يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۴۹۷۵۷
زمان انتشار: ۱۳:۲۷     ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
درپی فضاسازی اخیردرباره انتقادات عباسی به فلسفه اسلامی:
با جنجال چند سایت تلاش گسترده‌اي شد تا با گزينش برخي جملات و گرفتن مصاحبه از برخي دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بي‌اطلاع بودند، بازار بازي‌هاي سياسي خود را گرم کنند. روحانيت متعهد و پيش‌رو و متقي، بصيرتر از آن است که اسير اين فضاسازي‌ها بشود، به ويژه اين‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولي امري را مي‌بيند که در ترسيم افق‌هاي دور و مقصد متعالي اين امت، در عين حال که بر آزادانديشي تاکيد مي‌نمايند.

پایگاه 598 - جنجال مرموز چند وب‌سايت با تيتری دروغ، فضايي غير اخلاقي را پديد آورد و تلاش گسترده‌اي شد تا با گزينش برخي جملات و گرفتن مصاحبه از برخي دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بي‌اطلاع بودند، بازار بازي‌هاي سياسي خود را گرم کنند اينان کساني هستند که سعي دارند در فضاي غير اخلاقي ژورناليسم سايبر، جملاتي را از کلام ديگران گزينش کنند، و نسبت به آن جملات، سايرين را به واکنش وادارند تا اين‌گونه قلمداد شود که امثال عباسي رودر‌روي روحانيت هستند.

روحانيت متعهد و پيش‌رو و متقي، بصيرتر از آن است که اسير اين فضاسازي‌ها بشود، به ويژه اين‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولي امري را مي‌بيند که در ترسيم افق‌هاي دور و مقصد متعالي اين امت، در عين حال که بر آزادانديشي تاکيد مي‌نمايند، همواره از کشاندن مباحث نظري و تضارب آراء از محافل علمي به کوچه و خيابان تحذير داده‌اند.

حسن عباسي در جلسه‌ي 337 (24/1/91) از سلسله جلسات دوره‌ي طرح‌ريزي استراتژيک در دانش دکترينولوژي، به بررسي و نقد مباحث مطرح شده در فضاي سايبر، در روزهاي اخير، پيرامون يکي از اظهار نظرهاي خود پرداخت.

اخيراً دو- سه وب سايت با هويت خاص، با بريدن يک قطعه‌ي 18 دقيقه‌اي از يک سخنراني مربوط به دو سال پيش، که در آن عباسي به پرسش يکي از حاضران در خصوص فلسفه و نسبت آن با حکمت، و نقش آن در مباني نظري نظام جمهوري اسلامي پاسخ مي‌دهد، و سپس چيدن چند فراز گزينشي آن در صفحه در ذيل يک تيتر دروغ، واکنش‌هايي را در ميان جامعه‌ي فلسفي طلب کردند. عباسي در واکنش به اين رفتار مرموز و غيراخلاقي در فضاي سايبر، ضمن مشکوک دانستن نيت گردانندگان اين وب سايت‌ها در انعکاس گزينشي اين مطالب با تيتر دروغين، اذعان کرد اهداف آن‌ها هرچه هست، يقيناً اين‌گونه اطلاع‌رساني مبتني بر تقواي ژورناليستي نيست. وي در 12 محور به بررسي و تشريح مبحث تمايز فلسفه از حکمت پرداخت:

•1- عباسي، مقدمه‌ي مباحث خود را با اين نکته آغاز کرد که هيچ‌گاه در دو دهه‌ي اخير، سياست پاسخ به مسايل علمي و فلسفي، از راه طرح در فضاي ژورناليستي را در پيش نداشته، و اذعان کرد که قائل نيست آن‌چه در يک جمع کوچک، با فرصت مبسوط امکان ارائه و نقد و نظر مي‌يابد را مي‌توان در يک فضاي ژورناليستي ارائه کرد. لذا اقدام غيراخلاقي کساني که در وب سايت‌هاي معلوم‌الحال، با بريدن يک قطعه و گزينش مطلب، سپس انتخاب يک تيتر دروغين، و در نهايت، به سراغ اين و آن رفتن، و آن‌ها را به واکنش واداشتن، هر هدفي مي‌تواند داشته باشد، جز اطلاع‌رساني. و الا چرا مبحثي که در يک جمع در يک محيط علمي مطرح مي‌شود، بايد به صورت گزينشي، دو سال بعد دستاويز بازي‌هاي غيراخلاقي ژورناليستي شود. در همين هجده دقيقه گزارش بخش کوچکي از آن پرسش و پاسخ، در کدام جمله و در کجاي آن آمده است که «جوادي آملي بايد با من مناظره کند»؟ وقتي يک گزارش، از تيتر آن دروغ و مخدوش است، نيازي به پاسخ ندارد.

وي با تعجب ادامه داد: براي من اقدام غيراخلاقي اين وب سايت‌ها تعجب برانگيز نيست و حتماً اينان براي اقدامات خلاف اخلاق خود و تيترهاي دروغين و محتواهاي گزينشي خود، در قيامت و در صحراي محشر پاسخي خواهند داشت. اينان آن‌قدر حقيرند که حتي ارزش شکايت به محاکم قضايي را نيز ندارند. اما تعجب من از اين است که چرا تعدادي عالم و دانشمند در بازي اينان وارد شدند و در زمين خود، با قواعد اين افراد بازي کردند!؟ چگونه عالمان و دانشمنداني که پيشه‌ي آن‌ها فلسفه است، غيرفلسفي وارد شدند. آيا تقواي فلسفي اين است که صرف يک تيتر دروغين، و يک رشته جملات گزينش شده، اين‌گونه حيثيت حرفه‌اي و فکري خود را ملعبه‌ي دست خناساني سازند که با اهدافي غير از اطلاع‌رساني، خبرها را جعل مي‌کنند؟ وقتي فاسق يا منافقي خبري آورد، آيا در صحت و سقم، و چند و چون، و ابعاد آن نبايد تعمق کرد!؟ اين محل تعجب است که صاحبان بصيرت فلسفي وارد بازي «سايبرشارلاتانيست»ها شوند. روزي مقام معظم رهبري به برخي حرکات اين چنيني در فضاي روزنامه-نگاري اواخر دهه‌ي 70 قيد شارلاتانيسم مطبوعاتي را اتلاق فرمود، و امروز همان رويه را مي‌توان ديد که در فضاي سايبر، با شدت و عمق بيشتر صورت مي‌گيرد.

البته برخي دوستان که به دفاع از فلسفه، وارد بازي اين شارلانيست‌ها شد، خوب است به سه نکته عنايت داشته باشند:

• الف- دفاع بد آنان از فلسفه که نه، بلکه دفاع بد از نام‌هاي بزرگ فلسفي مانند مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبايي، بيش از آن که به نفع فلسفه و اين بزرگان فلسفه باشد، موجب وهن فلسفه شد.

قاعده اين است که براي تخريب کسي يا انديشه‌اي، از آن بد دفاع کنند.

• ب- کسي (عباسي) در يک جلسه، در پاسخ به پرسشي، يک نظر داده است و يک مطالبه کرده است: نظر او اين بوده و هست که فلسفه، حکمت نيست، بلکه فلسفه تابعي از حکمت است، و آن‌چه در قرآن حکمت ناميده مي‌شود مفارق از فلسفه است. مطالبه‌ي او نيز اين است کساني که مي‌گويند انقلاب اسلامي مبتني بر فلسفه‌ي ملاصدرا است، پس در استمرار حرکت انقلاب اسلامي، در دهه‌ي چهارم عمر جمهوري اسلامي که عصر نظام‌سازي آن با هدايت امام خامنه‌اي سمت و سوي دقيق‌تري يافته است نيز، انديشه‌ي صدرايي بايد متقبل توليد و ارائه فلسفه‌هاي مضاف مورد نياز جامعه و حکومت شود. آيا اين مطالبه، نابجا است!؟ اين از لوازم پاي‌بندي يک حکومت و جامعه به يک مکتب فکري، و متقابلاً از تعهد مکتب فکري، به جامعه و حکومت برآمده از آراء خويش محسوب مي‌شود.

آيا مثلاً در انقلاب کبير فرانسه، ايدئولوژي ليبراليسم و ناسيوناليسم، انقلاب آن کشور را از نظر فکري تغذيه کردند، سپس از بار مسئوليت شاخه خالي کرده و فلسفه‌هاي مضاف در حوزه‌هاي گوناگون فرهنگي، سياسي، اجتماعي، هنري، اقتصادي، نظامي، و .... را به ساير ايدئولوژي‌ها و نحله‌ها سپردند!؟

يا مثلاً مارکسيست‌ها در شوروي و کوبا و کره شمالي و ساير کشورهاي کمونيست، با ايدئولوژي مارکسيسم انقلاب کردند، و پس از انقلاب مثلاً ايدئولوژي ليبراليسم را پياده کردند!؟ هر کشوري چنين شد، از اساس انقلاب خود فاصله گرفت.

اکنون جمهوري اسلامي نيز که براي مباني اقتصادي آن، رويه‌هاي نئوکينزي، يا فريدمني تجويز مي‌شود، آيا با همان مشکل استحاله‌ي فکري روبرو نخواهد شد؟! اگر از دوستان صدرايي مطالبه شد که انديشه و مکاتب موضوعي و کاربردي را نيز از بطن تفکر مکتب صدرا به جامعه و نظام تحويل دهيد، با دامنه‌اي از واکنش‌هاي غيرفلسفي و غيرمنطقي روبرو مي‌شويد که شماها ضد فلسفه هستيد و اين چه انتظاري است که شما متوقع‌ايد که از متن انديشه‌ي صدرا- طباطبايي، مکتب اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و غيره درآيد.

مفهوم هنر براي هنر، علم براي علم، و فلسفه براي فلسفه، در خود غرب نيز به چالش کشيده شده است. لذا مقوله‌ي فلسفه براي فلسفه، يا معرفت براي معرفت مطرح نيست و اگر فلسفه‌ي متعهدي مدعي بود که انقلاب اسلامي را پشتيباني فکري کرده است، طبيعتاً بايستي متعهد به استمرار حرکت آن در موضوعات متعدد فلسفه‌ي مضاف باشد و نمي‌تواند در فضاي انتزاعي خود، اسير مقوله‌ي معرفت براي معرفت بماند. زيرا در اين صورت، فلسفه‌ها و معرفت‌هاي بيگانه، در قالب مکاتب فکري معارض با اساس اسلام، با استفاده از خلاء پيش آمده، خود را تحميل و جاي‌گزين نموده، و چون متعهد به اسلام و تفکر الهي نيستند، و متعهد و محصور در پيش‌فرض‌هايي مغاير با اسلام هستند، در نتيجه به استحاله‌ي نظري جمهوري اسلامي منتج مي‌شوند.

خب! با اين اوصاف، آيا جاي مطالبه‌ي فلسفه‌هاي مضاف و سپس انديشه‌هاي کاربردي براي بخش‌هاي مختلف نظام اسلامي، از کساني که داعيه‌دار صدرايي بودن انقلاب هستند، نيست؟

• ج- نظر ارائه شده، که فلسفه را نبايد حکمت تلقي کرد بلکه مولود و تابع آن است، و مطالبه‌ي صورت گرفته، که صدرائيون بايد پاسخگوي خلاء تئوريک نظام در منابع خمسه‌ي قدرت ملي، يعني فرهنگ، سياست، اقتصاد، دفاعي و اجتماعي باشند، بخشي از دو خواسته‌ي مقام معظم رهبري است: نظر ارائه شده، در چهارچوب مباحث آزادانديشي و جنبش نرم‌افزاري و نهضت توليد علم مورد نظر رهبري است. مطالبه‌ي صورت گرفته نيز در چهارچوب جنبش مطالبه‌ي عدالت است. اگر عدالت يعني اين که هر چيز سرجاي خود، بايد پرسيد آيا اقتصاد نئوکينزي و فريدمني، در محل معيشت مردم در حکومت ديني در جاي خود است يا انديشه‌ي وارداتي است؟

آن‌چه در آن ارائه‌ي نظر و سپس مطالبه‌ي مزبور آمده است، مطالب جديدي از سوي ما نيست و در ده سال اخير در تئوريزه نمودن اين موارد و مستندسازي و تدريس آن‌ها تلاش گسترده‌اي صورت گرفته و طرح اين نکته که فلسفه با حکمت قرآني تمايز چشمگيري دارد محمل مطالعات و تحقيقاتي بوده است که بارها طرح شده و براي اهل نظر از دانشجويان و طلاب، تا بسياري از استادان، شناخته شده و آشنا است.

• 2- عباسي سپس به نقيصه‌ي فقدان روي‌کرد اتيمولوژيکال يا ريشه‌شناختي به مطالعات فلسفي و هم‌چنين حکمي در ايران امروز پرداخت. به اعتقاد وي، مطالعات فلسفي ايران، ترمينولوژيکال آغاز مي‌شود. از آن‌جا که ابزار اصلي علوم انساني عموماً و فلسفه خصوصاً، مفاهيم و واژگان هستند، يک انديشمند ايراني مجبور است بيش از ساير دانشمندان جهان، در حوزه‌ي مفاهيم تلاش کند. زيرا تفکر در پهنه‌ي علمي ايران به ويژه در قرن اخير، سه‌زبانه بوده و هست و خواهد بود. به دليل غلبه‌ي فرآورده‌هاي انديشه‌ي غرب در حوزه‌ي فلسفه، به ناچار بايستي با مفاهيم آن از ريشه‌هاي يوناني- لاتيني- آلماني- و حتي بعضاً فرانسوي نيز آشنا بود، والا با ترجمه و برابر نهاد در مقابل اين مفاهيم، امکان دريافت منظور آن فيلسوف ممکن نيست. از سوي ديگر، به دليل حضور آموزه‌هاي اسلام در پهنه‌ي تفکر انسان مسلمان ايراني، بايستي با ريشه‌ي واژگان عربي موجود در قرآن و احاديث و روايات آشنا بود. اين مرحله، از مرحله‌ي قبلي، يعني تعمق در ريشه‌هاي واژگان غربي دشوارتر است، زيرا مفاهيم عربي موجود در قرآن و روايات، در دامنه‌ي زبان‌هاي سامي، عبري، سرياني، آرامي، حبشي، و موارد اين‌چنيني بايد ريشه‌شناسي شود، حال آن که تلاش‌هاي گذشتگان در کتاب‌هاي معظم لغت که در حال حاضر در اختيار ماست، کفاف پژوهش‌هاي بنيادين امروزي ما در پاسخ به مشکلات و پرسش‌هاي معرفتي کنوني را نمي‌دهد. غربي‌ها در حوزه‌هاي زباني خود تلاش‌هاي گسترده‌تري انجام داده‌اند و آموختن يافته‌هاي آن‌ها آسان‌تر است، اما در حوزه‌ي مفاهيم عربي که حساسيت آن به ويژه به عنوان زبان وحي براي انديشمند ايراني بيشتر است، در دوره‌هاي اخير تلاش در خور توجهي نشده است. در گام سوم نيز بالاخره انسان ايراني به زبان فارسي شناخته مي‌شود. ضعف مفرط موجود در حوزه‌ي ريشه‌شناسي واژگان فارسي در ميان ما، موجب شده است که فارسي انديشيدن با مشکل مواجه شود.

پس انديشمند ايراني، بايد بتواند غربي- قرآني- فارسي بينديشد و چون ابزار انديشه، واژگان و لغات و مفاهيم هستند، مخدوش بودن و آشفتگي در دامنه‌ي مفهومي يک انديشمند، به آشفتگي انديشه‌ي او منتج مي‌شود. از اين رو کار انديشمند ايراني، نسبت به همکاران خود در غرب يا جهان عرب، يا شرق، بسيار دشوارتر است.

• 2- اين آشفتگي دامنه‌ي مفهومي در ايران امروز به ويژه در مفهوم فلسفه و حکمت، آن‌چنان است که موجب آشفتگي در تفکر فلسفي و حکمي، و در نتيجه مخدوش شدن تفکر فلسفي و تعقل حکمي شده است.

در اين آشفته بازار Reason را هم‌چون عقل قرآني ترجمه کرده و سپس معادل خرد فارسي مي‌فهمند. يا Justice را عدالت خوانده و Law را حقوق ترجمه مي‌کنند و True را حقيقت مي‌خوانند. Health را سلامت قرآني ترجمه کرده‌اند و cooperation را تعاون مي‌شناسند. نفس قرآني را در فارسي جان مي‌خوانند و در تفکر فلسفي آن را soul مي‌نامند. از سوي ديگري psyche را در فارسي روان ترجمه مي‌کنند، در حالي که اين واژه در فارسي معادل روح در عربي است، در نتيجه psyche يوناني را معادل روح مي‌گيرند، حال آنکه روح عربي را غربيان به مفهوم spirit مي‌شناسند. در حالي‌که غربي‌ها دو مفهوم Mind و Heart را براي ذهن و قلب به کار مي‌برند، در فارسي دل را معادل هر دو مي‌بينيم، بالاخره مشخص نيست دل همان ذهن است يا قلب يا هر دو يا هيچ کدام. وجود چندهزار مفهوم اساسي براي تفکر که در سه حوزه‌ي زباني غربي، فارسي و عربي، مورد استفاده‌ي انديشمند ايراني است، در حالي که «برابر نهاد» آن‌ها در مقابل يکديگر، اغلب مخدوش و نارساست، نتيجه‌اي جز مخدوش بودن بسياري از نظرات دانشمندان و متفکران پيشين، و هم‌چنين مطالعات علمي- فلسفي کنوني را در بر نداشته و ندارد. در واقع اين چندهزار مفهوم در اين سه حوزه‌ي زباني که بايد تسهيل کننده‌ي تفکر باشند و ظرفيت فکري انديشمند ايراني را سه برابر انديشمندان ديگر جوامع نشان دهد، عملاً به دليل اين آشفتگي در «برابر نهاد» آنان، کليت تفکر را دچار خدشه و آسيب نموده و زايش فکري در حوزه‌ي علوم انساني، براي برآوردن نيازهاي جامعه را مختل و معطل ساخته است.

يکي از مصاديق اساسي اين خلط و خدشه را مي‌توان در دو مفهوم حکمت و فلسفه ديد.

• 3- فلسفه را غربي‌ها در ترکيب دو مفهوم فيلو و سوفيا به معني دوستداري دانش مي‌گيرند. آن‌ها مفهوم ديگري دارند که Wisdom خوانده مي‌شود و در عربي، معادل تقريبي حکمت شناخته مي‌شود. پس نزد غربي‌ها فلسفه و ويزدام دو مفهوم متباين هستند.

• 4- حکمت از نظر قدمت، ديرين‌تر از مفهوم فلسفه در يونان است. فلسفه در يونان به سختي مي‌تواند قدمتي 2600 ساله براي خود سندسازي و جست و جو کند، اما قدمت حکمت بسيار فراتر از آن است. عملاً فلسفه مولود حکمت است، يا به بيان دقيق‌تر، فلسفه، فروکاست Reduction حکمت است.

• 5- حکمت، در دامنه‌ي زبان‌هاي سامي پديد آمده و ظاهراً ريشه‌ي آن در زبان آرامي است، اما در همه‌ي زبان‌هاي آرامي، سرياني، عبري، حتي اکدي و عربي به کار مي‌رفته است. تحول اين واژه در سامي شمالي و جنوبي متفاوت بوده است. اين تحول، ماجراي ساده‌اي دارد. در محيط جغرافيايي ابراهيمي و انبياء(ع) پس از او، از لبنان و سوريه و عراق کنوني، تا عربستان و يمن و مصر و حبشه، در حوزه‌ي معرفت مؤمنانه، هر شيئي، داراي معنايي بود، که آن معنا، غايت آن پديده محسوب مي‌شد. در واقع آن معنا، هدف خلقت و پيدايش آن شيء بود. در اين تلقيِ معرفت مؤمنانه در اديان ابراهيمي، راز يافتن معنا در هر شيئ و هر پديده‌اي، در مفهومي به نام «آيه» نهفته بود. آيه يا نشاني، همان علامتي است که در شيئ حبس شده است. در معرفت مؤمنانه، هر شيئ و هر پديده‌اي در عالم، نشاني خاصي از يک پيام است. آن گونه که سعدي سروده است:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورق‌اش دفتري است معرفت کردگار

در نگاه سعدي، هر برگ درخت، دفتري براي شناخت خداست. چه کسي اين دفتر را درک و دريافت مي‌کند؟ سعدي اين درک و دريافت را به هوشيار يا همان حکيم احاله مي‌کند. رؤيت اين نشاني‌ها در هر شيئ و دريافت و درک آن‌ها، «حِکم» ناميده مي‌شد.

از اين رو حکمت شکل گرفت:

الف- همه‌ي پديده‌ها و اشياء در عالم در ظاهر و باطن و صيرورت خود داراي معنا هستند.

ب- اين معنا، از طريق نشاني و برهاني که در شيئ رؤيت مي‌شود، قابل دريافت و درک است. به اين نشاني و علامت و برهان، آيه گفته مي‌شود. روند رؤيت و درک اين آيه‌ها حکم ناميده مي‌شد.

ج- رؤيت و دريافت و درک اين آيه‌ها و نشاني‌ها در همه‌ي پديده‌ها در پهنه‌ي گيتي و هستي، حکمت خوانده شد.

د- حکيم، شخص فرزانه‌اي بود که بصيرت لازم براي رؤيت و دريافت آيه در اشياء را داشت.

تحول واژه‌ي حِکم و حکمت، از محدوده‌ي سامي شمالي به سامي جنوبي کشيده شد. در سامي جنوبي متاثر از زبان آرامي، از واژه حکم، حُکم پديد آمد. روند رؤيت و درک آيه‌ها در اشياء «حِکم» خوانده مي‌شد. در منطقه‌ي سامي جنوب، از اين حِکم‌ها که هر کدام يک قاعده بودند، حُکم برخاست که در واقع قانون بود. مثلاً اگر قابيل، پس از کشتن برادرش هابيل، نمي‌دانست که با پيکر او چه کند، با مشاهده‌ي عمل کلاغ در کندن زمين و دفن اشياء و مردار، از اين رفتار کلاغ به عنوان آيت و نشاني استفاده کرد و دريافت که بايد جسد برادرش را در زمين دفن کند. رفتار طبيعي کلاغ در متن خود داراي معنا بود. اين معنا در قالب آيت، هم-چون علامتي در رفتار کلاغ حبس شده بود. روند رؤيت و دريافت اين معنا از سوي قابيل «حِکم» و حکمت بود. از اين حِکم که قاعده بود، قابيل «حُکم» دفن جسد هابيل را استنتاج کرد.

مفهوم «حکومت» نيز از واژه‌ي «حُکم»، متاثر از زبان آرامي پديد آمد، که اِعمال فرمان‌روايي مبتني بر «حُکم»هاي برگرفته از حکمت تلقي مي‌شد.

لذا حکم و حکمت در حوزه‌ي زباني سامي شمالي پديد آمد و در مسير تحول و زايش خود، در حوزه‌ي سامي جنوبي به حُکم و حکومت تفکيک شد.

• 6- پس از يک دوره‌ي طولاني بيش از هزار ساله، اين تلقي در يونان عصر پس از اسطوره‌گرايي، با يک بديل موجه شد. دانشمندان ملطي، در غرب ترکيه‌ي کنوني، با روي‌کردي مادي به طبيعت، پرسش از ماده‌المواد، و ماده‌ي اوليه‌ي پديدآورنده‌ي عالم و هستي را مطرح کردند. در اين جا ديگر رؤيت معنا در پهنه‌ي طبيعت و گيتي مطرح نبود، بلکه ماده‌ي اوليه‌ي ذهني شاکله‌ي عالم مد نظر بود. اين ماده‌ي اوليه را يونانيان «آرخه» ناميدند. آرخه در تلقي ملطيون به عناصر اربعه‌ي آب و آتش و خاک و هوا محدود شد، يعني عنصر کيفيت ماده. اما نزد ديگران، لوگوس يا به تعبير عرب‌ها لغت، ماده‌ي نخستين معرفي شد. فيثاغور و فيثاغوريان، ماده‌ي اوليه و آرخه را نه لوگوس يا کيفيت، که به کميت يا «عدد» شناختند. از صفر تا نه، ده عدد، ماده‌ي نخستين هستند که امروز بشر غربي با دو عدد آن يعني صفر و يک در نظام ديجيتال، کامپيوتر و فضاي سايبر را رقم زده است.

کميت و کيفيت و لوگوس که اجزاي شاکله آرخه در تلقي‌هاي گوناگون بودند، اساساً اعتبارياتي ذهني بيش نبودند. روند پديدار شدن اين ريشه‌هاي سه‌گانه از بذر آرخه، توسط «الثئا» رقم خورد. در تلقي يونانيان، عالم آن‌به‌آن خود را آشکار و نهان مي-کند.





اين «لثئا» و «الثئا» يا لحظه به لحظه مخفي و علني کردن مستمر و مداوم عالم، روند ريشه زدن بذر آرخه بود. از بذر آرخه که در اثر الثئا شکافت و ريشه دوانيد، متافيزيک پديد آمد. در اين مرحله، انسان يوناني از ميتوس به لوگوس رسيده بود. ريشه‌ي معرفتي حاصل از آرخه، به مرور جوانه زد و فوزيس را رقم زد، همان فيزيک.

در اين مقطع آيه به آرخه فروکاست شده بود و با آن، حکمت نيز نزد يونانيان به فلسفه فروکاست شد. رؤيت و دريافت استوار معنا در اشياء و پديده‌ها، با فروکاست لفظ، در نتيجه به فلسفه يا دوستداري دانش فرو غلتيد. ظاهراً بشر غربي رؤيت و دريافت معنا از عالم را در پهنه‌ي طبيعت دشوار يافت و راه ساده را برگزيد: مطالعه‌ي خود عالم طبيعت، براي شناخت آن، نه براي دريافت معنا.

دو هزار سال بعد، دکارت فرانسوي اذعان کرد که فلسفه درختي است که ريشه‌ي آن متافيزيک، تنه‌اش فيزيک و شاخه‌‌هايش دانش‌ها هستند. سيصد سال پس از او هايدگر مدعي شد که درخت مورد نظر دکارت، در زمين و آسمان که معلق نيست، بلکه در زمين «وجود» ريشه دارد. درخت فلسفه که در زمين وجود با آرخه يا ماده‌ي اوليه‌ي عالم آغاز کرد، در نهايت به ميوه‌ي «تخنه» رسيد، همان تکنيک، که تکنولوژي محصول آن است. حرکت کامل فلسفي از آرخه در قلب متافيزيک تا تخنه به عنوان ميوه‌هاي فيزيکال اين درخت، اکنون به اتمام رسيده است: بشر غربي محصول درخت يا همان تکنولوژي را از باغ فلسفه چيده و روانه‌ي بازار مي‌کند، ديگر او رغبت چنداني به ريشه‌ي درخت که متافيزيک خوانده مي‌شد يا حتي تنه‌ي آن ندارد. جمله‌ي ريچارد رورتي، فيلسوف پراگماتيست آمريکايي در تهران در 1383 بسيار شفاف بود: فلسفه نردباني بود که غرب از آن بالا رفت و سپس آن را به کناري نهاد.

روند «آرخه مبنا» در درخت فلسفه، لاجرم 2350 سال بعد به تلقي دارويني از عالم در غرب انجاميد. داروينيسم فرجام اجتناب-ناپذير آرخه مبنايي در فلسفه‌ي غرب بود.

تثليث آرخه در عصر يونان باستان، يعني کميت، کيفيت و لوگوس نيز به عنوان روش، خود را بر علم و دين و تفکر در هميشه‌ي غرب در 2500 سال گذشته تحميل نموده است. تثليث مسيحي پدر، پسر، روح‌القدس يا همان اقنوم‌هاي سه‌گانه، تثليث هگلي‌تز، آنتي‌تز و سنتز، تثليث فرويدي ايد، ايگو سوپر ايگو، تثليث دارويني آرخيا، باکتريا و يوکاريوتا، و ساير تثليث‌هاي فرهنگ و علم غربي، ذاتي ريشه‌ي درخت فلسفه بوده و هست.

• 7- اما در همان عصر انتقال از ميتوس به لوگوس، و جنبش ملطيون، افلاطون تلاش کرد برزخ ويژه‌اي ميان حکمت و فلسفه ايجاد کند که موفق نبود و بلافاصله از سوي شاگردش ارسطو به چالش کشيده شد.

افلاطون، «آيه» را نه به «آرخه»، که به «آيدوس» تحويل کرد. آيدوس يا ديدار معنا در ماده، يک تلقي نازل شده و فروکاهيده‌ي آيه بود. در آيه، رؤيت انگشت اشاره‌ي خدا در تک‌تک پديده‌ها و اشياء، براي شناخت هستي و خداي هستي مطرح بود، اما در آيدوس افلاطون، انگشت اشاره‌ي خدا حذف شد. آيدوس صرفاً مرجع عيني مفاهيم کلي بود که هم‌چون آيه، مستقل از تفکر انسان مقرر بود. آيدوس چگونه بايد کشف مي‌شد؟ بر خلاف آيه که رؤيت آن غالباً نيازمند تقوا و تزکيه‌ي نفس بود، آيدوس افلاطوني در روند ديالکتيک نه رؤيت، که کشف مي‌شد. آيدوس يا ايديا، و يا همين ايده در عصر کنوني، نتوانست نقش آيه را ايفاء کند، چون خود آن از معنا تهي شد. هر چند آيدوس افلاطوني، 2400 سال بعد، در فلسفه‌ي فنومنولوژي هوسرل، با يک انقلاب کپرنيکي روبرو شد و کاملاً دچار دگرگوني شد، به گونه‌اي که به آگاهي انسان رجعت کرد. در واقع در تلقي هوسرل، آيدوس مستقل از آگاهي انسان وجود ندارد.

آيدوس افلاطون با تلقي امروزي، ابژکتيو، و آيدوس هوسرل سوبژکتيو بود. کما اين‌که «آيه» در معرفت مؤمنانه که حکمت را رقم مي‌زند در هزاره‌هاي اول و دوم قبل از ميلاد عيسي(ع)، با تلقي امروزي، ابژکتيو بود و آرخه‌ي يوناني که درخت فلسفه را پديد آورد، سوبژکتيو.






• 8- فلسفه فروکاست حکمت است. لذا هيچ‌گاه نمي‌توان آن را با حکمت يکي دانست. فلسفه درختي است که نسبت به فيلسوف متعلَّق است. اما حکمت، جنيني است که با حکيم منطبق و به حکيم متعلِق است. انديشمندان مسلمان که به غلط فلاسفه‌ي غرب را حکيم مي‌خوانده‌اند، دچار خبط عظيمي در تفکر بوده‌اند. عنوان کتاب فروغي، فاجعه‌اي عظيم بود: «سير حکمت در اروپا». اين برابر دانستن فلسفه با حکمت از کجا نشأت مي‌گيرد؟ کافي است سري به دپارتمان‌هاي فلسفه در دانشکده‌هاي ادبيات زده شود، و در آن‌جا سراغ درس اتيمولوژي براي دانشجويان فلسفه گرفته شود. نه تنها دانش‌جوي فلسفه، در هيچ مقطعي ريشه‌شناسي يا اتيمولوژي مفاهيم اصلي فلسفه را نمي‌آموزد، که حتي درس کم‌اثر اصطلاحات فلسفي نيز چندان جدي نيست. در جامعه‌اي که اتيمولوژيست‌هاي فلسفي و حکمي آن ناياب باشند، برابر دانستن فلسفه و حکمت، و بسياري مفاهيم ديگر، طبيعي خواهد بود.

• 9- مصيبت اينجاست که نه تنها در هزاره‌ي گذشته در ايران، فلسفه را با حکمت يکي انگاشته‌اند، بلکه حکمت قرآني را نيز فلسفه خوانده‌اند. اصرار عجيبي بر مفهوم فلسفه دارند و در پاسخ به اين پرسش که فلسفه با حکمت قرآني يکي نيست، چه اصراري به اين برابر نهادن داريد، بلافاصله با حربه‌ي نکوهش فلسفه‌ستيزي وارد عرصه مي‌شوند. يکي دانستن حکمت با فلسفه، حکمت‌ستيزي حکمت در قرآن حکيم، حدوداً در يازده حوزه در بيش از 116 آيه‌ي مرتبط آمده است:

الف- خدا حکيم است. به جاي کلمه‌ي حکيم، واژه‌ي فيلسوف بگذاريد: خدا فيلسوف است!؟
ب- خدا به انبياء (ع) کتاب و حکمت را تعليم داد. بخوانيد خدا به انبياء(ع) کتاب و فلسفه را تعليم داد.
پ- خدا کتاب و حکمت را نازل مي‌کند. جاي حکمت در اين آيه، فلسفه بگذاريد.
ت- در آيه‌ي 1 سوره‌ي يونس: اين است آيات کتاب حکيم. در تلقي مدافعان يکي بودن فلسفه و حکمت، اين آيه مي‌شود «اين است آيات کتاب فيلسوف».
ث- قرآن حکيم. از ديد فيلسوفان، اين مفهوم قرآني مي‌شود: «قرآن فيلسوف!»
ج- حکمت بالغه. بخوانيد فلسفه‌ي بالغه.
چ- در آيه 39 اسرا: خدا حکمت را وحي مي‌کند.
ح- انبياء(ع) به مردم کتاب و حکمت تعليم مي‌دهند. در تلقي روبه‌رو مي‌شود: انيباء(ع) به مردم کتاب و فلسفه تعليم مي‌دهند.
خ- عيسي(ع): براي شما حکمت آوردم. در واقع عيسي(ع) فلسفه آورده است!
د- لقمان، داود، و سليمان، حکمت داده شدند. در تلقي ديگران، يعني فلسفه داده شدند و اين سه تن فيلسوف هستند. غربي‌ها مي‌گويند شرق نبي دارد و غرب فيلسوف.
ذ- در آيه‌ي 125 نحل: دعوت کن به راه رب خود، به حکمت ]نه به فلسفه[، به موعظه‌ي حسنه، و به جدال احسن. اگر قرار بود با فلسفه به راه خدا دعوت صورت گيرد، به دليل جنگل آراء و مکاتب فلسفي، عجب پلوراليسم ويژه‌اي رقم مي‌خورد. به قول حافظ:
جنگ هفتاد و ملت، همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند
ر- حکمت را خدا مي‌دهد، که خير کثير است به هر کس داده شود. به او خير کثير داده شده است جز اولوالالباب کسي متذکر نمي‌شود. در نسبت با اين آيه، اين شبهه مطرح است که اگر حکمت خير کثير است که از سوي خدا داده مي‌شود، چه طور اين خير کثير به مارکس داده مي‌شود و او به الحاد مي‌‌رسد؟ خير کثير که به فوئرباخ داده مي‌شود و او ماترياليست مي‌گردد. ديويد هيوم به عنوان غول فلسفي بريتانيا، که کانت را از خواب جزمي بيدار کرد، به عنوان يک ملحد، چگونه خير کثير به او داده شده است؟ آيا هم‌جنس‌بازي و اخلاق فاسدي که قوم لوط را در شهر سدوم با عذاب خدا مواجه ساخت، خير کثير، يا حاصل خير کثير است؟ در غير اين صورت چگونه مي‌توان ويتگنشتاين و فوکو را به دليل مشکلات اخلاقي اين چنيني «حکيم» ناميد؟

حکمت در قرآن که در محورهاي 12گانه‌ي قيد شده آمد، هيچ سنخيتي با فلسفه ندارد. اساساً لوازم خير کثير در فلسفه نيست، زيرا با هزار و يک آلودگي و انحراف و الحاد مي‌توان فيلسوف شد، اما بدون ايمان و تقوا نمي‌توان حکيم شد. حکيم در اثر تقوا به فرقان مي‌رسد و از آن به تفکيک و تمييز حق از باطل نايل مي‌شود و به حقيقت دست مي‌يابد.

حکمت فوق فلسفه است و فلسفه در ادامه‌ي حکمت و به تبع آن. نسبت حکمت و فلسفه، نسبت عدد يک و صفرهاي پشت آن است. فلسفه بدون حکمت، صفري است که خوانده نمي‌شود.

•10- در مفهوم «فلسفه‌ي اسلامي»، دو نکته حائز اهميت است:

الف- قيد فلسفه‌ي اسلامي به اين معناست که مدعيان آن باور دارند که فلسفه‌ي غير اسلامي نيز وجود دارد. آن‌چه در دو فلسفه‌ي اسلامي و غيراسلامي مشترک و مقوم آن‌هاست چيست؟

ب- در قيد اسلامي فلسفه‌ي اسلامي، چه چيزي از اسلام به عنوان لوازم جوهري يا عرضي فلسفه به کار رفته است که آن را اسلامي ساخته؟

در واقع ادعا اين است که فلسفه‌ي يوناني، پس از هزار سال قدمت، در عصر اسلام، به جهان اسلام آمده و بومي شده است. چنين انطباق و بومي‌سازي، در دو حوزه بايد صورت پذيرفته باشد:

- ابتدا در چهارچوب مفهومي، و سپس در چهارچوب تصوري:

در چهارچوب مفهومي فلسفه‌ي اسلامي کافي است به مفاهيم پايه توجه شود، اين عدم انطباق به خوبي نمايان مي‌گردد:

1) مفهوم فلسفه، که با حکمت قرآني يکي گرفته شده است، حال آن‌که غربي‌ها به حکمت ويزدام مي‌گويند و آن را از فلسفه جدا مي‌دانند. فلسفه، فروکاست شده‌ي حکمت است، لذا نمي‌تواند با حکمت برابر باشد.
2) مفهوم آرخه و ماده‌المواد، با آيه در حکمت الهي و قرآني يکي نيست. مدام در قرآن به وجود آيه يا نشاني و برهان در پديده‌هاي هستي و وقايع اشاره شده است.

در قرآن هفت متعلق ايمان بر شمرده مي‌شود که ايمان جامع مومن به هر هفت متعلق مزبور الزامي است. متعلق‌هاي ايمان به غيب، ايمان به خدا، ايمان به ملائک، ايمان به کتاب، ايمان به ارسال انبياء(ع)، ايمان به آخرت و ايمان به آيات الهي.

منظور از آيات الهي و ايمان به آن، فقط آيه‌هاي درون سوره‌هاي قرآن حکيم نيست، بلکه منظور اين است که در پهنه‌ي گيتي، همه‌ي اشياء و پديده‌ها و حرکت‌ها و صيرورت‌ها، نشاني و آيه هستند.

مومن در کنار ايمان به ساير متعلق‌هاي ايمان، بايستي به آيات الهي نيز ايمان داشته باشد.

در واقع اگر مومن چشم دل بگشايد و ديده‌ي آيت‌بين يابد، عملاً حکيم الهي است.

اما در فلسفه، از جمله فلسفه‌ي اسلامي، آيه به آرخه فروکاست يافته و دغدغه‌ي فيلسوف اسلامي نيز همان اعتباريات شاکله‌ي آرخه از لوگوس تا کميت و کيفيت است. هر کجا فيلسوف مسلمان خلاف اين عمل کرده است، او در آن‌جا حکيم است، زيرا فلسفه به ماهو فلسفه از اساس در آيت‌زدايي شکل گرفت و لحظه‌اي که در آرخه، پرسش از چيستي ماده‌ي اوليه را مطرح کرد، راه معنازدايي از طبيعت و هستي را در پيش گرفت و از وجود و ورطه‌ي موجود در غلتيد.

اگر فلسفه چنين ظرفيتي داشت که نگاه آيت‌بين را در فيلسوفان پديد آورد، بايستي اکنون فيلسوفان جهان مؤمن‌ترين مردمان باشند، اما تاريخ فلسفه، خلاف اين را نشان مي‌دهد.

3) در فلسفه‌ي اسلامي، مفهوم فلسفه‌ي اولي، در برابر متافيزيک مطرح است. فلسفه‌ي غرب دو گزاره‌ي کاملاً مشخص دارد: فيزيک و متافيزيک.

در فلسفه‌ي اسلامي، طبيعه، مابعدالطبيعه، و ماوراءالطبيعه مطرح است.

اولاً فيزيک يا فوزيس معادل طبيعه و طبيعت نيست و در فلسفه، مفهوم ناتورا يا نيچر معادل طبيعه و طبيعت است. ثانياً متافيزيک نيز معادل مابعدالطبيعه نيست، به همان دليل نخست.

ثالثاً فلسفه نه تنها ظرفيت دريافت ماوراءالطبيعه را ندارد، بلکه چنين ادعايي نداشته و در عالم فلسفه غرب، کسي مدعي ترانس فيزيک يا اولترافيزيک نيست.

فلسفه‌ي اولي، همان متافيزيک است نه بيشتر، لذا نمي‌تواند به عرصه‌ي ترانس فيزيک که حوزه‌ي متعلق‌هاي ايمان در دين است ورود کند. در نتيجه فلسفه يا آن‌چه فلسفه‌ي اسلامي ناميده مي‌شود، برخلاف حکمت، نمي‌تواند مدعي انطباق با دين شود.

حکمت به صورت ذاتي و جوهري، چون آيت‌مدار است، واجد روح ديني و ايماني است. اما فلسفه به دليل محصور بودن در فيزيک و متافيزيک چنين ظرفيتي ندارد.

4) فلسفه، همزاد و مترادفي دارد به نام ذهن Mind. ذهن غامض‌ترين مفهوم فلسفي در غرب است که هنوز هم نتوانسته-اند آن را تبيين کنند. با اين مفهوم مبهم که هستي خود آن نيز شفاف و روشن نشده است، فلسفه تلاش کرد هستي و وجود عالم را بنماياند. حتي در دهه‌هاي اخير مدعي شدند که Mind is God ذهن خداست. اکنون فلسفه‌ي ذهن، بحراني‌ترين حوزه‌ي انديشه در ميان رشته‌هاي علوم انساني است.

در فلسفه‌ي اسلامي نيز اين مفهوم مبهم و ناشناخته، مبناي همه‌ي فعل و انفعالات فکري است. در واقع فيلسوفان اسلامي، در مفهوم ذهن، پاي خود را جاي مطمئني قرار نداده‌اند و اين سنگ بناي سست، توان و ظرفيت لازم را ندارد. پرسشي که فلسفه‌ي اسلامي بايد پاسخ دهد اين است که اولاً تمايز ذهن در فلسفه اسلامي با Mind در فلسفه‌ي غرب چيست؟

و ثانياً اين مفهوم را که مفهومي غير قرآني است، معادل کدام مفهوم در قرآن قرار مي‌دهند. در درون قلب، لايه‌هاي صدر و شغاف و فوأد، هر يک ممکن است بتوانند بخشي از ظرفيت ذاتي انسان را بنمايانند. اما يقيناً ذهن، ظرفيت و توان رقابت با فؤاد را ندارد. فلسفه‌اي که هستي خود را در بناي سست و مبهم ذهن نهاده است و وجود ذهني را در ذهني مي‌جويد که هيچ نسبت و قرابتي با انسان‌شناسي قرآني ندارد، چگونه خود را فلسفه‌ي اسلامي مي‌خواند؟!

- اما چهار چوب تصوري:
انطباق و بومي‌سازي فلسفه با اسلام نياز به انطباق چهارچوب تصوري و نظري خود با اسلام دارد.
چهار چوب تصوري و پارادايم فلسفه‌ي صدرايي در اسفار اربعه رقم خورده است. اسفار اربعه، سفرهايي است از خلق به حق و بازگشت به خلق:
سفر يکم: من الخلق، الي الحق.
سفر دوم: بالحق في الحق (في الحق، الي الحق)
سفر سوم: من الحق، الي الخلق بالحق.
سفر چهارم: بالحق، في الخلق.
پارادايم اسفار اربعه، شبيه پارادايم افلاطون در مبحث غار است.
A. شخص با رؤيت سايه‌ها در ته غار، متوجه بيرون غار مي‌شود. خود را رهانيده و به بيرون مي‌رود.
B. در بيرون غار به کند و کاو و بررسي و شناخت مي‌پردازد.
C. مجدداً، متعهدانه و ايثارگرانه به درون غار باز مي‌گردد.
D. سپس ديگران را در ته غار آزاد مي‌کند و با يکديگر به بيرون غار، به سمت روشنايي مي‌روند.










اين دو پارادايم، شباهت ظاهري به يکديگر دارند با اين تفاوت که در سفر چهارم افلاطوني، شخص متعهد است ديگران را به بيرون غار ببرد، اما در اسفار اربعه، سفر چهارم سفر از خلق به حق نيست، بلکه سفر در خلق به حق است. در واقع او که کوله‌باري از معرفت به حق از سفر دوم آورده است، نيازي نمي‌بيند همه‌ي مردم در بند را برهاند و به حق ببرد، بلکه حق را به ميان آن‌ها آورده است. در واقع در سفر چهارم صدرايي، مهدويت و ظهور ديده نمي‌شود. اگر سفر چهارم، سفر با خلق به حق بود، مي‌شد مدعي مهدويت در آن گرديد و انقلاب اسلامي را سفر چهارم صدرايي خواند، اما اين پارادايم مخدوش است و عنصر امامت و ولايت در آن مغفول و محذوف است. شخص سفر کرده، متعهد به رهبري ديگران نيست و تنها شهروند مسئولي است که حق-مدارانه به خلق بازگشته و در ميان آن‌هاست.

چهارچوب تصوري ناب اسلامي، بر چهار مفهوم هبوط و عروج، و نبوت و امامت استوار است. حذف يا غفلت از عنصر امامت در سفر چهارم صدرايي، انطباق پارادايم او را با چهارچوب تصوري قرآني دشوار مي‌سازد. از اين رو نمي‌توان اسفار اربعه‌ي صدرايي را نقشه‌ي راه امام خميني (ره) در انقلاب اسلامي دانست، زيرا ايشان مبتني بر سفر چهارم، بايد حق را به ميان مردم مي-آورد، نه اين که مردم را به سوي حق ببرد.

کساني که فيلسوف اسلامي خوانده مي‌شوند، عمدتاً حکيم هستند: ابن سيناي بخش‌هايي از «اشارات»، ملاصدرايي که بارها پياده به حج مي‌رود و در مقدمه‌ي تفسيرش بر سوره‌ي واقعه از ايستادن در سايه شکوه مي‌کند، سايرين همه حکماي الهي هستند که بايد از فلسفه‌هايشان متمايز شوند.

• 11- برخي اصرار دارند امام خميني(ره) را که خود مدرس فلسفه‌ي صدرايي بود، به طور مطلق در اين ميدان مصادره کنند و حضرت ايشان را صرفاً فيلسوف بنمايانند. در حيات فکري هر متفکر مؤلف و صاحب مکتبي، همواره دو دوره وجود دارد. در فلسفه اين قول مشهور است که در بيان آموزه‌هاي هر فيلسوف، بلافاصله مي‌پرسند: مثلاً، کدام کانت؟ کانت دوره‌ي اول يا کانت دوره‌ي دوم؟ ويتگنشتاين اول يا دوم؟ ملاصداري يکم يا ملاصدراي دوم؟ در مورد امام خميني(ره) نيز اين پرسش صادق است. بله امام خميني(ره) خود استاد فلسفه‌ بوده‌اند، اما کدام امام خميني(ره) ؟ پاسخ اين است: امام خميني(ره) اوّل.

در واقع امام خميني(ره) دوّم، از فلسفه عبور کرده بودند. در آذرماه 1365 دقيقاً دو سال و نيم قبل از رحلت جان‌گداز آن پير مراد، در نامه‌اي به عروس گرامي‌اشان مي‌نگارند:

«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرورفتم و به جاي رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گويي در کون و مکان خبري نيست جز يک مشت ورق‌پاره که به اسم علوم انساني و معارف الهي و حقايق فلسفي، طالب را که به فطرت‌الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوي دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحي حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتي دست داد، چه رسد به غير آن‌ها که خود، داستان غم‌انگيز دارد.» امام خميني(ره) دوّم، که در عصر دفاع مقدس اين نکات نوراني را براي ما اهل حجاب نور و حجاب نفس، پدرانه به ميراث و وصيت گذاردند، از اسفار اربعه-ي ملاصدرا، و فتوحات مکيه و فصوص‌الحکم ابن عربي اين‌گونه ياد مي‌کنند. ايشان در ديوان خود نيز بارها نسبت به فلسفه ابياتي را سروده‌اند، مانند:

اسفار و شفاء ابن‌سينا نگشود با آن‌همه جرّ و بحث‌ها مشکل ما
با شيخ بگو که راه من باطل خواند بر حق تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلي سير کند خود مسلک نيستي بود منزل ما

*****
آنان که به علم فلسفه مي‌نازند بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در اين حجاب اکبر آخر سرگرم شوند و خويشتن را بازند
*****
فاطي که فنون فلسفه مي‌خواند از فلسفه فاء و لام و سين مي‌داند
اميد من آن است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
*****
با فلسفه ره به سوي او نتوان يافت با چشم عليل کوي او نتوان يافت

• 12- اما محور پاياني اين جلسه، مسأله‌ي ضرورت بازتوليد فلسفه‌ي مضاف در حوزه‌ي فلسفه، و حکمت‌هاي مضاف در حوزه‌ي حکمت، در راستاي دو گزاره‌ي کلي است: ابتدا بسط نهضت علمي، براي تحول در علوم انساني، و سپس پر نمودن خلاء تئوريک دستگاه‌هاي مختلف در نظام جمهوري اسلامي است.

• الف- دهه‌ي چهارم عمر جمهوري اسلامي، دهه‌ي پيشرفت و عدالت ناميده شده است. يکي از ضروريات تحقق اين امر مهم، مسأله دست‌يابي به حکمت مضاف از يک‌سو، و فلسفه‌هاي مضاف از سوي ديگر است.

اين ضرورت و حساسيت از کجا نشأت مي‌گيرد؟ مباني نظري در حوزه‌هاي گوناگون سياسي- فرهنگي- اقتصادي و اجتماعي اگر مبتني بر بنيان‌هاي فکري غير الهي باشد، فرد و جامعه به پذيرش ولايت «دون‌الله» در مي‌غلتد. حکيم الهي آيت‌الله جوادي آملي، در تفسير آيات ابتداي سوره‌ي مبارکه اعراف مي‌فرمود که: در اين آيه مي‌فرمايد تبعيت کنيد از آن‌چه انزال شده از سوي رب، و تبعيت نکنيد از دون آن. الله را ولي خود قرار دهيد. اتخاذ ولايت الله، به پذيرش دين است. اگر غير الله را پذيرفتيد و مکتب غيرالله را پذيرفتيد به تولي به آن‌ها در آمده‌ايد، و آن‌ها را ولي خود قرار داده‌ايد.»
اکنون نقيصه‌اي که در حکم آسيب جدي و خطري عظيم براي جمهوري اسلامي است، کم‌کاري و عدم تلاش در دست-يابي به نرم‌افزار بومي مبتني بر کتاب و عترت است. اگر نرم‌افزارهاي ما در حوزه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي برگرفته از مکاتب غير الهي باشد که متاسفانه اکنون در بخش‌هاي گوناگون اين نقص وجود دارد، در آن صورت با پذيرش مکتب غيرالله، خطر عظيم استحاله‌ي جمهوري اسلامي را به جان خريده‌ايم. اين ضرورت از اين جا برمي‌خيزد.

مبتني بر اين ضرورت‌شناسي، اين پرسش مطرح مي‌شود که چه نهاد يا دستگاه يا کساني مسئول پر نمودن اين خلاء و رفع اين نقيصه هستند؟! بلافاصله نگاه‌ها متوجه نهاد حوزه‌ي علميه، و به ويژه بخش منسجم فکري آن، يعني مکتب صدرايي مي‌شود. اين نقش تاريخي، نقشي است که اگر چنان‌چه به نحو احسن محقق شود، جمهوري اسلامي را از يک پيچ و گردنه‌ي مهم تاريخي عبور مي‌دهد، چرا که در جنبش بيداري اسلامي و در عصر رکود اقتصادي اروپا و آمريکا، اگر جمهوري اسلامي الگوي ويژه‌ي نرم‌افزاري خود را در قالب حکمت‌ها و فلسفه‌هاي مضاف در حوزه‌هاي گوناگون ارائه نمايد، ديگر جوامع اسلامي و غيراسلامي، امروز مهم‌ترين مشتري آن خواهند بود.

• ب- فلسفه‌ي مضاف چه حساسيتي در سياست‌گذاري يک کشور دارد؟ پاسخ بسيار ساده و روشن است: از فلسفه‌هاي مضاف، دکترين‌ها و استراتژي‌ها براي برنامه‌ريزي‌هاي دولت‌ها احصاء و استخراج مي‌شود. رهبر معظم انقلاب، بيش از ده سال قبل اين نقيضه را اين‌گونه تشخيص دادند که دکترين‌هاي معماران فکري انقلاب اسلامي تبيين شود. در اواخر دهه‌ي 1370 ابتدا به دست‌اندرکاران برگزاري بزرگداشت شهيد مطهري فرمودند: «دکترين شهيد مطهري را تبيين کنيد.»، سپس چندي بعد، همين مطلب را در مورد ديدگاه‌هاي امام راحل(ره) فرمودند، که دکترين امام راحل را تبيين کنيد. مدتي بعد از آن، باز هم در مناسبت ديگري، فرمودند که همان‌گونه که غربي‌ها نظام جامع فکري کانت را تبيين و تشريح کرده‌اند، دکترين شهيد مطهري را مشخص کنيد. اکنون که بيش از يک دهه از آن مطالبه مي‌گذرد، ضرورت آن در توليد نرم‌افزار پايه، خود را نشان مي‌دهد.
• پ- روش تبيين دکترين در فلسفه‌ي علم، نزد غربي‌ها به اين صورت است که ابتدا فلسفه‌ي محض مورد نظر مشخص مي‌شود، فرضاً فلسفه‌ي کارتزيانيسم. آن‌گاه، محورها و موضوعات در قالب فلسفه‌ي مضاف خاص فلسفه‌ي کارتزيان احصاء و توليد مي‌شود. در نهايت از فلسفه‌هاي مضاف، دکترين‌ها استخراج و تبيين مي‌گردد. در اين صورت اين دکترين‌ها، خاص فلسفه‌ي کارتزيان هستند و پياده کردن آن‌ها، جامعه و دولت را کارتزيان مي‌سازد. براي تبيين دکترين‌ها يا به فرد فيلسوف توجه مي‌شود يا به مکتب فکري خاصي که آن فيلسوف در آن حيطه تفکر مي‌کرده است. مثلاً يا دکترين دکارت به عنوان يک کارتزيان مد نظر است، يا دکترين مکتب او که رسيوناليسم ناميده مي‌شود. يا فرضاً در مورد مارکس، يا دکترين مارکس مد نظر است، يا دکترين سوسياليسم که حيطه‌ي تفکر اوست. اگر دکترين مشخص فيلسوف مد نظر باشد، تبيين آن از روند دکترينريسم در فلسفه‌ي علم تبعيت مي‌کند. اما اگر دکترين حيطه‌ي فکري آن شخص فيلسوف مطالبه شود، تبيين آن در چهارچوب دکتريناليسم صورت مي-گيرد.

در مورد شهيد مطهري و امام راحل(ره) نيز همين تقسيم‌بندي امکان اجرا داشت. يعني هم امکان‌پذير بود که در دکترينريسم، دکترين شخص شهيد مطهري يا امام راحل(ره) تبيين شود، و هم عملي بود که مبتني بر روند دکتريناليسم، دکترين اين بزرگان در حيطه‌هاي مکتب فکري آنان، يعني حکمت متعاليه از يک‌سو، و فقه جواهري و پويا از سوي ديگر، تبيين شود.
چون در آن زمان، مطمئن بوديم که اين درخواست رهبر معظم انقلاب از سوي مخاطبان ايشان در آن جلسه بر زمين مي-ماند، حکم آن را بر خود واجب کفايي دانستيم و در کنار پانزده پروژه‌ي تبيين دکترين‌هاي قرآن و چهارده معصوم(ع)، سه پروژه‌ي انحصاري تبيين دکترين امام راحل(ره)، تبيين دکترين شهيد مطهري، و تبيين دکترين امام خامنه‌اي را در دستور کار مرکز بررسي‌هاي دکترينال قرار داديم.
• ت- آن‌چه تا کنون در حوزه‌ي حکمت حضور در آراء امام خميني(ره) و ساير موارد تدريس شده است، حاصل بخشي از محورهايي است که در پروژه‌ي عظيم دکترين امام خميني(ره) در دست تبيين است.

در مسير تبيين دکترين امام خميني(ره) يافته‌هاي تحقيق بسيار فراتر بوده است و حکمت محض و حکمت‌هاي مضاف انحصاري امام راحل نيز به مرور خود را نمايان ساخت، که همان‌گونه که سال‌هاي قبل اشاره کرديم، امام خميني(ره) واجد مکتب فکري روزآمدي بوده‌اند که به عنوان يک دستگاه کامل، قابليت زايش و بازتوليد حکمت‌هاي مضاف متنوعي دارد.

از آن‌جا که مبحث حکمت حضور، انحصار حکماي شيعه از سيد ابن‌طاووس(ره) تا امام خميني(ره) است، براي روشن ساختن اين نکته که در غرب، فلسفه‌ي حضور هيچ‌گاه مطرح نبوده است و در دهه‌هاي اخير که ژاک دريدا مباحثي را در حوزه‌ي حضور با تلقي امانيستي مطرح کرد، اين موارد با انديشه‌ي حکماي شيعه و در رأس آن‌ها امام خميني(ره) چه مقدار فاصله دارد، حتي مطالعات تطبيقي اين دو نگاه نيز صورت گرفت و تدريس شد. برکت اين توجهي که مقام معظم رهبري به تبيين دکترين امام خميني(ره) دادند، موجب شد که اکنون به‌توان مدعي شد که به مرور به تنظيم و قواره‌مند نمودن دستگاه فکري خميني کبير نزديک مي‌شويم.

• ث- در خصوص دکترين شهيد مطهري، دو نکته‌ي ظريف از سوي مقام معظم رهبري مطرح شد: ابتدا اين که به صورت گذرا بر وجوه کلامي مباحث شهيد مطهري و در واقع شهيد مطهري متکلم در کنار مطهري فيلسوف تاکيد شد که اين بدان معنا بود که دکترين کلامي شهيد مطهري نيز در کنار دکترين حکمي- فلسفي ايشان احصاء شود و صرفاً تمرکز بر مباحث فلسفي علامه‌ي مطهري نباشد.

نکته دوم، تاکيد بر روش غربي‌ها در تدوين انديشه‌ي کانت به عنوان يک مدل عملي در تدوين آراء يک فيلسوف بود.

اين نکته ما را بر آن داشت که روش غربي‌ها در تدوين انديشه‌ي کانت را مورد واکاوي و مهندسي معکوس قرار دهيم. در نهايت موضوع خود دکترين کانت مطرح شد و پژوهش‌ها در اين خصوص به اختصاص پايان‌نامه‌هاي دانشجويي در دپارتمان‌هاي فلسفه‌ي دانشگاه‌ها به مبحث دکترين کانت انجاميد.

تلاش‌ها براي تبيين دکترين شهيد مطهري با توجه به دامنه‌ي گسترده‌اي از موضوعات که ايشان به آن ورود کرده‌اند از يک‌سو، و فشار نياز دستگاه‌ها و سازمان‌ها براي دست‌يابي به محتواي مدون آراء شهيد مطهري براي تصميم‌سازي‌ها و برنامه‌ريزي-ها از سوي ديگر، در يک شرايط خاص صورت مي‌گرفت.

اما، جنجال مرموز چند وب‌سايت معلوم الحال ليبرال، با يک تيتر دروغ، فضايي غير اخلاقي را پديد آورد. و تلاش گسترده‌اي شد تا با گزينش برخي جملات و گرفتن مصاحبه از برخي دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بي‌اطلاع بودند، بازار بازي‌هاي سياسي خود را گرم کنند اينان کساني هستند که سعي دارند در فضاي غير اخلاقي ژورناليسم سايبر، جملاتي را از کلام ديگران گزينش کنند، و نسبت به آن جملات، سايرين را به واکنش وادارند تا اين‌گونه قلمداد شود که امثال عباسي رودر‌روي روحانيت هستند.

روحانيت متعهد و پيش‌رو و متقي، بصيرتر از آن است که اسير اين فضاسازي‌ها بشود، به ويژه اين‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولي امري را مي‌بيند که در ترسيم افق‌هاي دور و مقصد متعالي اين امت، در عين حال که بر آزادانديشي تاکيد مي‌نمايند، همواره از کشاندن مباحث نظري و تضارب آراء از محافل علمي به کوچه و خيابان تحذير داده‌اند.

• ج- درد جان‌کاهِ ديدن سند 800 صفحه‌اي «امنيت ملي و نظام اقتصادي ايران» که پس از سال‌ها تحقيق در مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام، با پول بيت‌المال و با آرم آن نهاد تابع مجمع تشخيص منتشر شده است و در صفحه‌ي 782 آن، پس از يک بررسي طولاني آمده است که «پس از بررسي انواع مکاتب اقتصادي در اين مطالعه و ارزيابي آنها از منظر اسناد فرادستي نظام از جمله اهداف اقتصادي سند چشم‌انداز و سياست‌هاي کلي ابلاغي در برنامه‌هاي چهارم و پنجم توسعه به ويژه سياست‌هاي کلي اصل 44 قانون اساسي، به نظر مي‌رسد که نظريه‌هاي مکاتب نهادگرايان و کينزي‌هاي جديد با الگوي مطلوب توسعه در جمهوري اسلامي ايران قرابت بيشتري داشته باشند.» هر دلسوز انقلاب اسلامي را به تحرک وا مي‌دارد که وقتي مجمع تشخيص مصلحت نظام در نهاد مطالعاتي تصميم‌ساز خود، به مکتب امانيستي، ليبراليستي و سکيولاريستي نئوکينزي‌ها در تنظيم معاش و معاد اين امت خداجو و شهيدپرور مي‌رسد، پس خود بايد کاري بکند و اين نقيصه را در نظام بزدايد، ديگر جايي براي واکنش به رفتارهاي غير اخلاقي وب‌سايت‌هاي «تفرقه افکن» باقي نمي‌ماند. گردانندگان اين وب‌سايت‌ها که به ليبرال بودن شهره هستند، طبيعي است که بايد چنين بازي‌هايي را آغاز نمايند. اما براي ما که با شهدا، امام شهدا، و هم‌چنين امام بيداري مسلمين، عهد و پيمان بسته‌ايم که در صحنه باشيم و براي استمرار اين بيداري، جان خود را فدا نماييم، سرگرم شدن به اين بازي‌ها، غفلت و خسارت است، يعني همان خواسته‌ي شيطان. و اين از ما به دور باد که در مسير خواسته‌ي شيطان قرار بگيريم. انشاءالله

































































نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۹۴
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
ارسال نظرات
عاشق
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۴ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۷۴
۱۰
نیازی به جواب استاد عباسی نبود ، انسان هایی که بطور باور نکردن ای عناد دارند نیازی به پاسخ ندارند و این کار دکتر فقط نشان دهنده صبر و قاطعیت حرف ایشان بود و بس.
برای افرادی که داشتن مدرک را مجوز ابراز نظر می دانند متاسفم.
پاسخ
حسین
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۳۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۶۰
۹
درورد بر حسن عباسی

درود بر شرف 598

پایگاه های حقیر دروغ پراکنی مثل "انتخاب" فکر نکنم جرات انتشار این حقاق رو داشته باشند
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۴۵ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۴۷
۸
درود بر استاد گرامی
من که خود در جلسه حاضر بودم ویکی از بهترین جلساتی بود که تا به حال شرکت کرده بودم
حال باید دید که چه کسی سواد فلسفی دارد یا ندارد
اگر پاسخی هست بسم الله
پاسخ
محمدی
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۰۱ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۴۰
۲
لطف کنید فایل صوتی را در سایت قرار دهید باتشکر
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۷ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۱۶
۵۱
چرا اینقدر این بابا حاشیه می ره . چرا قبول نمی کنه تو اون جلسه به آقای جوادی و شهید مطهری و علامه توهین کرده ؟ پیمالی و مغالطه هم حدی داره
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۴ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
خدا شفات بده
ali
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
pas oon ke goft az madar zaiide nashoode yani chi
pas oon ke goft farabi, mollasadra va... eshtebah kardan yani chi
ishoon aslan falsafe roo ghabool nadaran va inja faghat moghalete kardan
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۰۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
شما چه اصراری دارید تا به جای کمک به یک بحث علمی خوب، حتما یک حاشیه ای بسازید یا حتما یک مقصری پیدا کنید. ایشان با بیانی متین و علمی مساله را طرح کرده اند .به راستی اگر شما واقعا علاقه مند به بزرگان هستید آیا احتمال سوء برداشت شما و تصریح گوینده به حفظ احترام بزرگان و عدم اسائه به ساحت آنان جایگاه این بزگواران را حفظ میکند و یا عذر خواهی که به نوعی حامل پیام صحت اصل اسائه می باشد .
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۵۰ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
تو چرا داری حاشیه میری وقتی طرف خودش رد میکنه تو شدی کاسه داغ تر از اش
مولف زنده است و سند هم خود اوست نه یه فایل صوتی
مطمئن باش استاد اونقدر شهامت داره که به چیزی اعتقاد داشته باشه و اونو نگه طفره بره
گونده تر از اون کسایی که میگی اکبر رفسنجانی که استاد حالشو گرفت
منيف
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۲۳ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
دوست عزيز شما خودتان فايل صوتي جلسه را شنيديد! كجاي اون جلسه به استاد شهيد مطهري و علامه توهين شد! لطفا دقيقه مورد نظرتان را بگوييد شايد ما نشنيديم...
عمار
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۲۵ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۶۰
۶
درود بر دکتر حسن عباسی
پاسخ
بسیجی عاقل
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۴۷ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۷
۶۳
انقدر درود درود نکنید . همین شماها بودین که با درود درود کردن احمدی رو این وضعیت سرش درآوردین. عمه من می گفت عقلم خوب چیزیه
پاسخ
انقلابی
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۵۲ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
درود بر استاد عزیززمان به کوری چشم همه کسایی که نمی تونن ایشون رو ببینن
هنوز هم ما به احمدی نزاد درود میگوییم
احمدی نزاد توسط ولایت رد نشده و تایید هم شده
فلذا به او هم درود میگوییم تا زمانی که اقا قبولش دارد
بسيجي عاشق
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۷ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
درود بر احمدي نزاد
درود بر حسن عباسي
بسيجى عاشق 2
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۲۷ - ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
سلام
منم نظر "انقلابي" روقبول دارم!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۸ - ۰۱ شهريور ۱۳۹۱
ننویس عاقل بنویس فاکر چون تو که عقلتو بکار نبردی فکرتو بکار بردی فکرم هر جا دلش بخواد میره
محمد حسین شهبازبیگی
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۴۶ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۱۴
۲
یرای دریافت فایل های صوتی و تصویری به http://dr-abbasi.ir/ مراجعه کنید
درود بر حسن عباسی
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۵۳ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۱۷
۱
افرین بر سایت انقلابی598
پاسخ
ترابی
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۳۸ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۲۴
۲
اگر غرویان بتونه این متن رو امتحان بده من حاظرم باهاش مناظره کنم .
پاسخ
حزب اللهی منطقی و روشنفکر
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۲۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۶
۲۲
همه این بحث ها اثبات فلسفه است همونی که تو اون جلسه عباسی زور زد اونو رد کنه حالا زور زد تا اونو اثبات کنه.
پاسخ
حمید مولایی
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۰۵ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
آخر منطق تو که متن رو نخوندی به زور یه نگاه انداختی چرا به خودت زحمت دادی نظر دادی؟
عاشق عباسی
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۱۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۶
۳۴
سلام آقای حسن عباسی

امیدوارم مخبرهایت این پیغام را به تو برسانند . اگر هم خودت پای مانیتور می بینی که فبها المراد :

1. گفتی سایت های خبری علیه تو دورغ سازی کرده اند . یا دورغ می گویی یا مخبرانت دروغ به تو گفته اند . تنها و تنها سایت پارسینه آن هم با ذکر اسم و درج فایل صوتی ات که اقدامی کاملا امانتدارانه محسوب می شود و البته انتخاب تیتری کاملا دقیق حرف هایت را پوشش داد. پس شاید باید در دور و بریهایت تجدید نظر کنی که تو را توهم زده کرده اند و توهم توطئه ذهنیت را با دروغشان تقویت کره اند . اگر نمی دانی بدان متاسفانه سایت ها و خبرگزاری های کشور خبرهای مربوط به این سخنرانی ات را سانسور کردند که البته این افتضاح است و اگر این بار به نفعت تمام شد ممکن است روزی همین رفتار رسانه ها باعث قربانی شدن خود تو شود. پس زیاد غره نشو.
فرض دیگر این که شایدم خودت دروغ می گویی که اگر این باشد وای بر حال اطرافیانت .
2. از رزمندگان جنگ انتظار تهمت فسق نداشتیم. معنای فسق را می دانی ؟ آیا ذهن خوانی می کنی؟ دوست داری رسانه ای مثل پارسینه هم خفه خون بگیرد؟
3. از کلی گویی هایت من و امثال من خسته شده اند. تو خوب بلدی حرف بزنی . این را به تو گفته اند ؟
4. اگر واقعا آنی هستی که می نمایی چرا رهبری ، تو را عضو مجمع تشخیص نکرد؟
5. خداییش از تکنیک ماستمالیزاسیم خوب بلدی استفاده کنی . کلی نطق فرمودی آخرش نگفتی چرا در اصفهان افاطه فرمودی حرف های آقای جوادی در سیما کلا ارزشی نداشته ؟ آخرش به روی مبارک هم نیاوردی که به استاد جوادی آملی و شهید مطهری و علامه هتک حرمت کردی .
6. به شعور مردم احترام بگذار
7. برو خدا را شکر کن پاورپوینت اختراع شد مگر نه ذهنیات در هم و برهم تو چگونه می تونست قیافه حق به جانب به خودش بگیره.
8. از خدا بترس و تقوای استراتژیک داشته باش.
پاسخ
شاگرد استاد
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۲۸ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
0- گفته عاشق استادی. آدم یه دونه از این عاشقا داشته باشه، نیاز به دشمن نداره!
1- عزیزم! کمی باید جستوجو تو گوگل رو تمرین کنی، تا بفهمی چند سایت همین مطلب رو زدند و چند سایت مطالب و مصاحبه های توهین آمیز دیگر زدند. تابناک، خبرآنلاین، سایت حوزه و... شمای باصداقت، بگو ببینم کجا استاد گفته بود آقای جوادی با من مناظره کند؟
2- جوابت را در بالایی دادم.
3- ما که شاگرد استادیم، بعد 330 جلسه هنوز خسته نشدیم. شما طاقتت رو زیاد کن و البته بحث های سنگین، نیاز به اذهان توانا دارد!
4- بقول استاد، آقا این مجمع ها و شوراها را تشکیل می دهند، تا مزاحم ما که کار می کنیم نشوند!
5- باز از حفظ امانتت ممنونم! کجا گفته هیچ ارزشی نداشت؟ اگر در مرام شما نقد یعنی هتک حرمت، وا مصیبتا! ایشان گفته چه اثری در جامعه داشته؟ شما بگو: چه اثری داشته صحبت های آقای جوادی؟
6 و 7 و 8- منتظر بودیم شما بگید! حتماً به استاد می رسونیم.
مجید313
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۲۶ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
آقای عاشق شماها فهیم ، شماها با شعور ،شماها اصل دانش چرا یکی از شماها وجود مناظره ندارید ؟؟؟؟؟....
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۰۵ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
حیف که خود تو مخبری و جواب امثال شما ها رو که کبر و غرور همه وجودتان را فراگرفته بی فایده اس
با اینحال امیدورارم اربابانت که جیره خوار غرب و لیبرالیسم هستند تا اخر جیره تو را نیز بدهند
حمید مولایی
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۱۵ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
آخی آخی خدا شفات بده کوچولو
1)سایت ها از ترس بحث منطقی و شکایت همون آقایونی که گول سایت ها رو خوردن حذف کردند اما تمام مطالب مستند شده و موجوده .
2)بله اغوا گری مثل ... باید تخته بشه
3)از ریز تر و دقیق تر ؟ بچه وقت می زاشتی می خوندی.
4)جوابت رو رفیقم داده
5)هتک حرمت ؟ همون طور لعنت بر عمر برای عمر هتک حرمت نیست ، این که بگی ایکس و ایگرگ هم اشتباه کردند هتک حرمت اونا نیست
6)تو ... به مردم چه ؟
7)... اونا پاور پویت نیست فایل عکس با فوتوشاپ درست شده .
8)ته دیگ
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۵:۱۲ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
سلام. دوستان عزيز البته اگر از راه بورس و بانک ارتزاق نمی کنید مراقب باشيد در بازي كه شيطان شروع كرده گرفتار نشويد. فضاي رسانه‌اي بقدري ملتهب شده كه امكان پاسخگويي استاد به موضوع بورس و بانك در حال از دست رفتن است. لطفاَ بحث تمايز فلسفه و حكمت را بدون جنجال رسانه‌اي دنبال كنيد و از سوي ديگه فرصت مناسب براي مسئله قمار بودن يا نبودن بورس را فراهم كنيد تا استاد پاسخ و مناظره خود را شروع كند. يكي از اهداف انتشار بي موقع اين مطلب از سوي برخي سايت‌ها همين مسئله تحت شعاع قرار دادن مناظره بورس بوده است. گفتم مراقب باشيد در بازي كه شيطان شروع كرده گرفتار نشويم... موفق باشيد.
lk
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۴۱ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱
سلام
شما مدیر مسئول پارسینه اید؟
درسته؟
ازکجا فهمیدم؟
تابلو برادرجان
تابلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــو............
سيدحسين
United States
۲۳:۲۸ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۵
۲۸
اولااگر مسئله به توهين است اقاي عباسي تواين زمينه كم نگذاشته وبه افرادهاي تراز اول مملكت كم توهين نكرده دوما تعجب اور است كه به وي لفب استاد ميدهيد ايشان فقط دربازي با كلمات استاد است نه در علوم ديگر
پاسخ
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۳۹ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
منظورت از "افراد تراز اول مملکت" همون سران فتنه است دیگه؟ یا لیبرال های کاسه لیس هاشمی؟شما بیا ایران مثل ایشون با کلمات بازی کن، به شما هم میگیم استاد!
سيدحسين
United States
۰۷:۳۲ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
منظورم همون كسانيكه رهبري تايدشون كرده ومي كند سرت رااز زير برف بيار بيرون ميبيني
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۲۷ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
فلسفه داره آسید چون ما به سید ها ارادت داریم براتون میگیم خلاصه
استاد همواره تاکید دارند که باید یه اشخاصی بیرون از دایره مدیریتی نظام باشند که همواره در مواقعی که این سیستم دچار اشتباه یا خطا میشود قبل از این که کار به رهبری برسد پیشمرگ شوند و از ابروی خود خرج کنند اما نگذارند این افراد راه اشتباهی رو برند
شاید خیلی ها بگن این شان رهبری معظم است ولی من با سوالی از شما دارم چرا باید از بی عرضه گی مسولین رهبر انقلاب در هر موضوعی که در شان ایشان نیست وارد شود ایا همین ضد انقلاب ها نیستند که تا هر موقع که رهبری حتی وظایفی که در قانون اساسی برای رهبری گذاشته شده وارد میشوند او را دیکتاتور و حکومت او را دیکتاتوری میخواهند نیستند
چرا ما باید این انتظار از اقا داشته باشیم که در کوچکترین مسایل کشور وارد شوند و دخالت کنند ایا شان رهبری در این است
برای مطالعه بیشتر شما را ارجاع میدهم به سخنان پارسال ایشان در جمع دانشجویان کرمانشاه که اقا گفتند شان رهبری در خط مش کلی دادن است و انتظار نداشته باشید تا در هر مسیله ریز دزشتی وارد شوند
فلذا اگر امثال استاد عباسی نباشند ایا قبول میکنید اشتباهات مسولینی که این روزها بسیار بسیار زیاد تر شده و چه دولت چه مجلس رهبری دخالت کنند و در هر مسئله ای به دولت و مجلس و غیره تذکر بدهند ایا کوتاهنظران این را دیکتاتوری نمی پندارند ایا دشمنان این را نشان از اختلاف و سستی نظام نمیپندارند ایا به نظام انگ اختلاف درتقسیم قدرت نمیزنند .
فلذا به همین منظور تلنگر زدن و از خواب بیدار کردن کسی که خارج از مدیریت داخلی نظام هست مضرات کمتر و فواید بیشتری دارد
رهبری عزیز سالها هاست هزاران مطالبه دارد که مکررا بعضی ها را گفته اند و گوش شنوایی نیست ایا باید با زور متوسل شوند؟
پس امثال استاد نیز دغدغه این مطالبات را دارند که تا کی خود را باید به خواب زد حرف رهبری به زمین بماند
فتامل انشاالله
سيد حسين
United States
۰۰:۲۲ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
سلام به عزيزي كه خود را شاگرد معرفي كرده حرف من اين است كجاي اسلام گفته شده توهين به انسانها جايز است كه افاي عباسي تو اين زمينه كم نگذاشته درثاني ايشان تقريبا در اكثر علوم اظهار نظر ميكند وجالبش اينجاست كه خود را صاحب نظر هم ميداند
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۱۳ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
سلام
اولا شما یکی از شخصیت های تراز اول مورد تایید رهبری و با بصیرت را که استاد عباسی به او توهیین کرده است را نام برده و با سند بگویید
ثانیا اگه شما اندکی در مورد علم و دانش استراتژیک چیزی مطالعه میکردی دیگه به اضهار نظر های استاد اشکال نمی کردی
برای اگاهی بیشتر شما بهتر است با صد ها دانشجوی رشته های مختلفی که تز های دکترا وارشد خودشان را با راهنمایی و مشاوره استاد تمام کردند تخصص استاد را از ان ها جویا شوید
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۵:۲۷ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
سلام
عجیبه ایشون در بازی با کلمات استاد است و منتقدانشون در مسخره کردن ایشون.
توی این بازی که با یک تکه فیلم از سخنرانی دو سه ساعته ایشون شروع شد با وجود اینکه با نظرات دکتر عباسی چندان موافق نیستم اما بدون شک طرف منتقداشون نیستم.
عالیجنابانی که به ایشون انتقاد دارند لطف کنن و به جای فحش دلیلهاشون رو با دلیل پاسخ بدن البته فکر کنم اگر واقعا ادعای شاگردی کسانی مثل حضرات آیات حسن زاده و جوادی و مصباح رو دارن. باتشکر
بهزاد
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۴۱ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۱
۱۷
۶
حاضرم دست رو قرآن بذارم که چیزایی که دکتر اینجا گفته، مدعیان فلسفه اسلامی حتی تو خوابشون هم ندیدن.
پاسخ
حسين
United States
۰۰:۰۶ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
الولا جوگير نشو وحرفهاي عباسي ارزش قسم خوردن ندارد دوما منظورت از بي سواديش است يا با سواديش
بهزاد
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۲۱ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
جوگیر نشدم، چون خودم طلبه فلسفه اسلامی هستم. تو کل حوزه رو بگردید، نظیر این جداول رو پیدا نمی کنید. به حق که ایشون نابغه اند و اینها لطف الهی به دکتره.
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۶ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
الناس اعداء ما جهلو! مشکل اینه شما خودتم تو خواب رنگی از فلسفه ندیدی!
حامد
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۱۲ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۳۲
۵
واقعا که عمار خامنه ای هستی دکتر
پاسخ
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۷ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
آقای مصباح که فیلسوفه ظاهرا قبلا عمار بود حالا کسی که توهین میکنه ( نه نقد) شد عمار!
یزدان
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۱۰ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۲۷
۵
جوانی18ساله ام... .اما نه از روی حس جوانی و نه از روی مطلقگرایی،بلکه از روی تدبر و تعقل میفهمم که عباسی چه میگوید... .اگر بهتر از او سراغ دارید به من اطلاع دهید... .
پاسخ
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۲ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
عزیم شما نقد فیلم های عباسی را بشنو. یه کم هم درس اخلاق آقایان جوادی یا مصباح یا کتب استاد مطهری را بخون ببین کدام روی اخلاق و تفکر شما موثره! واقعا مباحث ژورنالیستی نقد فیلم فرهنگ جامعه را میسازد!
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۱۷ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
عزیزم شما خودت و دوروریای خودت که ماشاااله اهل حوزه و مسجد هستن رو نبین میلیون ها دانشجو و جوان در کشور هستند که نتها رغبتی به مباحث قرانی و فلسفی که استاد عزیز جوادی املی مطرح میکنند که به حق هم کار بزرگی است ندارند بلکه در تهاجم فرهنگی شدیدی هستند که با این سریال ها در ماهواره و اینترنت انس دارند و اگر کسی توطئه این سریال ها را برای ان ها روشن نکنند در تهاجم کشته می شوند ، کشته فرهنگی
فلذا هر بحثی جای خود را دارد و مغلطه نکنید
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۳ - ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
خیلی خیلی موافقم. تاثیری که حرف های حسن عباسی دارد این قدر با فطرت انسان سازگار است که خیلی از مباحث سخت فلسفی این طور نیستند.
اعتدال
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۵۵ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۴
۸
یکی از این بر می افتد دیگری از آنطرف
جوگیر نشوید
پاسخ
منيف
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۳۱ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۱۳
۱
دوستان عزيز. از قديم گفتن: كسي كه خودش رو به خواب زده هيج وقت بيدار نميشه. خودتون رو ناراحت نكنيد. فضا رو آماده كنيد تا استاد پاسخ مناظره با بورس رو بده. دوستان عزيزي كه سايت و وبلاگ دارند از استاد پاسخ مناظره بورس رو مطالبه كنند تا در فضاي آلوده‌اي كه شيطان براي حذف اين مناظره بوجود آورده به مطالبه بحق فراموش نشود.
پاسخ
جواد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۹ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۹
۵
کسانی که مخالف فلسفه اند خوبه بروند ببینند
نقشه فلسفه در اسلامی شدن دانشگاه ها چه اندازه است(علامه جوادی املی خوب این موضوع را تشریع کردند) و همچنین بروند تفسیر المیزان ذیل ایه 19 سوره مائده که علامه بحثی حدودا 20 صفحه کرده اند و کسانی که مخالف فلسفه و عرفان و منطق بودند خوب جواب دادند فرق فلسفه و عرفان و حکمت و کدوم یک از اینها نزدیک است به قران همچنین بروند سخنرانی امام خمینی که 5 جلسه سوره حمد را تفسیر کردند جلسه 5 را ببیند
پاسخ
حسين
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۹ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
دوست عزيز اگراينها سواد داشتن اين موضوعات را بخوانند كه اين همه حرف و حديث نبود(نرود ميخ اهنين در سنگ)
ایمان
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۱۳ - ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
شما فکر کردی استاد این حرف هارا رو رو هوا زده سالها مطالعه پشت این حرفهاست تمام اینا که تو میکی را حتما خوندند نیاز به توصیه شما نیست
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۰۱ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۶
۶
اقای عباسی مستند میاره به شعر امام به عروسشان که ایشان از فلسفه گذشت
خب برادر استراتژیست! امام اخر عمری چرا در نامه به گورباچوف از ابن عربی و صدرا حرف زد؟ نکنه نامه مال جوانی ها و دوران گذر امام بوده؟
یا جعلیه؟!!

خوبه دوستان سری به سایت العبد بهجت بزنند و نظر ایشان را هم درباره فلسفه بخوانند http://www.mtb.ir/index.php/akhbar/shayeat/891-2012-02-22-18-09-05.html
پاسخ
حسین
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۲۰ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۱۵
۳
خدایی چند نفری از شمایی که نظر دادید متن رو تا آخر خوندید و فهمیدید.
پاسخ
حمید مولایی
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۲۱ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
فکر نکنم حتی یک نفر از اونایی که نظر منفی داده متن رو حتی یه خط خونده باشه.
علی
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۳۴ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۴
۱۲
ضمن احترام برای آقای عباسی ولی به نظر می رسد ایشان در مواردی وارد حوزه استنباطات دینی شده اندٰ در حالی که این امر اختصاص به متخصصان جامع نگر در دین داردٰ ورود بدون منطق استنباط موجب هرج و مرج در استباطات و در نتیجه عمل می شود.
پاسخ
علوی
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۵۰ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۱
۳
۱۶
عباسی جمع آوری کننده اطلاعات و کنفرانس دهنده ی خوبی است.همین
پاسخ
سيد رسول
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۰ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۸
۱
ميگن اين اقا تنها كرسي رو تو سراسر ايران داره؟؟؟!!!!!
پس چرا كسايي كه اينقدر سنگ اسلام و رهبري رو به سينه ميزنن عوض يه سنگي از سر راه ور دارن اينقد سنگ ميزنن؟!!
پس چرا وقتي كاري رو خدشون نمي تونن انجام بدن كسي ديگه داره برهشون انجام ميده عوض حمايت نيش ميزنيد ؟؟!!

شما هم كه نظر ميديد مواظب باشيد كه تو اون لحظه خودتون و باطنتونو داريد لو ميديد
ما ميبينيم
خدا قوت استاد
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۹ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۱۱
۱
خداوکیلی اقای غرویان حاظره درباره این متن دو دقیقه بیاد توضیح بده
پاسخ
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۷ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۲
۱۲
اقای عباسی بهتر است در محدوده تخصص خودشان حرف میزدند! نقد اداب داره و حدود!
خود کلام ایشان تناقض های با نمک داره!
نکته بامزه اینه اقای عباسی که در سایت خودشان خود را بزرگ استراتژیست جهان اسلام می خوانند (تواضع ایشان است! و البته جایگاه ولایت در این استراتژی کجاست؟!! ظاهرا این لقب و جایگاه متعلق به رهبری است!!) مدعی شده اند مبنای اقتصادی دولت که حالا رو به خرابی رفته فلسفه صدرایی است!!
ایشان با جسارت اسم افرادی چون استاد مطهری یا علامه طباطبایی یا اقای جوادی را می اورند. و متهمشان میکنند به نفهمیدن حقیقت فلسفه! که ریشه اش کجاست! ولی ایشان فهمیده!
واقعا چقدر فلسفه غرب و فلسفه اسلامی خوانده اید!! که این ها را با هم قاطی میکنید؟!! بله فلسفه های غربی پشتوانه حرفهای اقتصادی کنونی است ولی شما کجا اثری از فلسفه اسلامی میبینید که حالا متهم کنید!
ایشان تفاسیر و اثار و اخلاق اقای جوادی چون متکی بر فلسفه است را بی فایده و بی ثمر برای جامعه خوانده! آقای عباسی نقد فیلم های شما و سخنرانی های ژورنالیستی شما واقعا از سالها درس تفسیر ایشان بیشتر فرهنگ جامعه را تعالی داده! برادر در حد خود صحبت کن!چند درصد جوانان ما تحت تاثیر نقد فیلم های هالیوودی شما فرهنگ دینی را دریافته اند!!
اگر قصد داریم بگوییم فلسفه فلان اشکال را دارد لازم نیست مغالطه کنیم همه چیز را انکار کنیم!
حقیقت ا« است شما با حضرت امام هم مشکل دارید فقط مثل گذشته جرئت نداریئ بگویید ایشان نجس و کافر است!!
بنده که شخصا شنیده ام در خلوت هایتان چه میگویید!
برای اثبات عبور امام از فلسفه یک شعر از امام خطاب به عروسشان نقل میکند!! برادر گرامی آقای عباسی و هم صنفان تان! نامه امام به گورباچوف که در ان اندیشمندان را به ابن عربی و ملاصدرا فراخوانده نکند! برای دوران خامی حضرا امام است!!! هنوز شما و هم فکرانتان از درس تفسیر سوره حمد امام ناراحتید! هنوز دلخورید از نامه امام به گورباچوف!! یادمان نرفته هم فکران شما درس تفسیر حمد حضرت امام را تعطیل کردید!!
چرا مغلطه می کنید؟!!ایشان با تندی میگوید چون در سال 88 آقای جوادی خوب ظاهر نشده پس فلسف مزخرف است!! برادر ایا فقها و برخی مراجع ( که اسم نیاریم و همه میشناسند) خیلی با آقا همراه بودند؟!!
برخی اقایان حتی خاضر به دیدار رهبری در قم نشدند! نکته جالب این عالم که بیتشان و خودشان میانه خوبی با رهبری و انقلاب ندارند از سردمداران مبارزه با فلسفه است وهم فکر شما!!
یه سوال! انکند آقای مصباح یزدی هم از نظر آقای عباسی مشکل ار و ضد انقلاب است! چون فلسفه تدریس میکند و اهل فلسفه است! این همه شاگردان مکتب فلسفی که در خدمت انقلاب بودند محو شدند؟!! بی انصافی چقدر؟!!
بیایید صراحتا حرف بزنید دروغ نگویید! در اسیت هایشتان از قول آقای بهجت رد فلسفه می کنید لطفا مراجعه کنید صفحه اول سایت حضرت ایه الله بهجت تا متوجه بشید قضیه برعکس است!!
حرف نهایی برای دوستانی که الان میخواند پاسخ بنده را بدهند!! تعصب کلا باطل است چه بر سر حضرت امام چه جناب عباسی !! نحن ابناء الدلیل! کسی مدعی وحیانی و معصوم بودن فلسفه وعرفان نیست! ولی برای نمقدش نباید به هر دروغ و مغلطه ای دست زد! صفر و یکی نباشیم! بگذاریم
اقای عباسی بله امام از فلسفه صدرا عبور کرد. ولی به ابن عربی رسید! عبور کردن به معنای طرد نیست و نگاه شما را تایید نمیکند. مدح امام از عرفا در تفسیر سوره حمد امام و تفضیلشان بر تمام گرایش های فکری دینی غیر قابل انکار و صریح است! باشد که آقایان برای نقد منطقی وارد شوند و روراست!!
علیکم بالنصاف! بدون تعصب بخوانید و ببینید چه فلسفه را چه امثال تفکرات آقای عباسی را
پاسخ
مدیر پایگاه
سلام .
ممنون می شوم نظرات خود را کوتاه بفرمایید . از انتشار نظرات بلند معذوریم.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۷ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
سجاد سجده بر حق کن خود تعصب داشته متهم بر تعصب نکن
این بیت برای تو سورودم
و اما از بیانات بر می اید که اصلا متن بالا رو نخوندی
استاد میگه ما منکر صدارایی بودن هم نباشیم لااقل میتوانیم مطالبه داشته باشیم چرا به جای تعصب به مطالبه ما جواب نمیدهید
اما نامه امام به گورباچوف ملحد است نه به یه انسان با ایمان امام در وجود گورباچوف و امثالهم این ظرفیت را نمی بیند که معارف بلند و والای امام صادق را انتقال کند فلذا با امثال ابن عربی توصیه دارد که با معارف پایین فرا مادی اشنا شده و بعد مقدمه ای برای دریافت اسلام واقعی باشد
در مورد اقای بهجت لینکتون دلیلی بر مطالبه ما از فلسفه صدرایی ندارد ،ما با فلسفه مخالف نیستیم نظیر تفکیکی ها بلکه همان گونه که حضرت اقا بیان میفرمایند فلسفه باید امتداد سیاسی اقتصادی و اجتماعی داشته باشند همه سخن این است جواب هست بسم الله
در مورد مرحوم عارف العرفا بهجت بهتر است این لینک هم ببینید
http://www.ebnearabi.com/?p=2453
یه نفر
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۵۸ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
جناب ناشناس!
برای فهم نظر مرحوم ایه الله بهجت نیاز نیست به سایت اقای نصیری (این عربی) که ادرس دادی برویم! بهرته به سایت خودشان مراجعه شود متوجه می شوید این سایت تمام کلام را نقل نکرده
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۰۱ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
اولا بهتر است فایل سخنرانی آقای عباسی را مجدد بشنوید تا متوجه بشوید نوع لحن چه بوده!
تفکیک هم نظرش چیز دیگر است نه این که شما می فرمایید!
این کعه شما گفتی که دغدغه خود صدراییون مثلآقای پارسانیا (شاگرد برجسته آقای جوادی)هم هست!
تعصب!!؟ کدام تعصب اعتراض به استدلال بی مزه ایشان است! که چون اقای جوادی 88 بد عمل کرد فلسفه اخ است!
جناب نصیری و میلانی که حتی جریان تفکیک هم مشکل دار می خوانند! کجای کاری عزیز جان. رجوع کنید وب سایت و وب لاگ اقای میلانی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۵۸ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۱۳
۱۲
عباسی جان چرا گنده گویی می کنی؟ سوفیا به معنی دانش نیست بلکه به معنی حکمت است.تو که خدای اتیمولوژی هستی برو دو تا کتاب بخوان تا بفهمی که ترجمه ی انگلیسی واژه ی یونانی sophia، ویزدوم یا همان wisdom است.
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۲۱ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
بی سواد خودت فهمیدی چی گفتی
ناشناس
Malaysia
۱۳:۱۱ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۱۰
۱
هلاكتيم دكتر كه سرباز اهل بيتي.
پاسخ
مهدی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۳ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۸
۱
ببخشید مگه علامه و مطهری جزو چهارده معصومند که قابل نقد نباشند.
همه اشتباه می کنند و جناب علامه و مطهری نیز از خطا مصون نیستند.
چرا در یک بحث علمی بت سازی می کنید که بعد ها نشود حتی تلنگری بر آن زد.
بله به غیر از چهارده معصوم هیچ کس مصون از خطانیست و بزرگان نیز خطاهایی داشتند که صد البته قابل نقد و بررسی است.
و اصرار جناب عباسی برای اثبات این موضوع که نظر مورد نظر ایشان غیر از آن بوده است تلاشی بیهوده و اساسا ضرورتی ندارد.
چرا برخی از این که برخی از بزرگان مورد نقد قرار گیرند واهمه دارند. چرا این سنت غلط بت سازی دارد خود بت بزرگ تری می شود و این در حالی است که امام ره خود خمینی بت شکن بود.
چرا ما ملزم به اطاعت بی چون و چرا و پذیرش کورکورانه به صرف نام نام آوران و شهرت کسانی که مثلا شهره آفاق هستند؟؟
در کمال احترام به جناب علامه و استاد مطهری این عزیزان نیز مصون از خطا نیستند و می بایست مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند.
و من برای آقای عباسی از این بابت متاسفم که در صصد کتمان گفته های پیشین خود هستند.
براستی چرا؟
پاسخ
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۶ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۲
۵
خیلی دوست دارم شاکردان عباسی به این سوال جواب بدهند
اقای عباسی مستند میاره به شعر امام به عروسشان که ایشان از فلسفه گذشت
خب برادر استراتژیست! امام اخر عمری چرا در نامه به گورباچوف از ابن عربی و صدرا حرف زد؟ نکنه نامه مال جوانی ها و دوران گذر امام بوده؟
یا جعلیه؟!!
خوبه دوستان سری به سایت العبد بهجت بزنند و نظر ایشان را هم درباره فلسفه بخوانند http://www.mtb.ir/index.php/akhbar/shayeat/891-2012-02-22-18-09-05.html
در ضمن این همه سخن گفتی که ثابت کنی فلسفه برابر با حکمت نیست این همه سخن لازم نیست دکتر دینانی در عرض 5 دقیقه این رو ثابت میکنه که فلسفه برابر حکمت نیست
http://www.aparat.com/v/8b392f04d986fa4cb8805a27f8cba2a6137016
پاسخ
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۰ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
اما نامه امام به گورباچوف ملحد است نه به یه انسان با ایمان امام در وجود گورباچوف و امثالهم این ظرفیت را نمی بیند که معارف بلند و والای امام صادق را انتقال کند فلذا با امثال ابن عربی توصیه دارد که با معارف پایین فرا مادی اشنا شده و بعد مقدمه ای برای دریافت اسلام واقعی باشد
در مورد اقای بهجت لینکتون دلیلی بر مطالبه ما از فلسفه صدرایی ندارد ،ما با فلسفه مخالف نیستیم نظیر تفکیکی ها بلکه همان گونه که حضرت اقا بیان میفرمایند فلسفه باید امتداد سیاسی اقتصادی و اجتماعی داشته باشند همه سخن این است جواب هست بسم الله
در مورد مرحوم عارف العرفا بهجت بهتر است این لینک هم ببینید
http://www.ebnearabi.com/?p=2453
ایشون که هر دو یکی دانستندو فرقی بین حکمت وفلسفه در نظر و معرفت شناسی نیست
حکمت شده فیلسوفی که به فلسفه خودش عمل مینه ! در عمل هیچ فرقی نکرد
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۴:۴۵ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
دوست عزیز. حرف امام در اشعاری که آقای عباسی آوردن از موضع اینه که اگر فلسفه به صرف فلسفه باشه، حجابه و مانع کسب معرفت، لذا میخواد از اسفار این حجاب باشه یا از کتب ابن عربی. حقیر فکر میکنم، اگر امام در نامه به گرباچف به این دو عالم اشاره میکنن از حیث عرفان باشه و روشنی راه. والبته فلسفه، چرا که اساسا فلسفه و حکمت اسلامی در بسیاری موارد و اساسا اصل فلسفه و مکتب مارکسیستی و لیبرالیستی رو هم نقض میکنه. لذا استدلال شما به نظر حقیر اشتباه است.
و الله اعلم
علی اصغر
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۲۶ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۶
۰
مقام معظم رهبری حداقل دو بار ضمن تجلیل از شهید مطهری می فرمایند نباید در او متوقف شد، طبیعتا همین امر در مورد فلسفه صدرایی نیز صادق است ولی صاحب نظران در نقد و طرح علمی آن باید حضور یابند.
پاسخ
سجاد
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۵۷ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۱
۲
اینکه میفرمایید نامه امام به گورباچوف ملحد است نه به یه انسان با ایمان امام در وجود گورباچوف و امثالهم این ظرفیت را نمی بیند که معارف بلند و والای امام صادق را انتقال کند فلذا با امثال ابن عربی توصیه دارد که با معارف پایین فرا مادی اشنا شده و بعد مقدمه ای برای دریافت اسلام واقعی باشد پس خودتون قبول دارید که آشنایی با اینها مقدمه ای برای درک کتاب و سنت است پس ما نباید اینها را کنار بزنیم و بگوییم کسانی که فلسفه و عرفان میخوانند راه را اشتباهی میروند و...
پاسخ
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۴ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
اولا میشه این طور هم گفت برای کفار و ملحدین مقدمه است وبرای مومنین الزامی نیست
ثانیاهیچ کس منجمله استاد ادعای این رو ندارند که کسایی که فلسفه و عرفان خوندند اشتباه کردند بلکه ایشون برای جامعه از فلاسفه مطالبه دارند که 300 سال از فلسفه صدرایی میگذرد و 30 سال از انقلاب و استاد گفته اند ما 30 ماه به شما فرصت میدیم به این مطالبه ما پاسخ بدید و گرنه خودمون وارد میشیم تا مطالبه رهبری در زمین نماند
علی
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۱۱ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۴
۱
به جانم قسم!

آن که از کتب عقلی و صحف عرفانی یعنی مطالعه ی کتاب هایی همچون تمهیدالقواعد -شرح قیصری بر فصوص الحکم-وشرح العیون فی شرح العیون- ومصباح الانس -وشرح محقق طوسی براشارات -و اسفار-وشفا-و فتوحات مکیه خودرا دور کند همانا خودرا از فهم خطاب محمدی-ص- یعنی قرآن دور کرده است و جان خود را از نیل به سعادت قصوایش محروم ساخته است.

حاشیه بر اسفار ( علامه حسن زاده آملی)
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۷ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
شخصیتشان محترم ولی چرا خود قران و عترت واجب نکردند با این اوصاف همه باید فلسفه بخوانند
با این وصف روستایی بی سواد کشاورز اصلا قابلیت فهم قران را ندارد
فتامل
هویتنا
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۰۰ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۸
۱
سلام
در پاسخ به دوستانی که به نامه امام اشاره کرده اند می توان اینگونه به موضوع نگاه کرد که شاید اسفار و فصوص برای نجات شوروی توسط اندیشمندان آن خوب باشد اما برای استمرار انقلاب اسلامی به بیش از اینها نیاز است و دلیل نمی شود که امام دارویی که به آنها پیشنهاد می کنند بر همه دردها دوا باشد.
همین امام جملاتی را که آقای عباسی نقل کرده اند گفته اند.
ضمنا از 598 بابت رفتار حرفه ای ممنونیم
پاسخ
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۸ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
دمت گرم اقا محسن
دانشجو
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۰۴ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۹
۱
سلام
برخی از دوستان شما را به خدا کمی در آرامش فکر کنید و تصمیم بگیرید.
حتما لازم نیست ما نظر بدهیم.
غیر از برخی از نظرات که نکته ای در تایید یا نقد دیدگاه آقای عباسی دارند بقیه یا به صورت جوگیرانه در دفاع از ایشان برآمده اند یا به شکل سخیفی به رد ایشان پرداخته اند.
لطفا کسی به کامنت بنده پاسخ ندهند که من هم اگر نظر نمی دادم چیزی پیش نمیامد که اگر چنین پاسخی بدهید به شعور همگی امان توهین می شود
پاسخ
حمید مولایی
Sudan
۲۲:۲۵ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۴
۰
بخشی از مقدمه تفسیر سوره واقعه ی ملاصدرا: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسی هستم ولی همین که کمی بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمرم به فکر رفتم که به سراغ تدبر در قرآن و روایات محمد(ص) و آل محمد(علیهم السلام) بروم. من یقین کردم که کارم بی اساس بوده است زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید

بخشی نامه حضرت امام(ره) به عروسش فاطمه طباطبایی در سال آخر عمر ایشان :
سفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن ها که خود داستان غم انگیزی دارد و چون به پیری رسیدم در هر قدم آن مبتلا به استدراج شدم تا به کهولت و مافوق آن که الآن با آن دست به گریبانم و چون دخترم ازین مرحله فرسنگ ها دوری و طعم آن را نچشیدی که خدایت به آن برساند با حذف عوارض آن.


حاشیه بر اسفار ( علامه حسن زاده آملی) :
به جانم قسم!
آن که از کتب عقلی و صحف عرفانی یعنی مطالعه ی کتاب هایی همچون تمهیدالقواعد -شرح قیصری بر فصوص الحکم-وشرح العیون فی شرح العیون- ومصباح الانس -وشرح محقق طوسی براشارات -و اسفار-وشفا-و فتوحات مکیه خودرا دور کند همانا خودرا از فهم خطاب محمدی-ص- یعنی قرآن دور کرده است و جان خود را از نیل به سعادت قصوایش محروم ساخته است.

پیری بر این سه حکیم عزیز غلبه کرده انگار و شدن مثل عباسی !!!
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۳۲ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
۴
۱
خوش به حال خودم که نه فلسفه سرم میشه نه منطق اما حق رو میبینم ،زنده باد احمدی نژاد.
پاسخ
محمد
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۳۲ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۱
۴
عباسی که از فلسفه صدرا مطالبه اقتصاد و... داره باید بدونه که صدرایی بیشتر متوجه خود شخص است تا کل(مثلا جامعه)
بعدش هم عباسی که میگوید فلسفه براي فلسفه، در خود غرب نيز به چالش کشيده شده است بفرمایند ببینمی کجا....
اصلا فلسفه بحثش کلی است و به جهان هستی که ایا خدا است عالم قدیم است یا حادث وجود و ماهیت و... اینها میپردازه اینکه ما از فلسفه مطالبه اقتصاد داشته باشیم انتظار غلطی است این مطالبه مثل این میماند که ما از سیب انتظار طمع انار را داشته باشیم
بعدش در سفر چهارم صدرا به قول عباسی ظهوری از ولایت و تعهد دیده نمیشود ولی
در سفر چهارم افلاطوني، شخص متعهد است پس با این استدلال خودش باید انقلاب ما افلاطونی باشه نه صدرایی...!!!
پاسخ
شاگرد
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۳۹ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۴
۰
هیچ کس من جمله استاد ادعای این رو ندارند که کسایی که فلسفه و عرفان خوندند اشتباه کردند بلکه ایشون برای جامعه از فلاسفه مطالبه دارند که 300 سال از فلسفه صدرایی میگذرد و 30 سال از انقلاب و استاد گفته اند ما 30 ماه به شما فرصت میدیم به این مطالبه ما پاسخ بدید و گرنه خودمون وارد میشیم تا مطالبه رهبری در زمین نماند
پاسخ
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۵:۳۵ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۵
۰
دوستان بدون توهین هم میشه نظر داد
پاسخ
هر شخص
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۲ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۲
۱
هر کس هر حرفی بزنه این سجاد بازم جواب میده خودتون را خسته نکنید بیکار نشسته که جواب ده
پاسخ
حسین
United States
۱۴:۲۰ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۵
۰
سلام
بازم دکتر دل ما رو آروم کردی دوباره به حقانیت بیاناتت پی بردیم واقعا ممنون واقعا متشکرم هزار مرتبه شکر که خدا حکمتی بالاتر از فلسفه رو به دکتر عباسی آموخت
پاسخ
صدرا
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۰۴ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۰
۱
مقام معظم رهبری: 29-10- 1382 ):«لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‌ماند؛ وارد جامعه مى‌شود ... يك دستگاه فلسفى درست كنيد. از وحدت وجود، از «بسيط الحقيقة كلّ الاشياء»، از مبانى ملاّ صدرا، ... مى‌شود يك دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد؛
و نیز :
ما نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفه‌ى ملاّ صدراست؛ يعنى راهى كه ملاّ صدرا آمده، راه درستى است
پاسخ
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۲۸ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
۱
۷
در روزهایی که مصادف با روز تولد حکیم متألّه صدرالدین محمد شیرازی(ره) است، گفتارهایی انتشار یافت که نمود عملکرد ضعیف ما در عرصۀ ترویج و تحقیقات تازه در گسترۀ حکمت صدرایی بود، هر چند که ناقد جاهل، کوس رسوایی نادانی خویش را می سرایند!



صدرالمتألهین (ره) [۱۰۵۰-۹۷۹]،حکیم متأله و عارف ناموری است که هم در «سداد برهان» از دیگران گوی سبقت ربود، و هم در «شدت شهود» از پیشینیان، که بین «حصول» و «حضور» جمع کرده اند، وا نمانده است، و هم سمت والای امامت در «حکمت متعالیه» را نسبت به متأخران خود تاکنون حفظ نموده است.[۱]

عظمت وجودی این حکیم شیعی، پرورش یافته در مکتب اهل بیت علیهم السلام بدان حدی است که حضرت امام(ره) که خود پرورش یافته حکمت صدرایی است، در معرفی اسلام حقیقی به رئیس جمهوری وقت اتحاد جماهیر شوروی سابق، از کلام و نام ایشان استفاده می کنند.

بارها در درس های امام(ره) شنیده شده بود که حضرت معصومه(س) را امثال ملاصدرا(ره) می شناسند، و ما ادراک المعصومه(س) و بعد می فرمودند: که و ما ادراک ملاصدرا.

اگر انقلاب ما را برآوده از حوزۀ علمیه و تلاش فراوان و بی قیاس روحانیت و پیروی هوشمندانۀ مردم گرامی و عزیزمان از رهبری عالمانی فقیه و فیلسوف و عارفی صدرایی بدانیم. که البته این گونه است.

اثری بس شگرف برای تمدن سازی و شکوفایی دوبارۀ مکتب اسلام با تلاش حکیمان صدرایی متصور خواهد شد.

حکیم صدرا المتألهین(ره) که به فرمایش نورانی استاد فرزانۀ مان علامه حسن زادۀ آملی؛ خداوند ملاصدرا(ره) را بر اساس قاعدۀ لطف به جهان اسلام عطاء نموده است.

او که با جعل حکمت صدرایی توسط فرصتی دوباره برای رشد عقلانی و تعالی عرفانی در بستر قرآن مجید، ارائه نموده و پویایی اسلام به روایت معصومین علیهم السلام را به رخ کشاند.

پس اگر تنها ثمرۀ حکمت صدرایی را پرورش مردانی تمدن آفرین چون امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره) و … بدانیم. باید آن حکمت و مکتب را گوهر آفرین و معجزۀ قرون اخیر اسلام بدانیم.

در انتها، کلام خود حکیم ملاصدرا(ره) را در جواب ظاهربینانی که با اندک آشنایی با ظواهر علوم و شرع خود را در ردیف محقق و متکلم و تئوریسین و نظریه پرداز دانسته و سنگ راه ارباب می گردند، می نویسد:

«بعضی از دانشمندنمایان پر شر و فساد، و متکلمان خارج از منطق صواب و حساب و بیرون از دایرۀ سداد و رشاد، و متشرعان بری از شرع بندگی و انقیاد و منحرف از مسلک اعتقاد به مبدأ و معاد، افسار تقلید در سرافکنده، نهی درویشان شعار خود کرده اند.

ای عزیز دانشمند و ای متکلم خود پسند تا کی و تا چند خال وحشت بر رخسار الفت نهی، و خاک کدورت بر دیدار وفا از سر کلفت پاشی و در مقام رد و سرزنش و جفا با اهل صفا و اصحاب وفا باشی، و لباس تلبیس و ریا و قبای حیله و دغا درپوشی و جام غرور از دست دیو رعنا بنوشی، و در ابزار و ترویج باطل، و تقبیح دانا و تحسین جاهل بکوشی….

بلی تو همیشه به جهت دواعی نفس ضلال پیشه و وساوس وهم محال اندیشه، در آن شیوه و اندیشه می باشی که طریقۀ هواپرستی بطلان نپذیرد و احکام اباحت لذات و استحسان تمتعات حیوانی و انسراح در مرعای دنیا و مشتهیات طبیعت و هوا منسوخ نگردد.»[۲]


۱-آیت الله جوادی آملی،آوای توحید ، شرح نامه امام خمینی(ره) به گورباچف،ص۷۰

۲-ملاصدرا،رساله سه اصل،ص۲۳و۲۴
پاسخ
سالار
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۷ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۷
۰
فقط میخوام بگم 24 ساله عباسی رو میشناسم، بسیجی بود، سپاهی شد. نیروی زمینی، نیروی هوایی، ستاد مشترک، نیروی انتظامی، عرصه ی سیاست و فرهنگ و اقتصاد. از پس همه برآمد. عده ای برنمی تابند. توان درک اینهمه توانایی را ندارند. نمیتوان بر آنان خرده گرفت. عباسی برای زمان خویش بزرگتر از اندازه است. یا علی
پاسخ
سالار
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۷ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۴
۰
فقط میخوام بگم 24 ساله عباسی رو میشناسم، بسیجی بود، سپاهی شد. نیروی زمینی، نیروی هوایی، ستاد مشترک، نیروی انتظامی، عرصه ی سیاست و فرهنگ و اقتصاد. از پس همه برآمد. عده ای برنمی تابند. توان درک اینهمه توانایی را ندارند. نمیتوان بر آنان خرده گرفت. عباسی برای زمان خویش بزرگتر از اندازه است. یا علی
پاسخ
مهاجر
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۳ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۲
۱
منم توی زمینه منطق و فلسفه خره خرم ولی میدونم که احمدی نژاد درست میگه.
پاسخ
محمد ع
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۴۰ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۱
۴
عباسی که از فلسفه صدرا مطالبه اقتصاد و... داره باید بدونه که صدرایی بیشتر متوجه خود شخص است تا کل(مثلا جامعه)
بعدش هم عباسی که میگوید فلسفه براي فلسفه، در خود غرب نيز به چالش کشيده شده است بفرمایند ببینمی کجا....
اصلا فلسفه بحثش کلی است و به جهان هستی که ایا خدا است عالم قدیم است یا حادث وجود و ماهیت و... اینها میپردازه اینکه ما از فلسفه مطالبه اقتصاد داشته باشیم انتظار غلطی است این مطالبه مثل این میماند که ما از سیب انتظار طمع انار را داشته باشیم
بعدش در سفر چهارم صدرا به قول عباسی ظهوری از ولایت و تعهد دیده نمیشود ولی
در سفر چهارم افلاطوني، شخص متعهد است پس با این استدلال خودش باید انقلاب ما افلاطونی باشه نه صدرایی...!!!
پاسخ
ناشناس
Malaysia
۲۰:۱۸ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۳
۰
فداتيم دكتر كه فدايي اسلامي.
پاسخ
ناشناس
Malaysia
۲۰:۲۸ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۱
۳
۰
فداتيم دكتر كه فدايي اسلامي.
پاسخ
مهران
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۵۳ - ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
۱
۲
صرفاً جهت اطلاع! ( قسمت هایی از سخنان رهبر فرزانه انقلاب):
« امام (رضوان اللَّه عليه) چکيده و زبده‏ي مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه‏ي فلسفي‏اش، در زمينه‏ي عرفاني هم همينجور است.»
« فلسفه اسلامى، فقه اكبر و پايه دين است. فلسفه اسلامى مبناى همه معارف دينى در ذهن انسان و در عمل خارجى اوست .»
« فلسفه براى نزديك شدن به خدا و پيدا كردن يك معرفت درست از حقايق عالم وجود است. از اين روى، بهترين فلاسفه ما عارف نيز هستند... مظهر كامل اين فلاسفه، ملاصدراست .»
« از مبانى فلسفى ملا صدرا از قبيل وحدت وجود، بسيطُ الحقيقه كلُ الاشياء و... با بسيارى از اينها مى‌شود يك دستگاه فلسفى اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد.»
« بايد صدها و هزارها كتاب درباره نظريه‌هاى خاصِ ملاصدرا نوشته مى‌شد.»
و ....
در پایان :
« نكته بسيار بجايى كه بعضى از آقايان فرمودند اين است كه ما براى اشخاصى كه مى‌خواهند در فضاى فرهنگى مدرن وارد شوند، يك زيرساخت ذهنى فلسفى محكم لازم داريم. بايد پايه اعتقاداتشان را محكم كنيم تا به محض ورود به اين ميدان، نلغزند. كسانى كه آمادگى ندارند، وقتى وارد اين ميدان مى‌شوند، زمين مى‌خورند و زمين خوردن آنان نيز گاهى اوقات پر سر و صداست؛ يعنى بسيارى را دچار ترديد و اشكال مى‌كند. »
پاسخ
صدرا
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۵۶ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
۰
۲
مقام معظم رهبری: 29-10- 1382 ):«لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‌ماند؛ وارد جامعه مى‌شود ... يك دستگاه فلسفى درست كنيد. از وحدت وجود، از «بسيط الحقيقة كلّ الاشياء»، از مبانى ملاّ صدرا، ... مى‌شود يك دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد؛
و نیز :
ما نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفه‌ى ملاّ صدراست؛ يعنى راهى كه ملاّ صدرا آمده، راه درستى است
پاسخ
علی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۶ - ۲۳ دی ۱۳۹۲
۰
۱
سلام علیکم
میزان معتنابهی از متن را مطالعه کردم، حاصل آنکه متأسفانه همین متن، شاهدی است بر اینکه آقای عباسی اطلاعات بسیار کمی از فلسفه اسلامی دارند، علاوه بر اینکه اساساً به نظر میرسد در منطق و شیوه استدلال هم دچار اشتباهات معتنابهی هستند. اینکه ایشان سعی کنند از متون قرآنی نکاتی را استخراج کنند و موفق شوند این نکات را کنار هم بچینند و از آن یک نظامِ فکریِ قرآنی استخراج کنند محل بحث بنده نیست چرا که نمیخواهم به مشکلاتی دچار شوم که ایشان بخاطرِ اطلاعاتِ کمشان از فلسفه اسلامی دچار آن شده اند. ایشان در کل این متن با سه چهار استدلال که از نگاهِ بیرونی به آن دست یافته اند فکر کرده اند که به اشکالات مهم فلسفه اسلامی دست یافته اند. به عنوان مثال اینکه صدرا چهار سفر عرفانی را الگویی برای خود در تدوین کتاب حکمت متعالیه دانسته است را ملاک بر این نکته گرفته اند که فیلسوف متعالیه قرار نیست دیگران را به سوی خداوند سوق دهد. آیا فکر می کنید صدرا واقعاً در تألیفاتی که در دست ماست، به این مهم نپرداخته است؟ یا اینکه واقعاً فکر می کنید در حکمتِ متعالیه در قدم نهایی جایگاهی برای امام تصویر نشده است. اینکه شما یک عبارت را بگیرید و در بابِ آن با خود بیاندیشید حاصلش حدیثِ نفسِ خودتان می شود نه آنچه او درصدد بیان آن بوده است. در جستجوی مختصری که بنده داشته ام، صدرا خود آنچه حکمت دانسته است را مدیون تبعیت از اوامر و نواهی نبوی دانسته است و این را به طریق استدلالی هم بیان کرده است. متن شما مملو از این گونه اشکالات است و صمیمانه باید گفت این بخاطر اطلاعاتِ بسیار کمی است که از فلسفه به گوش شما خورده است، شما سؤالاتی که برایتان پیش می آید را با همان اطلاعات محدود خودتان مورد بررسی قرار می دهید و پاسخی را ارائه می کنید. اساساً آن فهمی که شما از حکمت دارید و حکیم را کسی می دانید که آیه ها را می یابد به شدت مدیون کاری است که ملاصدرا انجام داده است. اگر نمی دانید بهتر است بدانید که تمامِ نظامِ فکری ملاصدرا به دنبال آن است که مخاطب را به این منظر رهنمون شود که هر آنچه درعالَم میبیند آیه و جلوه ای از خداوند متعال بیابد. حال جالب نیست که شما همین را به عنوان حربه ای علیه او به کار گرفته اید؟ شما خود مدیون تفکرات او هستید که به چنین نقدی از مفهوم فلسفه متفطن شده اید. اینگونه اشکالات از یک نفر عادی یا حتی از یک استاد دانشگاه یا حتی از خود آقای عباسی بما هو آقای عباسی متوقع است. ولی آنچه متوقع نیست آن است که ظاهراً ایشان در حال نظریه پردازی از خلال آیات و روایات هستند. لذا اینگونه موضعگیری ها می تواند نشان از ضعف مبانی ایشان باشد. از آنجا که فرصت محدود است به همین مقدار کفایت می کنم ولی یادآوری میکنم که متن شما مملو از همین سنخ اشکالات است . یعنی جمله ای را گرفته اید، به متن و تفاصیلِ نظریات آگاهی ندارید. همان یک جمله یا یک کلمه را به عنوان حربه ای در دست خود گرفته اید بدون آنکه بدانید در مورد چه چیزی صحبت می کنید. اگر به اشکالاتی که مخاطبین شما با ملاک قرار دادن یک جمله به شما وارد می کنند معترض هستید بهتر است بدانید شما هم دچار همین اشکال هستید با این تفاوت که انها ادعای نظریه پردازی ندارند.
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها