يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۵۶۵۸۶
زمان انتشار: ۱۵:۳۹     ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
میان دیوارهایی که از عکس اهالی جبهه کاغذدیواری شده، پای درد دل بازیگری نشستیم که عبارت «یک دقیقه بعد... مرگ» ملکه ذهنش است و بیمارستان خانه دومش.

فارس، خبر بهبودی نسبی «رضا ایرانمنش» و ترخیصش از بیمارستان ترغیبم کرد تا بار دیگر به دور از دغدغه پایان وقت ملاقات، با او به گفت‌وگو بنشینم و چه بهانه‌ای زیباتر از رسیدن به سوم خرداد و ایام فتح خرمشهر.

پس از چند روز پیگیری، قرار مصاحبه را هماهنگ کردم. آخرین روز اردیبهشت است، با عکاس خبرگزاری، آدرس به دست به دفتر کار ایرانمنش می‌رویم، دفترش کانکسی است در اسکلت ساختمانی چند طبقه. پله‌‌های بتنی را بالا می‌رویم، پاگرد نهم پله‌ها نفسم به شماره افتاده‌. نفسم را تازه می‌کنم. کمی جلوتر دربی است که رویش نوشته «موقوفه شهدا،‌ با صلوات وارد شوید». 

درب را با خوش‌رویی به رویمان باز می‌کند و من پررنگ از خاطرات جنگ، یک آن بهشت را تصور می‌کنم. دیوارها با عکس اهالی جبهه کاغذدیواری شده، سرم را بالا می‌برم، رد پای گمنامی که نه، خوش‌نامی شهدا با پلاک‌های از سقف آویخته شده حالم را دگرگون می‌کند.

کم‌کم به اتمسفر فضا عادت می‌کنم و پس از احوال‌پرسی، سوالاتم را شروع می‌کنم، سوالاتی کوتاه و پاسخ‌هایی کوتاه و خاص که در ادامه از نظر می‌گذرد:

 

* خودتان را معرفی کنید؟

رضا ایرانمنش

* اهل کجایید؟

اهل جیرفت، از توابع کرمان.

*‌شغل پدرتان؟

مرحوم پدرم، فرماندار و بخش‌دار شهر جیرفت بودند.

* راضی بودند شما به جنگ بروید؟

در ابتدا به دلیل کمی سن، خیر.

* شما هم در شناسنامه‌‌تان دست بردید؟

(‌خنده) بله من متولد 1346 هستم و آن را در شناسنامه به  1344 تغییر دادم.

* الان چند سال دارید؟ ‌البته بدون دستکاری در شناسنامه!

متولد 8 اردیبهشت 46 هستم، اما شناسنامه‌ام 29 ‌آذر 46 (45 ساله هستم)

* بچه دارید؟ اسم‌های‌شان چیست؟

بله، علی و غزل

* از چه زمانی وارد عرصه بازیگری شدید؟ با چه فیلمی؟

از سال 68 صدا و سیمای کرمان (بازیگری، تهیه‌کنندگی و کارگردان)، اما در سال 71 بازیگری حرفه‌ای را با فیلم سینمایی «سجاده آتش» شروع کردم.

* از چه زمانی وارد جنگ شدید؟

در اواخر سال 60 - اوایل 61

* چطور شد که به فکر رفتن به جنگ افتادید؟

(کمی مکث می‌کند و شمرده شمرده توضیح می‌‌دهد) در تلویزیون گزارشی از جنگ نشان داد که عراقی‌ها به شهرهایی از کشور حمله کرده و به نوامیس ما از جمله یک دختربچه 6 ماه تجاوز کرده بودند، این ماجرا روی من تأثیر عجیبی گذاشت و من به خاطر آب و خاک و ناموس وظیفه خود دانستم که به جبهه بروم.

* کدام گردان بودید؟

در ابتدا تیپ ثار‌الله که در سال 62 به لشکر 41 ثار‌الله تبدیل شد.

* 4 نفر از بهترین دوستان دوران جنگ؟

(با انگشت‌هایش اسم‌‌ها را می‌شمارد) احمد کمالی، مصطفی (پرویز) امیری، سعدالله جوزاد، مهدی طیاری که همه‌شان شهید شدند...

* چه زمانی شیمیایی شدید؟

برای اولین بار در جزیره مجنون گاز اعصاب استنشاق کردم. سال 65 بود، عملیات کربلای 5. البته در زمان بازپس‌دهی فاو، مجددا گاز خردل نصیبم شد که بسیار شدید بود. البته جراحت‌های مختلف دیگری مثل ترکش، موج و مخلفات هم هست!! (می‌خندد)

* در این سال‌ها بیشتر بیمارستان بودید؟ خانه یا سر کار؟

بین سال‌های 79 - 80 بیشتر بیمارستان (به طور میانگین 7 سال در بیمارستان بودم)

* بهترین فیلمی که دیدید؟

فیلم «موج مرده» ابراهیم حاتمی‌کیا  و البته فیلم «دکل»

 

گفت‌وگوی خبرنگار فارس با رضا ایرانمنش جانباز شیمیایی و بازیگر سینما و تلویزیون

* بهترین کارگردان؟

احمد مرادپور کارگردان فیلم «سجاده آتش»

* بهترین بازیگر سینمای دفاع مقدس؟

 سؤال خیلی سختی است (می‌خندد، فکر می‌کند) جعفر دهقان

* بهترین بازیگر تاریخ سینمای ایران؟

به نظرم آقای اکبر عبدی البته مرحوم شکیبایی، استاد مشایخی و استاد نصیریان انکارناپذیرند و قابل احترام، اما تنوع در نقش‌ها و انعطاف‌پذیری در بازی اکبر خیلی خاص است.  

* اگر بازیگر نمی‌شدید چه کاره می‌شدید؟

من خیلی دوست داشتم جراح شوم، این آرزو در زمان جنگ به اوج خود رسید و البته در یک زمانی خلبان شدن باب بود و من هم این شغل را دوست داشتم، اما هیچ کدام از این‌ها نشدم و بدبختانه بازیگر شدم!

* چرا بدبختانه؟

وقتی که هنرمندان در کشور هویت نداشته، هنر هم هویت ندارد. هنرمند به هنر هویت می‌بخشد، سرانجام اکثر هنرمندان نالیدن است و مجبورند که کسی کمک‌شان کنند، مگر اینکه پارتی خوب داشته باشند یا بروند پارتی!

* دوران طلایی سینمای دفاع مقدس را چه زمانی می‌دانید؟

در اوایل دهه 60 در زمان آقای زم در حوزه هنری. رسول ملاقلی‌پور، ابراهیم حاتمی‌کیا، شاه‌حاتمی، راعی، مرادپور تربیت شده حوزه هنری بودند.

* مدیر موفق سینمایی؟

زمان آقای خاتمی و در حال حاضر دکتر حسینی

* مدیریت جواد شمقدری؟

نسبتاً خوب

* ابراهیم حاتمی‌کیا؟

کارگردان رانده شده

* رسول ملاقلی‌پور؟

اسطوره سینمای دفاع مقدس

* خانه سینما؟

زیاد خوشم نمی‌آید، چند سالی عضو پیوسته بودیم و پول دادیم اما چیزی عایدمان نشد.

* وزارت ارشاد؟

نهادی از بانیان هنر در ایران که باید جدی‌تر قدم بردارد.

* داریوش مهرجویی؟

کارگردانی که در یادها خواهد ماند.

* ضرغامی؟

مدیری مدبر و کارشناس

* بهترین فیلمی که بازی کردید؟

«سجاده آتش» و «دکل»

* کارگردانی که دوست داشتید با او همکاری کنید اما تاکنون موفق نشدید؟

ابراهیم حاتمی‌کیا

* سینمای سیاسی ایران؟

(فکر می‌کند) نه اینکه دوستش ندارم، اصلاً نداریم!

* «اخراجی‌ها»؟

(اخم می‌کند) فیلمی که تیشه به ریشه دفاع مقدس زد.

* «دیده‌بان»؟

واقعاً زیبا و دیدنی

*‌ «آژانس شیشه‌ای»؟

واقعیتی روزنامه‌ای از بچه‌های پس از جنگ

 

رضا ایرانمنش جانباز شیمیایی و بازیگر سینما و تلویزیون

 

* «روشنفکر»؟

ادا و اصول (بلند می‌خندد)

* بهترین سریال تلویزیون؟  

سریال «حلقه سبز» حاتمی‌کیا

* برنامه «هفت»؟

برنامه برای ضربه زدن به سینما و تلویزیون (با اعتراض می‌گوید حال که هفت را گفتید 90 هم بگوئید)

* نود؟

برنامه‌ برای تیشه به ریشه ورزش زدن.

* چرا ساخت فیلم‌های دفاع مقدس کم شده؟

بازاری برای مدعی‌هایی مانند انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، مؤسسه روایت فتح شده است. در حفظ دفاع از ارزش‌های سینمای دفاع مقدس، چرا باید از سینماگری که فیلم دفاع مقدس می‌سازد پول دریافت کنند، آن هم به جای حمایت؟ خوب در آخر افراد هم با خود می‌گویند به جای اینکه فیلم دفاع مقدس بسازیم در خاک آفتاب و سختی باشیم، فیلم‌های گیشه‌ای می‌سازیم...

* سخت‌ترین کار دنیا؟

دروغ گفتن و پاچه‌خواری،‌ (با سر تأکید می‌کند) واقعاً سخت‌ترین کار دنیا دروغ گفتن است.

* بهترین فرمانده جنگ؟

همت، چمران، آوینی همه فرماندهان خوبی بودند اما به نظرم من بهترین فرمانده قاسم سلیمانی است، فرمانده لشکر خودمان که او می‌بالم.

* تشنگی؟

حس خوبی است.

* جانباز؟

از تمامی تمایلات و امیال مادی خود گذاشتن در راه وطن و ناموس

‌* شهید؟

محبو‌ب‌ترین فرد نزد خدا و چون رفت و نماند خیلی چیزها را ببیند.

* شیمیایی؟

سرفه‌های زیبا و شب‌گردی‌‌های قشنگ

* موجی؟

حسی خاص و فلاش‌بک به جنگ‌

*‌ دفاع مقدس؟

دفاع از دین و ناموس

* فتح خرمشهر؟

یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌هایی که بچه‌های جنگ آفریدند و درسی بود برای اینکه دیگر کسی به دست‌اندازی خاک ما هم فکر نکند.

* بهترین عملیات؟

والفجر 8، صبح زود معجزه خدا را دیدن

* بدترین عملیات؟

والفجر 3

* امام خمینی(ره)؟

تکرار نشدنی

* قطعنامه 598؟

 عزا برای آن‌ها که آرزوی شهادت داشتند...

* تانک؟

غنیمتی بزرگ

* کلاشینکف؟

اسلحه کوچکی برای ما که بسیار بسیار بزرگ و ارزشمند بود.

* به یاد ماندنی‌ترین سکانس؟

 (به اطراف نگاه می‌کند) فرار عراقی‌ها در علمیات کربلای 5

* سرباز؟

مانند جانباز به نوعی آماده جان‌فشانی

* بسیجی؟

لشکری که دنیا به خود به جز عاشورا ندید

* عاشورا؟

مقدمه‌ای برای 8 سال دفاع مقدس

* آرامش؟

شهادت (تلخ می‌خندد)

* از زندگی‌‌تان راضی هستید؟

زندگی خصوصی که راضی‌ام، اما زندگی روزمره تا الان جزو دسته سوم بوده‌ام، از گذشته خود پشیمان نشده‌ام.

رضا ایرانمنش بازیگر و جانباز شیمیایی

 

 

 

* عذاب وجدان هم دارید؟

(مکث می‌کند و کمی فکر) برای چی، نه.

* اگر به شما بگویند یک هفته دیگر خدایی نکرده می‌میرید، اولین کاری که می‌کنید، چیست؟

سه - چهار رفیق صمیمی دارم که به آن‌ها پول بدهکارم، یا از آن‌ها حلالیت می‌طلبم یا پول جور می‌کنم تا بدهی‌ام را بدهم و دیگر آماده‌ام برای رفتن. گرچه کفن هم دارم اما خیلی دوست دارم مانند شهدای جنگ بدون کفن بروم. البته اگر وقت داشتم پیش بچه‌های جانباز می‌روم و می‌گویم من دارم می‌روم کاری، حرفی، سفارشی برای آن طرف ندارید؟! (چند دقیقه سکوت مطلق حاکم می‌شود)

* ساخت فیلم دفاع مقدس سخت است؟

بله

* آیا واقعیت دارد که ارگان‌های نظامی برای ساخت فیلم دفاع مقدس همکاری نمی‌کنند؟

به نظرم کاغذبازی برای ساخت فیلم‌ها خیلی از کاغذبازی برای ساخت فیلم‌های دفاع مقدس کمتر است.

* بهترین موسیقی دفاع مقدس؟

موسیقی فیلم «دکل»

* دوست داشتنی‌ترین سینماگر

 استاد مشایخی

* فریدون جیرانی؟

بدقول، بگذارید بگویم بد قول (توضیح می‌دهد) آقای جیرانی سال 76 به من پیشنهاد بازی در یک فیلم را داد و گفت من می‌خواهم حتماً در آن بازی کنی، اما دیگر خبری از این او نشد و فیلم هم ساخته شد.

* آدم سیاسی هستید؟

خیر

* بهترین خاطره جنگ؟

همه جنگ

* بدترین خاطره؟

شهید نشدن

* وضعیت جانباز؟

از خود جانبازان بپرسید، من خودم را تنها یک نماینده می‌دانم و نام جانباز را یدک می‌کشم، اما احساس می‌کنم جانبازان پیش از این نیاز به توجه دارند.

* بنیاد جانبازان؟

نمی‌دانم!

* با خانواده‌‌تان به سینما می‌روید؟

نه

* وضعیت امروز سینما؟

مخدوش، پرهیاهو و پراسترس، نیازمند ساماندهی بیشتر

* بهترین سیاست‌مدار ایرانی؟

نمی‌دانم، چون آدم سیاسی نیستم فقط می‌‌دانم سیاست سیاستمدار می‌خوهد)

* مجلس هشتم:

باز هم نمی‌دانم!

 

* مرتضی آوینی؟

(زیر لب می گوید آسید مرتضی آوینی،‌ جاج مرتضی، ما این طوری صدایش می‌زدیم) کسی خود را وقف ثبت و ضبط جنگ کرد، خیلی زود رفت و بودنش می‌توانست خیلی کمک کند مثل نخ تسبیح برای جفت و بست دادن پراکندگی آدم‌ها

* فراستی؟

یک منتقد...

رضا ایرانمنش بازیگر و جانباز شیمیایی

 

 

* جهان‌آرا؟

شهید مظلومی که من خیلی دوست داشتم او قبل از فتح خرمشهر زخمی شود و نماز جماعت پس از فتح خرمشهر را بخواند و بعد شهید شود.

* مردم ایران؟

خاص و دوست داشتنی

* آمریکا؟

یک کشور

* روسیه؟

آن هم یک کشور (آن‌ها به سیاست مربوط است)

* هالیوود؟

یک مرکز فیلمسازی انسجام یافته با تفکری از اول بنیان نهاده شده

* بهترین کارگردان خارجی؟

استیون اسپیلبرگ

* اسکار؟

بگذارید با یک نگاه طنز بگویم، یک جشنواره مثل فجر (می‌خندد)

* عزیمت کاروان پرتعداد مدیران به کن؟

خوب پارتی داشتند، ما را تا کن سولقون هم نمی‌برند! (این بار تلخ می‌خندد و سکوت می‌کند)

* بهترین کتابی که خواندید؟

کتاب «همسایه‌ها» نوشته احمد محمود، به لحاظ تصویرگری و البته «کیمیاگر»

* در زندگی چه کسی را از همه بیشتر دوست دارید؟

  همسر و دو فرزندم (لبخند می‌زند)

* اوباما؟

رئیس جمهور آمریکا

* عبدالمالک ریگی؟

نمی‌دانم عاقبتش چه شد (می‌خندد)

* بهترین شهر ایران؟

شهر خودم، جیرفت

* بیمارستان؟

خانه دوم

* آلودگی هوا؟

روی من که زیاد تاثیر ندارد

* تنفس؟

در این فضا سخت است

* طرح ترافیک؟

به ما که ندادند، مال از ما بهترون

* سیدجواد هاشمی؟

دوست خیلی خوبم

* منافق؟

کسانی هم در صدر اسلام هم الان برای براندازی و سلب آرامش و آسایش

* سینمای آرمانی؟

(می‌‌خندد) سوال‌های خارجی می‌پرسید، به نظرم سینمای دفاع مقدس

* سینمای واقع‌گرا؟

کمتر می‌توان به آن پرداخت...

* جمشید مشایخی؟

استاد

* عزت‌الله انتظامی؟

یکی از استادان

* بهترین خاطره بازی از فیلم‌های دفاع مقدس؟

سکانسی در «سجاده آتش» بود که باید از کنار جیپی که پر از بنزین و بیش از 300، 400 چاشنی و 30-20 پوند تی ‌ان ‌تی بود، شیرجه می‌زدم. کافی بود یک لحظه لیز بخورم، انفجار انجام شود و چیزی از من نماند، اما محسن روزبهانی مسئول جلوه‌های ویژه و آقای مرادپور آمدند و در گودالی کنارم ایستادند تا احساس امنیت کنم. 

* بهترین هم‌بازی؟

علیرضا اسحقاقی در «دکل»

* جمله‌ای که همیشه در ذهن‌‌تان است؟

(نفسی عمیق می کشد) «یک دقیقه بعد... مرگ»

* لیلی با من است؟

یکی از شاهکارهای طنز در بحث دفاع مقدس

* عشق؟

شهادت

* قیامت؟

جواب پس دادن

* ارتحال امام خمینی (ره)؟

سخت

* بهترین ماشین؟

  ماشین خودم، بلند می‌خندد

* و مدل ماشین‌‌تان؟

نمی‌گویم...

* بهترین کشور؟

ایران

* جشنواره فجر؟

کن (می‌خندد)

* پرویز پرستویی؟

دوست و بازیگری که واقعاً توانایی‌های زیادی دارد و آرزو دارم که در کنارش بازی کنم.

* تاول؟

 (به دستانش نگاه می‌کند) خوشایند

*‌ یک تک بیت بخوانید

هر کس به طریقی دل ما می‌شکند/ بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند

* موسیقی که زیاد گوش می‌دهید؟

بعد از فوت دوست عزیزم ناصر عبداللهی، «یا فاطمه بنت نبی» اشک من را درمی‌آورد و آن را زیاد گوش می‌دهم.

* روز پدر؟

دردناک، چون پدرم نیست.

* روز مادر؟

روز فرشته.

* آخرین هدیه روز پدر که دادید؟

من در بیمارستان بودم و همسرم به اتفاق خواهر و برادرها هدیه‌ای برای پدرم تهیه کردند.

* آخرین هدیه روز پدر که گرفتید؟

دست نوشته‌ای از پسرم علی، می‌خواهم آن را قاب کنم.

دست‌نوشته فرزند رضا ایرانمنش به پدرش

* وضعیت فعلی جانبازان؟

بیشتر به آن‌ها توجه کنید، این میز 4 صبا بیشتر نیست. بچه‌های جنگ الان احساس می‌کنند که فراموش شدند، نگذارید فکر کنند همه غرق قدرت و سیاست هستند، بیشتر به آن‌ها توجه کنید نه از نظر مادی، بلکه از نظر معنوی.

* و حرف آخر؟

اگر من کاری کردم که به کسی برخورده است، قصد این کار را نداشتم، من سعی کردم واقعیت را بگویم تا از این خودسانسوری در بیاییم، من خاک پای تمام جانبازان هستم. عذر می‌خواهم که دوربین‌ها به سمت من است من را عفو و هلال کنند و حقیقتاً از مردم ایران که قدردان بچه‌های جنگ هستند، تقدیر و تشکر می‌کنم.

از همه دوستان، از وزیر ارشاد، دوستان سینمایی و ورزشکاران گرفته تا همه مردم بی‌ادعا و دوست داشتنی تشکر می‌کنم که به فکرم بودند و به ملاقات من در بیمارستان آمدند.

درضمن اگر شرایط برای ساخت فیلم و فعالیت‌های سینمایی‌ام تغییری نکند، در فکر این هستم که به مناطق جنگی بروم و تفحص کنم، حداقل آنجا احساس آرامش می‌کنم.

 

رضا ایرانمنش در حال نشان دادن گلوله‌ای که یک سال پیش با جراحی از بدنش خارج شد

رضا ایرانمنش، گفتنی‌ها را گفته، اما حیفم می‌آید بدون دیدن دوست داشتنی‌هایش از موقوفه شهدا بروم. رضا ایرانمنش نرمی گلوگه‌ای که سال پیش از بدنش با جراحی خارج کردند را نشانمان می‌دهد؛ می‌گوید روزی نیست که به این گلوله نگاه نکند. 

برگه‌های کوچکی روی میزش قرار دارد که با دست‌خط‌های مختلف ایرانمنش را خطاب قرار داده. وقتی از کم و کیف این دست‌نوشته‌ها می‌پرسم، توضیح می‌دهد این‌ها یادداشت عزیزانی است که در طول این سال‌ها به دیدنم آمدند و من خواب بودم بیدارم نکردند، برایم نوشته‌اند و رفتند، می‌خواهم آن‌ها را در آلبومی آرشیو کنم.

نگاهم بر روی میز و دو قاب کوچک با عبارت‌های «دروغ ممنوع» و «غیبت ممنوع»  است که 3 پلاک می‌آورد و می‌گوید مجموعاً 6 پلاک دارم، از بس می‌خواستم گمنام شهید شوم!

اما بیشتر از خوشرویی روحیه سپاسگزاری او، انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، وقتی می‌گوید دوست دارم از آقای دکتر صیادی‌نژاد؛ مدیر عامل ساختمان ملنیوم تشکر کنم که یازده سال است این کانکس که متعلق به تعاونی مسکن هلی‌کوپترسازی نیروی هوایی است را بدون هیچ هزینه‌ای در اختیار من قرار داده است،‌ سکوت می‌کنم.

در مسیر پایین آمدن از 9 طبقه ساختمانی که تنها ساکنش رضا ایرانمنش است، فکر می‌کنم کسی بابت لطف و گرفتن یک دفتر کار این میزان قدرشناس است؛ درحالی که بسیاری از ما فراموش می‌کنیم قدردان ایثار کسانی باشیم که برای آسایش ما، بی ادعا و جان بر کف، به میان آتش رفتند!   

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها