أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۴۵۵۷۳۷
زمان انتشار: ۰۰:۲۴     ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸
همسر شهید رضایی‌نژاد (شهید هسته ای) در اینستاگرام درباره علاقه آرمیتا به کتاب نوشت:

به دنیا که آمد تا سه ماهگیش میرفتم سر کار. کارم ساعتی بود، مدیر داخلی فصلنامه مطالعات ملی بودم که اتفاقاً خیلی کارم و محیط و همکاران را دوست داشتم. ولی بعد از سه با وجود اینکه محل کارم خیلی همراهی میکردند و بیشتر کارهایم را از خانه انجام میدادم به این نتیجه رسیدم که فرزندم مهمتر است و استعفا دادم.

تمام هم و غمم شد بزرگ کردن آرمیتا و تربیتش. شش ماهه که شد شروع کردم به خواندن کتاب متناسب با سن برایش. دیگر هر هفته پاتوق من و داریوش و ارمیتا شده بود زیرزمین کانون پرورش فکری خیابان حجاب. هر هفته پنج شنبه بعد از اتمام طرح زوج و فرد راهی میشدیم. بیشتر کتاب میخریدم و اسباب بازی فکری ولی بیشتر کتاب. دیگر خبره شده بودم در حوزه کتاب کودک. کدام انتشارات، کدام نویسنده ها، کدام شاعران کودک شعرهای قوی تری دارن، کدام انتشارات ترجمه های شان بهتر است و...

بدون استثنا کتابهایی را میخریدم که برای خودم هم لذت بخش باشد خواندن شان. کتابی که خودم دوست نداشتم نمیخریدم. کتاب که میخواندم انگار تئاتر اجرا کنم، صدایم را بلند و کوتاه، ریز و بم و … میکردم. جای شخصیت زن زنانه و جای شخصیت مرد مردانه، جای کودک کودکانه و جای مرغ صدای مرغ جای خروس صدای خروس، … صحبت میکردم. کل زندگیم شده بود کتاب خواندن برای آرمیتا و بازی کردن با او. موقع آشپزی با خیال راحت اسباب بازی های فکری را دور و برش پخش میکردم. او کار خودش را میکرد من کار خودم را....

دیگر فهمیده بودم آرمیتا تنها چیزی که آرامش میکند کتاب است. یکبار که میخواستم موهایش را کوتاه کنم چند تا کتاب بردم آرایشگاه. تا پایان کار ارایشگر از جایش تکان نخورد چون من نشسته بودم کنارش و فقط کتاب میخواندم. او هم آرام گوش میداد.

یک سالگی به خاطر کتاب خواندن زیاد من برایش کامل صحبت میکرد. هرچه بیشتر کتاب میخواندم دایره لغاتش بیشتر میشد. تازه فهمیده بودم همه کتابها را حفظ شده و وقتی من نمیتوانم برایش بخوانم خودش شروع میکرد به خواندن کتابهایی که حفظ شده بود.

از وقتی با سواد شد دیگر من برایش کتاب نخواندم. در این شش سال یک بار از او املا نگرفتم، نیازی نبود کتاب خواندن خودش باعث شده بود اشتباه املایی نداشته باشد. اطلاعات زیادی از کتاب ها میگیرد و همیشه ارجاع میدهد به فلان کتاب و بهمان کتاب.

امروز شیوه جدیدی را شروع کردم. برخی کتاب ها را به سلیقه من برخی کتاب ها را به سلیقه خودش خریدیم. برای کتابهای سلیقه من جایزه گذاشتم که درصورتی که بتواند خلاصه گویایی از ان ها ارائه دهد ترجیحاً مکتوب جایزه دریافت میکند (ترجیحاً کتاب شایدم عروسک جدیدی که به آن گیر داده)


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها