يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۳۹۹۹۴۶
زمان انتشار: ۱۴:۰۱     ۱۲ آبان ۱۳۹۵
سیّد مرتضی میرسراجی
علّامه بی بَدیل حضرت آیت الله محمّد حسین طباطبایی صاحب تفسیر معروف «المیزان» در ذیل آیه 102 سوره مبارکه »بقره» به گوشه ای از عجایب و غرائب این آیه شریفه در کتاب خدا اشاراتی می نماید که ما در این فرصت بدان ها می پردازیم :

«وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشيَطِينُ عَلى مُلْكِ سلَيْمَنَ  وَ مَا كفَرَ سلَيْمَنُ وَ لَكِنَّ الشيَطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلى الْمَلَكينِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت  وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتى يَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ  فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ  وَ مَا هُم بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ  وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضرُّهُمْ وَ لا يَنفَعُهُمْ  وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاتُ مَا لَهُ فى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ  وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ  لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»

ترجمه

"يهوديان آنچه را كه شيطان ها به نادرست به سلطنت سليمان نسبت مي دادند پيروى كردند در حالي كه سليمان با سحر ، آن سلطنت را بدست نياورده و كافر نشده بود ولكن شيطان ها بودند كه كافر شدند و سحر را به مردم ياد مي دادند ، و نيز يهوديان آنچه را كه بر دو فرشته بابل ، هاروت و ماروت نازل شده بود به نادرستى پيروى مى‏كردند،چون آنها به احدی سحر تعليم نمي دادند مگر بعد از آن كه زنهار مي دادند كه ما فتنه و آزمايشيم مبادا اين علم را در موارد نامشروع بكار بندى و كافر شوى ولى يهوديان از آن دو چيزهایی را از اين علم گرفتند كه با آن ميانه زن و شوهرها را به هم مى‏زدند ، هر چند كه جز به اذن خدا به كسى ضرر نمى‏زدند ولى اين بود كه از آن دو چيزهائى آموختند كه مايه ضررشان بود و سودى برايشان نداشت با اين كه مي دانستند كسي كه خريدار اين گونه سحر باشد آخرتى ندارد و چه بد بهایى بود كه خود را در قبال آن فروختند ، اگر مي دانستند."

بيان

«و اتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك ... »، مفسّران در تفسير اين آيه اختلاف عجيبى به راه انداخته ‏اند ، به طوري كه نظير اين اختلاف را در هيچ آيه‏اى از ايشان نمى‏يابيم.

 يك اختلاف كرده‏اند در اين كه مرجع ضمير «اتبعوا » چه كسانند؟ آيا يهوديان عهد سليمانند؟ و يا يهوديان عهد رسول خدا (صلى‏ الله‏ عليه‏ وآله‏ و سلّم) ؟ و يا همه يهوديان؟

 دوّمين اختلافشان در اين است كه كلمه «تتلوا » آيا به معناى اين است كه (پيروى شيطان مى‏كنى ، و به گفته او عمل مينمائى ) ؟ يا به معناى اين است كه (ميخوانى)؟ و يا به معناى (تكذيب ميكنى) مى‏باشد؟

اختلاف سوّمشان در اين است كه منظور از شياطين كدام شياطين است ؟ شياطين جن ؟ و يا شياطين انس ؟ و يا هر دو؟

 اختلاف چهارمشان در اين است كه معناى «على ملك سليمان » چيست ؟ آيا كلمه « على » بمعناى كلمه ( فى - در ) است ؟ و يا به معناى (در عهد ملك سليمان) است؟ و يا همان ظاهر كلام با استعلائى كه در معناى كلمه «على» هست مراد است ؟ و يا معنايش (على عهد ملك سليمان) است؟

اختلاف پنجمشان در معناى جمله : «و لكن الشياطين كفروا ... » است ، كه آيا شيطان ها بدين جهت كافر شدند كه سحر را براى مردم استخراج كردند؟ و يا براى اين بود كه سحر را به سليمان نسبت دادند ؟ و يا آن كه اصلا معناى «كفروا»، (سحروا) مي باشد ؟

اختلاف ششم آنان در جمله: «يعلمون الناس السحر... » است كه آيا رسما سحر را به مردم آموختند؟ و يا راه استخراج آن را ياد دادند؟ و گفتند كه سحر در زير تخت سليمان مدفون است ، و مردم آن را بيرون آورده ، و ياد گرفتند؟

 اختلاف هفتمشان در اين است : جمله «و ما انزل على الملكين » چه معنا دارد؟ آيا حرف « ما » در اين جمله موصوله ، و عطف بر « ما »ى موصوله در جمله « ما تتلوا ...» است ؟ و يا آنكه موصوله و عطف بر كلمه « السحر »است ؟ و معنايش اين است كه به مردم آن چه را كه بر دو ملك نازل شد ،ياد دادند؟ و يا آن كه حرف « ما » موصوله نيست ؟ بلكه نافيه و واو قبل از آن استينافيه است ، و جمله ، ربطى به ما قبل ندارد ، و معنايش اين است كه هيچ سحرى بر دو ملك نازل نشد و ادّعاى يهود، بيهوده است ؟

 اختلاف هشتمشان در معناى انزال است، كه آيا منظور نازل كردن از آسمان است ؟ يا نازل كردن از بلندي هاى زمين ؟

 اختلاف نهمشان در معناى كلمه«ملكين» است، كه آيا اين دو ملك از ملائكه آسمان بودند ؟ يا دو انسان زمينى و دو ملك به كسره لام يعنى پادشاه بوده‏اند ؟ - البتّه اگر كلمه نامبرده را مانند بعضى از قرائتهاى شاذ به كسره لام بخوانيم - و يا به قرائت مشهور دو ملك به فتحه لام بودند ، ولى منظور از آن ، دو انسان صالح و متظاهر به صلاح مى‏باشد .

اختلاف دهمشان در معناى كلمه « بابل » است ، كه آيا منظور از آن بابل عراق است ؟ يا بابل دماوند ؟ و يا از نصيبين گرفته تا رأس العين است؟

 اختلاف يازدهمشان در معناى جمله «وما يعلمان » است ، كه آيا معناى ظاهرى تعليم مراد است ؟ و يا كلمه «علم » به معناى ( اعلم - اعلام كرد ) است .

اختلاف دوازدهمشان در معناى جمله « فلا تكفر » است ، كه آيا معنايش اين است كه با عمل به سحر كفر مورز ؟ و يا با آموختن و يا با هر دو؟

 اختلاف سيزدهمشان در معناى جمله « فيتعلمون منهما » است ، كه آيا ضمير «منهما » به هاروت و ماروت بر مي گردد ؟ و يا به سحر و كفر ؟ و يا معنايش اين است كه مردم از دو ملك بجاى آنچه كه آنها تعليمشان كردند ، علم بر هم زدن ميانه زن و شوهر را آموختند ، با اين كه آن دو از آن كار نهى كرده بودند؟

  اختلاف چهاردهمشان در جمله « ما يفرقون به بين المرء و زوجه » است، كه آيا با سحر ميانه زن و شوهر محبّت و دشمنى ايجاد مى‏كرده‏اند ، و يا آن كه يكى از آن دو را مغرور ساخته ، و به كفر و شرك وا مى‏داشتند، و ميانه زن و شوهر اختلاف دينى مى‏انداختند ؟ و يا با سخن چينى و سعايت ، بين آن دو را گل‏آلود نموده و سرانجام جدایى مى‏انداختند؟

 این بود چند مورد از اختلافاتى كه مفسّران در تفسير جملات و مفردات اين آيات و متن اين قصّه دارند.البتّه اختلاف هاى ديگرى در خارج اين قصّه دارند ، هم در ذيل آيه ، و هم در خود قصّه ، و آن اين است كه آيا اين آيات در مقام بيان داستانى است كه در خارج واقع شده ، يا آن كه مي خواهد مطلبى را با تمثيل بيان كند ، و يا در صدد معناى ديگر است ، كه اگر احتمال ها و اختلاف هایى را كه ذكر كرديم در يكديگر ضرب كنيم ، حاصل ضرب سر از عددى سرسام‏آور در مى‏آورد ، و آن يك مليون و دويست و شصت هزار احتمال است.

و به خدا سوگند اين مطلب از عجایب نظم قرآن است ، كه يك آيه‏اش با مذاهب و احتمال هایى مي سازد ، كه عددش حيرت انگيز و محيّر العقول است ، و در عين حال كلام همچنان بر حسن و زيبائى خود متكى است ، و به زيباترين حُسنى آراسته است ، و خدشه‏اى بر فصاحت و بلاغتش وارد نمی شود .»1

پی نوشت:

1.ر.ک : المیزان ،ج 1 ، ص 233
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
اثیری
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۱۵ - ۱۳ آبان ۱۳۹۵
۱
۰
چه قدر جالب
پاسخ
همشهری جدید
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۲۰ - ۱۴ آبان ۱۳۹۵
۱
۰
متشکرم اطلاع نداشتم از این آیه
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها