أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۴۲۴۵۱۵
زمان انتشار: ۱۷:۴۲     ۳۱ خرداد ۱۳۹۶
جهت مطالعه آقای حسن روحانی؛
رهبر انقلاب در خصوص دموکراسی در سال 81 بیان داشتد: آنچه امروز در دنیا اسم دمکراسى و مردم‌سالارى را روى آن گذاشته‌اند، همان دیکتاتوریهاى قدیمى است که لباس جدید بر تن کرده است؛ یعنى دیکتاتورى گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بین گروههاست و مردم در این میان هیچکاره‌اند دمکراسیهاى امروز دنیا بر پایه‌ى تبلیغات دروغ و فریبنده و مسحور کردن چشمها و دلهاست.

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، متن زیر حاصل کنار هم گذاشتن مجموعه بیانات مقام معظم رهبری درباره مردم سالاری دینی است که به صورت موضوعی دسته بندی و در محورهای اساسی و مهم ارائه شده است. نویسنده دخل و تصرف بسیار جزئی در متون کرده و قاطبه مطالب با همان ادبیات و عبارات مقام معظم رهبری تنظیم شده است.

مقدمه

الگوی نوین مردمسالاری دینی، راه جدیدی را به بشریت ارائه کرده است که زندگی انسان در آن، از آفات نظامهای بنا شده بر استبداد فردی و حزبی یا برآمده از نفوذ زرسالاران و چپاولگران، و از غرقه شدن در وادی مادیگری و اباحیگری و دور افتادن از معنویت، مبرا گردد، و تقابل و تضاد خداپرستی با مردم گرایی را در عمل تخطئه کند.[1] این الگوی نوین، در رشد خود و در بقا و استحکام خود در دست یابی به هدفهای خود، حجتی قاطع بر ضد همه ی نظامهایی است که به نام انسان گرایی مردم را از خدا و معنویت بیگانه ساختند و با نام مردمسالاری انسانها را به شکلهای گوناگون در پنجه ی اقتدار خود فشردند.[2]

1. الگوی مردم سالاری دینی از غرب وام گرفته نشده است بلکه از اسلام برآمده و یک اصل دینی است.

اینکه گفته بشود ما مردم‌سالارى را از غربى‌ها یاد گرفتیم، خطاست. مردم‌سالارى از اسلام گرفته شده است و با ارزشهاى اسلامى همراه است[3]. وقتى ما میگوییم مردم‌سالارى دینى، این به معناى یک ترکیب انضمامى بین مردم‌سالارى با یک مفهومى و دین با یک مفهوم دیگرى نیست[4]. صورت ظاهر، یکى است؛ اما مبناى مردم‌سالارى دینى با مبناى دمکراسى غربى متفاوت است. مردم‌سالارى ما ریشه در یک معرفت دینى دیگر و یک جهان‌بینى دیگرى دارد، تا آنچه که آنها میگویند. مردم‌سالارى دینى به نظر اسلام متکی است و بسیار پیشرفته‌تر و معنادارتر و ریشه‌دارتر از چیزى است که امروز در لیبرال دمکراسى غربى وجود دارد.[5]

مراجعه به رأى و اراده و خواست مردم، در آن‌جایى که این مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامى به وجود مى‌آورد. در نظام جمهورى اسلامى، مردم‌سالارى یک وظیفه‌ى دینى است. مسؤولان براى حفظ این خصوصیت، تعهد دینى دارند و پیش خدا باید جواب دهند. این یک اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست.[6] مردم سالاری دینی در جمهوری اسلامی مثل کشورهاى دمکراتیک غربى نیست که یک قرارداد عرفى باشد تا بتوانند به‌راحتى آن را نقض کنند. فرق بین دمکراسى غربى و مردم‌سالارى ما در همین است مردم‌سالارى دینى بر اساس یک اعتقاد دینى است، و قابل نقض نیست؛ یعنى اگر کسى توانست در انتخابات تقلب کند یا به شیوه‌اى نظر مردم را جلب کند که بناحق نگاهشان به وى متوجه باشد - مثلا ارزشى که در او نیست، وانمود کند که در او هست؛ بعد مردم به او اقبال کنند و رأى بدهند - در منطق مردم‌سالارى دینى او حقى ندارد. این شیوه در منطق لیبرالیسم که پایه‌ى لیبرالیسم غربى است، کاملا پذیرفته شده است؛ اما در منطق مردم‌سالارى دینى نه. سختگیرى در این‌جا، به‌خاطر اتکاء به مبانى دینى و ایمانى، بیشتر است[7].

2. مبانی مردم سالاری دینی در اسلام عبارت است از:

  • اساس قدرت و حاکمیت دین در اعمال روشهای خود به مردم است. در تفکر دینى، اساس حاکمیت دین و نفوذ دین و قدرت دین، در اعمال آن روشهاى خودش براى رسیدن به اهدافش به چیست؟ تکیه‌ى اصلى به چیست؟ به مردم است. تا مردم نخواهند، تا ایمان نداشته باشند، تا اعتقاد نداشته باشند، مگر مى‌شود؟ پیامبر را اگر مردم مدینه‌ نمى‌خواستند و در انتظار او نمى‌نشستند و بارها سراغش نمى‌رفتند، مگر به مدینه مى‌آمد و جامعه‌ى مدنى تشکیل مى‌شد؟ پیامبر که با شمشیر نرفت مدینه را بگیرد. کمااینکه فتوحات اسلامى تا آنجایى که درست انجام گرفته است چون همه‌ى فتوحات در فصول صحیحى انجام نگرفته؛ در دورانى، فتوحات همان شکل جهان‌گشایى‌هاى سلاطین را پیدا کرد رزمندگان اسلام رفتند آن مانع را که قدرت حکومت فاسد و ظالم آن محل بود، از سرِ راه برداشتند؛ مردم خودشان از رزمندگان استقبال کردند. بنابراین، خواست و اراده و ایمان مردم، حتّى بالاتر از این، عواطف آن‌ها، پایه‌ى اصلى حکومت است. این نظر اسلام است و ما هم به همین معتقدیم. در قانون اساسى جمهورى اسلامى، همین نکته به یک شکل معقول و منطقى و قانونى گنجانده شده است. در قانون اساسى، توزیع قدرت به نحو منطقى و صحیح وجود دارد و همه‌ى مراکز قدرت هم، مستقیم یا غیر مستقیم با آراءِ مردم ارتباط دارند و مردم تعیین‌کننده و تصمیم‌گیرنده هستند و اگر مردم حکومتى را نخواهند، این حکومت در واقع پایه‌ى مشروعیت خودش را از دست داده است. نظر ما در باره‌ى مردم این است. [8]
  • حاکم باید مقبولیت داشته باشد. در مردم‌سالارى دینى و در شریعت الهى این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد که حکومت کند. در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتى بر انسانها مقبول نیست، مگر این‌که خداى متعال مشخص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهى که به ولایت حاکم، ولایت قاضى یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا مى‌کند، شک کنیم که آیا دلیل شرعى بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، مى‌گوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتى این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسى که ولایت را به او مى‌دهیم - در هر مرتبه‌اى از ولایت - باید اهلیت و صلاحیت یعنى عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردم‌سالارى دینى است که بسیار مستحکم و عمیق است. یک مؤمن مى‌تواند با اعتقاد کامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ جاى شبهه و وسوسه ندارد[9]
  • هویت انسان دارای کرامت است. در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه‌ى ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در اداره‌ى سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسى ایفا کند. لذا در مکتب سیاسى امام رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مى‌گذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندى رأى مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با اراده‌ى پولادین مردم مى‌شود در مقابل همه‌ى قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد؛ و ایستاد.[10] لذا حضور مردم وسیله‌اى است براى اینکه اهداف الهى تحقق پیدا کند و بدون آن امکان‌پذیر نیست[11].
  • انسان حق تعیین سرنوشت دارد. مردم سالاری دینی که مبناى انتخابات ماست، برخاسته‌ى از حق و تکلیف الهى انسان است. همه‌ى انسان‌ها حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت دارند؛ این است که انتخابات را در کشور و نظام جمهورى اسلامى معنا مى‌کند[12].
  • توصیه دین به مشورت. مردم‌سالارى در مکتب سیاسى امام از «امرهم شورى بینهم» برخاسته است[13]؛
  • وعده الهی به کمک مومنین. مردم‌سالارى در مکتب سیاسى امام از «هو الذى ایدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است[14].

3. ریشه مشروعیت رای مردم در اسلام و غرب با هم فرق می کند:

مردم‌سالارى غربى یک پایه‌ى فکرى متقن که بشود به آن تکیه کرد، ندارد[15]. دمکراسى غربى - یعنى دمکراسى متکى بر لیبرالیسم - منطقى براى خودش دارد. آن منطق پایه‌ى مشروعیت حکومتها و نظامها را عبارت از رأى اکثریت مى‌داند. مبناى این فکر هم همان اندیشه‌ى لیبرالى است؛ اندیشه‌ى آزادى فردى، که هیچ قیدوبند اخلاقى ندارد، مگر حد و مرز ضرر رساندن به آزادى دیگران. تفکر لیبرالیسم غربى این است: آزادى شخصى و فردى مطلق انسان در همه‌ى زمینه‌ها و در همه‌ى عرصه‌ها که تجلیگاه آن در تشکیل نظام سیاسى کشور هم خواهد شد. چون در جامعه، اقلیت و اکثریتى هستند، چاره‌اى نیست جز این‌که اقلیت از اکثریت پیروى کند. این پایه‌ى دمکراسى غربى است. اگر نظامى این را داشت، این نظام از نظر دمکراسى لیبرالى مشروع است؛ اگر نظامى این را نداشت، نامشروع است. این تئورى دمکراسى لیبرالیسمى است، در حالى که به‌کلى عمل دمکراسیهاى غربى با این تئورى متفاوت است و آنچه امروز در عرصه‌ى عمل در دمکراسیهاى غربى مشاهده مى‌شود، این نیست. [16]

امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتى بعد از قتل عثمان در خانه‌اش ریختند تا ایشان را به صحنه‌ى خلافت بیاورند، حضرت نمى‌آمد و قبول نمى‌کرد - البته دلیلهایى دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایى است - بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها»؛ اگر وظیفه‌ى من با توجه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجل و منجز نمى‌شد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمى‌کردم. یعنى امیرالمؤمنین مى‌گوید من قدرت را به‌خاطر قدرت نمى‌خواهم. ..بنابراین، پایه‌ى مشروعیت حکومت فقط رأى مردم نیست؛ پایه‌ى اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبولیت مردم کارایى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است. اسلام براى رأى مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسى غربى و مردم‌سالارى دینى که ما مطرح مى‌کنیم، همین جاست.[17]

4. قوت های مردم سالاری دینی نسبت به دموکراسی غربی

  • توجه به هدایت مردم. مسأله‌ى هدایت مردم یکى از مسائل بسیار مهمى است که در نظامهاى سیاسى رایج دنیا - بخصوص در نظامهاى غربى - نادیده گرفته شده است. معناى هدایت مردم این است که بر اثر تعلیم و تربیت درست و راهنمایى مردم به سرچشمه‌هاى فضیلت، کارى بشود که خواست مردم در جهت فضایل اخلاقى باشد و هوسهاى فاسد کننده‌اى که گاهى به نام آراء و خواست مردم مطرح مى‌گردد، از افق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه مى‌کنید در بسیارى از دمکراسیهاى غربى، زشت‌ترین انحرافات - انحرافات جنسى و امثال آن - به عنوان این‌که خواست مردم است، صبغه‌ى قانونى پیدا مى‌کند و رسمى مى‌شود و به اشاعه‌ى آن کمک مى‌گردد. این، غیبت عنصر معنوى و هدایت ایمانى را نشان مى‌دهد. [18]در نظام اسلامى - یعنى مردم‌سالارى دینى - مردم انتخاب مى‌کنند، تصمیم مى‌گیرند و سرنوشت اداره‌ى کشور را به وسیله‌ى منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و انتخاب و اراده در سایه‌ى هدایت الهى، هرگز به بیرون جاده‌ى صلاح و فلاح راه نمى‌برد و از صراط مستقیم خارج نمى‌شود. نکته‌ى اصلى در مردم‌سالارى دینى این است[19]
  • همراهی اراده مردم با هدایت الهی. حقیقت مردم‌سالارى دینى این است که یک نظام باید با هدایت الهى و اراده‌ى مردمى اداره شود و پیش برود. اشکال کار نظامهاى دنیا این است که یا هدایت الهى در آنها نیست - مثل به اصطلاح دمکراسیهاى غربى که اراده‌ى مردمى على‌الظاهر هست، اما هدایت الهى را ندارند - یا اگر هدایت الهى را دارند یا ادعا مى‌کنند که دارند، اراده‌ى مردمى در آن نیست؛ یا هیچکدام نیست، جمهورى اسلامى، یعنى آن‌جایى که هدایت الهى و اراده‌ى مردمى توأم با یکدیگر در ساخت نظام تأثیر مى‌گذارند. بر این نظریه، هیچ‌گونه خدشه و اشکالى در بحثهاى دانشگاهى و محافل تحقیقاتى وارد نمى‌شود؛ اما اگر شما بخواهید حقانیت این نظریه را براى مردم دنیا ثابت کنید، در عمل باید ثابت کنید. چالش عمده‌ى نظام جمهورى اسلامى این است.[20]
  • وجود پاسخگویی. همچنین بخش انتخاب مردم، یکى از دو بخش مردم‌سالارى دینى است که البته آن هست. مردم بایستى بخواهند، بشناسند، تصمیم بگیرند و انتخاب کنند تا تکلیف شرعى درباره‌ى آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تکلیفى نخواهند داشت.[21] سر دیگر قضیه‌ى مردم‌سالارى این است که حالا بعد از آن‌که من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدى و حقیقى داریم[22]. مردم‌سالارى فقط این نیست که انسان تبلیغات و جنجال کند و بالاخره عده‌اى را به پاى صندوقها بکشاند و رأیى را از مردم بگیرد، بعد هم خداحافظ؛ هیچ کارى به کار مردم نداشته باشد! بعد از آن‌که این نیمه‌ى اول تحقق پیدا کرد، نوبت نیمه‌ى دوم است؛ نوبت پاسخگویى است.[23]به عبارت دیگری آن روى دیگر مردم سالاری این است که وقتى مسؤولان بر سر کار آمدند، همه‌ى همتشان رفع نیازهاى مردم و کار براى آنهاست.[24]
  • ضوابط برای گزینش حاکمان. اسلام در باب گزینش حاکمان در هر رده‌اى از رده‌ها، چه رده‌هاى بالا - که سیاستهاى کلان، کارهاى بزرگ و اداره‌ى امور کلى کشور در دست آنهاست - چه رده‌هاى متوسط و پایین، معیارها و شرایطى گذارده است و آنچه بر عهده‌ى ماست، این است که این معیارها به‌طور کامل رعایت شود.
  • نفی دعوا بر سر قدرت. در اسلام آنچه ما به عنوان حاکمیت اسلامى شناخته‌ایم و امروز هم بناى کلى این جامعه بر آن قرار دارد، مردم سالارى دینى است که با دمکراسیهاى رایج دنیا در بنیاد اختلاف دارد. ریشه‌ى مشروعیت رأى مردم در دمکراسیهاى رایج دنیا اساسا با مشروعیت رأى مردم در نظام مردم سالارى اسلامى که ما به دنبال آن هستیم و آن را حکومت اسلامى و حاکمیت اسلام به حساب مى‌آوریم، متفاوت است. لذا در روشها، تفاوت بین اینهاست. در دمکراسیهاى رایج جهانى، ضوابطى که ما براى اداره‌ى کشور و براى مدیران آن قائل هستیم، وجود ندارد؛ ممکن است ضوابط دیگرى باشد. در این‌جا قدرت‌طلبى وجود ندارد. این‌طور نیست که دعوا بر سر این باشد که چه کسى بر اسب قدرت سوار شود و بتازد تا بتواند از هر وسیله‌اى براى این‌کار استفاده کند.[25]
  • وامدار نبودن مسولان به هیچ کس. دمکراسى حقیقى، مردم‌سالارى برخاسته‌ى از دین و ایمان است. انگیزه‌ى مردم، برخاسته‌ى از دین، از احساس مسؤولیت و از احساس تکلیف ملى و دینى است؛ لذا وارد میدان مى‌شوند و در میان نامزدهاى مختلف، گزینه‌ى خودشان را انتخاب مى‌کنند. رئیس جمهورى که با چنین آرائى سر کار مى‌آید، وامدار هیچ کس جز خدا و مردم نیست؛[26]
  • همراهی با دین و معنویت. الگویى که نظام اسلامى در خصوص مردم‌سالارى دینى به دنیا ارائه داد و در عرصه‌ى سیاست جهانى مطرح کرد، بدون شک تجربه‌ى موفقى از آب درآمد. آنچه در آن، هم رأى و اراده و شخصیت و خواست مردم در آینده‌سازى جامعه تأثیر دارد، و هم چارچوب این حرکت، ارزشهاى معنوى و الهى است، همان چیزى است که امروز بشریت نیازمند آن است و از نبود آن دارد رنج مى‌برد. ما ملت ایران آمده‌ایم معنویت را به شکل جوهرى، اصولى و ریشه‌یى - نه به شکل سر بار و تعارفى - در الگوى جدید خود گنجانده‌ایم. مردم‌سالارى دینى، این است. ما تجربه‌ى نویى را آوردیم؛ ما دمکراسى را از دین گرفتیم؛ دمکراسى ما با معنویت و دین همراه است؛ لذا شد مردم‌سالارى دینى؛ شد جمهورى اسلامى. [27]
  • سلامت و دوری از خدعه. مردم‌سالارى دینى، مردم‌سالارىِ سالم است؛ بدون کارها و شگردها و خدعه‌هائى که در دنیا معمول است. من متأسفم از این که خیلى از جوانهاى ما از این شگردهائى که در دنیا، در آمریکا، در غرب، در اروپا، در زمینه‌ى انتخابات به کار میبرند، که ظاهر دموکراسى دارد، اما باطن غیر دموکراسى دارد، خبر ندارند. با اینجا که یک نفرى مى‌آید در مواجهه‌ى با مردم، در حرف زدن با مردم، گاهى بدون هیچ سابقه‌ى اجرائى، مردم را جذب میکند؛ موج ایجاد میشود، مردم میروند پاى صندوقهاى رأى، رأى میدهند، انتخاب میکنند، با این درصدهاى بالا؛ این مدل جدیدى است از دموکراسى؛ این پیشرفت سیاسى ما است.[28]

5. غلبه گروه ها و احزاب و حاکمیت سرمایه دو اشکال اصلی به دموکراسی غرب

  • در غرب ادعای مردم سالاری واقعیت ندارد. بعضى کسان لجشان مى‌گیرد از این‌که ما بارها تکرار مى‌کنیم که ادعاى دمکراسى در غرب، ادعاى درستى نیست. خیال مى‌کنند که یک حرف تعصب‌آمیز است؛ در حالى که نه، این حرف، حرف ما نیست؛ تعصب‌آمیز هم نیست؛ ناشى از ناآگاهى هم نیست؛ متکى به نظرات و حرفها و دقتها و مثال‌آوردنهاى برجستگان ادبیات غربى است. آنها خودشان این را مى‌گویند. بله؛ در تبلیغات عمومى، آن‌جایى که با افکار عمومى سر و کار دارند، اعتراف نمى‌کنند. آن‌جا مى‌گویند آراء مردم وجود دارد و هرچه هست، متکى به رأى و خواست مردم است؛ اما واقعیت قضیه این نیست. خودشان هم در سطوح و مراحلى به این معنا اعتراف مى‌کنند؛ در نوشته‌هایشان هم هست و ما هم از این قبیل اعترافها را فراوان دیده‌ایم؛ امروز هم که شما در کشور ایالات متحده‌ى امریکا نمونه‌اش را مى‌بینید؛ این به اصطلاح مردم‌سالارى است! ما آن را نمى‌گوییم.
  • غربیها مى‌گفتند کارها بایستى با نظر مردم انجام بگیرد؛ شعار دمکراسى مى‌دادند؛ اما عملا حزب‌بازیهاى غربى - که نمونه‌هایش را در خیلى از کشورهاى دنیا؛ کشورهاى معروف و بزرگ غرب مشاهده مى‌کنید - نقش مردم را کم‌رنگ کرد. اما مردم ایران نشان دادند که دمکراسى واقعى، «مردم سالارى دینى» است؛ مردم مى‌بینند، مى‌شناسند، تشخیص مى‌دهند، دوست مى‌دارند و رأى مى‌دهند؛ یعنى خود مردم هستند و احزاب، نقش ضعفى دارند؛ نقش حقیقى مال خود مردم است؛ مردم هستند که اراده مى‌کنند و تصمیم مى‌گیرند.[29]
  • دمکراسى حتى در کشورهاى خودشان هم، یک مردم‌سالارى حقیقى نیست؛ جلوه فروشى به وسیله‌ى تبلیغات رنگین و پولهاى بى‌حسابى است که در این راه خرج مى‌کنند؛ لذا آراء مردم گم است. دمکراسى‌یى که پول سرمایه‌داران صهیونیست حرف اول را در آن مى‌زند، چه افتخارى مى‌تواند داشته باشد و چه چیزى را مى‌تواند به مردم دنیا تعلیم دهد؟ لذا من حقیقتاً در مردم‌سالاریهاى دنیا خدشه دارم؛ براى خاطر این‌که انتخابات و گزینشها در دنیا تحت تأثیر عوامل تبلیغاتى‌اى است که یکسره دست سرمایه‌دارهاست. چه کسى است که از تأثیر عوامل ارتباطاتى امروز یکسره غافل باشد؟ مى‌گویند روزنامه‌ها در امریکا یا در انگلیس آزاد است. من سؤال مى‌کنم کدام روزنامه متعلّق به قشرهاى متوسط و پایین مردم است تا آدم از آزادى روزنامه، آزادى آن قشر را کشف کند؟ در حالی که مردم سالاری دینی مثل مردم‌سالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرى ذهنهاى مردم نیست. در مردم سالارى دینى کارهاى رایج دنیا و اسرافها و تبلیغات پر خرج مطلقا نباید انجام بگیرد.[30] امروز در میان کشورهاى اسلامى و در مجموعه‌هایى که ما در آن زندگى مى‌کنیم و با آنها تعامل داریم، کدام کشور است که مثل جمهورى اسلامى، آحاد مردم، قشرهاى گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یک وقت سرمایه‌دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشکیلاتى اعمال نفوذ کنند، از ترس، این کار را مخفیانه مى‌کنند؛ چون بدنام هستند.[31]
  • لذا آنچه امروز در دنیا اسم دمکراسى و مردم‌سالارى را روى آن گذاشته‌اند، همان دیکتاتوریهاى قدیمى است که لباس جدید بر تن کرده است؛ یعنى دیکتاتورى گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بین گروههاست و مردم در این میان هیچکاره‌اند دمکراسیهاى امروز دنیا بر پایه‌ى تبلیغات دروغ و فریبنده و مسحور کردن چشمها و دلهاست. امروز در دنیا هرجا شعار دمکراسى مى‌دهند، شما ببینید براى تبلیغات کاندیداهاى ریاست جمهورى و یا نمایندگان مجلس چه کار مى‌کنند! پول خرج مى‌کنند. [32]
  • بنابراین دموکراسى‌ئى که آمریکائیها ادعا مى‌کنند به مردم کشورهاى اسلامى و عربى خواهند داد به اندازه‌ى گلوله و بمب و موشکشان خسارتبار است. دشمن حتى اگر دانه‌ى خرمائى هم به ما بدهد نمى‌توان مطمئن بود که آن را انباشته از زهرى کشنده نکرده باشد[33]

6. نسبت اسلام با مردم سالاری

  • جمهوریت از اسلامیت جدا نیست و امام(ره) مفهوم باطل عدم سازگاری مردم سالاری با دین سالاری را زائل کرد. از طرف کسانى سعى شده که بین جمهوریت نظام و اسلامیت، رقابتى به وجود بیاورند. یک‌جا بعضى‌ها بگویند روى اسلامیت تکیه شد، جمهوریت تضعیف شد؛ یک عده هم بگویند روى جمهوریت تکیه شد، اسلامیت تضعیف شد. این‌طورى نیست. در کشور ما جمهوریت از اسلامیت جدا نیست[34]. آن‌هائى که این دو را از هم تفکیک مى‌کنند، جمهورى اسلامى را نشناختند[35]. این مردم، مؤمن و عمیقا پایبند به مبانى دینى هستند. در انتخابات، مردم در حقیقت به پایه‌هاى اعتقادى خودشان و به آنچه بر آن پایه‌ها مبتنى است، رأى مى‌دهند. مردم عقاید خود را دوست مى‌دارند و به این عقاید و مبانى پایبند هستند؛ و همین مبانى هم ما را پیش مى‌برد. لذا جمهوریت - یعنى مردم‌سالارى به معناى واقعى کلمه - در این کشور همواره با اعتقاد به اسلام و حرکت در جهت اسلام همراه است و ان‌شاءالله بستر جریان مردم‌سالارى و پیشرفت و رشد این حالت و نهادینه شدن روحیات ناشى از مردم‌سالارى اسلامى روزبه‌روز در کشور گسترش پیدا خواهد کرد.[36]لذا در مورد مردم، مهمترین کارى که امام کرد، این بود که مفهوم مردم‌سالارى را از چیزى که طراحان دمکراسى غربى و عوامل آنها در صحنه‌هاى عملى مى‌خواستند نشان دهند، به‌کلى دور کرد. سعى آنها این بود که این‌طور القاء کنند که مردم‌سالارى با دین سالارى و دیندارى سازگار نیست. امام این مفهوم باطل را زایل کرد و مردم‌سالارى دینى - یعنى همان جمهورى اسلامى - را در دنیا مطرح نمود. او به زبان هم اکتفا نکرد؛ صرفا استدلال فکرى هم نکرد؛ عملا این را نشان داد.[37]
  • اسلام محتوای اصلی حرکت و چهارچوب نظام است. در همه‌ى آنچه که در دنیا به نام دمکراسى و مردم‌سالارى شناخته مى‌شود، چارچوب وجود دارد. در دمکراسیهاى غربى، چارچوب عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایه داران حاکم بر سرنوشت جامعه. در کشورهاى سوسیالیستى سابق - که آنها هم خودشان را کشورهاى دمکراتیک مى‌نامیدند - این چارچوب، حزب حاکم بود[38]. امتیاز نظام اسلامى در این است که این چارچوب، احکام مقدس الهى و قوانین قرآنى و نور هدایت الهى است که بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانى و آنها را هدایت مى‌کند. اسلام همچنان لُب و محتوا و ماده‌ى اصلى حرکت نظام ماست، از این هیچ تخطى‌اى نباید بشود؛ و وجود ندارد و ان‌شاءاللّه‌ بعد از این هم نخواهد داشت. در تنظیم قوانین، در گزینش افراد، معیار ما اسلام است، . شکل کار، قالب کار، روش مدیریت، مردم‌سالارى است؛ یعنى مردمند که وارد صحنه میشوند، به اسلام هم از بن دندان عقیده دارند؛ ولو حالا ممکن است کسى از ظواهر بعضى از آنها حدس نزند که اینها به اسلام و به نظام اسلامى پایبندند؛ اما واقعاً پایبندند، اسلام را دوست میدارند[39]. مردم سالاری از اسلام هم جدا نیست. یعنى این مردم‌سالارى هم باز از خود اسلام سرچشمه گرفته. ملتهاى مسلمان هم اگر میخواهند بدانند جمهورى اسلامى چه میگوید و داعیه‌ى او چیست، بدانند ما داعیه‌مان این است: ما از اسلام صرف نظر نمیکنیم؛ احکام الهى و شریعت الهى را که شریعت اسلامى است، در همه‌ى امور زندگى‌مان واجب‌الاتّباع میدانیم؛ تلاش و سعیمان هم این است که به این برسیم. چهارچوب و قالب ما براى ورود در این میدان هم مردم‌سالارى دینى است. مردم باید بیایند انتخاب کنند. قانونگذار را که بر این اساس قانون خواهد گذاشت، بایستى مردم معین کنند. مجرى را باید مردم معین کنند. همه چیز با انتخاب مردم، با حضور مردم، با عزت مردم و کرامت مردم است. جمهورى اسلامى را انقلاب در مقابل ما گذاشت. ما فهمیدیم دو چیز معتبر است: یکى این‌که باید مردم تصمیم بگیرند و انتخاب کنند و حرکت کنند؛ این جمهورى است. یکى این‌که هدفها و آرمانهاى این انتخاب و این حرکت را اسلام باید براى ما ترسیم کند. مى‌توانست به جاى اسلام چیز دیگرى باشد[40].
  • جمهوریت از دل اسلام بر آمده است. در این کشور و در این نظام، اسلام با جمهوریت همراه است. جمهوریت ما از اسلام گرفته شده و اسلام ما اجازه نمى‌دهد در این کشور مردم‌سالارى نباشد. ما نخواستیم جمهوریت را از کسى یاد بگیریم؛ اسلام این را به ما تعلیم داد و املاء کرد. این ملت، متمسک به اسلام و معتقد به جمهوریت است. در ذهن این ملت و در این نظام، خدا و مردم در طول هم قرار دارند و خداى متعال این توفیق را داده است که مردم این راه را طى کنند. عده‌اى بیایند بگویند اگر ما نباشیم یا اگر فلان‌طور نباشد، اسلام نابود مى‌شود؛ یک عده هم بیایند بگویند اگر ما نباشیم یا اگر فلان‌طور باشد، جمهوریت و مردم‌سالارى از بین مى‌رود؛ نه، این‌طور نیست. این ملت، این نظام، این چارچوب و این قانون اساسى توانسته است هم اسلام را تضمین کند و هم جمهوریت را. [41]
  • مردم سالاری جز در سایه اسلام مردم سالاری محقق نمی شود. در کشور ما اگر قرار شد مردم‌سالارى‌اى وجود داشته باشد و حاکمیت در دست مردم باشد، جز در سایه‌ى اسلام و جمهورى اسلامى این کار ممکن نیست. [42] اگر سایه‌ى اسلام و جمهورى اسلامى در این مملکت بود، به برکت اسلام و نفوذ روحانیت‌ و به برکت چیزهایى که در قانون اساسى وجود دارد، مى‌شود مردم‌سالارى را در اینجا نگه داشت؛ و الّا اگر این عوامل نباشد، همان کسانى که کودتاى 28 مرداد و قبل از آن کودتاى سوم اسفندِ رضا خان را راه انداختند، مى‌آیند و زیر کاسه کوزه‌ى داعیه‌هاى روشن‌فکرى و مردم‌سالارى مى‌زنند و آن‌ها را مى‌برند. اگر خیلى همّت و لطف کنند، زایده‌اى از مردم‌سالاریهاى خودشان را- که متعلّق به کمپانیها و امثال این‌هاست- در اینجا درست خواهند کرد. بیش از این نخواهد بود؛ اگر نگوییم نظامیان و احزابِ خودساخته‌ى آن‌چنانى را بر سرِ کار مى‌آورند.[43]



نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها