أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۴۰۶۶۱۱
زمان انتشار: ۱۱:۵۷     ۰۶ دی ۱۳۹۵
یادداشت ۵۹۸؛
عبدالصالح شمس‌اللهي

واژهها و مفاهيم، ذبيحههاي مظلومي هستند كه بدون بسمالله در مسلخ اغراض شخصي و جناحي ذبح ميشوند و خيليها بهويژه صاحبان قدرت و ثروت و سياسيون آنها را آن گونه كه ميخواهند معنا كه نه، بزك ميكنند تا مقصود خود را به كرسي بنشانند و امور را مطابق منافع خويش پيش برند.

حوزه انقلابي كه از موضوعهاي مطرح شده در بيانات مقام معظم رهبري(حفظهالله) است، از جمله همين واژهها به شمار ميآيد كه خيليها بدون بررسي آن را با ظن شخصي خود تفسير ميكنند؛ گاه حوزه انقلابي را با حوزه بزن بهادر، جنجالي و خالي از تعقل اشتباه ميگيرند و هر كس در دايره جنجالهاي آنها وارد نشود از دايره روحانيان انقلابي خارج ميشود و به سنگ بيبصيرتي و ناداني رجم ميشود  و گاه با ژست روشنفكرمآبانه حوزهاي سكولار را ترسيم کرده، آن را "حوزه انقلابي معقول" مينامند كه با حوزه بياعتنا و يا حتي سكولار هيچ توفيري ندارد.

دو نكته مهم در بحث حوزه انقلابي وجود دارد: نكته اول اينكه حوزه انقلابي را بايستي مفهومي فراتر از انقلاب اسلامي در نظر گرفت و بهواقع حمايت از انقلاب اسلامي و صيانت از آن را جزئي از وظايف حوزه انقلابي دانست؛ چرا كه اگر حوزه انقلابي را در انقلاب اسلامي محصور کنيم، هم از لحاظ مرز جغرافيايي آن را محدود کرده‌‌ايم و هم اينكه اگر بنا بر فرض انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي وجود نداشته باشد حوزه انقلابي نيز وجود نخواهد داشت. نكته دوم اينكه روند كلي حوزه بايد به سوي انقلابيگري باشد و حركتهاي جزيرهاي در حوزه، بهرغم مفيد بودن براي جلوگيري از مرگ مطلق حوزه، هرگز آرمان بلند و حياتي حوزه انقلابي را محقق نخواهد كرد و چهبسا بخش عمدهاي از توان تفكر انقلابي در حوزه صرف رفع فشارها و دفع تكفيرهاي جماعت متحجر غيرانقلابي شود؛ اين هماني است كه امام راحل(ره) در منشور روحانيت درباره آن چنين درددل ميكند:

«گمان نکنيد که تهمت وابستگي و افتراي بيديني را تنها اغيار به روحانيت زده است؛ هرگز! ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاريتر از اغيار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامي اگر ميخواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب ميشنيدي که شاه شيعه است! عدهاي مقدسنماي واپسگرا همه چيز را حرام ميدانستند و هيچکس قدرت اين را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلي که پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است.»

اين جهتگيري هماهنگ جز با هماهنگي بين زعماي حوزه و بدنه آن امكانپذير نيست و تا هنگامي كه زعماي انقلابي به پشتيباني بدنه انقلابي حوزه به صورت هماهنگ عمل نكنند، حوزه انقلابي شكل نخواهد گرفت.

در اين ميان، بررسي ويژگيهاي زعما و نيز بدنه انقلابي براي ترسيم حوزه انقلابي ضروري مينمايد؛ گو اينكه حوزه انقلابي يك مفهوم ذهني است كه عينيت خارجي و تصوير آن جز در قالب ائتلاف اين دو بخش حوزه امكان پذير نيست.

زعامت انقلابي در حوزه

درباره ويژگيهاي زعيم انقلابي نکات فراواني را ميتوان مطرح کرد؛ اما شايد بهترين تصوير از زعيم انقلابي در روايت منقول از وجود مقدس امام حسن عسكري(ع) آمده باشد كه:

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم1

همانا مردم بايد پيرو فقيهي باشند كه از نفس خود مراقبت ميكند، در حفاظت از دينش كوشاست، با هواي نفس خود مخالفت  و از اوامر مولاي خويش اطاعت ميکند؛ اين ويژگيها در بعضي از فقهاي شيعه وجود دارد نه همه آنها.

الف) فقاهت

شرط اول براي يك زعيم انقلابي اين است كه خود صاحب مقام فقاهت باشد و افزون بر توانايي اجتهاد و استنباط از ادله در هر مسالهاي اعم از مسائل فردي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و ...، به تاثيرگذاري و تلاش براي عينيتبخشي به فقه باور داشته باشد. امام راحل از جمله اين فقيهان انقلابياست كه به عينيت فقه در بستر اجتماع اعتقاد كامل داشت و معتقد بود كه فقه پاسخگوي همه نيازهاي بشر است و اين معنا در كلمات آن فقيه الاهي مشهود بود. به جملات زير از امام راحل دقت كنيد؛

1. حكومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زواياى زندگى‏ بشريت است.2

2. حكومت، نشاندهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سياسى و نظامى و فرهنگى است.3

3. فقه، تئورى واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.4

4. هدف اساسى اين است كه ما چگونه مى‏خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براى معضلات جواب داشته باشيم و همه ترس استكبار از همين مسأله است كه فقه و اجتهاد، جنبه عينى و عملى پيدا كند.5

در واقع اين اعتقاد به كارآمدي فقه؛ درهمه اعصار، در پهنه كل عالم و به گستره همه موضوعات، مرز بين فقيه واجد شرايط زعامت و عالم فقهداني است كه شرايط زعامت را ندارد.

تاثير زعامت فقيه بر حوزه انقلابي

فقاهت به تعريفي كه گذشت، ميتواند تاثير بسياري بر حوزه انقلابي داشته باشد كه از مهمترين آن ميتوان به اين موارد اشاره کرد:

مشروعيتبخشي: حركت انقلابي در حوزهاي كه ديني است، بايد داراي مشروعيت باشد؛ البته مشروعيت در فلسفه سياست واژهاي رايج است كه به حكومت ديني و يا زعامت در دايره دين اختصاص ندارد. در واقع مشروعيت به معناي حقانيت براي زعامت، رهبري و اعمال حاكميت است كه در هر مكتبي از راهي به دست ميآيد و در خصوص زعامت در حوزه بنا بر مستندات ولايت فقيه و نيز حكم عقل بر وجوب پيروي از اعلم، در رأس حوزه انقلابي بايد فقيه با تعريفي كه بيان شد وجود داشته باشد. از آثار اين مشروعيت، شجاعت در اقدام است. پيشاهنگ و رهبر هر جرياني اگر به اصول اسلامي و يا حتي انساني قائل باشد، به خود اجازه نميدهد خارج از دايره مشروعيت اقدامي كند ولي اگر مشروعيت يابد با شجاعت تمام به ميدان ميآيد و بدنه جامعه تحت حاكميت خود را براي حاكميت دين راهبري ميكند. همين مشروعيت است كه به امام راحل جرات ميدهد با علم به امکان قتل عام مردم توسط رژيم سفاك پهلوي دستور دهد تا مردم به خيابانها بريزند و حكومت نظامي را بشكنند، و همين مشروعيت است كه به امام راحل قدرت ميدهد تا مسؤوليت جنگي با بيش از 300 هزار شهيد را به عهده بگيرد و بگويد ما در جنگ براي يك لحظه هم پشيمان نشديم.

جريانهاي مقدّسي چون فدائيان اسلام چون اين مشروعيت را به صورت ذاتي نداشتند، در دوره خود مورد پشتيباني قرار نگرفتند و با اينكه فعاليت آن‌ها کامل منطبق بر شريعت بود از طرف مردم و حتي بزرگاني چون آيتالله بروجردي  حمايت نشدند. البته برخي نقلها از استجازه نواب از بزرگاني چون مرحوم آيتالله ميلاني و مرحوم قمي در مشهد براي ترور حسنعلي منصور و كسروي حكايت دارد؛ اما چون اين نقلها مستند به خط و يا اعلام عمومي نبود باز هم مشروعت لازم را براي نواب ايجاد نكرد و سر انجام وي در شبي كه ساواك، آزادي او را به مرجعيت قم وعده داده بود، به جوخه اعدام سپرده شد.

مصونيت از خطا: انقلابي گري ديني از مفاهيم بسيار حساس است و  بايد جزءجزء آن با اصول و فروع دين انطباق داشته باشد؛ چه اينکه خروج از شرع در حركتهاي انقلابي ثمرهاي جز انحراف ندارد. شخص انقلابي چونان كسي است كه بر لبه تيغ راه ميرود و اگر معيار و مناط درستي براي تشخيص در اختيار نداشته باشد، چه بسا يك اشتباه آخرين اشتباه او شود. فرد انقلابي گاه بايد در لحظه تصميم بگيرد و عمل كند، گاه تصميم او به ريختهشدن خونهاي پاك ميانجامد و دهها و صدها عارضه ديگر، كه اگر فرد معيار مقبول و مشروعي مثل فقه پويا نداشته باشد خطر خطا بسيار محتمل است. سازمان مجاهدين خلق(منافقين) نمونه انقلابيگري منهاي فقه است كه ثمرهاي جز تبديلشدن به جرياني جنايتکار و خونريز نداشته است.

فقيه انقلابي به دنبال حاكميت دين است و به همين دليل نميتواند بر خلاف دين عمل کند؛ چراكه نقض غرض ميشود.  

از حساسترين نقاطي كه انقلابيگري به خطكشي چون فقه نياز دارد، جايگاه زعامت حوزههاست؛ چراكه حوزهها در طول تاريخ تاثيرات اجتماعي و سياسي فراواني داشتهاند و اگر در رأس اين جريان، فقيهي عالم و واجد شرايط نباشد گاه يك خطا در رأس حوزه، بر كل جامعه و امت اسلامي تاثير ميگذارد.

البته فقيه نيز ممكن است در مواردي اشتباه كند اما سه نكته وجود دارد:

 نخست اينكه درصد احتمال خطاي فقيه آگاه به مراتب كمتر از غيرفقيه است؛ چراكه فقيه بر اساس ادله حكم ميكند، نه از روي استحسانات شخصي.

دوم اينكه بنابر آنچه در بعضي از كتابهاي كلامي آمده است، اگر قاطبه امت در موضوعي به خطا بروند بر امام زمان(عج) از باب قاعده لطف واجب است كه جلوي خطاي امت را بگيرد.

و نكته سوم اينكه با توجه به حکمکردن فقيه بر اساس ادله شرعي و عقلي، اگر حكم او مطابق واقع و حقيقت شرع هم نباشد فقيه و پيروانش در آن حكم در محضر خداوند معذور هستند و مورد عقاب قرار نميگيرند.

مقبوليت اجتماعي: حوزه انقلابي اگر با آن تصوير آرماني شكل بگيرد، ماموريتهاي بزرگي خواهد داشت كه ساخت تمدن بزرگ اسلامي، جامع آن ماموريتهاست؛ به سر انجام رسيدن چنين ماموريت بزرگي هزينههاي فراواني به همراه خواهد داشت كه اين هزينه بايد توسط بدنه امت اسلامي پذيرفته شود و بدنه امت اسلامي زماني اين هزينه را خواهد پذيرفت كه به حقانيت و درستي مسير كه متفرّع بر حقانيت رهبري است، ايمان و اعتقاد داشته باشد و اعتماد كند كه هزينهكرد در اين مسير ارزش دارد و مورد رضايت حضرت حق است. در اين صورت، مردم از جوانهاي خود ميگذرند و حاضرند با مال و جان در راه خدا جهاد كنند. اين مقبوليت در بيشتر موارد در طول تاريخ براي علماي شيعه وجود داشته است و قويترين قدرتي كه توانسته است مردم را به صورت يكپارچه در مقابل جريانهاي معاند بسيج كند، قدرت مرجعيت آگاه  بوده است. با بررسي تاريخ درمييابيم نهضتهايي  مانند ملي شدن صنعت نفت بدون پشتيباني فقيه دورانديشي چون آيتالله كاشاني هيچگاه به ثمر نميرسيد و غير از جريان فقاهت اصيل كسي نميتوانست ملتي را يكپارچه كند تا بساط حکومت 2500ساله شاهنشاهي را از بنيان بركند.

همه اين نكات بايد در خدمت فقاهت فعال قرار گيرد تا فقه در جامعه تجسّم عيني يابد و مؤكدا بيان ميشود که فقاهت منفعل معطلمانده در فروع جزئيه، هيچگاه توان و حق زعامت بر حوزه انقلابي را ندارد.

ب) صيانت از نفس و مخالفت با هواي نفس

فقيهي كه قرار است زعيم حوزه انقلابي شود، بايد داراي ملكه خودكنترلي باشد. در روايت امام حسن عسكري(ع) دو عنوان براي اين خودكنترلي مطرح شده است؛ يكي صيانت از نفس و ديگري مخالفت با هواي نفس كه از لحاظ منطقي عام و خاص مطلق به شمار ميآيند. صيانت نفس به اين معنا است كه عنان نفس خود را در همه جا اعم از محرمات و غيرمحرمات در اختيار داشته باشد و از آنجا كه هواي نفس موضوعي مهم است، متكلم آن را تخصيص به ذكر کرده است. توضيح آنكه گاه مسالهاي نفساني وجود دارد اما در دايره محرّمات نيست؛ براي نمونه كشتن عمرو بن عبدود در جنگ خندق، داراي رجحان است اما علي(ع) چون عنان نفس خود را در اختيار دارد وقتي با جسارت عمرو روبهرو ميشود، لحظاتي او را رها ميكند تا نفس علي در قتل عمرو دخيل نباشد.

لازمه جداييناپذير انقلابيگري، گذشت از اميال شخصي است؛ زيرا انقلابيگري به مبارزه ميانجامد و در مبارزه هر دو طرف متحمل رنجها و مصائبي ميشوند كه اگر فرد خود را وقف آرمان خويش نكرده باشد نميتواند هزينه انقلابيگري را بپردازد.

امام راحل در جايجاي منشور روحانيت از هزينههاي سنگيني كه روحانيت انقلابي براي آرمان خود پرداخته است سخن ميگويد؛ گاه از خونهاي ريختهشده براي به ثمر رسيدن نهضت ميگويد و گاه از آسيبهايي كه روحانيون متحجر به نهضت تحميل کردهاند. در اين غوغايي كه خودي و غيرخودي جريان انقلابي را در فشار قرار ميدهند، تنها انسانهاي پاكي كه خود را از همه نفسانيت رها کردهاند، توان ايستادگي دارند و اهل عافيتي كه حتي توان تحمل يك سيلي را براي اسلام ندارند، نميتوانند از زعامت حوزهها سخن بگويند.

ج) اطاعت از مولا

اين بخش در پايان روايت آمده است اما نگارنده آن را پيش از فراز حافظا لدينه بيان ميكند؛ چراكه همه ويژگيهاي ذکرشده براي رسيدن به نقطه حفاظت از دين است.

ويژگي ديگري كه در روايت آمده، روحيه ولايتپذيري توسط فقيهي است كه ميخواهد زعامت حوزه انقلابي را در دست بگيرد. اين ولايتپذيري بايد در همه مراتب ولايت اعم از ولايت‌الله، ولايت رسولالله، ولايت خليفةالله يا امام و ولايت وليالله كه تجلي آن در وليفقيه حاكمي است كه حكومتش تمام امور جامعه اسلامي اعم از حوزه و غيرحوزه را دربرميگيرد وجود داشته باشد.

اگر اين ولايتپذيري وجود نداشته باشد، حوزه انقلابي كه قرار است بخشي از فرايند تمدنسازي باشد كه توسط ولي حاكم راهبري ميشود، به جزيرهاي خودمختار مبدل ميشود كه  چنانچه همه ويژگيهاي حوزه انقلابي را هم داشته باشد، باز به آن قله انتفاع نخواهد رسيد.

د)حفاظت از دين

چهارمين ركن و در واقع هدفي كه تمام مسائل پيشين بايد در خدمت تحقق آن قرار گيرد، حفاظت از دين است. زعيم بايد با تمام وجود براي حاكميت دين و عينيت آن در بستر جامعه تلاش کند. زعيم انقلابي حوزه براي داشتن اين خصوصيت بايد چند مؤلفه را داشته باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:

دغدغه اصلاح امت و اهتمام به امور مسلمانان: زعيم انقلابي حوزه بايد خود را در برابر حفاظت از مسلّمات و فروع دين اعم از اعتقادات، اخلاقيات و احكام مسؤول بداند و با تمام وجود براي حفاظت از آنها به ميدان بيايد. فقيهاني كه به حركتهاي انقلابي اعتقاد ندارند و دايره اختيارات فقيه را در حدّ ولايت بر مجانين و سفها ميدانند، نهتنها «حق» كه «توان» زعامت بر حوزه انقلابي را ندارند. فقيهاني كه افتخار ميکنند از آغاز برپايي حكومت اسلامي در اين كشور يك كلمه له و يا عليه انقلاب صحبت نكردهاند، نميتوانند داعيه زعامت حوزه انقلابي را داشته باشند؛ فقيهاني كه تمام تحركشان در حفاظت از آرمان بلند دولت برخاسته از شريعت، به يك ابراز نگراني ساده محدود ميشود و در برابر ستمها و خلاف شرعها سكوت عافيتطلبانه را ترجيح ميدهند و در مواقع لزوم فرياد وا اسلاما سر نميدهند، نميتوانند در زمره زعماي حوزه انقلابي قرار بگيرند. حوزه انقلابي زعيمي انقلابي ميخواهد.

در روايتي از پيامبر اسلام(ص) آمده است كه اگر كسي شب را به صبح برساند و به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد، از زمره مسلمانان نيست.6 اين اهتمام به فراخور افراد متفاوت است و بيگمان اهتمام فقيه با اهتمام يک نانوا تفاوت دارد؛ فقيهي كه به امور مسلمانان اهتمامي فراخور جايگاهش ندارد، نه تنها نميتواند زعيم حوزه انقلابي باشد که چهبسا بنابه نص روايت شريف بتوان او را از دايره مسلمين خارج دانست.

شجاعت در اقدام: فقيهي كه قرار است زعيم حوزه انقلابي شود، بايد شجاعت در اقدام داشته باشد؛ چه در مقام فتوا چه در مقام عمل. اگر اين شجاعت در امثال ميرزاي شيرازي نبود، هيچگاه نهضت مبارزه با تنباكو درست نميشد و اگر امام راحل چون بسياري از فقيهان از ريختهشدن خونهاي پاك در راه خدا واهمه داشت، هيچگاه انقلاب اسلامي ايران شكل نميگرفت. اين شجاعت از اركان زعامت انقلابي در حوزه است.

تدبير و سياست: فقيهي كه قرار است در رأس حوزه علميه انقلابي قرار گيرد، بايد سياست و تدبير لازم را داشته باشد؛ زيرا نظامسازي و تمدنسازي، فرايندي پيچيده است كه هركسي نميتواند آن را راهبري كند. به خاطر دارم زماني يكي از بزرگان صاحب فتوا اعلي الله مقامه در درس خارج خود به فراخور موضوعي و طردا للباب به ماجراي اعدام شيخ فضل الله نوري اشاره فرمودند و گفتند: قاصدي كه از ايران براي گرفتن حكم به محضر آخوند خراساني رفته بود، به اندازه بالا رفتن از پله خانه آخوند وقت گذاشت و حكمي از آخوند گرفت كه به استناد آن، شيخ ابراهيم زنجاني حكم اعدام شيخ فضلالله نوري را صادر كرد تا فقيهي وارسته را در وسط ميدان اعدام تهران بر دار كشند. گرچه آخوند بعد از فهميدن توطئه به قصد اصلاح امر قصد عزيمت به تهران کرد اما دستان پنهان اجازه ادامه حيات به آخوند خراساني ندادند و او را در همان نجف با سم ترور کردند.

فقيهاني كه به همين سادگي فريب ميخورند، با همه احترامي كه براي آنها قائليم توان و حق زعامت بر حوزه انقلابي را ندارند.

در اين بخش، نگارنده با هدف مطرح نشدن تشخيص شخصي در اصل نگاشته از بيان مصاديق روز خودداري ميكند اما خواننده آگاه با مراجعه به اخبار روز خود ميتواند مصداقهاي مناسبي در جنبه نفي و اثبات بيابد.

در بسياري از متوني كه از روايت امام عسكري(ع) استفاده ميشود، بخش پاياني روايت بيان نميشود. در اين بخش آمده است كه اين ويژگيها فقط در برخي علماي شيعه وجود دارد و همه آنها داراي اين ويژگيها نيستند. از اينجا مشخص ميشود كه يافتن زعيم جامع براي حوزهها آسان نيست و بايد براي تحقق زعامت انقلابي تلاشها و حتي توسلات گستردهاي صورت پذيرد.

بدنه حوزه انقلابي

چونان كه گذشت، حوزه انقلابي هنگامي شكل ميگيرد كه رأس حوزه انقلابي با بدنه آن به صورت هماهنگ عمل كند و به حوزه انقلابي اعتقاد داشته، براي آن بکوشند. از آنجا كه رأس حوزه در اين فرايند نقش حداكثري دارد به تفصيل به آن پرداختيم و در ادامه به اختصار به نقش و وظايف بدنه حوزه براي تصوير يك حوزه انقلابي اشاره ميكنيم.

حركت در مسير شدن: بدنه حوزه انقلابي بايد در همه جهات بيان شده در خصوص زعماي حوزه در مسير شدن قرار گيرد و بکوشد تا همه ويژگيهاي زعامت در حوزه را تا حد امكان در خود ايجاد كند. بيگمان همه افراد توان رسيدن به قله را ندارند اما در راستاي هماهنگي بين رأس و بدنه همه بايد در مسير رسيدن به اين قله حركت کنند.

پشتيباني از زعيم: در همه حركتها اگر رهبري يك جريان تنها بماند، آرمان آن جريان به سر انجام نخواهد رسيد. به سر انجام نرسيدن حركت اميرالمؤمنين دقيقا بهدليل نداشتن همين پشتيبانيها بود. جريان تحميلگر به جاي فرمانبرداري از رأس و پشتيباني از زعيم انقلابي، به رأي خود عمل ميکردند و حتي زعيم را تا آنجا مورد امر نهي قرار دادند كه حضرت زبان به اعتراض گشوده  فرمودند: «لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً؛7 شبهنگام من اميرم و چون صبح فرا رسيد شما امير ميشويد و شبانگاهان من نهي ميكنم و روز كه شد شما مرا نهي ميكنيد.

حوزه انقلابي زماني شكل خواهد گرفت كه بدنه حوزه به صورت کامل از زعيم انقلابي آن پشتيباني کند. حوزه انقلابي قرار است در راستاي حفظ نظام به معناي دقيق و فقهي آن و نيز حفاظت از دين حركتهايي انجام دهد كه در دايره آن از كرسي درس تا جهاد در راه خدا وجود دارد و بيگمان زعيم انقلابي حوزه بدون داشتن بازواني در اجتماع كه همان بدنه حوزه هستند نميتواند آرماني را كه حوزه انقلابي براي آن تشكيل شده است به ثمر برساند.

تبليغ آرمان ترسيم شده : مطابق با آيه شريفه «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ»8 و آياتي چون آيه نفر9، فلسفه وجودي حوزههاي علميه، تبيين و تبليغ است. حوزه علميه انقلابي حوزه اي است كه آرمان برخاسته از قرآن و سنت را در فرايندي كه زعيم انقلابي حوزه مشخص ميكند، به گوش مردم برساند و آنها را براي حركتهاي بزرگ و انقلابي آماده کند.

از مجموع تصوير گذشته از حوزه انقلابي به اينجا ميرسيم كه زعيم انقلابي حوزه براي حفاظت از دين بايد از لحاظ علمي در اوج قله فقاهت و از لحاظ عملي نفسي ساخته و پرداخته داشته باشد تا بتواند با اطاعت از اوامر مولا در راستاي حفاظت از دين گام بردارد. چنين شخصي همچنين بايد بتواند بدنه حوزه را با خود همراه كند تا توان اجرايي لازم براي حركت‌‌هاي انقلابي از جمله دفاع از حكومت برخاسته از شريعت يعني حكومت ولايتفقيه را داشته باشد.

چنين حوزهاي كه از صدر تا ذيل داراي تفكر، برنامه و عملكرد انقلابي است ميتواند آرمان بلند صدور انقلاب و شنيده شدن صداي لا اله الا الله از فراز كليساها را جامه تحقق بپوشاند؛ وگرنه با انفعال و غوطهزدن در تحجر، دايره شريعت روزبهروز تنگتر خواهد شد و به مرور زمان قم واتيكاني خواهد شد كه دين در خود آن جنبه تشريفاتي خواهد داشت.

پينوشتها

1. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص458/ وسائل الشيعة، ج‏27، ص131 با اندك اختلاف لفظي غير مخل به معنا.

2. صحيفه امام(ره)، ج‏21، ص 289.

3. همان.

4. همان.

5. همان.

6. کافى، ج 2، ص 164، ح 5.

7. خطبه 208 نهج البلاغه.

8. احزاب،39.

9. توبه، 122.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها