يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۴۵۲۳۷۲
زمان انتشار: ۱۰:۴۸     ۱۵ بهمن ۱۳۹۷
زن‌ها شگفت‌انگیزند! بانوان امدادگر کوهستان چهارمحال و بختیاری این جمله را ثابت کردند وقتی با لباس محلی پر پولک‌دوزی و حریر رنگارنگ، پشت فرمان ماشین‌های سنگین راه‌سازی نشستند و برای یک روستا جاده ساختند.
به گزارش پایگاه 598، نعیمه جاویدی: جاده‌سازی کار سختی است و در باور بیشترمان کاری کاملاً مردانه. به‌خصوص اگر این جاده‌ها، مسیرهای پرپیچ‌وخم، صعب‌العبور و برف‌گیر کوهستانی چهارمحال و بختیاری؛ بام ایران و برف‌گیرترین استان کشور باسابقه بارش برف به ارتفاع یک تا دو متر باشد. مناطقی که آمار بارش برف سالانه آن در سازمان هواشناسی و اخبار بارندگی سال‌های گذشته حتی بارش برف به ارتفاع 3 متر هم برایش ثبت‌شده است. گردنه‌های برف‌گیری مانند «چری» و «شاه‌منصوری» در شهرستان «کوهرنگ» و گردنه«گوشنگل» و«بلداج» در شهرستان «بروجن» معمولاً شاهد چنین بارشی هستند. جایی که قد و قواره برف کهنه و نو به زمین نشسته، معمولاً بلندبالاتر از ماشین‌های امداد و برف‌روبی راهداری است.
 

نه! به کالامندی؛ آری! به اقتدار

هرسال ساکنان روستاهای «صالح کوتاه»، «خویه»،«سرآقاسید»، «چین»، «دره توت»، «زرک»، «لاوه»، «ای‌ناز»، «سوه» و «بی‌آبه» در دهستان «موگویی» به دلیل حجم بارش برف و نامناسب بودن مسیرهای ارتباطی با مرکز شهرستان، در محاصره قلعه‌ای از برف می‌مانند. جاده‌سازی در چنین جایی ضرورتی است که فقط مردان انجامش می‌دهند. نه! بهتر است جمله را اصلاح کنیم؛ انجامش می‌دادند تا زمستان گذشته که چند بانوی امدادگر به پیشنهاد و حمایت هلال‌احمر شهرکرد پا به این عرصه مردانه گذاشتند و زیرسازی 5 کیلومتر از «جاده گل‌سرخ» روستایی نزدیک به گردنه شاه منصوری را زیرسازی کردند. 20 روز تمام از ساعت 7 صبح تا 7 شب، کار این گروه بانوان راه‌ساز ادامه داشت تا توانایی‌هایشان را به کار بگیرند و ثابت کنند، حضور بانوان در این پروژه نمایشی نیست. البته این نخستین باری نبود که با مقاومت و تعجب دیگران روبه‌رو می‌شدند.

پیش‌ازاین هم، زمانی که رانندگی آمبولانس، گریدر، تراکتور، لیفتراک، خلبانی بالگرد، عملیات راپیل و فرود از بالگرد، امدادگری جاده، آوار و کوهستان را تجربه می‌کردند، تعجب دیگران انگیزه و اراده‌شان را بیشتر کرد برای گام برداشتن در مسیر «زن‌ها هم می‌توانند». این روزها که رسانه‌های غربی، آزادی بانوان ایرانی را ازدست‌رفته، ترسیم می‌کنند راه‌سازی چنین شیرزنانی که دور از سبک زندگی مانکنی، عروسکی و کالامندانه غربی، هویت و اقتدار بانوی ایرانی را نشان دادند، در نوع خود جالب است.

ما خودِ شماییم؛ تعجب نکنید!

برف هنوز گوشه و کنار جاده گلی و پرپیچ‌وخم روستا نشسته بود و سوز سرمایی که از سمت کوه می‌آمد، هوهوی سرما را کش‌دار می‌کرد که «مهوش اسدی»،‌ «مینا هادی مقدم» و «نیره صنعلی» و 3 بانوی امدادگرِ دیگر به پیشنهاد هلال‌احمر چهارمحال و بختیاری به روستا رسیدند. طولی نکشید برای ساخت جاده گل‌سرخ دست‌به‌کار شدند.

اسدی که پشت فرمان گریدر نشست و هادی‌مقدم که خواست خاک‌برداری را آغاز کند، یکی‌یکی سرهایی بود که چهارچوب درهای چوبی و آهنی روستا به بیرون سرک می‌کشید و چشم روستاییان که ازآنچه می‌دیدند، گرد از حیرت بود و دهان‌هایی که از تعجب بازمانده بود. «یعنی قرار است این خانم‌ها جاده ده ما را بسازند؟» پچ‌پچ و سؤال خیلی از اهالی روستایی شده بود که سال‌ها چشم براه بودند تا جاده آبادی‌شان صاف و هموار شود. به‌جای گل و سنگ، پایشان را روی آسفالت صاف و سیاه بگذرانند. بانوان امدادگر سراغ چند زن سالمند روستا رفتند تا کارها با خوش‌وبش و احترام به ساکنان ده، بهتر پیش برود، موفق هم شدند.

چای آتشی و نیروی کمکی

کار از سلام و علیک ساده و محبت از زبان گذشت و رسید به همدلی. از فردای آن روز، کار پیرزن‌های روستا این شد که آتش چای صحرایی را گَر بیندازند. هل، زنجبیل و میخک را از طاقچه آشپزخانه ساده روستایی‌شان،‌ مهمان قوری چای کنند برای پذیرایی چاشت و عصرانه زنان راه‌ساز. دختران و بانوان جوان روستا هم لباس‌های پرچین محلی‌شان را به درخواست بانوان امدادگرِ راه‌ساز به آن‌ها امانت دادند تا بپوشند. هادی‌مقدم می‌گوید: ‌«بیشتر بانوان ایران، خصوصاً شیرزنان عشایر در اراده و تحمل سختی و اقتدار کم از مردان ندارند.

لباس‌ها را پوشیدیم تا بگوییم ما از نسل همین بانوان توانمند هستیم و تا بوده همین بوده و خواهد بود؛ بانوی ایرانی مقتدر، اصیل و قدرتمند است. بنابراین حضور ما و  راه‌سازی‌مان تعجب ندارد. کم‌کم چند بانوی روستا هم برای تکمیل نقشه جاده‌سازی و کمک به ما پیوستند.»



از هم فال بود و تمافال، تماشا و حسرت...

شایی می‌گوید که به بهترین  خاطره زندگی‌اش، تبدیل‌شده است. «مهوش اسدی» از امدادگران فعال شهرکرد، متولد سال 1340 و اصالتاً اهل اردستان اصفهان است اما پس از ازدواج در شهرکرد زندگی می‌کند: «مثل هر زن ایرانی عاشق کارهای هنری هستم. به ورزش مشتاقم و مصمم. خانه‌داری را زجر نمی‌دانم و حتی با عشق و علاقه تمام این روزها در خانه می‌مانم و نوه‌داری می‌کنم. علاقه‌ام به کوهنوردی من را به امدادگری کوهستان علاقه‌مند کرد. در باشگاه کوهنوردی، صخره و سنگ‌نوردی به دیگران یاد دادم و تورهای کوه‌پیمایی‌مان هم سر جای خودش هست.   

در مانورهای مختلف امداد و نجات شرکت کرده‌ام. اولین باری که قرار شد از ارتفاع 60 متری با طناب از بالگرد پایین بیاییم، مربی‌مان که اتفاقاً آقا بود، توانایی ما را تأیید کرد، وگرنه خیلی‌ها مخالف بودند. روزی که قرار شد به‌عنوان امدادگر جاده در ایام نوروز پشت فرمان آمبولانس بنشینم هم جلب موافقت دیگران ساده نبود بااین‌حال ادامه دادیم. همین اراده باعث شد، مسئولان هم برای انجام این کار؛ زیرسازی جاده گل‌سرخ روی ما حساب کنند. کار مهیّج، متفاوت و البته سختی به نظر می‌رسید.

اما مهم‌تر از همه‌وقتی به این فکر می‌کردیم بعدازآن، دسترسی مردم ده به شهر چقدر راحت‌تر می‌شود یک‌نفس به کارمان ادامه می‌دادیم. این جاده واقعاً شرایط خوبی نداشت. برای همین مردم روستا برای آمدن به شهرستان یا مرکز شهر واقعاً مشکل داشتند و اگر فوریت و ضرورت نبود به‌احتمال بسیار قوی، قیدش را می‌زدند.» خانواده‌ای همراه و مشوق دارد:‌«خانواده‌ام و اقوام وقتی عکس ما را دیدند، فقط تشویق می‌کردند.

شرکت در این کار برای من فال بود و هم تماشا. فقط حسرت می‌خورم چرا به همان یک برنامه محدود شد و ادامه پیدا نکرد. ما برای هموار کردن جاده روستاهای کوهستانی دیگر هم پای‌کاریم اگر صلاح بدانند.»

عملیات نجات در «شیخ شبان»

آن‌هایی که زمستان از جاده‌های برف‌گیر چهارمحال بختیاری گذشته‌اند، خوب می‌دانند گیرکردن در جاده برفی و کوهستان خصوصاً هنگام تاریکی هوا و یخبندان یعنی چه؟ البته این قاعده فقط شامل راکبان وسایل نقلیه نیست. آن‌هایی که زمستان به هر دلیلی شوق کوهنوردی به سرشان می‌زند، بیشتر درخطرند. اینجاست که امداد کوهستانی معنا می‌گیرد و حکم فرشته نجاتی می‌شود که منتظرش بودند. اسدی می‌گوید: «تجربه صعود به «دنا»، «زرد کوه»، «شاه شهیدان»، «شیرکوه»، «جهان‌بین»، «دماوند» و کوه تپه‌های بسیاری را دارم. یک‌بار به جهان‌بین رفته بودم که متوجه سرمازدگی پای یک خانم شدم. پتو مسافرتی را دور پایش پیچیدم.

کمی نوشیدنی گرم به او دادم و خوشبختانه مشکل رفع شد.» از شبی می‌گوید که خبر دادند یک خانواده در جاده «شیخ شبان» گیر افتاده‌اند و به‌یادماندنی‌ترین تشکری که آن شب رقم خورد: «یک خواهر و برادر بودند که راه را گم‌کرده بودند. وقتی به آن‌ها رسیدیم از شدت سرما دندان‌هایشان بهم می‌خورد با همان حال به من گفتند: «خدا خیرت بدهد!» خیلی بامزه بود صدای بهم خوردن دندان‌هایشان به‌قدری زیاد بود که به‌زحمت می‌شد، تشکرشان را شنید.»



مسافر نوروزی زنده ماند

بهار و تابستان، چهارمحال و بختیاری، طبیعت زیبایی دارد. گردنه‌های مسحورکننده و پر مه، رودهای پرآب و زلال، بیشه‌های کوچک و بزرگ محلی و خلاصه، جاذبه‌های بکری که پای گردشگران و مسافران نوروزی را به جاده‌های فرعی و پرپیچ‌وخم باز می‌کند. رانندگی عجولانه و ناآشنا به پیچ‌وخم جاده‌ها، معمولاً به تصادف‌هایی ختم می‌شود که حضور اسدی و بانوان امدادگر راه‌ساز، آنجا در هیبت و لباس خدمت امداد نوروزی ظاهر می‌شوند. اسدی می‌گوید: «در یکی از این تصادف‌ها متأسفانه چندسرنشین فوت کردند. تا به محل حادثه رسیدیم تریاژبندی؛ اولویت‌بندی و اول به یک مصدوم رسیدگی کردیم که ته نفس کم‌جانی داشت. C.P.R شد و شکرخدا زنده ماند. اگر متوجه نمی‌شدیم، احتمال مرگش خیلی زیاد بود. امدادگری برایم نعمت است.»



این فیلم به درد گینس نمی‌خورد!

عاشق ورزش کردن است و ماجراجویی. از همسرش این‌طور می‌گوید:‌«اگر من امروز جاده ساختم و امدادگر کوهستانم، همه را مدیون همسرم نجیبی هستم که مثل کوه پشت‌وپناه و حامی‌ام بود.» از رفاقت خوش برکت و دیرینه با مهوش اسدی می‌گوید: ‌»دوست خوب همیشه آدم را جلو می‌برد و به خوبی‌ها دعوت می‌کند. سال‌هاست دوست هستیم.

از زمان مسابقات دومیدانی و آمادگی جسمانی تا حالا.» از امدادگری جاده می‌گوید:«بعضی از مردم این‌طور وقت‌ها تلفن همراه به دست، مشغول فیلم گرفتن می‌شوند. غافل از اینکه، این صحنه تصادف قرار نیست در گینس ثبت شود و این فیلم به درد کسی بخورد یا دردی را درمان کند. من معمولاً خوش‌برخورد هستم مگر پای امداد و نجات جان کسی در میان باشد. خیلی جدی برخورد می‌کنم تا زودتر و بهتر بتوانم به مصدومان کمک کنم.»

اخبار جاده‌مادران تولدهای برفی

های معمولاً با چاشنی تولد یک نوزاد یا نجات جان مادری باردار همراه است. هادی‌مقدم وقتی این جمله‌ها را می‌شنود، لبخندزنان می‌گوید: «حق با شماست، معمولاً چنین اخباری را می‌شنویم.» او درباره دلیل این اتفاق می‌گوید: «این اخبار اگر دقت کرده باشید، قبلاً بیشتر بود. چون حجم بارندگی‌ها بیش از حالا بود. جاده‌های اصلی از برف، قفل و بسته می‌شد چه برسد به جاده‌های روستایی. حالا متأسفانه چند سال است در چهارمحال و بختیاری هم برف کمتر از قبل می‌بارد. اما اینکه چرا چنین اتفاقی می‌افتد شاید به این دلیل است که جاده روستاها مناسب نیست.

مخصوصاً در مناطق کوهستانی و صعب‌العبور امکان دسترسی راحت به شهر یا مرکز استان فراهم نیست. زنان روستایی بسیار نجیب و بساز هستند، سعی می‌کنند کمترین زحمت را به خانواده بدهند. مدام مراجعه به شهر را عقب می‌اندازند تا زمانی که درد بر آن‌ها غلبه می‌کند و قرار است نوزاد به دنیا بیاید.» این بانوی امدادگر کوهستان از تجربیاتی که در این زمینه دارد ، می‌گوید: «اول مادر را گرم نگه می‌داریم تا علائم کاذب که براثر ترس یا سرمازدگی ایجادشده از بین برود.

با امداد روانشناسی و صحبت با مادر باردار، شرایط او را پایدار می‌کنیم تا به بیمارستان و مراکز درمانی برسد اما یکی از آشنایانمان را که در یک روستا بود آوردیم شهرکرد، درد شدیدی داشت و به بیمارستان منتقل شد. کادر درمانی بیمارستان پرمشغله بودند. بر اساس آموزش‌های امدادگری متوجه شدم، نوزاد در حال به دنیا آمدن است. اگر دیر متوجه می‌شدم احتمال آسیب به مادر و فرزند بود. این‌ها را نگفتم از خودم تعریف کنم. فقط خواستم بگویم، امدادگری ما را هوشیار کرده است.»



امداد از جنسی دیگر

فریبا هادی‌مقدم از امدادگری در کوهستان، جاده‌سازی و نجات جان مصدومان، گفتنی بسیار دارد اما درباره امداد از جنسی دیگر، می‌گوید: «امدادگری در چنین مناطقی، معمولاً دست‌وپایت را به کار خیر هم باز می‌کند.

نمی‌توانی به یک منطقه محروم بروی و چشم ببندی روی خواسته‌ها و نیازهایی که می‌بینی.» کوچ می‌کند به سال‌های کودکی از زمستان سرد چهارمحال و بختیاری به تابستان گرم خوزستان و می‌گوید: «هوا گرم بود و تابستان بسیاری از خانه‌ها کولر نداشت، ماجرا به بیش از چهل سال قبل برمی‌گردد به خوزستان. پدرم یک پیرزن نابینا و دختر معلول ذهنی‌اش را سراغ داشت.

هرروز یک‌کاسه پر از یخ به من می‌داد برایش ببرم مادرم هم غذا. چهره پیرزن و حالت‌های دخترش من را می‌ترساند. با ترس‌ولرز می‌رفتم. گاهی یخ و غذا را تحویل داده، نداده تمام راه را می‌دویدم.» از آن ترس نمک‌گیر کننده می‌گوید: «بعدها آن ترس جایش را به حسی شیرین داد که نه‌فقط خودم، به شکرانه خدا فرزندانم را هم نمک‌گیر خودش کرده است. عید یک سال دیدم پسرم کفش نویش را نمی‌پوشد. بالاخره گفت که کفش‌های عیدش، همشاگردی‌اش را نونوار و خوشحال کرده است.

دخترم ایران نیست اما ازآنجا برای کودکان بی‌سرپرست کمک می‌کند. باور دارد ایرانی، باید هوای ایرانی را داشته باشد.» مناطق محروم در 45 کیلومتری شهرکرد، کرمانشاه، شهرهای دیگر برایش فرقی نمی‌کند، سعی می‌کند زندگی را برای خانواده‌های محروم شیرین کند. گاهی با کمک مالی، گاه جمع‌آوری ظروف و لوازم زندگی یا لباس و موادغذایی، می‌گوید: «در همین حد هم که گفتم فقط برای یادآوری وظایف انسانی و نوع‌دوستانه به خودم بود وگرنه حتماً مردم پیش‌قدم‌تر از ما هستند.»



بیا تو هم ورزش کن!

شوق ورزش را از کودکی چشیده است. به تورم این روزها اشاره می‌کند. تورم‌هایی که ناشی از تحریم‌ها یا مسائل اقتصادی داخلی و می‌گوید: «اینکه دلیل این وضعیت اقتصادی چیست و چه باید کرد بر عهده مسئولان است امسال اما وظیفه ما هم سنگین‌تر است. مسئولان و رسانه‌ها در مدح ورزش صحبت می‌کنند، قطعاً عده‌ای هم مایل‌اند اما شهریه مراکز ورزشی بالاست. من خودم عده‌ای از خانم‌های علاقه‌مند را می‌برم پارک، برای رفع مشکلاتی مانند گردن درد، کمر یا پادرد، ورزش مناسب را آموزش می‌دهم.» هوای بچه‌ها را بیشتر دارد: «لوازم بازی و ورزش را در پارک یا سالن ورزشی قرار می‌دهم و از کودکان 4 تا 12 ساله دعوت می‌کنم، بیایند و استفاده کنند. مسابقه دو، والیبال، طناب‌کشی پرطرفدار است.»



دورهمی بی‌غیبت، پر از شادی

تقویت روح و تمدد اعصاب بانوان به‌ویژه بانوان خانه‌دار هم از شیوه‌های مخصوص به خود هادی‌مقدم برای نوعی دیگر از امدادگری است که نامش را «ساعت خنده و آرامش» گذاشته. هفته‌ای یک‌بار جمعی از بانوان را به رستوران یا کافه دعوت می‌کند تا دورهم چای بنوشند. گل بگویند و گل بشنوند با کمترین هزینه: «اگر یک زن بانشاط باشد و آرام، آرامش یک خانواده تأمین است. دورهمی‌هایمان را در خانه‌ها قرار ندادم چون خانم‌ها حرفی نمی‌زنند اما خانه‌ها چرا! چشم‌وهم‌چشمی خودش عامل مهمی برای افسردگی و مقایسه منفی زندگی است.

با مسئول چند کافه و رستوران که در کانون کوهنوردی ما هستند، صحبت کرده‌ام تا بدون دریافت هزینه و بی‌سفارش، فلاکس چای در دست با یک شکلات یا بیسکوییت ساده دورهم شادیم. قانونی سفت‌وسخت هم داریم؛ غیبت کردن، بدگویی و عیب‌جویی ممنوع!» روزهایش از همدمی و مصاحبت با گل‌ها و پرنده‌ای که در خانه می‌گذرد، لطیف و آرام است. از صفای مردم روستایی می‌گوید که جاده گل‌سرخ را برایشان زیرسازی کردند: «رفتم جلو و به چند خانمی که تعجب کرده بودند برای چه به روستایشان رفته‌ایم، سلام کردم و گفتم، آمده‌ایم شمارا ببینیم، ایرادی دارد؟ لباس محلی‌شان را پوشیدیم تا با خانم‌های روستا همرنگ شویم.

کار کردن برای مردم بی‌غل‌وغش و غش آنجا آن‌قدر شیرین بود که ماشین‌های سنگین راه‌سازی که هیچ! اگر لازم بود با دست هم کار و جاده‌شان را هموارتر می‌کردم.»
 

2 روز مرخصی لطفاً!

مصاحبه ما تلفنی است. کاش چهارمحال و بختیاری نزدیک‌تر بود تا می‌شد، دقت و چهره بانوان امدادگر و جاده‌ساز را از نزدیک دید. «نیره صنعلی» با مهربانی می‌گوید: «ایرادی ندارد، من راهنمایی‌تان می‌کنم. لباس محلی من در آن عکس‌ها صورتی بود. خانم مقدم، آبی و خانم اسدی سبزآبی اگر اشتباه نکنم.» درباره توفیق حضورش در هموارسازی و زیرسازی جاده گل‌سرخ می‌گوید: «من شاغلم.

کمتر فرصت دارم به‌طور مفصل با وقتی آزاد در برنامه شرکت کنم. به‌اندازه خانم‌ها اسدی و هادی‌مقدم فعال نیستم اما همین‌که خانم اسدی تماس گرفت و گفت قرار است جاده‌ای با مردمان روستا سازگارتر و هموارتر شود، گفتم به چشم! من باجان و دل آمدم. کار سخت بود حتی برای یک مرد اما زنانه با تمام توان پای‌کار ایستادیم.» از تشویق‌های اقوام و خویشان می‌گوید: «وقتی عکس‌ها منتشر شد، هرکسی ما را می‌دید، احسنت، خدا قوت و مرحبا می‌گفت.

شادیِ دخترم اما خیلی برایم ارزش داشت. چقدر خوشحال شده بود وقتی دوستانش صدایش می‌کردند و می‌گفتند: مادرت را پشت فرمان ماشین سنگین دیده‌ایم. یکی از اقواممان هم با لحن جالبی گفت: «همچین دل‌وجرئتی داشتی و ما بی‌خبر بودیم؟!» دوست دارد جاده‌ها رفیق مردم روستاهای دورافتاده باشند و کمتر با گل و شل، لغزندگی و ناهمواری، چهره ترش و رفت‌وآمد را برای ساکنان روستا به شهر سخت کنند: «شهر خشک و شکننده است.

صفای روستایی‌هایی که به شهر می‌آیند را لازم دارد تا حال و هوای بهتری داشته باشد. خداخدا می‌کنم اداره 2 روز مرخصی به من بدهد تا بروم و جاده روبه‌راه شده گل‌سرخ را ببینم. دلم برای خانم‌هایی که چای برایمان می‌آوردند، تنگ‌شده است.

کاش نوبت بعد، روستای صعب‌العبور دیگری را صاحب جاده‌ای هموار کنیم.» درست می‌گوید چه عیبی دارد، جاده‌ها کمی هم زنانه باشد، بانوانی مثل آن‌ها دوباره طعم شیرین جاده‌سازی در روستا را بچشند.

منبع: مهر
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها