع کرد و نه اینکه از آن عبور کرد.

- انقلاب اسلامی فراتر از جمهوری اسلامی

این طیف معتقدست انقلاب اسلامی نه پروژه ای تمام شده، که پروسه ای تاریخی است و «جمهوری اسلامی»، یک ساختار و نظام سیاسی برآمده از آن است که با شرایط تاریخی و اجتماعی خاصّ جامعة ایران سازگاری یافته است. جمهوری اسلامی یکی از صورت های انقلاب اسلامی است و یک نظام سیاسی متناسب با اقتضائات جامعة ایران است و می­تواند در جای دیگری صورت­های دیگری از نظام و رژیم سیاسی را نیز خلق کند.

«انقلاب اسلامی» لزوماً به «جمهوری اسلامی» وابسته نیست و به عنوان یک معنا و ماهیت اندیشه ای، محصور به حد و مرز جغرافیایی و کشوری خاص نیست، هر چند که توسط ملتی تنها امتداد یابد، اما همواره امت نگری را در نگرش به جهان لحاظ می دارد.

اما جمهوری اسلامی یک ابزار و مرحله ای مهم در تحقق انقلاب اسلامی است، ابزاری که بواسطه ظرفیتهای عظیمی که دارد می تواند نقشی مهم و سرنوشت ساز را در تحقق و گسترش انقلاب اسلامی ایفا دارد، هرگونه پیروزی و شکست آن مستقیماً به انقلاب اسلامی مرتبط می باشد اما نمی توان سرنوشت هر دو را در یک راستا دید، هر چند که شکست احتمالی جمهوری اسلامی در تحقق وعده های خویش می تواند ضربه مهمی را به انقلاب اسلامی وارد نماید.

بر اساس این منظر، شکست جمهوری اسلامی، شکست انقلاب اسلامی هم تلقی خواهد شد و همچنین هر گونه خللی در انقلاب اسلامی و  آرمان های آن، به معنای فرو ریختن جمهوری اسلامی (تهی شدن محتوایی آن و یا تغییر و جایگزینی آن به نظامی دیگر) است.

بر اساس این منظر، می توان همزمان تابع جمهوری اسلامی و حافظ کلیت و منافع آن بود و هم می توان در راه تحقق انقلاب اسلامی مجاهدت نمود. درست مثل شهدای جنگ تحمیلی که تا آخرین نفس جنگیدند تا سانتیمتری از خاک ایران از دست نرود و در عین حال، آرمان آنها برای دفاع از آب و خاک، حفظ انقلاب اسلامی و اسلام بود و نه صرف ملی گرایی و ناسیونالیسم.

1-2) پارادایم پراگماتیسم و عملگرایی

- جمهوری اسلامی، پایان انقلاب اسلامی

این طیف بر این باور است که «انقلاب اسلامی»، پایانی است بر «جمهوری اسلامی». انقلاب اسلامی، نقطة پایانی راهی است که ما را به جمهوری اسلامی رسانده و با فرارسیدن 22 بهمن، انقلاب اسلامی به­عنوان یک «انقلاب» به پایان رسیده، و در «نظام» جمهوری اسلامی استقرار یافته است.

- جدا کردن انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی و تلاش برای حفظ جمهوری اسلامی

این طیف معتقد است هرچند «انقلاب اسلامی»، وجه هویتی بسیار مهمی برای ایرانیان دارد، اما اکنون موضوع اصلی، «جمهوری اسلامی» و مسائلی است که مبتلابه آن است. انقلاب، مبتنی بر شور و احساس است، ولی نظام، نیازمند عقلانیت است.

بنابراین، دخالت دادنِ اقتضائاتِ «انقلاب» در مسائل «نظام»، جز بی­نظمی و مختل کردنِ جمهوری اسلامی که اکنون متولی حلّ مسائل «زندگی» مردم شده است، نتیجه­ای ندارد.

مطابق این منظر، می­توان «انقلاب اسلامی» را از «جمهوری اسلامی» جدا کرد و با عبور از انقلاب اسلامی، تنها به جمهوری اسلامی اندیشید و بقای جمهوری اسلامی را بر هر چیزی برتری داد.

- به سر آمدن زمان انقلاب و رفتار انقلابی

از این منظر، «رفتار انقلابی»، غیرعقلانی و حتی علیه منافع ملی است و حلّ مشکلات کشور، عقلانیت و «نظم» می­طلبد، نه احساسات و هیجانات. نظام، «قانون اساسی»ای دارد که مبنای عملِ جمعی است و نمی­تواند تحت تاثیر رفتارهای «مهارنشده» و غیرسیستماتیک قرار گیرد.

2) چالش آینده نظام اسلامی؛ نزاع بر سر انقلابیگری و پراگماتیسم

چنانکه آشکار است، در ظاهر هر دو طیف مذکور، داعیه اسلام و جمهوری اسلامی و رهبری دارند، خود را دلسوز و علمدار و حتی  منجی نظام از خطرات و تهدیدات می دانند، اما در پس پرده، سرشار از تناقضات و تعارضات فکری و رفتاری هستند.

در فضای سیاسی و رسانه ای کشور، طیف نخست با تعابیری چون "انقلابی"، "آرمانگرا"، خوانده می شود و طیف دوم نیز در مقابل تلاش می کند خود را با توصیفاتی چون "واقع گرا" و "عملگرا" (پراگماتیک) ، "مسلمانان میانه رو" در مقابل "مسلمانان افراطی و تندرو" مطرح و معرفی نماید.

 عملگرایان، طیفی از نرم تنان سیاسی هستند که در هر دو جناح کشور حضور دارند، همواره میانه عافیت بر می گزینند، مصلحت گرایی در همه حال، اساسنامه آنها و منفعت شخصی و گروهی، مرامنامه مشی سیاسی آنهاست.

آنها انقلابیون پشیمانی هستند که با حفظ صورت انقلاب، تغییر سیرت را جبر تاریخی می دانند و آرمانگرایی را رفتار احساساتی و هیجانی تعبیر می کنند.

کسانی که انقلاب اسلامی را تمام شده می دانند و بدیهی است نتیجه منظر آنها، محدود کردن انقلاب در چارچوب جمهوری اسلامی است.

انعکاس عملگرایی در سیاست داخلی، همراه شدن با ذائقه صاحبان رای (اکثریت توده های مردمی بخصوص در شهرهای بزرگ)، در مسائل مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است.

در فلسفه پراگماتیسم ،حقیقت (ایدئولوژی، مکتب، آرمانها) فاقد اصالت بوده و زمانمند و تابع شرایط است و این سود و سرمایه سالاری است که اصالت دارد.

از منظر پراگماتیست­ها قدرت سیاسی در حالی مشروع خواهد بود که بتواند بیشترین میزان رضایت را از جامعه بدست آورد. از این روی، به جای معیارهای ذهنی مشروعیت­ساز برای حکومت­ها، "کارآمدی" (Satification) نظام سیاسی در  درجه­ی اول اهمیت قرار می­گیرد که در این صورت، ایدئولوژی­ها و ایده­های ذهنی و آرمانی اهمیت خود را از دست می­دهند.

تز «اسلام اجتماعی» به جای «اسلام سیاسی» که توسط مشاور رسانه ای روحانی، تئوریزه می شود و با میدان دادن به اقلیت های سیاسی و فرهنگی و دینی، (فعالان سیاسی، هنرمندان و چهره های مختلف دگراندیش، بهائی، سلطنت طلب و...) در وزارتخانه های فرهنگی چون وزارت ارشاد عملیاتی می شود و یا اظهارات منسوب به معاون پارلمانی دولت با این عنوان که "مدل حجاب ترکیه و لبنان در ایران، پیاده سازی شود" اعلام می گردد، همگی بر اساس همین پازل و پارادایم فکری، معنا می یابد.

نگاه پراگماتیست ها به موضوع ولایت فقیه نیز کارکردگرایانه، تقلیل گرا و غیرایدئولوژیک است. آنها معتقدند وجود نهاد ولایت فقیه، موقتی و زمانمند است. حاملان عملگرایی بر این باورند ایران در مقطعی، به دلیل فقدان توسعه سیاسی نهادینه شده (ضعف جامعه مدنی، عدم وجود احزاب احزاب فراگیر و نیرومند و اتحادیه‏های صنفی کارگران، بازاریان، کارکنان دولت و...) و در غیاب نهادهای فرهمند، چاره ای جز وجود یک نهاد مرجع وجود ندارد تا تشتت آرا و اختلافات، جامعه را به بن بست نکشاند.

اما به محض برطرف شدن این مسئله، و تثبیت توسعه سیاسی، جامعه مدنی و نهادهای قدرتمند در کشور، و به مقتضای شرایط لزومی به این حضور و نفوذ این نهاد نخواهد بود. بلکه در آن شرایط، واتیکانیزه کردن نهاد ولایت فقیه و تصدی امور کشور توسط یک رییس‏جمهور مقتدر و منتخب مردم در دستور کار قرار خواهد گرفت.[3]

در واقع، کارکردی که عملگرایان، برای نهاد رهبری و ولایت‏فقیه در این مقطع زمانی می‏بینند، صاف کردن مسیر توسعه است و نه صیانت از اسلام، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی. از سویی، ولایت فقیه که به عنوان حلقه اتصال انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی عمل می کند، از مهم ترین موانعی است که عملگرایان بر سر راه آمال و رویاهای خود می بینند.

در سیاست خارجی نیز، عادی سازی روابط با همه کشورها و از جمله امریکا، و عبور از شعارها و مطالبات انقلابی، جلوگیری از طرح شعارهای تحریک آمیز همچون "مرگ بر امریکا" و...، و عبور از هر آنچه، در زبان و لفظ، قدرت های دیگر را دلگیر کند و یا منجر به خروج از وضعیت سفید و عادی در روابط بین الدولی شود، بازتاب همین پارادایم عملگرایی است.

دقت در موضعگیریهای فعالین سیاسی و مسئولان نظام می تواند تعلق و جایگاه آنها را در این دو عرصه مشخص نماید و حتی رفتارهای آنها را معنایابی و پیش بینی کند.

حسین موسویان، مذاکره کننده ارشد هسته ای سابق و از نزدیکان حسن روحانی و معاون و سخنگوی وی در شورای عالی امنیت ملی (در زمان ریاست او) کدهای مهمی را در سرمقاله خود در روزنامه آمریکایی واشنگتن پست، درباره مصادیق این پارادایم فکری، ارائه کرده، او نوشته است: « دولت رئیس جمهور «حسن روحانی» با اقدامات عملگرانه خود توانسته رونق اقتصادی را برای ایرانیان به ارمغان بیاورد. توافق هسته ای و عادی سازی روابط ایران با غرب به عنوان عنصر حیاتی برای رسیدن به این هدف است.... ترکیب روحانی- لاریجانی یک ائتلاف بی سابقه سیاسی در مدیریت سیاست پراگماتیسم در ایران را تشکیل دادند و شیطنت کنگره به راهبرد سیاست عملگرایی فعلی ایران لطمه خواهد زد.»[4]

3) نقدی بر پارادایم عملگرایی

دیدگاه پراگماتیکی، علاوه بر تناقض های درونی و فلسفی، در حوزه عمل سیاسی نیز بر یک مجموعه پیش فرض هایی نادرست استوار است.

 1-3) تلقی نادرست از مفهوم انقلابی بودن

احساساتی و هیجانی بودن انقلاب و برگشتن از ارزشهای انقلابی با معقول تر شدن و گذشت زمان، پیش فرض اول این دیدگاه است.

اما پیش فرض یاد شده، نادرست و بی دلیل است و بیشتر از ذهنیت تاریخی غربی ها درباره دین و حکومت دینی نشات می گیرد. اندیشه غربی مبتنی بر عقلانیت سکولار، تصور درستی از دین انقلابی و انقلاب دینی ندارد. حال آنکه، باید میان «روحیه انقلابی» و «هیجان انقلابی» تفاوت قائل شد.

آنچه انقلاب اسلامی بر تداوم آن تاکید می کند، روحیه انقلابی است، نه هیجان و احساسات انقلابی. «روحیه انقلابی» محصول پایبندی به تفکر انقلاب است و تفکر انقلاب به دلیل اسلامی بودن و شیعی بودن، منشا نشاط، پویایی و تحرک است. شیعه در طول تاریخ، چه زمانی که در وضعیت مساعدی به سر می برده و چه در غیر این صورت، توانسته است روحیه انقلابی خود را حفظ کند.[5]

به عبارت دیگر، در تشیع و انقلاب اسلامی، شور انقلابی با شعور انقلابی عجین است. این شعور و تفکر انقلابی است که شور و روحیه انقلابی را پدید می آورد. بنابراین هرجا شعور انقلابی هست، شور انقلابی هم پدید می آید، اما عکس آن درست نیست. به همین دلیل، می بینیم پس از گذشت سال ها از انقلاب، نخبگانی همچون شهید مطهری که بر شعور انقلابی بیشتر تاکید داشتند، ماندگارتر شدند.

درباره ماهیت حرکت آرمان خواهانه هم باید به این نکته توجه کرد که خستگی از آرمان ها و فاصله گرفتن از آنها، عمدتا در جایی اتفاق می افتد که اولا، آرمان ها غیرواقعی، نامعقول و نامتناسب با فطرت بشر باشند و ثانیا، میان آرمان و واقعیت خط ارتباطی کاملی وجود نداشته باشد. در حالی که، آرمان های انقلاب اسلامی که همان آرمان های اسلامی و شیعی است چنین نیستد. با فطرت سازگارند، چون عدالت خواهانه، معنویت خواه و مبتنی بر حقیقت اند. اگرچه دور از دسترسند اما غیرواقعی و تخیلی نیستند و دسترسی به آنها غیرممکن نیست.

اصرار و تاکید تفکر اسلامی، بخصوص در حوزه تشیع، بر آرمان ها و مدینه فاضله، به خلاف دیدگاهی که معتقد است این اصرار موجب نوعی غیرواقع بینی در تفکر اسلامی شده است، رمز ثبات و ماندگاری تشیع است.

2-3) انقلاب اسلامی، روح و کالبد نظام اسلامی، نه فقط مقدمه آن

برخلاف پیش فرض پراگماتیست ها درباره پایان عصر انقلاب، باید گفت، جمهوری اسلامی، کالبدی است که در آن، روح انقلاب اسلامی حلول کرده و ظرف تحقق آن در سالهای پیش از ظهور شده است.

روح انقلاب اسلامی، همانند روح مطلق در اندیشه هگل است که در طول تاریخ، سرگردان و در پی حلول در جایی از تاریخ است تا از طریق آن بتواند به طور کامل تجسم یابد و به منصه ظهور رسد. انقلاب اسلامی نیز گرچه با تاخیر بسیاری پس از ظهور اسلام به پیروزی رسید، اما ذات و حقیقت او نه مقید به رخداد بهمن 57، بلکه در کلیت تاریخ جریان دارد و سال های سال است که در تاریخ پس از عصر نبوی به این سو سرگردان شده است.[6]

شهید مطهری، یکی از مهم ترین تئوری پردازان انقلاب اسلامی، سال ها پیش از نفوذ پراگماتیسم در عرصه سیاسی کشور، درباره تفکرات التقاطی مختلف، از جمله لیبرالیسم و پراگماتیسم، روشنگری نموده و به تناقض های تئوریک و عملی آنها پاسخ گفته است.

ایشان، انقلاب اسلامی را نه به مثابه یک امر واقع، بلکه به عنوان یک واقعیت در «حال شدن» می بیند که همانند کلافی در حال بازشدن است. در این رویکرد، جمهوری اسلامی، نه عین انقلاب اسلامی، بلکه مرحله ای از کلیت انقلاب و نیز ماهیت و هویت آن است.

بدون اصول و آرمان های انقلابی، و بدون ولایت فقیه، جمهوری اسلامی، چهارچوبی سست و پوچ و توخالی است که با اندک تلنگری فرو خواهد ریخت. دقیقا بر همین مبناست که در افواه عمومی، حاملان عملگرایی، نه به عنوان دلسوزان نظام اسلامی که به مثابه اسب تروای دشمنان در نظام اسلامی قلمداد می شوند.

4) جمع بندی:

به نظر می رسد، رویارویی قابل پیش بینی در مسیر پیش روی انقلاب میان دو پارادایم فکری در ظاهر مشابه و در سیرت متعارض خواهد بود.

دیدگاه نخست، انقلاب اسلامی را حرکتی ذاتی و در حال شدن، تفسیر میکند اما دیدگاه دوم با آنکه در صورت، با انقلاب همراهی دارد، سیرت آرمانی آن را امری زمانمند و مقید می داند که با شرایط جهان امروز دیگر امکان تداوم ندارد. این دیدگاه به نوعی از پراگماتیسم اسلامی می ماند.

محصول طبعی پارادایم پراگماتیسم، تهی شدن جمهوری اسلامی از هویت و ماهیت واقعی خود خواهد شد که از ریشه های اصیل شکل گیری خود خواهد گسست و به هر محتوا و آرمان پوچ و توخالی، تن خواهد داد.

دقیقا به همین علت است که رهبر انقلاب، به کرات، بیانات شفاف و صریحی در تمایز این دو پارادایم اصلی، و نسبت خود با این دو منظر متعارض ابراز کرده اند. جمله معروف "من دیپلمات نیستم، من یک انقلابی ام" به خوبی تعلق خاطر ایشان به پارادایم انقلابی گری و روگردانی از پارادایم عملگرایی را نشان می دهد. ایشان، همه مشکل غرب با ایران را بر سر "انقلاب اسلامی" و آرمان های اسلامی می داند و البته انقلاب را هم مایه و پایه پیشرفت ایران:

«همین هم هست که دشمنان ما را عصبانی میکند؛ همین است که امروز -اگر با خبرهای خارجی آشنا باشید- مکرّر می‌شنوید، گفته میشود که تا وقتی ایران دنبال انقلاب است، کار ما با ایران مشکل است؛ راست میگویند. و من اضافه میکنم تا وقتی این تفکّر انقلابی و حرکت انقلابی هست، به توفیق الهی پیشرفت ایران، نفوذ روزافزون ایران، هیمنه و تسلّط معنوی و روحی ایران در منطقه و فراتر از منطقه، روزبه‌روز ان‌شاءالله بیشتر خواهد شد».[7]

پی نوشت:

[1] (16/4/1394)

[2] http://isna.ir/fa/print/94041609331/%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B0%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF

[3] به عنوان نمونه در این باره ر.ک: مناظره عبدالرضا داوری و صادق زیباکلام با موضوع نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در تحولات بعد از 24 خرداد 92 http://www.dolatebahar.com/view/4165/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F

[4]http://www.khabaronline.ir/%28X%281%29S%28bo4vprmg25n4t5vyzmp2imet%29%29/detail/451804/World/diplomacy

[5] مظاهری، ابوذر؛ بررسی آینده انقلاب اسلامی بر اساس سه پیش بینی استحاله، مهار و تکامل، معرفت سیاسی، سال 5، ش 1، 1392: 73

[6] فراتی، عبدالوهاب، 1388، «تداوم یا استحاله انقلاب اسلامی»، قم، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، سال ششم، ش 18 : 98

[7] (22/7/1394: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31105)


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها