کد خبر: ۴۵۲۵۱۷
زمان انتشار: ۱۱:۵۴     ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
مهناز افشار نمی‌تواند از پس نقشی که در قسم ایفا می‌کند برآید. هیچ ویژگی فیزیکی و لحنی در اکت مهناز افشار برای اداره صحنه‌ها وجود ندارد. صدای لرزان او در اغلب صحنه‌ها، موجب می‌شود حس صحنه از بین برود.
به گزارش سرویس نقد رسانه پایگاه 598، سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ۹ بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سال‌های گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه را بر فیلم‌های در حال اکران منتشر خواهد کرد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلم‌های اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود. انتشار نقدهای فنی از منتقدانی با دیدگاههای متفاوت به مخاطبان کمک خواهد کرد تا داوری جامع‌تری نسبت به تازه‌ترین آثار فیلمسازان ایرانی داشته باشند. لازم به تذکر و تأکید است، انتشار این نقدها لزوماً در تمام جزئیات آن، بازتاب‌دهنده نظر مشرق نیست.

*************

محسن تنابنده نمی‌تواند در عرصه کارگردانی موفق باشد. فیلم گینس (نخستین فیلم سینمایی‌اش) این مسئله را اثبات کرد و فیلم قسم روی آن صحه گذاشت. تنابنده همچنان در سریال پایتخت جامانده است و از این گره بزرگ در خلق روایتگری رها نخواهد شد.

تنابنده روایتگری در سینما را به سان یک سفر می‌بیند. تم و ساختار سریال پایتخت بر اساس سفر و جابجایی شکل می‌گیرد و تنش‌های شخصی، فردی و گروهی است که درام سریال پایتخت را می‌سازد. این الگو در فیلم گینس هم استفاده شد، اما چون شخصیت‌پردازی محکمی و دقیقی نداشت، فیلم به یک اثر شکست خورده تبدیل شد.
تنابنده از این ساختار در روایت‌گری رها نمی‌شود. یعنی برای او موقعیت نمایشی چه در مدیوم سینما و چه در مدیوم تلویزیون تنها در سفر شکل می‌گیرد. سینماگران ایرانی هم نشان داده‌اند که نقشه راه متنوعی برای خلق درام ندارند، وقتی یک دگمه پیدا می‌کنند، سال‌ها با آن کت می‌دوزند.



تلقی نمایشی و محدود تنابنده هم به مسئله سفر شخصیت‌ها خلاصه می‌شود. این وضعیت دراماتیک، الگویی است که عباس کیارستمی با فیلم «زندگی و دیگر هیچ» در سینمای ایران بنا نهاد و اغلب فیلم‌های سینمایی ایران با فرمول سفر با خودرو و روی دادن اتفاقات دراماتیک در آ ن شکل می‌گیرد.

این الگوی شناسی را می‌توان به توالی و تکرار ساختارها در سینمای ایران ارجاع داد. سال گذشته کامبوزیا پرتوی سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم کامیون کسب کرد. روایتی از یک راننده کامیون که یک زن اهل کردستان را همراه وسایلش به تهران می‌آورد و اتفاقات ویژه‌ای در طول سفر، برای این دو رخ می‌دهد. در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر هم بازهم سیمرغ بلورین به کامبوزیا پرتوی برای فیلمنامه فیلم فِراری علیرضا داوودنژاد تعلق گرفت. فیلمی درباره سفر شهری یک راننده است، با دختری که از شمال فرار کرده و می‌خواهد صاحب یک فِراری را ملاقات کند. آن فیلم هم تمام رویدادهایش در خودرو می‌گذشت.

امسال هم رضا میرکریمی فیلم قصر شیرین را بر اساس این الگو ساخته است، منتها مسئله "قیمومت، حضانت و سرپرستی فرزند " که تم داستانی تازه سینمای ایران است را با قالب " الگوی روایی سفر با یک خودرو" ترکیب کرده است.

متأسفانه ساختارهای روایتگری در سینمای ایران بشدت شبیه یکدیگر هستند. محسن تنابنده نیز الگویی روایی معروف کامبوزیا پرتوی را با تم "تکرار شوند" قصاص ترکیب کرده است تا به فیلمنامه تازه‌ای به نام قسم دست پیدا کند. در فیلمنامه «قسم»، الگوی روایی سفر با یک خودرو" با تم قصاص (از مضامین تکرار شونده در سینمای ایران) ترکیب شده و هیچ خلاقیتی در متن فیلمنامه دیده نمی‌شود.

روایت فیلم «قسم» درباره دو خواهر با نام راضیه و مرضیه (مهناز افشار) است که تصور می‌کنند خواهرشان رضوانه بدست شوهرش، بهمن (مهران احمدی) به قتل رسیده است. مرضیه اهالی فامیل را با اتوبوس جمع می‌کند که به مشهد بروند تا در دادگاه علیه بهمن قسم بخورند تا راضیه و مرضیه، شوهر خواهرشان را به جرم قتل قصاص کنند.

طبیعی است وقتی یک اتوبوس بازیگر را با یک مجادله طولانی درباره قتل یک زن، در مقابل یکدیگر قرار می‌دهیم، آنقدر حجم دیالوگ‌های افزایش پیدا می‌کند، که به صورت طبیعی از حجم قصه کاسته می‌شود. بنای روایت هم مجادله، کشمکش و دیالوگ‌های فراوانی است که از دهانه یک مسلسل شلیک می‌شوند. کافیست صدای یکی از تیرها شنیده نشود. در این صورت کل درام برای مخاطب گنگ و بی معنی می‌شود. قصه فیلم به قدری شلوغ است که تماشاگر باید حوصله کافی داشته باشد که از میان کلی بحث و جدل میان اعضا خانواده مقتوله، در یک اتوبوس با میزانسن‌های تکرار شونده، گذشته، حال و آینده یک رویداد را کشف کند و گره فیلم در حین سفر و در همین اتوبوس حل می‌شود.

وقتی با این حجم وسیع از دیالوگ مواجه هستیم و شخصیت‌های تک بعدی تیپیکال، در جدل‌ها و کشمکش‌های گاهاً پوچ شرکت می‌کنند، تماشاگر هیچ ارزیابی عمیقی از شخصیت‌ها پیدا نمی‌کند، در نتیجه، در فرآیند گره‌گشایی، اعتبار نمایشی‌ کاملاً سطحی می‌شود. در واقع برای قاتل معرفی کردن خسرو، این شخصیت باید حضور چهارچوب مندی در فرآیند قصه داشته باشد. به همین امر گره گشایی در فیلم اعتباری نخواهد داشت. در پایان درخواهیم یافت، قاتل واقعی خسرو همسر راضیه است، حتی با استدلال شهادت دروغ نجمه در پایان، با ابهام و گنگی عمیق و فراگیر، فیلم به پایان می‌رسد.



بازی بسیار ضعیف مهناز افشار
یکی از مشکلات اساسی فیلم، انتخاب مهناز افشار به عنوان شخصیت مرکزی است. مهناز افشار در این فیلم، شخصیتی را ایفا می‌کند که باید نقطه مرکزی درام باشد. افشار هیچگاه چنین قدرتی را در بازیگری ندارد و در کارنامه‌اش چنین نقش سنگین و چند وجهی را تجربه نکرده است. افشار بازیگری تک وجهی و تک ساحتی است. حتی در نقش‌های معمولی که ایفا می‌کند، در نقاط عطف دراماتیک فیلم نمی‌تواند اثر گذار باشد. حال آنکه مرضیه شخصیت اصلی فیلم است که بسیاری از مردان فامیل را برای شهادت دروغ اغنا کرده است. این پرسوناژ باید اراده مردانه‌ای برای اداره سکانس‌های پیاپی فیلم داشته باشد. او با استفاده از دیالوگ، باید اداره کننده مجموعه جدل‌ها و کشمشکش‌های فیلم و پیوند دهنده لحظات باشد. اما نمی‌تواند از عهده ایفای این نقش برآید، چون صدای محکمی ندارد، صورت محکمی در مواجه با جهان مردانه همراهانش ندارد. هیچ ویژگی فیزیکی و لحنی در اکت مهناز افشار برای اداره صحنه‌ها نیست، و صدای لرزان او در اغلب لحظات، موجب می‌شود، حس صحنه‌ها از بین برود.
به هر حال هر بازیگر زنی یک ویژگی خاصی برای بازیگری در اعماق وجودش دارد. افشار مثلاً در فیلم جیرانی - آشفتگی - نقش زن اغواگر را بازی کرده است که اغواگری را با رنگ کردن اغراق آمیز مو، آرایش بسیار غلیظ صورت درک می‌کند که کارکردی وارونه در فیلم دارد. مهناز افشار به اشتباه وارد بازی بزرگان سینمای ایران شده است. او نه اغواگر است، نه طناز. مثلاً در دارکوب نقش او اندازه است؛ در نقش یک مادر تصنعی که جیغ و فریادهایش صحنه را شلوغ می‌کند.

سایر نقش‌هایی که او ایفا کرده در همین اندازه کافی است. مثلاً اگر گلچهره سجادیه جوان را در دهه شصت و هفتاد در نظر بگیری، به شدت مناسب این نقش بود. متأسفانه تنابنده در کنار افشار شخصیت زن دیگری را طراحی نکرده تا هر زمان افشار از عهده نمایش اقتدار و تسلط خود بر سایر همراهان برنیامد، بازیگر دیگر را وارد صحنه کند تا بار افشار را به دوش بکشد و بازیگر نقش خواهر، در این فیلم جز چند دقیقه کارکرد دیگری ندارد.

مهناز افشار و الناز شاکر دوست با چند سال اختلاف وارد سینما شدند. اما در این جشنواره مهناز افشار هیچ نقش دندانگیری را ایفا نکرده است، اما «الناز شاکر دوست» که آثارش کمتر نسبتی با جشنواره فیلم فجر داشته‌اند، با ایفای یک شاه نقش، قلب جشنواره را تسخیر کرده است.

با این حال فیلم قسم، اثر پراکنده‌ای است. همانطور که توضیح داده شد، ساختاری کلاژگونه در روایت دارد. الگوی سفر با خودرو و قصاص، که در سینمای ایران دائماً تکرار می‌شوند، طعمی کهنگی فیلم را تشدید می‌کند. اگر خیلی خوشبین باشیم، قسم در حد و اندازه یک فیلم تلویزیونی است.

منبع: مشرق

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها