يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۳۸۹۸۲۴
زمان انتشار: ۱۴:۴۱     ۳۰ مرداد ۱۳۹۵
مرحوم دولابي:
مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي مي فرمود: هر وقت از دنيا اذيّت شديد و شما را بيرون انداختند سري به قبرستان بزنيد. شما نمي‌خواهد برايشان ساز بزنيد يا دعا بخوانيد. يك دمي بنشين، دو سه فقره شعر هم اگر يادت آمد برايشان بخوان.
به گزارش پایگاه 598، مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي مي فرمود: اگر كسي دير خداوند را ملاقات كرد در خودش عيب نيابد. اگر كسي در بيست سالگي ملاقات كرد شايد رشدش زياد نباشد. آنان كه چهل سال و پنجاه سال رياضت كشيده‌اند بلندترند. هر كس با ادب‌تر است ممكن است ديرتر ملاقات كند اما شهرش بلند است.

ناراحت نشويد. نگوييد بيست ساله‌ها خدا را ملاقات كردند، ما شصت يا هفتاد سال سن داريم هنوز هيچ خبري نيست. اصلاً پكر نشويد. در راه سير و سلوك هر كسي ديرتر ملحق شود بالاتر است. حساب معصومين(ع) كه در شكم مادر وصل بودند از بقيه جداست. در ميان پيروان آنها هر كس ديرتر ملاقات كند، كامل‌تر است زود رسيدن خيلي هم خوب نيست.

اهل علم اين قاعده را ندارند و نمي‌دانند. تصوّر مي‌كنند هر كه زودتر ملاقات كرد و واصل شد و گفت من رَستم و من شدم، همه‌ آسمان‌ها را طي كرده است. چنين كسي گرم شده است، نرم شده است، رفته است. اما يك درجه كلاسش تغيير كرده است. هنوز كلاس‌ها بعد و امتحان‌هاي ديگر در پيش دارد.

هر كلاسي مناسب خودش امتحاني دارد. ده سال، بيست سال، پنج سال در آنجا طاقت مي‌آورد. تمام كه شد امتحانش مي‌كنند. اگر قبول شد باز يك درجه مي‌دهند و يك كلاس بالاتر مي‌رود. ما، ده بيست بار به دنيا آمديم. لباس تن كرديم به مسجد رفتيم. در ميان مقدّسين نماز خوانديم. حمد و سوره قشنگي هم پدر يادمان داد. باز آمديم اهل سلوك شديم. با عرفان و عاشقين و درويشان نشستيم. يا حقّ و يا علي و يا حسن و يا حسين(ع) گفتيم. باز ما را از خانقاه هم بيرون انداختند. باز از نو جبّه را در مسجد پهن كرديم. چند بار مسجد چند بار خانقاه. اين اواخر گفتيم آيا پس ما جايي نداريم؟ گفتند چرا در خانقاه ما يك جايي هست براي آناني كه پير شده‌اند، چند روزي آنجا باش تا بميري و دفنت كنند. آنجا خودش براي خودش مي‌زند و ذكر مي‌گويد. مثل آن پير مردي كه ديگر بازار نداشت و رفت در قبرستان براي مرده‌ها ساز زد.

همه به قبرستان مي‌روند. مي‌گويند ما چند وقت در ميان آنها كه بيدارند و زنده هستند خوانديم. ديگر ميان آنها مشتري نداريم. آمده‌ايم اينجا براي مرده‌ها مي‌خوانيم. اين را در شب عاشورا و شب قدر ديدم. يك شب براي مرده‌ها زد و چقدر قشنگ زد. مومنين هم همينطورند. هر وقت از دنيا اذيّت شديد و شما را بيرون انداختند سري به قبرستان بزنيد. شما نمي‌خواهد برايشان ساز بزنيد يا دعا بخوانيد. يك دمي بنشين، دو سه فقره شعر هم اگر يادت آمد برايشان بخوان.

كتاب طوباي محبّت – ص 128
مجالس حاج محمّد اسماعيل دولابي


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها