أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۴۵۶۸۲۴
زمان انتشار: ۱۱:۵۶     ۰۲ خرداد ۱۳۹۸
آقا آرام نشسته‌اند، گاهی یادداشت‌برداری می‌کنند و گاهی به جمعیت نگاهی می‌اندازند. جمعیتی که از این حجم صراحتِ کلام در حضور رهبر، غافلگیر شده و هیجانش را با تشویق‌های گاه و بیگاه نشان می‌دهد. اینجا تهران است. انتهای خیابان فلسطین. بیت رهبر.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری دانشجو- محمدصالح سلطانی؛ سخنران جنبش عدالتخواه گُر گرفته و پس از نقد مفصلی که درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی مطرح می‌کند، سراغی از دفتر رهبری می‌گیرد. صبوری صراحتاً از آقا درباره برخی «رفتارهای غیرشفاف و دخالت‌های بی‌جای مسئولین دفتر رهبری» سوال می‌کند. بعد هم چند مثال از عملکرد منسوبینِ دفتر رهبری در ماجرای تصویب برجام می‌زند که با تشویق دانشجوها همراهی می‌شود! دبیر جنبش عدالتخواه می‌گوید برخی مسئولین دفتر رهبری، «خط خودشان را به نام خط حزب‌الله نشر می‌دهند». آقا آرام نشسته‌اند، گاهی یادداشت‌برداری می‌کنند و گاهی به جمعیت نگاهی می‌اندازند. جمعیتی که از این حجم صراحتِ کلام در حضور رهبر، غافلگیر شده و هیجانش را با تشویق‌های گاه و بیگاه نشان می‌دهد. اینجا تهران است. انتهای خیابان فلسطین. بیت رهبر. «صدا» و «سیما»ی جمهوری اسلامی ایران.

***

اولش نور است. نورِ آفتابِ اولِ خرداد که از لابلای ابرهای پنبه‌ای، می‌چکد روی سروصورتت. باران دیشب و نرمه‌بادِ امروز، هوا را از روزهای گذشته مطبوع‌تر و ایستادن در صف ورود به بیت را آسان‌تر کرده. صحنه، همان میزانسنِ همیشگی را دارد. جمعِ فراوانِ کارت‌به‌دست‌هایی که در صف ورود ایستاده‌اند و با نگرانی منتظر رسیدن رفقایشان هستند. چندتایی دانشجوی بدون کارت هم آن گوشه‌کنارها ایستاده‌اند به امید کارت اضافه. یک‌نفرشان می‌آ‌ید سراغت:«آقا کارت اضافه داری؟» توضیح می‌دهی برایش که کارت‌ها به نامِ صاحبان‌شان صادر شده و دمِ درِ ورود، مشخصات صاحب کارت را با نامِ روی آن تطبیق می‌دهند. اما ناامیدش نمی‌کنی و حواله‌اش می‌دهی به چند نفرِ دیگر که ممکن است کارت اضافه‌ای داشته‌باشند و مسئولینِ دمِ در هم مهربان باشند و آدم‌های منتظر را راه بدهند. احتمالش زیاد نیست، ولی صفر هم نیست.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

از خوانِ اول رد می‌شوی و در صف دوم، منتظر بازرسی می‌مانی. اینجا معطلی زیاد است ولی زیرِ سایه‌بان ایستادن سخت نیست. پشت سرت، سه-چهارتا از این دانشجوهای همیشه در دیدار، دارند خاطراتشان از مراسمات سال‌های قبل را دوره می‌کنند. از این می‌گویند که سال94 فلانی خوب حرف نزد و 95 بهمانی بهتر بود و اصلا این که می‌بینی 97 آن‌طور شد، به خاطر این بود که 96 این‌طور بود و.... از همین حرف‌ها که بهترین چیز برای پر کردن وقت‌های مرده‌ی توی صف هستند. از همین حرف‌ها که خیلی زود بخار می‌شوند و می‌روند هوا.

قول بده شعار ننویسی!

سرِ بازرسیِ اول، گیر می‌کنی. حجمِ زیاد کاغذهایی که توی دست داری، آقای پاسدار را متعجب کرده. چندتایشان را می‌گیرد و اجازه ورود نمی‌دهد. با این توجیه که «یکی کافیه». و توضیح می‌دهی که گزارشِ سه ساعت دیدار را با فونت 0.5 هم که بنویسی توی این یک برگ جا نمی‌شود. آخرش راضی می‌شود و نیمی از برگه‌ها را می‌دهد. آقای بازرس دوم هم به اندازه‌ی برگه‌ها ان‌قلت دارد و می‌گوید بزرگ هستند. مافوقش ولی اذن ورود می‌دهد و آقای بازرس سوم تا ازت قول نگیرد که روی کاغذها شعار ننویسی و چیزی بلند نکنی، موافقتش را اعلام نمی‌کند. کاغذها را  از سه خوانِ بازرسی عبور می‌دهی و ساعت نزدیکِ چهار که می‌شود، وارد می‌شوی. حسینیه در خلوت‌ترین وضعیتی است که تاکنون دیده‌ای. سه-چهار ردیف دانشجو نشسته‌اند و جای زیادی داری. آن‌قدر که می‌توانی محل نشستنت را انتخاب کنی. امسال پارتیشن‌ها را چندمتری برده‌اند عقب‌تر و خبری از سفره‌های افطارِ توی حسینیه نیست. این یعنی امسال هم جمعیت بیشتر است و هم سفره‌های افطار را بیرون پهن می‌کنند. دمِ یکی از ستون‌ها جاگیر می‌شوی و بساطِ کاغذ و قلم را در می‌آوری که یک نفر با لباس سفید، محترمانه می‌گوید:«اینجا برای مامورین اورژانس جانمایی شده و تشریف ببرید جای دیگه‌ای بنشینید.» تا جاهای بهتر را برای مامورینِ دیگر جانمایی نکرده‌اند جابجا می‌شوی و انتهای حسینیه بساط پهن می‌کنی به نوشتن. بسم الله الرحمن الرحیم.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

حلم، وقار و سوره‌ی اسرا

بالای جایگاه، روی آبیِ پررنگی با خط سفید نوشته‌اند:« اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ». دو طرف روی دیوار هم طرح‌هایی همخوانِ فرم پنجره‌ها زده‌اند  با شعارهای کوتاهِ انقلابی. مثلاً: «جهاد ادامه دارد.» حسینیه کم‌کم دارد پر می‌شود که بچه‌ها دمِ شعار می‌گیرند. «خامنه‌ای خمینی دیگر است/ ولایتش ولایت حیدر است»، «ما ذوالفقار حیدریم/ فداییان رهبریم». چند نفر از دانشجوهای آینده هم در آغوش پدر و مادرشان وارد حسینیه می‌شوند. قسمت خواهران، هم کوچک‌تر است و هم خلوت‌تر. سرعت پر شدنش نصفِ قسمتِ برادران هم نیست. خانم‌ها اما از همه‌تیپی هستند. بیشتر چادری و البته چندتایی مقنعه‌ای و یکی دوتا با شال و پوشش‌هایی که آن بیرون فکر می‌کنند محال است به بیتِ رهبری راه داده شوند! چندتا از سخنران‌های پارسال را می‌بینی که این بار نه با کت‌وشلوار، که با همان لباس‌های دانشجوییِ ساده آمده‌اند وسط جمعیت و لابد خاطرات سال‌ پیش‌شان را مرور می‌کنند. بچه‌ها گرمِ شعار اند و تازه‌واردها دنبال پیدا کردن یک جای خوب که هم سخنران در دیدشان باشد و هم آقا. تصمیم می‌گیری دقایق باقی‌مانده را با قرائت قرآن پر کنی. سوره‌ی اسرا را باز می‌کنی. سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً....

پشت هر لبخند استکبار چیست؟

به رسم هرساله، سرود دیدار را دم در داده‌اند دستت تا همراه با آقای مداح تمرین کنید و در حضور آقا، همخوانی. بی‌تعارف اما شعر فرم دلنشینی ندارد. گذشته از فُرم اما، محتوای فاخری دارد. خاصه آن‌جا که می‌گوید:«پشت هر لبخند استکبار/ تیزیِ دندانِ گرگی هست/ در پسِ هر فتنه و هر جنگ/ ردِّ شیطانِ بزرگی هست». بینِ مهمانان، صاحب‌امتیاز یکی از تندوتیزترین نشریات دانشگاه را هم می‌بینی. همان نشریه‌ای که در سرمقاله‌ی یکی از شماره‌هایش، آقا را- همین آقا را- خطاب قرار داده بود و به کنایه و با متلک، رهبری‌ِ نظام را می‌نواخت. آن نشریه در دانشگاه شریف نه توقیف شد و نه لغو امتیاز. صاحب‌امتیازش هم اینجاست، نشسته روی زیلوها و چشم‎‌دوخته به جایگاه. نه با شعرها همخوانی می‌کند و نه با شعارها. اما هست. اینجاست. دعوت شده. به ضیافت افطاریِ همان رهبری که سرمقاله‌نویس نشریه‌شان او را به هجو کشیده بود.

 

 حوالی 16:40 یک مداح می‌آید و چند دقیقه‌ای مدح امام اول و دوم می‌خوانَد. آخرش شروع می‌کند به سینه‌زنی و تو متحیر به اطراف نگاه می‌کنی که خب چرا؟ به کدام مناسبت؟ حالا که یک روز از میلاد حضرتِ کریم گذشته و چند روزی تا شهادتِ حضرتِ امیر مانده، این سینه‌زنی چه منطقی دارد؟ چه مفهومی را چگونه به چه کسی قرار است منتقل کند؟ گیرِ این سوال‌ها هستی که  حوالی 16:50، ابوالفضل محرمی- از بچه‌های اتحادیه انجمن‌های اسلامی مستقل- می‌آید برای تمرینِ شعرِ دیدار. یک بار می‌خوانیدش و محرّمی برای بار دوم می‌خواهد تمرین را آغاز کند که بچه‌ها دمِ «ای پسر فاطمه/ منتظر تو هستیم» می‌گیرند که یعنی منتظریم و تمرینِ شعر بس است! به لطایف‌الحیل اما بچه‌ها تن به تمرینِ دوم هم می‌دهند. حسینیه کم‌کم دارد پر می‌شود. مسئولین برگزاری مراسم، با پارتیشن‌ها بازی‌بازی می‌کنند که نه بخشی از حسینیه خالی بماند و نه جا کم بیاید.

 

چند قدمی تا ساعت 17 مانده که جمعیتِ حالا در آستانه‌ی لبریزی، موج بر می‌دارد برای دیدنِ آقا و فشرده‌تر می‌شود. پرده‌ی آبی کنار می‌رود با همان لبخند همیشگی وارد می‌شوند و تو هم از این فاصله دست بلند می‌کنی به سلام و شعار که «ای رهبر آزاده/ آماده‌ایم، آماده».

از مسیر اشتباهت برگرد

ردِّ حدودِ بیست-سی‌تا از بچه‌های دانشگاه را توی حسینیه زده‌ای و مطمئنی بچه‌ها امسال به منبعِ کارت‌ها زده‌اند که این همه و از همه‌جا آمده‌اند به دیدار! بعدِ قاری و همخوانیِ سرود، مهدی طوسی پشت میکروفون می‌رود و با اجازه‌ی آقا، اجرای مراسم را آغاز می‌کند.  طوسی همان اول اجازه می‌گیرد تا شعری بخواند. بچه‌ها به اعتراض همهمه می‌کنند اما طوسی کارش را بلد است. آقا و بچه‌ها را راضی می‌کند که بخواند. شعرش، رجزی منطقی و متین است که خطاب به آقایانِ مسئول می‌گوید:«از آن مسیرِ اشتباهت برگرد». و جمع‌بندی می‌کند که:« ظلمت بداند، تا طلوع فجر بیداریم/ نه جنگ خواهد شد، نه قصد گفتگو داریم».شعرِ طوسی بچه‌ها را حسابی سرِ ذوق می‌آورد و اولین احسنت‌ها را نصیبِ مجریِ مستقلیِ برنامه می‌کند. می‌دانی کلیشه‌ای است و شاید تکراری به نظر برسد اما مطمئنی اینجای متن خواهی نوشت: حالا قلب تمام دانشجویان، در بیت رهبری می‌تپد.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

رجزهای جامعه‌ای

سخنران اول، محمدامین مهدی‌پور است. دبیرکل جامعه اسلامی، به سبک سخنرانی‌های این چندسالِ جامعه‌ای‌ها، لحنی حماسی دارد و میان حرف‌هایش مکث می‌کند تا جمعیت فرصت احسنت گفتن پیدا کند. نگاهی کلی و گذرا به مشکلات مختلف کشور دارد و از روی تقریباً همه‌ی آن‌ها رد می‌شود. پیشنهاد مشخصی برای تغییرِ نظام سیاسی کشور به نظام پارلمانی دارد و گریزی هم به برخی سوءاستفاده‌ها از مفهوم «جوان‌گرایی» می‌زند که به نظرش موجب تولید حلقه‌های بسته‌ای از قدرت و رانت شده.  فرازِ آخر صحبتش اما طوفانی است. اشاره‌ای به شکایاتِ مطرح شده از جامعه اسلامی دانشجویان می‌کند، انگشت اشاره‌اش را به سمت مسئولینِ دولتیِ حاضر در جلسه می‌گیرد و می‌گوید با تحرکات «اینها و رفقای فتنه‌گرشان» از پای نمی‌نشینند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

ت مثل تخصص، مثل تحکیم

نفر دوم، خانم نرگس حسینی از دفتر تحکیم وحدت است. تحکیمی‌ها امسال هم به سیاقِ همیشه‌شان، دست روی یکی دو موضوع گذاشته‌اند و آن‌ها را تخصصی واکاوی کرده‌اند. نطقِ خانم حسینی، پخته و مسلط است. از نگرانیِ تحکیمی‌ها درباره‌ی کمرنگ شدن مشارکت عمومی و مردم‌سالاری دینی می‌گویند و از لزوم اصلاح نظام انتخابات کشور، البته نه به شیوه‌ای که مجلس به دنبالش است. از این می‌گویند که «دانشگاه رنگ مسئولین را به خود نمی‌بیند.» بلافاصله بعدِ گفتن این جمله، آقا دست به قلم می‌شوند برای یادداشت‌برداری. بخش عمده‌ای از صحبت‌های خانم حسینی هم یک طرح مساله‌ی مختصر و گویا درباره‌ی مشکلات حوزه‌ی زنان است. طرح بحثی که مطمئنی ساعت‌های زیادی برای شکل‌گیری‌اش کار کرده‌اند. تحکیمی‌ها به «بحران هویت اجتماعی زنان و دختران» اشاره می‌کنند و دست می‌گذارند روی خلاهای موجود برای عرصه‌های حضور اجتماعیِ زنان انقلابی. صجبت‌های خانم حسینی، احسنت‌های مکررِ خواهران و خنده‌های شیطنت‌آمیزِ برخی برادران را به دنبال دارد.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

مزدِ یک تلاش دوساله

خانم حسینی که سخنرانی را  تمام می‌کنند، یک نفر بلند می‌شود و دو دقیقه وقتِ صحبت می‌خواهد. آقا ارجاع می‌دهند به مجری و مجری از برنامه‌ریزی‌های فشرده‎‌ی قبلی برای جلسه می‌گوید و خلاصه طرف را راضی می‌کنند که بنشیند. سخنران سوم، امین است. امینِ شریفی. دقیقاً دو سال پس از روزی که حکم دبیریِ هیاتِ الزهرای دانشگاه شریف را گرفت، حالا سخنران دیدارِ رهبری است. به نمایندگی از گروه‌های جهادی و هیئات دانشجویی. امین مهم‌ترین ویژگی این گروه‌ها را «خودجوش» بودن‌شان می‌داند و توان‌شان در جذب حداکثری به دور از سیاسی‌بازی. البته تاکید می‌کند که دانشجوی هیاتی و جهادی، سیاسی هم هست اما نه سیاست‌زده. بیشترِ صحبتش، ارائه‌ی دستاوردهای هیئات و گروه‌های جهادی، و درددل است. از اینکه مسئولین دانشگاه‌ها حمایتی از جوانان مومن انقلابی نمی‌کنند گلایه دارد و می‌پرسد آیا این مسئولین، رویِ گزارش‌دادن به آقا درباره‌ی میزان حمایت‌شان از جوانان مومن انقلابی را دارند یا نه؟ امین حرف می‌زند و تو یادِ خاطراتِ دانشگاه می‌افتی. یادِ جان‌کندن‌های او و بقیه‌ی بچه‌های هیات برای برگزاری مناجات‌های سحر و برنامه‌های پرشورِ دهه‌ی اول محرم و افطاری‌های ساده‌ی ماه رمضان و اعتکاف و احیای نیمه‌شعبان. حرف می‌زند و یادِ هیاتی می‌افتی که با تلاش جهادیِ او و رفقا، حالا یکی از هیات‌های سرآمدِ تهران است و امین، چه مزدِ خوبی گرفت در شبی که دومین سالِ مسئولیتش در هیات دانشگاه به پایان می‌رسید.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

ماجرای «اطرافیان»

مجری، لابلای صحبت‌ها و وقتی بچه‌ها می‌روند برای دست‌بوسی، رجزهای از پیش‌آماده‌اش درباره جنگ و مذاکره و ترامپ را می‌خواند. اجرای مسلطی دارد و بر صحنه سوار است. تذکرهایش درباره‌ی رعایت وقت را اما بچه‌ها خیلی جدی نمی‌گیرند. نفر چهارم، طاها بیات از طرف انجمن‌های علمی صحبت می‌کند. دغدغه‌های علمی و تخصصی‌اش در حوزه‌ی بهداشت و درمان، نه به درد بچه‌ها می‌خورد و نه چندان به شانِ این دیدار می‌آید. شاهکارش اما جایی است که به آقا پیشنهاد می‌دهد به کمپین ملیِ سنجش فشار خون بپیوندند و فشار خون‌شان را اعلام عمومی کنند! بچه‌ها می‌خندند و با خودت به این فکر می‌کنی که چطور و طیِ چه فرآیندی باید یک نفر به این نتیجه برسد که وقت خودش، یکی‌دوهزار دانشجو و رهبرِ مملکت را بگیرد برای بیان اینکه فشار خون‌تان را رسانه‎‌ای کنید؟  با خودت فکر می‌کنی کدام دست از کدام آستین می‌خواهد از دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب سیاست‌زدایی کند؟ باز یک نفر دیگر بلند شده و وقت می‌خواهد. می‌گوید تریبون‌ها عمدتاً به فعالین تشکلی رسیده و جایی برای دغدغه‌ی آن‌ها در این دیدار نیست. مجری اما چنین ادعایی را رد می‌کند و  از آقای معترض می‌خواهد بنشیند. آقای معترض نمی‌نشیند و مجری از «اطرافیان» می‌خواهد طرف را بنشانند که البته نیازی به «اطرافیان» نیست و طرف می‌نشیند!

تریبون‌های شخصی

رضا باستانی، دانشجوی حقوق، به نمایندگی از بنیاد نخبگان پشت تریبون می‎رود. او هم حرف‌هاییی تخصصی درباره قوه قضائیه دارد. حرف‌هایی که انگار از جلسه هفته‌ی پیشِ دانشجویان با آقای رئیسی جا مانده‌اند. کسل‌کننده و بی‌ریتم حرف می‌زند و با خودت می‌گویی می‌توانست همین‌ها را نامه کند و بفرستد برای آقای رئیسی! و بعد از خودت می‌پرسی واقعاً این تریبون، این تریبونِ ده‌دقیقه‌ای ِ دانشجویی باید جای چه جنس دغدغه‌هایی باشد؟ باید چه چیز را نمایندگی کند و چطور باشد که وقتِ رهبری تلف نشود؟ بچه‌های تشکلی معمولاً حاصلِ یک سال کنش‌گریِ تشکیلاتی‌شان را در این دیدار به آقا عرضه می‌کنند اما بقیه چی؟ فی‌المثل فلان دانشجوی حقوق یا بهمان دانشجوی پزشکی که حرف‌های تخصصی‌شان را می‌آورند پشت این تریبون، مجالِ بهتری برای ارائه‌ی این حرف‌ها ندارند؟ اسیرِ این فکرهایی که دانشجویی به نمایندگی از کانون‌های فرهنگی پشت تریبون می‌رود. سعید شعبانیان گزارشی از عملکرد کانون‌های فرهنگی می‌دهد و تقاضای دیدار اختصاصیِ رهبر با فعالین کانون‌های فرهنگی را مطرح می‌کند، چند کلامی هم از شهرش می‎گوید و آخر کار هم از آقا می‌خواهد سری به نمایشگاه دستاوردهای کانون‌های فرهنگی بزنند! حسینیه پر از دانشجو شده و هنوز تک‌وتوک‌آدم‎‌های جامانده هم دارند خودشان را می‌رسانند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

شادیِ روحِ نادر

نفر هفتم، علیرضا شریفی است. نماینده بسیج دانشجویی. نطقش ترکیبی از حماسه و طرح مساله با هم است.  می‌گوید دانشجویان برای نظریه‌پردازی پیرامون مسائل کلان انقلاب آماده‌اند. گریزی هم به چند طرح و لایحه‌ی خوب مثل CGT و شفافیت آرای نمایندگان می‌زند و درباره‌ی مبارزه با فساد، حرف‌هایی دارد. پیشنهاد کاربردی‌اش برای حل مشکلات فرهنگی، تفکیک شدن ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی از ریاست جمهوری است تا چابکی شورا بیشتر شود. احسنتِ مکررِ دانشجویان، میزان موافقت آن‌ها با این پیشنهاد را نشان می‎دهد. شورای عالی انقلاب فرهنگی یکی از پربسامدترین موضوعاتِ دیدار امروز است و تشتِ رسواییِ برخی مسئولین کم‌تحمل را از بام به پایین انداخته. شریفی در بخش دوم صحبت‌هایش، وارد رجز می‌شود و یک روایت حماسی از شرایط کشور دارد. می‌گوید الان وقت مذاکره نیست، تصویر شهید نادر مهدوی را بالا می‌برد و می‌گوید در جنگ اراده‌ها ،ما پیروزیم. بعد هم تمثال این شهیدِ نیروی دریایی سپاه را به رهبر هدیه می‌دهد. تمثالی که عباس گودرزی آن را کشیده و حالا در دستان آقاست. روح نادر مهدوی شاد. مردی که حالا تنها یادگار ما از یک نبرد نظامی مستقیم با امریکاست و نمادِ پیروزی در جنگ اراده‌ها. تمثال را به دستور آقا در کنارشان روی میز قرار می‌دهند و از این جا به بعد، دیدار یک مهمان تازه هم دارد. مهمانی که کنار آقا نشسته و به تو، و به همه‌ی دانشجوها لبخند می‌زند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

دست و جیغ و هورا!

دومین سخنران از بین خواهران، خانم مرضیه افشارنیا هستند. به نمایندگی از تشکل‌های دانشگاه آزاد اسلامی. تمام سخنرانی ایشان را می‌شود در یک شاه‌جمله خلاصه کرد:«جنگ را با بیست ساله‌ها بردیم، اما اقتصاد را با شصت‌ساله‌ها باختیم!» این بار احسنتِ بچه‌ها به یک کفِ مرتب پیوند می‌خورد و جوِّ دیدار، از چیزی که هست هم دانشجویی‌تر می‌شود. خانم افشارنیا روی دور افتاده‌اند و حالا بسیاری از جملات‌شان با احسنت و تشویق حضار همراه می‌شود. خاصه وقتی از کیفیت  پایینِ خودروهای تولید داخل می‌گویند، یا وقتی که نسبت به انقلاب‌زدایی از دانشگاه‌ها هشدار می‌دهند.

 

یک نقد صریح و بی‌تعارف

محمدحسین صبوری، نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی است. تشکلی که صراحت لهجه، مهم‌ترین شاخصه‌اش است. صبوری اول نقدهایی جدی به خصوصی‌سازی دارد و پیشنهاد توقف روند خصوصی‌سازی تا رفع مشکلات را می‌دهد.  بعد هم گریزی به مشکلات کشور در دیپلماسی فرهنگی می‎‌زند. برای حرف‌هایش سند و مدرک دارد و معلوم است روی جمله‌به جمله‌اش تفکر و تامل داشته. از حق اعتراضِ معلمان، کارگران و پرستاران می‌گوید و نسبت به برخی برخوردهای نامناسب با آن‌ها معترض است.  سخنران جنبش عدالتخواه، گُر گرفته و پس از نقد مفصلی که درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی مطرح می‌کند، سراغی از دفتر رهبری می‌گیرد. صبوری صراحتاً از آقا درباره برخی «رفتارهای غیرشفاف و دخالت‌های بیجای مسئولین دفتر رهبری» سوال می‌کند. بعد هم چند مثال از عملکرد منسوبینِ دفتر رهبری در ماجرای تصویب برجام می‌زند که با تشویق دانشجوها همراهی می‌شود! دبیر جنبش عدالتخواه می‌گوید برخی مسئولین دفتر رهبری، «خط خودشان را به نام خط حزب‌الله نشر می‌دهند». در آخر هم می‌گوید بر اساس پیشنهاد سال گذشته‌ی آقا، مجموعه راهکارهایشان برای بهبود مدیریت در قوه قضائیه و سازمان صداوسیما را آماده کرده و تقدیم رهبری می‌کنند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

سلامِ نشریات به دانشجویان انقلابی

تعداد سخنرانی‌ها بالا رفته  و بچه‌ها کمی خسته‌ شده‌اند. برگه‌هایت را بالا-پایین می‌کنی و با خودکاری که نفس‌های آخرش را می‌کشد، نام دهمین سخنران را می‌نویسی. رضا پیوندی. نماینده‎ی نشریات دانشجویی. از بچه‌های دانشگاه علوم پزشکی مراغه که نشریه‌ی «فدک جوان»شان در چشنواره‌ی «نباء» برگزیده شده بود. پیوندی پس از دو سال، اولین دانشجوی غیر اصلاح‌طلبی است که تریبون نشریات دانشجویی را بدست گرفته. اوضاع نشریات انقلابی در دانشگاه‌های وزارت بهداشت آن‌قدر خوب بوده که حتی با دغل‌بازی هم نتوانند یک دانشجوی اصلاح‌طلب را برای این تریبون معرفی کنند. پیوندی حرف‌هایش را ناظر به نسبت «رسانه و دانشگاه» تنظیم کرده و از اهمیت کنش‌گری فعالین نشریات دانشجویی در سطح رسانه‎‌های رسمی می‌گوید. یک پیشنهاد مشخص هم برای آقا دارد و از ایشان می‌خواهد در انتصاب  مدیران سه روزنامه‌ی کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی پس از مدت‌ها جوان‌گرایی کنند. پیوندی از امتیازِ همشهری بودن با آقا هم استفاده می‌کند و وسط حرف‌هایش، یکی دو جمله‌ی آذری می‌گوید که مثل راز بین آقا و بچه‌های آذری‌زبان و پیوندی، می‌مانند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

مهاجم نوک: پیام مرادی

تیم یازده‌نفره‌ی سخنران‌ها فقط یک مهاجم تمام‌کننده کم دارد که پیام مرادی از راه می‌رسد. نماینده انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل طوفانی شروع می‌کند و با دیدِ رسانه‌ایِ همیشگیِ مستقلی‌ها- که انگار بین‌شان ارثی است- کلیدواژه‌هایش را می‌پاشد توی صورت مسئولین ناکارآمد. برخی از مدیران را «استادتمامِ فرصت‌سوزی» می‌خواند و از حضار تشویق می‌گیرد، زنگنه را با نام «آقای همیشه‌وزیز نفت» خطاب می‌کند و از حضار تشویق می‌گیرد، از رانت و فساد می‌گوید و از حضار تشویق می‌گیرد و خلاصه آن‌قدر می‌گوید و آن‌قدر تشویق می‌گیرد که ستاره‌ی مراسم امشب بشود. آقا هم تندتند در حال یادداشت‌برداری هستند. مرادی دوگانه‌ی «اصلاح‌طلب-اصولگرا» را منسوخ‌شده می‌خواند، عملکرد شورای شهر تهران را «بازی اسم‌فامیل» می‌داند و اینکه رئیس‌جمهور گفته اختیارات کافی ندارد را «نمک‌نشناسی» خطاب می‌کند. جسارت مرادی حسابی همه را سرِ ذوق آورده و تکمیل‌کننده‌ی پازلی است که سخنرانی دقیق تحکیمی‌ها و متنِ صریحِ جنبشی‌ها ساخته. مثلثِ طلاییِ جنبش دانشجویی، امشب حسابی همه را سرِ ذوق آورده و در کنار ابتکارات نماینده بسیج  و رجزهای نماینده جامعه اسلامی، شبِ خبرسازیِ تشکل‌های دانشجویی را کامل می‌کند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

سخنرانی‌ها تمام می‌شود و همه نفسِ راحتی می‌کشند! چند نفری بلند می‌شوند برای خستگی در کردن و آماده شدن برای شنیدنِ سخنان آقا که یک نفر از وسط جمعیت داد می‌زند:« امان از تریبون‌های گزینشی!» تریبون جمع می‌شود، می‌روی سرِ خط و آقا شروع می‌کنند. ساعت حوالی 19:40.

طلبکاری خوب است، ولی دقیق باشید

آقا جلسه را «پرنشاط» و «سرزنده» می‌خوانند. تاکید دارند که بچه‌ها عمدتاً از نگرانی‌هایشان گفته‌اند-و این یعنی لابد چندان رو به آینده حرف نزده‌اند- و البته چنین چیزی خوب است. اما آقا تاکید دارند که بچه‌ها در تعابیرشان دقیق‌تر باشند و از بی‌دقتی در تعابیر جلوگیری کنند. بعد، چند پرسش کلیدی دانشجویان را جدا می‌کنند و به جزئیات، پاسخ می‌دهند. معایب نظام پارلمانی را برای کشور بیش از منافعش می‌دانند، وجود خطا در خصوصی‌سازی‌ها را تایید اما تعطیلی خصوصی‌سازی را نفی می‌کنند، درباره برجام هم اگرچه تاییدش را رد نمی‌کنند اما می‌گویند شما خودتان چشم و هوش دارید و شروط ضمن تایید برجام را دیدید! آقا البته می‌گویند اگر آن شرایط اجرا نشد، وظیفه رهبر نیست که اجرای برجام را متوقف کند و رهبر اصلا در مسائل اجرایی دخالت مستقیم نمی‌کند، مگر آن که حرکت کلی انقلاب در خطر قرار بگیرد.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

این دیگه حرف زوره!

آقا دوباره تاکید دارند که بسیاری از انتقادها بجا بود اما لحن انتقاد نباید تند باشد و انتقاد نباید نقطه‌ضعف به طرف مقابل بدهد. می‌گویند از افراط و تفریط در بیان پرهیز کنید و تو یاد تشکل‌هایی می‌افتی که یا از این‌سوی بام افتاده‌اند یا از آن سویش. یا نقد را تعطیل کرده‌اند یا چنان تند نقد می‌کنند که کسی نتواند جدی‌شان بگیرد. وسط صحبت‌ها از کمبود وقت می‌گویند که دانشجویان پیشنهادِ ادامه‌ی جلسه بعد افطار را می‎‌دهند. آقا لبخند می‌زنند و می‌گویند:« این دیگه حرف زوره!». و همه با هم می‎‌خندید.

بخشی از صحبت‌های آقا ناظر به استفاده از ظرفیت معنوی ماه مبارک رمضان است. توصیه‌هایی همیشگی اما مغفول‌مانده که تکرارشان نشان می‌دهد کنش‌گریِ بدون معنویت، بدون ختم قرآن در ماه مبارک، بدون جوشن‌کبیر و مجیر، حتما چیزی کم دارد.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

بعد آقا اشاره  به برخی اقدامات خوب جنبش دانشجویی می‌کنند و به طور خاص از کنش‌گری دانشجویان در مسائل اخیر حوزه‌ی جهان اسلام-خاصه مسائل یمن، نیوزیلند و نیجریه- یاد می‌کنند. بعد هم گریزی  به نقش‌آفرینی برخی دانشجویان در پیگیری مشکلات کارگران هفت‌تپه و ماشین‌سازی تبریز می‌زنند. یاد پویا می‌افتی. که وسطِ داغ شدن ماجراهای هفت‌تپه، زد به جاده و همراهِ سه تا از مسئول‌سیاسیِ بسیج‌های تهران رفتند شوش کنار کارگرها و صدایشان شدند در رسانه‌ها. اینجا نیست که ببیند آقا دارد از کارشان تعریف می‌کند.

نقاط روشن را ببینید

آقا ذیل سرفصل کلی «بیانیه گام دوم» نکات دیگرشان را مطرح می‌کنند. تاکید دارند که باید نقاط روشن و عوامل امیدبخش را دید و می‌گویند ظرفیت‌های ملی کشور، یکی از همین عوامل امیدبخش و نقاط روشن است. فرسودگیِ جبهه دشمن را هم یکی از نقاط امیدبخش می‌دانند و قاطعانه می‌گویند که تمدن غربی رو به زوال و انحطاط است. بعد هم از اهمیت کارهای فرهنگی در تشکل‌های دانشجویی می‌گویند، به مسجدمحوری اشاره دارند و تاکید می‌کنند که در حزب‌بازی برکتی نمی‌بینند و تشکل‌ها کارِ سیاسی را به دور از حزب‌بازی پیگیری کنند. فعال شدن در مسائل جهان اسلام و گسترش فعالیت‌های خدماتی مثل اردوهای جهادی را هم مورد تاکید قرار می‌دهند. خواستار تشکیل شبکه نویسندگان و فعالان نشریات دانشجویی می‌شوند تا حرکت‌شان در نشریات دانشجویی را استمرار بدهند. جمله کلیدی‌شان را اما وقتی می‌گویند در جمع‌بندی همه‌ی این توصیه‌ها به دانشجویان می‌فرمایند:«زمینه را برای روی کار آمدن یک دولت جوان و حزب‌اللهی فراهم کنید.» شاه‌کلیدِ آقا را کسانی که باید بگیرند، می‌گیرند.

حاشیه‌نگاری دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب/

در جستجوی راهی به سمت ماه

اذان می‌شود و سخنرانی آقا به یک ساعت هم نمی‌کشد. لابلای تراکم شدید جمعیت قامت می‌بندی. ِسرعتِ آقا در خواندن نماز بالاست و پیداست مراعاتِ حال روزه‌داران را می‌کنند. سفره‌های افطار را بیرونِ حسینیه چیده‌اند. تندتند افطار می‌کنی و می‌روی کنار سی-چهل دانشجویی که در چند قدمیِ سفره‌ی افطارِ آقا ایستاده‌اند و منتظر یک اشاره‌اند تا جلو بروند برای دست‌بوسی. محافظ‌ها سخت مشغول‌اند و بچه‌ها هم سخت گرمِ پیدا کردنِ راه به سمتِ ماه. چند نفر جلو می‌روند و از نزدیک دقیقه‌ای مهمان آقا می‌شوند. برای همه اما فرصت نیست. یکی از بچه‌ها همان وسط روی زانو می‌نشیند و گریه می‌کند که چرا فرصت دیدارِ از نزدیک نصیبش نشده. آقا بلند می‌شوند و به ابراز احساسات بچه‌ها واکنش نشان می‌دهند و می‌روند. تو هم بلند می‌شوی و آرام‌آرام راه می‌کشی به بیرون. خیابان تقریباً تاریک است اما از لابلای برگ‌های یک درخت توت، چراغِ پرنوری زمینِ پیش‌پایت در انتهای فلسطین را روشن کرده. آخرش هم نور است.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها