يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۳۹۰۹۷۶
زمان انتشار: ۱۵:۱۴     ۰۷ شهريور ۱۳۹۵
چند هفته پس از انفجار نخست وزيري، در شامگاه 22 شهريور 1360 آيت الله رباني املشي دادستان كل كشور در تلويزيون حاضر شد و مسعود كشميري را به عنوان عامل انفجار دفتر نخست وزيري معرفي كرد.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، «لامار هارتمن» نويسنده كتاب «ميراث پنهان كاري: سايه طولاني ترور جان اف كندي» كه در آمريكا منتشر شده، در كتابش ادعا مي‌كند كه اسناد و مدارك موجود درباره نتايج بازجويي‌ها نشان‌دهنده اين است  كه بين ترور كندي با احتمال حمله اتمي شوروي ارتباط وجود دارد.

اين كتاب دستمايه ساخت يك فيلم سينمايي قرار گرفت حال آنكه 50 سال از آن موضوع گذشته و شايد بازخواني آن تاثيري در تحولات امروز آمريكا نداشته باشد.

حادثه هشتم شهريور 1360 به جهت وقوع در شرايط خاص كشور، تداوم سلسله عمليات‌هاي تروريستي ديگر، جايگاه افراد ترور شده، ميزان نفوذ و تاثيرگذاري عوامل ترور، يكي از مهمترين عمليات‌هاي تروريستي عصر حاضر در جمهوري اسلامي است.

بازخواني اين پرونده نشان مي‌دهد كه چگونه يك فرد نفوذي در يك جمع انقلابي مي‌تواند با طرح موضوعات انحرافي براي وارونه نمايي حقيقت و ضربه زدن به كشور استفاده كند.

واكاوي سير نفوذ در لايه حاكميت كه داراي مراكز تصميم‌گيري و تصميم‌سازي براي حركت ملت و دولت است؛ بستر مناسبي را براي درك مولفه‌هاي نفوذ، چگونگي نفوذ و تبعات آن براي جلوگيري از آن فراهم مي‌سازد.

در همين راستا سرويس سياسي خبرگزاري فارس در نظر دارد با توجه به سي و پنجمين سالگرد حادثه انفجار دفتر نخست وزيري در پرونده‌اي با عنوان «واكاوي نفوذ در بدنه حاكميت» به بررسي پديده نفاق و نفوذ در جمهوري اسلامي بپردازد.

متن زير اولين بخش از گزارش كاملي است كه به ماجراي شهادت رئيس جمهور و نخست وزير ايران در انفجار دفتر نخست‌وزيري مي‌پردازد؛ انفجاري كه عامل آن «دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي» بود.

پرونده انفجار دفتر نخست وزيري،همواره حساسيت هاي فراواني را در خود داشته و ناظران سياسي كماكان از آن به عنوان يكي از نقاط كور تاريخ انقلاب ياد مي‌كنند.

اگرچه سازمان مجاهدين خلق (منافقين) بلافاصله پس از اين انفجار مسئوليت آن را برعهده گرفت اما حواشي اين رويداد، نشان داد اين اعلام، بيشتر به يك اظهار وجود و اعلام قدرت كاذب شبيه بوده تا واقعيت.

ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهريور 1360، جلسه شوراي امنيت كشور؛ حاضران: محمدعلي رجايي رئيس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزير و مسعود كشميري جانشين دبير شوراي امنيت بالاي ميز جلسه نشسته اند. تيمسار وحيد دستجردي كنار باهنر و بعد از او اخياني به جاي فرماندهي ژاندارمري كل نشسته، در كنار وي به ترتيب سرهنگ كتيبه، سرورالديني معاون وزير كشور، خسرو تهراني از اطلاعات نخست وزيري، كلاهدوز قائم مقام سپاه يك طرف ميز بودند و طرف ديگر ميز تيمسار شرف خواه معاون نيروي زميني، سرهنگ وحيدي معاون هماهنگي ستاد مشترك، سرهنگ وصالي فرمانده عمليات نيروي زميني و سرهنگ صفاپور فرمانده عمليات ستاد مشترك قرار دارند.

ضبط صوت بزرگ كشميري كه مخصوص ضبط جلسات است، درست نزديك رجايي و باهنر قرار ميگيرد و كشميري به معمول هر جلسه چاي مي‌ريزد و براي حاضرين مي‌آورد و پس از گفتگوي كوتاهي با خسرو تهراني از جلسه خارج مي‌شود. او پيش از خروج از جلسه كيف بزرگي را كه هميشه همراه دارد با پا به نزديكي رجايي هدايت مي‌كند.

كشميري از ساختمان نخست وزيري خارج مي‌شود و در ميدان پاستور نزد كساني ميرود كه منتظر اويند تا دبير شوراي امنيت را به يك نقطه امن انتقال دهند. همزمان صداي انفجار شديدي منطقه را مي‌لرزاند. مطابق نظر كارشناسان بمب از نوع خاص «تخريبي-آتش‌زا» بوده كه از حدود 2 پوند تي.ان.تي و مقداري منيزيم تشكيل و در يك كيف دستي جاسازي شده بود.

سيدرضا زواره اي ماجراي آن دقايق را اين گونه شرح ميدهد: «مطابق با اظهارات بازجويي كه من ديدم، در روز انفجار نخست وزيري، آرايش نيروهاي حاضر در نشستن، به اين شكل بوده كه رئيس‌جمهور در صدر ميز [ضلع شمالي ميز مستطيلي جلسه] و در سمت چپ او [ابتداي ضلع طولي چپ به سمت در خروجي] نخست‌وزير، بعد صندلي وزير كشور، بعد رئيس شهرباني و بعد نمايندگان نيروهاي مسلح در دو طرف ميز، در سمت راست رئيس‌جمهور [ابتداي ضلع طولي سمت راست رئيس‌جمهور] مكان منشي جلسه قرار داشت كه «كشميري» در آن روز روي آن صندلي نشست. كيف بمب را در كنار پاي خود نزديك به «شهيد رجايي» كار گذاشت. «كشميري» نمي‌بايست در آن جلسه شركت كند و در صورت شركت احتمالي هم، بايد در انتهاي ضلع طولي چپ ميز يعني تقريباً آخرين فاصله از رئيس‌جمهور و نخست وزير مي‌نشست. ولي درست جلسه قبل از انفجار و نيز جلسه انفجار او در مكان كنار رئيس جمهور كه جاي نشستن مسئول اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري يعني «خسرو تهراني» بود، جا گرفت.

«در كنار در ورودي يعني پشت صندلي‌هاي نخست‌وزير، وزيركشور، رئيس شهرباني، در ورودي و خروجي جلسه بود كه در كنار در با كمي فاصله، فلاسك‌هاي آبجوش و چاي و تعدادي استكان و نعلبكي وجود داشت.

«كشميري» بدون كيف، از جاي خود بلند مي‌شود. براي «باهنر» و «رجايي» چاي مي‌ريزد. از پشت «باهنر» و «دستجردي» به طرف جاي اصلي استقرار خود در انتهاي ميز كه «خسرو تهراني» روي آن نشسته بود، مي‌رود. با او مكالمه كوتاهي مي‌كند. به جاي اينكه برود و سرجاي جديد خود در كنار مرحوم «رجايي» بنشيند، از در خارج مي‌شود...

كشميري از ساختمان نخست وزيري و به تبع آن از كشور خارج مي شود اما يك گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزيري، اصرار دارند كه كشميري در جريان انفجار شهيد شده و از او فقط خاكستري مانده است!

* بالاترين نفوذي

چند هفته پس از انفجار نخست وزيري، در شامگاه 22 شهريور 1360 آيت الله رباني املشي دادستان كل كشور در تلويزيون حاضر شد و مسعود كشميري را به عنوان عامل انفجار نخست وزيري معرفي كرد.

آيت الله رباني املشي گفت:

«عامل انفجار نخست وزيري همان شخصي بود كه نام او در بين شهدا برده شد و روز اول در كنار شهيدان عزيز، رئيس جمهور و نخست وزير محبوب ما به عنوان شهيد سوم قلمداد و جنازه‌اي به نام او به وسيله مردم تشييع شد. مسعود كشميري كه در نخست وزيري جا باز كرده بود، تقريبا از همه چيز اطلاع داشت و دبير شورا بود. كشميري از يك سال قبل وارد نخست وزيري شد و خيلي خوب نقش خود را بازي و چهره كريه اش را مخفي كرد به طوري كه يكي از مسئولين امر در نخست وزيري مي‌گفت در بين هزار احتمال، يك احتمال انحراف درباره‌ي او نمي‌داديم.» (روزنامه جمهوري اسلامي.23 شهريور 1360، ص 12)

اين سخنان دادستان كل كشور موجب حيرت بينندگان شد و اين پرسش مطرح شد كه چطور يك فرد مي‌تواند تا مقام دبيري شوراي امنيت كشور نفوذ كند و پس از عمليات انفجاري و كشتن رئيس جمهور و نخست وزير بگريزد؟ و اينگونه بود كه مسعود كشميري تبديل به يك معماي بزرگ در تاريخ انقلاب اسلامي شد.

* هويت مسعود كشميري

مسعود كشميري فرزند سعيد، متولد 1329 از كرمانشاه، داراي مدرك ليسانس علوم  اداري و مديريت بازرگاني از دانشگاه تهران از تاريخ 51/5/23 تا اواخر سال 53 با قراردادهاي 6 ماهه به عنوان كارآموز در وزارت كار و امور اجتماعي شاغل بود پدر كشميري شاغل شركت نفت بود و خانواده‌اش تقيدي به احكام شرع نداشتند.

او پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در شركت سايبرنتيك و شركت انگليسي رايدر هند با مسئوليت فردي معروف به مستر نيشام كار مي‌كرد.

با پيروزي انقلاب و بازگشت خارجي‌ها به كشورهايشان، شركت مذكور منحل شد و مسئول شركت با برجاي گذاشتن اموال خود فرار كرد. شركت سايبرنتيك متعلق به اسماعيل داودي شمسي بود و معرف‌هاي كشميري به اين شركت، قدسي خرازيان و رضيه آيت الله زاده شيرازي از اعضاي شاخص سازمان منافقين بودند.

از ديگر معرفين او علي اكبر تهراني از متهمين اصلي در پرونده هشتم شهريور بود. اسماعيل داودي شمسي از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود كشميري مدتي در شركت سايبرنتيك كه متعلق به او بود فعاليت داشت. او درباره فعاليت هاي مسعود كشميري پيش از پيروزي انقلاب مي‌گويد:

«رضيه آيت الله زاده( با نام مستعار فاطمه) از اعضاي سازمان منافقين را مي‌شناختم ولي از اين تيپ تنها مسعود كشميري در شركت با ما همراهي داشت.

بعدها شناختم نسبت به او كامل شد. هنگامي كه خواست به سپاه بيايد، ماجراي برادر زن او را كه از اعضاي فعال مجاهدين خلق بود،(ابوالفضل دلنواز) به گزينش گزارش دادم و در نهايت اجازه ورود او به سپاه را نداديم.

در رفت و آمدهاي خانوادگي مي‌دانستيم كه رضيه عضو مجاهدين خلق است. او ما را مرتجع مي‌دانست.

برادر رضيه يعني احمد هم جزو مجاهدين خلق و از طرفداران مسعود رجوي بود و بنا بود براي وزارت صنايع انتخاب شود من تلفني با اين امر مخالفت كردم و ماجرا را توضيح دادم. بنابراين در شركت‌ها از اين طيف تنها مسعود كشميري بود كه او را هم رضيه به ما معرفي كرد، هرچند كه او ادعا مي‌كرد ما با اينها نيستم. يك بار هم بعد از ازدواج كشميري به خانه آنها رفتيم و در آن ديدار پدرش را بسيار طاغوتي ديدم.

بني اسدي و تقدس هم از ديگر كارمندان رسمي شركت بودند، كشميري در آن زمان به مجاهدين فحش و ناسزا مي‌داد. همه جا هم نوشته‌اند كه معرف كشميري بوده‌ام، لكن من از ورود او به نخست وزيري اصلا خبر نداشتم. يك روز قبل از 8 شهريور به نخست وزيري رفتم و ديدم در صف جماعت، كشميري جلو ايستاده و شهيد رجايي و بهزاد نبوي به او اقتدا كرده‌اند!

در روز 8 شهريور هم چندين بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزير كشور در جلسه حضور پيدا كنم، ولي من چون تازه و در 5 شهريور اين مسئوليت را پذيرفته بودم، كمي دير راه افتادم و در راه بود كه خبر انفجار دفتر را شنيدم، كشميري در قبل از انقلاب جزو طيفي بود كه از بازرگان و آ‌يت الله طالقاني حمايت مي‌كردند.»( ويژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)

داودي شمسي درباره پاسخي كه به او درباره گزارشش عليه مسعود كشميري داده‌اند مي‌گويد:

«آنها در پاسخ گفتند مي‌دانيم كه زماني كه با آنها بودند، ولي تنها برادر زنش يعني (ابوالفضل) دلنواز جزو مجاهدين خلق بوده است نه خودش، كشميري در قبل و بعد از انقلاب بسيار به دينداري تظاهر مي‌كرد، به هر حال بيش از سال 55 تا 57 در شركت ما نبود. با توجه به روشني ماجرا، حتي شوراي نگهبان هم راجع به اين قضيه از من پرس و جو نكرد، لكن در تبليغات انتخاباتي، گاهي نظير اين موارد مطرح مي‌شود.» (ويژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)

قابل ذكر است اسماعيلي داودي شمسي چند روز پس از انفجار نخست وزيري در اظهارنامه‌اي كه به دفتر اطلاعات نخست وزيري تحويل داد، درباره سابقه آشنايي‌اش با مسعود كشميري نوشت:

«در سال 54 كه يك شركت خصوصي داير كرده بودم. خانم رضيه آيت‌الله زاده شيرازي فردي به نام مسعود كشميري را به عنوان همكار به ما معرفي كرد كه مدتي مسئول پروژه هاي مديريت ما بود. گويا خانم آيت‌الله زاده خود از طريق تهراني نامي كه در دانشكده علوم درس مي‌خواند (احيانا علي تهراني) با كشميري آشنا شده بود.

البته اين خانم از همان موقع مجاهد بود و فعلا هم دستگير شده و در زندان اوين منتظر اعدام است (چون حامله است هنوز اعدامش نكرده‌اند) خود كشميري نيز فرد ديگري به نام حميد صادقي را كه سمپات مجاهدين (خلق) بود با خود به اداره آورد. حميد صادقي هم اكنون در سازمان صنايع ملي كار مي‌كند.

به هر حال كشميري در روزهاي اول انقلاب، از هواداران سازمان بود، در تظاهرات آنان شركت مي كرد و با اتومبيلش مصدومين و مجروحين سازمان را به مراكز امدادي مي‌رساند. چندي بعد كه او را ديدم از سازمان انتقاد كرد و گفت كه برگشته است. ولي من قانع نشدم تا اينكه يك هفته قبل از انفجار، او را در نخست وزيري ديدم و فهميدم كه او با برادر (خسرو) تهراني كار مي‌كند.

تصميم گرفتم سابقه‌ي او را به برادر تهراني گوشزد كنم كه متاسفانه تهراني در اتاقش نبود من هم چون عازم سفر به شهرستان بودم، نتوانستم او را ببينم تا اين اتفاق افتاد. متاسفم كه چرا قضيه را جدي‌تر پيگيري نكردم.»( پرونده انفجار نخست وزيري، اظهار نامه اسماعيل داودي به دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري، 60/6/11)

كشميري قبل از انقلاب توسط پسر دايي خود، ابوالفضل دلنواز كه برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدين خلق شد. ابتدا در بحث‌هاي خانوادگي از آنها حمايت مي‌كرد، لكن به مرور زمان چهره‌اي حزب اللهي و حامي جمهوري اسلامي به خود گفت و بسيار پيچيده عمل كرد، به گونه‌اي كه از خواهرش كه بي حجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانه‌ي او كم كند، چون دوستان مومني است كه به خانه او رفت و آمد مي كردند، همچنين يك بار كه تلويزيون، آقاي خلخالي را در حال محاكمه قاچاقچيان و معتادان نشان مي‌داد، در واكنش به دلسوزي خواهرش به او تشر زد و گفت: آقاي خلخالي كار انساني‌اي مي كند.

كشميري قبل از انقلاب در سخنراني‌هاي دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد شركت مي‌كرد و پس از فوت او تا چهل روز پيراهن مشكي پوشيد البته او پس از آنكه جذب فعاليت‌هاي مذهبي شود، در دانشگاه در كلاس رقص ثبت نام كرده بود! (پرونده انفجار نخست وزيري، اظهارات علي اكبر تهراني)

به گفته علي اكبر تهراني، كشميري در دوران تحصيل در دانشگاه تحت مسئوليت محمود طريق الاسلامي در سازمان مجاهدين خلق حضور داشت. پس از انقلاب همچنان با اسامي مستعاري چون حنيف و مجيب عضو سازمان بود. منزل او در مهرشهر كرج از بزرگترين انبارهاي سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالايي از سازمان در اين منزل تشكيل جلسه مي‌دادند. همسر او مينو (سرور) دلنواز نيز از اعضاي فعال منافقين بود و براي رياست جمهوري مسعود رجوي تبليغ مي‌كرد. در راهپمايي مجاهدين خلق شركت داشت و پس از انفجار نخست وزيري به همراه كشميري فراري شد.

مسعود كشميري در ماه‌هاي ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي با معرفي علي اكبر تهراني به عضويت كميته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرست محمد كاظم پيرو رضوي درآمد.

علي‌اكبر تهراني خود با معرفي حسن منتظرقائم از اعضاي گروه فلاح به كميته اداره دوم رفته بود. (علي اكبر تهراني از بستگان نسبي حسن منتظر قائم بود)

كشميري در كميته اداره دوم به سرعت رشد كرد و جالب آنكه سه ماه بعد از ورود كشميري، اين كميته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزيريي معرفي كرد و پس از مدتي اين چهار نفر، مسعود كشميري، حبيب الله داداشي، سعيد حجاريان و علي اژه‌ئيان در احكامي به امضاي ابراهيم حكيمي رئيس دفتر نخست وزيري در تاريخ 58/4/9 اجازه يافتند به يكي از نيروهاي مسلح بروند و به اسناد تا رده به كلي سري دسترسي داشته باشند، بر همين اساس كشميري به نيروي هوايي رفت.

اين نخستين دسترسي رسمي كشميري به اسناد سري بود و در برهه پنج ماهه‌ي ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي هيچ نشانه‌اي از فعاليت هاي مسعود كشميري نيست، در حالي كه سه نفر معرفي شده ديگر سوابق نسبتا واضحي پيش از پيروزي انقلاب داشتند و عمدتا به گروه‌هايي كه بعدا سازمان مجاهدين انقلاب را تشكيل دادند وابسته بودند.

متن نامه‌ي معرفي مسعود كشميري خطاب به فرماندهي ستاد نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران كه رونوشت آن به ناصر فربد، رئيس ستاد كل ارتش و سرهنگ حاتمي راد رئيس اداره دوم ارتش ارسال شده بود به اين شرح است:

«بدين وسيله آقاي مسعود كشميري از دفتر نخست وزيري براي بررسي اسناد و مدارك طبقه بندي شده تا رده به كلي سري تعيين گرديده‌اند. به آن نيرو معرفي مي‌شوند دستور فرماييد مسئولين امر در زمينه تسهيلات لازم معمول و همكاري بايسته به عمل آيد.» (پرونده انفجار نخست وزيري، معرفي نامه مسعود كشميري به اداره دوم ارتش)

همچنين مهدي هادوي، دادستان كل انقلاب وقت، در نامه‌اي خطاب به سرهنگ فوقاني در معرفي مسعود كشميري در تاريخ 58/4/23 مي‌نويسد:

«آقاي مسعود كشميري ماموريت دارند كه پرونده‌هاي ضد اطلاعات و سيار اسناد را بررسي نمايند و جز ايشان و افرادي كه از طرف مشاراليه معرفي مي‌گردند، پرونده‌ها و اسناد موجود را در اختيار ديگري قرار ندهيد. چنانچه فرماندهي نيروي هوايي پرونده‌اي را براي مطالعه خواستند، مي‌توانند در اختيار ايشان قرار دهند و مجددا تحويل بگيرند.»

با اين معرفي نامه ها عملا مسعود كشميري بر اسناد و مدارك ضد اطلاعات نيروي هوايي ارتش، حتي بيش از فرماندهي اين نيرو تسلط يافت. فرح پور، جلال طالبي، عباس تاجيك، افتخارپور، ناصر زلفي، محمد حسين طائفه، سرهنگ صفوي، ستوان سرلك از همكاران مسعود كشميري در نيروي هوايي بودند.

در اين ميان گروهبان يكم ابراهيم البرز، استوار يكم قاسم رحيم‌زاده، استوار دوم افتخار پور، استوار دوم حسن نادر محمد، استوار دوم رمضان جهاني، گروهبان يكم ناصر زلفي از نيروهاي ضد اطلاعات ارتش شاهنشاهي بودند كه عباس تاجيك آنها را به كشميري معرفي كرده بود و پس از مصاحبه حضوري از سوي كشميري به كار گرفته شده بودند.

همكاران كشميري نيز نوعا دچار مشكل پرسنلي بودند از جمله خسرو تهراني درباره ناصر زلفي مي‌نويسد كه پرونده زلفي خيلي تاريك و شلوغ است و نشان مي‌دهد كه چندان صالح نيست همچنين محمد حسين طائفه معاون كشميري در نيروي هوايي درباره داود افتخارپور اظهار مي‌دارد:

«داود افتخارپور از قرار معلوم از طرف عباس تاجيك يا ناصر زلفي به نيروي هوايي معرفي شد و در آنجا در ابتدا مشغول مرتب كردن بايگاني پرسنلي نيروي هوايي بود ناگفته نماند اينجانب هنگامي كه به نيروي هوايي معرفي شدم، افتخارپور در آنجا و همسرش در مخابرات قصر فيروزه مشغول به كار بودند.

او بعد از مرتب كردن بايگاني پرسنل، به تهيه خلاصه پرونده‌ها مشغول شد، ولي در اين مورد زياد دقت نداشت و گاهي مورد سوال واقع مي‌شد ضمنا از ايشان خواسته شد، پرونده هاي ضد اطلاعاتي‌هاي نيروي هوايي را خلاصه كند و ايشان به علت اينكه خوب خلاصه نمي‌كرد، به خلاصه كردن پرونده‌هاي عادي پرسنل پرداخت (توضيح اينكه بعضي از مطالب را در خلاصه قيد نمي‌كرد كه از نظر تصميم گيرنده ممكن بود بنا به گفته خودش اعلاميه‌هاي منافقين را مطالعه مي كرد و گاهي نيز تحت تاثير آنها واقع مي‌شد... پرونده ايشان نشان مي‌داد كه جزو محافظين خط پرواز پسر شاه معدوم و داري كارت ساواك بوده است.»

محمد مهدي كتيبه رئيس اداره دوم ارتش كه در اوايل تيرماه 1359 به اين سمت منصوب شد درباره‌ي فعاليت‌هاي مسعود كشميري در نيروي هوايي مي گويد:

«در اواخر سال 57 از طرف نخست وزيري عده‌اي را براي حفظ اسناد و مدارك سري و طبقه بندي شده در ارتش مامور كردند. از جمله اين افراد آقاي كشميري بود كه با دستخط رسمي رئيس دفتر نخست وزيري وقت يعني مهندس بازرگان به ارتش معرفي شد تا حفاظت از اسناد و مدارك نيروي هوايي را به عهده بگيرد. رئيس دفتر نخست وزير آقاي بازرگان، شخصي بود به نام آقاي حكيمي. بدين ترتيب كشميري به كليه اسناد سري و طبقه بندي شده نيروي هوايي، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسي پيدا كرد او تا كمي قبل از انفجار نخست وزيري در نيروي هوايي بود و با آقايان محمد رضوي و حبيب الله داداشي كه آنها هم از نخست وزيري معرفي نامه داشتند در ستاد مشترك فعاليت اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي انجام مي‌دادند، كار مي‌كرد.

كشميري به اين صورت وارد تشكيلات نظامي شد و بعد از مدتي كارش را در نيروي هوايي رها كرد و به شوراي امنيت آمد. او قيافه حق به جانب و ريش توپي و قشنگ و صورت سرخ و سفيد موجهي داشت به طوري كه هر كسي كه او را مي‌ديد، نماز شبش هم ترك نمي‌شود.»

فعاليت‌هاي كشميري در ستاد نيروي هوايي و كميته اداره دوم ارتش كاملا زير نظر محمد رضوي رئيس كميته اداره دوم ارتش صورت مي‌گرفت محمد حسين طائفه در اين باره مي‌گويد:

«همه مسئولين قسمت‌ها موظف بودند در مورد موانع ومشكلات و مواردي كه در بخش خود داشتند به آقاي رضوي گزارش بدهند و براي انجام كاري هم كه مستلزم تغييري بود، مي‌بايست از ايشان كسب تكليف كنند و كار را با مشورت ايشان انجام بدهند طبيعي هم بود زيرا تمام مسئوليت كميته اداره دوم به عهده ايشان بود و اكثرا گزارش كار خود را به مسئولين كشور مي داد.» (پرونده انفجار نخست وزيري، بازجويي از محمد حسين طائفه، 61/5/2 )

يكي از مهمترين بخش‌هاي ركن دو نيروي هوايي، بخش مربوط به فعاليت‌هاي جاسوسي مستشاران آمريكايي از شوروي و پروژه‌هاي آنها بود. كشميري و تيم همراهش تا يك ماه، ساختمان مركزي ضد اطلاعات نيروي هوايي و قسمت مستشاري آمريكايي را انحصاراً در اختيار داشتند و طي اين مدت اقدام به انهدام و مهمترين از آن سرقت اسناد، اسلايدها، فيلم‌ها و حتي دستگاه‌هاي مهمي كردند. برخي از اين اسناد و نقشه‌ها به همراه يك دستگاه رمز كننده تلفن، پس از انفجار نخست وزيري از منزل كشميري كشف شد.( پرونده انفجار نخست وزيري، صورت جلسه تفتيش منزل مسعود كشميري 60/6/10)

پس از تسخير لانه جاسوسي نيز هنگامي كه دانشجويان پيرو خط امام به برخي از اسناد مراجعه مي‌كردند، جز يك كد سوخته و به درد نخور چيزي به دست نمي‌آوردند.

جالب اينكه در آخرين روزهاي ماموريت كشميري در ركن دو ارتش، به صورت اتفاقي مشخص مي‌شود كه او برخي از اسناد سري را خارج كرده است، ولي اين اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبرو مي‌شود سيد رضا زواره‌اي نماينده مجلس اول در بخشي از سوالات خود از اصغري وزير دادگستري وقت اين موضوع را اين گونه بيان مي‌كند:

«مسائلي كه برادراني از نيروي هواي در همين چند روزه در مورد اقدامات كشميري گفته‌اند در خور توجه است يك روز نزديك به آمدنش به نخست وزيري، شخصي به نام ستوان يكم هرمز يعقوبي او را در كنار خيابان صف در اتوبوس مي‌بينند و يقه‌اش را مي‌گيرد و او را مي‌آورد. بعد كيفش را مي‌گيرد و باز مي‌كند و مي‌بيند اسناد سري در كيفش هست و دارد آنها را مي‌برد. او را پيش آقاي باقري مي‌برد، ولي او مي‌گويد كه آقاي كشميري نادم است و اين آخرين بارش هست و رهايش كنيد، صداي قضيه را هم در نياوريد.»(ويژه نامه رمز عبور. خرداد 88،ص 141)

كشميري در مدتي كه در ضد اطلاعات نيروي هوايي بود، با اعمال نفوذ خود مانع اخراج عناصر بدنام و مرتبط با ساواك و ارتشيان ضد انقلاب مي‌شد جلوگيري از به جريان افتادن پرونده عاملان كشتار 17 شهريور و محاكمه آنان نيز از ديگر اقدامات او در زمان كار در اداره دوم و محل تامل فراوان است.

قابل ذكر است كه سرهنگ آصف فرمانده ضد اطلاعات نيروي هوايي شاهنشاهي پس از كشتار 17 شهريور 1357 در نامه‌اي به فرماندهي نيروي هوايي، خواستار تشويق پرسنل اين واحد به دليل حضور در اين ماجرا شد، متن اين نامه به اين شرح است:

«پرسنل اطلاعات و ضد اطلاعات وابسته به ستاد نيروي هوايي شاهنشاهي در جريانات اخير به نحو مطلوبي انجام وظيفه نموده و علاقمندي و روحيه آنان چشمگير بوده و با وظيفه شناسي كامل و تشخيص حساسيت زمان، چه در ساعت خدمت و ... روزهاي تعطيلي و نيمه تعطيلي در طرح‌هاي جوش، لوطي و زنجيره به نحو مطلوب شركت نمودند. در اجراي اوامر صادره، صورت اسامي 255 آنان به ترتيب انتخاب و برابر صورت به پيوست به عرض مي‌رسد.» (پرونده انفجار نخست وزيري،نامه فرمانده ضد اطلاعات نيروي هوايي ارتش به تاريخ 57/7/17)

در اين فهرست نام چند تن از همكاران كشميري در نيروي هوايي ديده مي‌شد و همين مسئله سبب گرديد تا كشميري اين فهرست را به رغم دستور شهيد فكوري، فرمانده وقت نيروي هوايي ارتش مبني بر اخراج تمام اين افراد، از دستور كار خارج كند ناصر زلفي از همكاران كشميري در اين باره مي‌گويد:

«سرگرد طلوعي و سرگرد محمدي از اداره دوم مخالف مي‌كردند و مي گفتند كه بررسي پرونده اين 262 نفر از كميسيون بايد انجام بدهد، نه دادگاه، ولي من و همافر عباسي و ستوان دوم فرخزاد و كشميري مخالف بوديم و مي گفتيم دادگاه بايد تصميم بگيرد مسئولين دادگاه هم از كميته اداره دوم و نام يكي شان سعيد (حجاريان) بود و كارهايشان را با كشميري هماهنگ مي كردند بعد از مدتي تعدادي سوال درباره 17 شهريور ت وسط كميسيو تنظيم و به 262 نفر داده شد و آنها هم جواب دادند.

چند روز بعد افتخارپور و عباس تاجيك به كميسيون آمدند و گفتند كه ليست 262 نفري چندان اعتباري ندارد و حتما افراد آن را در 17 شهريور شركت نداشته‌اند. جهاني مي‌گفت من در روز 17 شهريور در مرخصي بودم. اسم من چرا در ليست است؟ خلاصه هر كدام چيزي گفتند. بالاخره با مخالفت سرگرد طلوعي و سرگرد محمدي و سروان خليليان، ليست 262 نفري از دادگاه بيرون كشيده شد و حقوقشان هم پرداخت گرديد. من فكر مي‌كنم كشميري ليست را از دادگاه بيرون آورده است چون او و سعيد (حجاريان) و يك نفر ديگر كه در دادگاه بودند، جزو كميته اداره دوم بودند.

نام اصلي سعيد، حجاريان و نام اصلي طرح، جوش بود. محمدعلي دهقان و جواد عباس‌زاده واقفي، از اعضاي ليست 262 نفره به وسيله عباس تاجيك به كشميري معرفي شدند. تاجيك مي‌گفت آنها انقلابي هستند. بعدا هم با اطلاعات و ارشاد همكاري كردند. اطلاعات و ارشاد هم خبر داشت كه اين سه نفر جزو پرسنل ضد اطلاعات هستند و كميسيون آنها را انتخاب نكرده است. كميته اداره دوم هم از اين جريان خبر داشت كه اينها جزو ضد اطلاعات هستند، ولي من فكر مي‌كنم عباس تاجيك به آنها گفته بود كه اين دو نفر جزو افرادي هستند كه مستقيما در صحنه عمليات (17 شهريور) درگير بوده‌اند.»( بازجويي از ناصر زلفي 61/4/6)

محمدحسين طائفه هم درباره اين ماجرا مي‌گويد: «روزي ناصر زلفي از ميان اسناد و مدارك سندي را پيدا كرد كه افرادي را كه در طرح جوش (17 شهريور خونين) شركت داشتند، نشان مي‌داد. او سند را به كشميري ملعون داد. چندي بعد نامه‌اي از دادگاه آمد كه مشخص كرده بود افراد شركت‌كننده در آن طرح بايد از خدمت بركنار و حقوقشان قطع شود. افتخارپور كه نامش جزو پرسنل آن طرح بود، شديدا ناراحت شد كه چرا اين نامه در اختيار شهيد فلاحيان قرار گرفته و او اقدام كرده است؟ مي‌گفت اصلا ما دراين طرح شركت نداشتيم و فلاحيان (شهيد) با ما دشمن است. به هر حال با كشميري ملعون صحبت كردند(جهاني و افتخارپور) و فلاحيان توسط كشميري مجاب شد و با دخالت‌هاي آنها در دادگاه، مسئله منتفي گرديد و افراد فوق دوباره استخدام شدند و حقوشان را دريافت كردند. نكته‌اي كه در اين طرح حائز اهميت است و اينجانب الان متوجه آن شدم اين است كه دو نفر به نام‌هاي واقفي و دهقان كه مستقيما در عمليات درگير شده بودند، براي عضويت در گروه تعقيب و مراقبت، توسط عباس تاجيك به آقاي فرخزاد معرفي شدند. آقاي فرخزاد نيز آنها را پذيرفت و از كار آنها اظهار رضايت و كميسيون پاكسازي نيز اين افراد را به خدمت اعاده كرد. توضيح اينكه عباس تاجي با همكاري كشميري ملعون و فرخزاد به عضويت گروه تعقيب و مراقبت اطلاعات و ارشاد درآمد و چون اطلاعات و ارشاد به نيروي بيشتري احتياج داشت، دهقان و واقفي نيز از طرف تاجيك با هماهنگي با كشميري ملعون به آن گروه تعقيب و مراقبت پيوستند.»

ادامه دارد...


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها