يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۴۸۹۴۱۳
زمان انتشار: ۰۹:۳۲     ۲۷ تير ۱۴۰۰
بازنشر/
محمدعلی صمدی پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس معتقد است که ایران مجوز قانونی برای ساقط کردن صدام داشت و می‌توانست این کار را انجام بدهد.

به گزارش پایگاه 598، به نقل از تسنیم- جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل متحد را یک سال پس از صدور آن پذیرفت تا جنگ ایران و عراق پایان یابد؛ اما این پایان ماجرا نبود، چرا که عراق دوباره از مرزهای غربی و جنوبی کشور به ایران حمله کرد و این بار حتی منافقین را هم همراه ساخت تا از غرب کشور وارد شوند و به سوی تهران حرکت کنند.

در جبهه‌های جنوب، عراق دوباره زمین‌هایی را که در سال‌های ابتدایی جنگ در اشغال داشت را به تصرف خود درآورد؛ اما این بار رزمندگان به سرعت وارد عمل شدند و با اجرای عملیات‌های دفاع سراسری و الغدیر نیروهای ارتش بعث عراق را تا پشت مرزهای بین‌المللی به عقب راندند و در جبهه غرب نیز ضمن متوقف ساختن پیشروی منافقین در تنگه چهارزبر (در 44 کیلومتری غرب کرمانشاه) عملیات مرصاد را طراحی و اجرا کردند که طی این عملیات منافقین تعقیب و از ایران خارج شدند.

اینکه در سال پایانی جنگ چه گذشت و چرا پذیرش قطعنامه 598 یک سال به تاخیر افتاد از موضوعاتی در تاریخ دفاع مقدس است که کمتر درباره آن سخن گفته شده و بیشتر مکتوم مانده است؛ برخی از آنان هم که درباره پایان جنگ و قطعنامه 598 سخن گفته‌اند، انگیزه سیاسی داشتند و به دنبال مقصریابی و انتقام‌گیری سیاسی بودند.

برای واکاوی حوادث سال پایانی جنگ و قطعنامه 598 به گفتگو با "محمدعلی صمدی" از پژوهشگران تاریخ دفاع مقدس و انقلاب پرداختیم. در این گفتگوی چالشی ضمن بررسی دلایل تاخیر پذیرش قعطنامه و وضعیت سیاسی کشور در سال پایانی جنگ، نتایج مذاکرات پس از پذیرش قطعنامه و نقش هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی در جنگ و پایان دادن به آن را هم مورد کنکاش قرار دادیم.

در ادامه گفتگوی ما با این پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس را می‌خوانید:

تسنیم:یک سوال که ممکن است برای خیلی‌ها پیش بیاید این است که اساسا پذیرش قطعنامه 598 برای ایران شکست محسوب می‌شود یا پیروزی؟

صمدی: ابتدا باید دید که تعریف شکست و پیروزی چیست. این مفاهیم در ادبیات عمومی کشور ما به خوبی جا نیافتاده است. باید واقع‌گرایانه به این موضوع نگاه کرد. اینکه ما یک قرارداد تحمیلی را بپذیریم، قطعاً یک پیروزی نظامی نیست. همچنین بنده قائل به این نیستم که پذیرش قطعنامه 598 را شکست بدانم؛ مگر اینکه بخواهیم تسویه حساب سیاسی بکنیم که متاسفانه این موضوع در کشور رایج شده است. آنانی که قائل به نظریه شکست در پایان جنگ هستند و یا اینکه نشان می‌دهند قائل به این نظریه هستند، معمولاً در حال تسویه حساب‌های سیاسی با جناح‌هایی هستند که آن زمان عهده‌دار مسئولیت جنگ بودند. سخن آنان این است که ما در دفاع مقدس به اهداف خاصی دست پیدا نکردیم. 

اگر معطوف به اهداف بلند مدت به قطعنامه 598 نگاه بکنیم، پذیرش قطعنامه قطعاً شکست نبود و کامیابی‌هایی برای ما داشت. پیروزی هم نبود، چراکه هدف ما در نیمه جنگ به بعد سرنگونی صدام، رژیم صدام و یا حتی تغییر خود صدام بود. ما معتقد بودیم که رژیم بعث هم می‌تواند باشد، اما صدام باید برود. ادله خوبی هم داشتیم و آن‌هایی که می‌گویند علت این تصمیم احساس قدرت ایران بود، بی‌انصافی است. گذشت زمان نیز نشان داد که حرف ما صحیح است.

ما در دهه 80 میلادی می‌گفتیم صدام نباید باشد و 20 سال بعد آمریکا همین شعار ما را سر دست گرفت و گفت صدام نباید باشد. دلایل ایران و آمریکا فرقی نداشت، بلکه آمریکا به همان دلیلی رسید که ما پیش از آن رسیده بودیم. 

 
ما در دهه 80 میلادی می‌گفتیم صدام نباید باشد و 20 سال بعد آمریکا همین شعار ما را سر دست گرفت و گفت صدام نباید باشد. دلایل ایران و آمریکا فرقی نداشت، بلکه آمریکا به همان دلیلی رسید که ما پیش از آن رسیده بودیم. 
 
 

ما نتوانستیم هدفمان یعنی نابودی صدام را محقق بکنیم؛ چرا که تمام جهان ایستاد تا صدام بماند. خیلی از قدرت‌ها در دنیا در سیاست‌گذاری‌هایشان، ساختارهای سیاسی و ایدئولوژی‌های کلانشان هیچ دلیلی جز اینکه ایران می‌گوید صدام باید برود، برای حمایت و ابقای صدام نداشتند. اجماع جهانی باعث شد تا ایران به هدف خود دست پیدا نکند. 

هدف ما در جنگ دفاع، عدم واگذاری بخشی از خاک خود به دشمن، دریافت خسارات‌ها از دشمن و ایجاد و افزایش توان بازدارندگی بود که چهارمین هدف بلند مدت بود. بر اساس این چهار هدف ما در جنگ شکست خورده نبودیم، چرا که ایستادیم، دفاع کردیم و اجازه ندادیم بخشی از کشور ما به دست دشمن بیافتد و در ادامه توان بازدارندگی ایجاد شد و ارتقا دادیم. البته یک هدف ما به نتیجه نرسید و آن هم این بود که نتوانستیم خسارت خود را دریافت کنیم. 


ایران به دنبال سقوط صدام بود و طرح‌هایی نیز برای تحقق این هدف داشت

** پذیرش قطعنامه 598 در تابستان 66 به ضرر ما بود

تسنیم: چرا ایران قطعنامه‌های پیش از قطعنامه 598 را نپذیرفت؟

صمدی: قطعنامه 598، هشتمین قطعنامه‌ای بود که سازمان ملل با موضوع جنگ ایران و عراق منتشر کرد. این قطعنامه آخرین قطعنامه نبود و قطع‌نامه‌های دیگری نیز صادر شد؛ اما این قطعنامه تفاوت عمده‌ای با دیگر قطعنامه‌ها دارد. قطعنامه 598، طولانی‌ترین و جزئی‌نگارترین قطعنامه است و دیگر قطعنامه‌ها مختصر و دعوت طرفین به حفظ آرامش بود، بدون اینکه موضوع مقصر، تعیین غرامت و تعیین تکلیف طرفین جنگ مطرح شود. 

سازمان ملل معمولاً پس از هر حمله نظامی موفق و زمانی که فشار ما بر صدام و حامیان او زیاد می‌شد، قطعنامه‌ای با موضوع دعوت به آرامش و بازگشت به مرزها به صورت تلویحی و با تصریحی صادر می‌کرد. این قطعنامه‌ها زمانی صادر می‌شد که ما در موضع قدرت بودیم و درخواست آن‌ها هم این بود که شما آنچه را که گرفته‌اید به رایگان به دشمن واگذار کنید. در مورد قطعنامه 598 نیز این موضوع وجود داشت.

اصرار به پذیرفتن قطعنامه 598 در تابستان سال 66 به این دلیل بود که بخش‌هایی از اراضی دشمن در دست ما قرار داشت و بند اول قطعنامه بازگشت به مرزهای بین‌المللی بود و این به ضرر ما بود. یکی از دلایلی که ما در تابستان 66 قطعنامه را نپذیرفتیم به دلیل اولویت‌های بندهای قطعنامه بود. بند اول قطعنامه آنچه را که ما به خاطر آن جنگ را ادامه داده بودیم، از دست ما خارج می‌کرد. ما جنگ را پس از فتح خرمشهر ادامه دادیم تا چیزی به دست بیاوریم تا در مذاکرات از آن استفاده و بهره‌برداری کنیم. 

 
یکی از دلایلی که ما در تابستان 66 قطعنامه را نپذیرفتیم به دلیل اولویت‌های بندهای قطعنامه بود. بند اول قطعنامه آنچه را که ما به خاطر آن جنگ را ادامه داده بودیم، از دست ما خارج می‌کرد. ما جنگ را پس از فتح خرمشهر ادامه دادیم تا چیزی به دست بیاوریم تا در مذاکرات از آن استفاده و بهره‌برداری کنیم. 
 
 

جنگ‌ها دو حالت دارند، یا اینکه یکی از طرفین سرنگون می‌شود یا اینکه با مذاکره به آن پایان می‌دهند. وقتی که دشمن از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران ناامید شد، باید به پای میز مذاکره می‌‌آمد. ما پس از فتح خرمشهر چیزی برای مذاکره نداشتیم، بلکه بخش‌هایی از سرزمین‌های ما هم در دستش باقی مانده بود. از این منظر قطعنامه 598 منحصر به فرد است.

پس از بزرگترین فشار نظامی (عملیات‌های کربلای 4 و 5) که به دشمن وارد آوردیم، قطعنامه‌ای صادر شد که درخواست‌های ایران در آن لحاظ شده بود تا ما رغبت بیشتری برای پذیرش آن داشته باشیم و یا اینکه مجامع جهانی اهرم بیشتری برای فشار بر ما برای پذیرش داشته باشند. 

قطعنامه 598 تنها قطعنامه‌ای است که در آن به عقب‌نشینی، تعیین متجاوز، تبادل اسرا و پرداخت غرامت تصریح شده است. این نتیجه عملیات کربلای 5 است و قطعنامه 598 از دل آتش عملیات کربلای پنج درآمد. از این نظر قطعنامه را می‌توانیم پیروزی بدانیم. دلیل اینکه یک سال پس از صدور قطعنامه، آن را پذیرفتیم به این دلیل بود که تلاش داشتیم با دست‌ پرتری پای میز مذاکره برویم. با دست خالی نه با صدام که با هیچ کشوری نمی‌توان پای میز مذاکره نشست و این موضوع از پایان جنگ تا آغاز عملیات طوفان صحرا تایید کرد. 

** چرا ایران نتوانست از عراق غرامت بگیرد؟

تسنیم: چرا قطعنامه پس از یک سال پذیرفته شد و چرا همان زمانی که ما در جبهه‌ها دست برتر داشتیم و برخی از مناطق همچون فاو در دستمان بود، نپذیرفتیم؟

صمدی: تابستان سال 66 که قطعنامه صادر شد، ایران جزیره مجنون، شبه جزیره فاو بخش عمده‌ای از منطقه شلمچه را در دست داشت. قطعنامه 598 به هیچ وجه به نفع ما نبود، بلکه تنظیم شد تا عراق و متحدانش را نجات دهد. به همین دلیل هم عراق بلافاصله آن را پذیرفت. در بند نخست این قطعنامه بر بازگشت بر مرزهای بین‌المللی تاکید شده بود و این به ضرر ایران بود، چرا که بخش‌هایی از خاک عراق را در دست داشت و باید بدون مذاکره‌ای واگذار می‌کرد و با از دست دادن آن‌ها دست ایران در مذاکرات خالی می‌شد. آن وقت با چه چیزی می‌توانستیم غرامت، خسارت و اسرا را دریافت کنیم. ضمانتی هم وجود نداشت که عراق پس از عمل ایران به بند اول قطعنامه به دیگر بندهای قطعنامه عمل کند. برخی مطرح می‌کنند که آمریکا ضامن اجرای قطعنامه می‌بود. آمریکا هیچ‌گاه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ضامن معتبری نبوده است؛ حتی آمریکادوستان سنتی ایران هم می‌دانند که ضمانت آمریکا اعتباری ندارد.

صدام قطعنامه را پذیرفته بود اما وقتی که ما پذیرفتیم دوباره به ایران حمله کرد. برخی به اشتباه می‌گویند که عراق دوباره به ایران حمله کرد که تا تهران بیاید. صدام به ایران حمله کرد تا به لحاظ اراضی و اسرا دستش در مذاکرات پر باشد.

عراق که تا پیش از آن تعداد اسرایش 20 هزار تا کمتر نسبت به تعداد اسرای ما بود، برابر کرد. در خصوص اراضی نیز حمله کرد و پیشروی‌هایی هم داشت که البته با مقاومت رزمندگان ایرانی عقب‌نشینی کرد. البته عراق نفت‌شهر و قصرشیرین را در اشغال داشت، اما آن شهرها در مذاکرات ارزشی نداشتند چرا که این شهرها به لحاظ جغرافیایی از دو طرف جناح دارد و عراق در نهایت مجبور بود که از این نقاط عقب‌نشینی کند. 

 
 پس از پذیرش قطعنامه 598، پای میز مذاکره هیچ چیزی نتوانستیم بگیریم. دعاوی و درخواست‌های ما پس از تصمیم صدام برای حمله به کویت، پاسخ داده شد.
 
 

در نهایت هم نشان داد که ما در مذاکرات نتوانستیم چیزی جدی از عراق بگیریم. ما پس از پذیرش قطعنامه 598، پای میز مذاکره هیچ چیزی نتوانستیم بگیریم. دعاوی و درخواست‌های ما پس از تصمیم صدام برای حمله به کویت، پاسخ داده شد. صدام برای اینکه خیالش را از سمت ما راحت کند، اسرا را پس داد و اسرای خودش را هم گرفت. این اقدام دو فایده برای عراق داشت، ابتدا اینکه از نفرت و کینه ایرانی‌ها کاست و دوم اینکه 30 هزار سرباز بالقوه را از دست ما آزاد کرد و به نبرد با کویت برد. اما غرامت نتوانستیم بگیریم، چرا که باید چیزی در مذاکرات داشته باشیم که نداشتیم. صدام در نامه‌هایی که به هاشمی رفسنجانی نوشت، هیچ صحبتی از غرامت نکرد. 

یک نکته در مورد تحلیل جنگ باید گفته شود و آن هم این است که جنگ را نمی‌توان مقطعی و عملیاتی بررسی کرد؛ چرا که جنگ یکپارچه بود. شکل جنگ ما مدرن بود که پس از جنگ جنگ جهانی دوم به وقوع پیوسته بود و بر اساس مولفه‌های جنگ مدرن بررسی می‌شد.

جنگ ما مانند جنگ‌های قرن‌های 18 و 19 نبود که یک طرف، طرف دیگر را سرنگون کند و پرچم خود را بر جنازه‌های فرماندهان بکوبد تا پیروز شناخته شود. در جنگ مدرن الزامات پیروزی متفاوت است. در دفاع مقدس نیز نمی‌توانیم به یک عملیات نگاه کنیم و بگوییم پیروز شدیم یا شکست خوردیم. ما تنها در دو عملیات قطعاً پیروز شدیم؛ یعنی تمامی مولفه‌های پیروزی در یک عملیات را دارد. یکی عملیات فتح المبین و دیگری عملیات بیت المقدس بود. برای بررسی یک عملیات باید کل جنگ را در نظر گرفت، در غیر اینصورت به نتیجه‌ای نخواهیم رسید. 

** ما می‌توانستیم صدام را ساقط کنیم

تسنیم: چرا امام خمینی (ره) از پذیرش قطعنامه به نوشیدن جام زهر تعبیر می‌کنند؟

صمدی: ایده‌آل ما در پایان جنگ، هدفی بود که از ابتدا تعریف شده بود. ما به دنبال تنبیه متجاوز، افزایش ضریب امنیت خودمان، بازدارندگی و امنیت مرزهای غربی و  اینکه خاکی از کشورمان در دست دشمن نیافتد، بودیم. افق‌های خوبی پیش روی ما بود، امیدوار بودیم به نتیجه دلخواه‌مان برسیم و شدنی هم بود. اما فکر نمی‌کردیم که صدام در سال پایانی جنگ موفق به اجماع جهانی بشود. 

طبق شناختی که ما از صدام داشتیم، او رهبری محبوب در غرب نبود. ما پیش‌بینی نمی‌کردیم کشور عراق که به ظاهر پشتیبان جبهه مقاوم فلسطین و مخالف اسرائیل است و نظام بعثی وحدت‌گرای عربی بر آن حاکم است، چنین اجماعی را به وجود بیاورد. 

از این رو اهدافی تعریف کرده بودیم. امام نیز از آبرویش هزینه کرده بود تا این اهداف به نتیجه برسد؛ البته برای امام آبرو هزینه کردن مطرح نبود. امام یک سیاستمدار متعارف نیست و یک رهبر تکلیف‌گراست. ایشان تکلیف خود می‌دانستند که نظام بعثی حاکم بر ناموس مسلمین اعم از شیعه و سنی را ساقط کنند و تا زمانی که فرصت آن را داشتیم، می‌توانستیم این کار را انجام بدهیم و مجوز شرعی و قانونی را هم داشتیم. شروع جنگ از سوی عراق این مجوز را به ما داد که این کار را بکنیم.

آلمان در جنگ جهانی دوم به شوروی حمله کرد و تا استالین‌گراد هم رفت. شوروی برای تنبیه آلمان تا قصر هیلتر رفت که هیتلر از ترس روس‌ها خودکشی کرد. اکنون کدام صاحب عقل و کرسی می‌گوید که شوروی به آلمان تجاوز کرده است؟ چرا که مجوز آن را داشت. عرف جهانی و خرد جمعی بشری به این نتیجه رسیده بود که شوروی این اجازه را دارد که آلمان را تنبیه کند. تنبیه نیز سقوط متجاوز بود و همه از شوروی حمایت کردند.

 
امام به خودش و مردم اعتماد داشت و معتقد بود که با مردم همه کار می‌شود کرد، اما در 10 سال پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی ساختار مدیریتی شکل گرفته بود که این ساختار دیگر برای ادامه جنگ همراهی نمی‌کرد. 
 
 

ما احساس می‌کردیم که انرژی و قدرت سرنگونی صدام را داشتیم. امام با تصویری که از مردم و ملت مسلمان داشتند، می‌دانستند که می‌توان به این هدف دست پیدا کرد اما وقتی فشاری به وجود آمد که امام خمینی مجبور شد شرایط خود را کنار بگذارد و شرایط عراق را در قطعنامه 598 بپذیرد، زهر  بود؛ آن هم برای رهبری که می‌فرماید جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. امام در پیام قطعنامه‌ تاکید می‌کنند که بنده تا همین چند روز پیش معتقد به همان سیاست دفاع بودم. وقتی که امام می‌دیدند می‌توان جنگید، اما وقتی آن کسانی که جنگ بر دوششان است، خسته شده‌اند، زهر است. به نظر من امام به خودش و مردم اعتماد داشت و معتقد بود که با مردم همه کار می‌شود کرد، اما در 10 سال پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی ساختار مدیریتی شکل گرفته بود که این ساختار دیگر برای ادامه جنگ همراهی نمی‌کرد. 

** نقش هاشمی در جنگ بزرگنمایی شده است

تسنیم: امام پس از حمله مجدد عراق به ایران و عملیات مرصاد فرمودند که من اگر می‌دانستم مردم اینگونه در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کردند، قطعنامه را قبول نمی‌کردم.

صمدی: این جمله منسوب به امام است و سند مکتوبی ندارد؛ اما به عقیده بنده با شناختی که از امام داریم، این دور از منطق و تدبیر امام نیست. ساختار مدیریتی کشور بیش از دشمن در تحمیل این نتیجه به امام موثر بود. اگر فرض بگیریم که این جمله درست است، در اینجا امام سطح خود و مردم را از ساختار مدیریتی کشور جدا می‌کنند. 

تسنیم: منصوب شدن هاشمی رفسنجانی به جانشینی فرماندهی کل قوا و تغییری که در سال 66 به وجود آمد و ستاد جنگ در دولت شکل گرفت؛ در این تصمیم چقدر موثر بود؟

صمدی: برخلاف تصور عمومی سیاستمداران، من آقای هاشمی را خیلی در نتیجه جنگ موثر نمی‌دانم؛ نه به این دلیل که نمی‌‌توانست بلکه چنین جایگاهی نداشت. آن چیزی که به عنوان فرماندهی جنگ آقای هاشمی بزرگ کرده‌اند، من قائل به آن نیستم. طبق خاطرات خود آقای هاشمی، ایشان برای ایجاد هماهنگی بین ارتش و سپاه وارد دفاع مقدس شد. اختیارش هم در همین حد بود.

آقای هاشمی در عملیات کربلای 5 نتوانست از ارتش 100 دستگاه تانک از ارتش بگیرد و به سپاه بدهد. در اثنای عملیات کربلای 5، فرماندهان سپاه به آقای هاشمی نامه نوشتند و درخواست تجهیزات و تسلیحاتی که مهمترین آن 100 دستگاه تانک بود، کردند. آقای هاشمی برای پایان دادن به جنگ به عملیات کربلای 5 چشم امید بسته بود، اما نتوانست آن 100 دستگاه تانک را بگیرد و در نهایت فرماندهان سپاه نزد امام رفتند. 

 
آقای هاشمی برای پایان دادن به جنگ به عملیات کربلای 5 چشم امید بسته بود، اما نتوانست آن 100 دستگاه تانک را بگیرد و در نهایت فرماندهان سپاه نزد امام رفتند. 
 
 

سرنوشت جنگ را آقای هاشمی به اینجا نرساند. نقش آقای هاشمی و افرادی که توسط ایشان در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) چیده شده بود، بزرگ شده است. تنها نامه‌ی محسن رضایی به هاشمی که به امام داده شد، سرنوشت جنگ را تعیین نکرد. مجموعه عوامل و نامه‌هایی موثر بود که طی یک سال جنگ را بدان‌جا کشید.


هاشمی رفسنجانی به امام خمینی پیشنهاد داده بود که به جای ایشان، خودش (هاشمی) مسئولیت پذیرش قطعنامه را قبول کند، اما امام در نهایت خود این مسئولیت را برعهده گرفتند.

تسنیم: اما بالاخره امام به آن نامه استناد کردند؟

صمدی: آقای رضایی در طول جنگ به آقای هاشمی به عنوان یک مسئول مالی نگاه می‌کرد. در خاطرات و مصاحبه‌هایی که از آن زمان باقی مانده، این موضوع مشخص است. در ایران از قدیم معمول است که برای دریافت تجهیزات مورد نیاز دو سه برابر ان مقدار درخواست می‌شد. آقای رضایی از 2 سال قبل از نگارش آن نامه به دنبال توسعه سازمان رزم سپاه و تامین تجهیزات بود. 

آن نامه آخرین نامه نبود و محسن رضایی بارها پیش از آن، نامه‌های درخواستی برای آقای هاشمی نوشته بود. آقای هاشمی آن آخرین نامه را برای امام برد. ضمن اینکه آقای هاشمی از همه از جمله وزرای اقتصادی دولت نامه گرفته بود.

تسنیم: اما بالاخره برای امام نامه محسن رضایی مهم بود.

صمدی: بله؛ چرا که امام معتقد بود با این مردم علیرغم مشکلات اقتصادی می‌توان ایستاد، اما آن‌هایی که جنگنده هستند باید در میدان حضور داشته باشند. به عقیده امام اگر بچه‌های جنگ، پای جنگ باشند، می‌توان جنگید. آقای محسن رضایی پیش امام همواره بیان می‌کردند که ما آماده جنگیدن هستیم و باور به همین موضوع هم داشت. شواهد هم نشان می‌دهد که آقای رضایی باور داشت که می‌توان جنگید؛ نه به آن شکلی که در آن نوشته است که تا 5 سال دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت. بلکه معتقد بود پیروز خواهیم شد.

تسنیم: اما امام در پاسخ به همان نامه محسن رضایی و در آنجایی که گفته بود، ما همچنان آماده جنگیدن هستیم، فرمودند و این دیگر شعاری بیش نیست.

صمدی: هاشمی حدود 2 سال بود که به فرماندهان می‌گفت که بروید به امام بگویید نمی‌توانیم بجنیگم. هاشمی اگر زورش به رضایی نمی‌رسید به دیگر فرماندهان می‌گفت. قاسم سلیمانی، مرتضی قربانی و احمد غلامپور از جمله فرماندهانی هستند که این سخن هاشمی را شاهد بودند و تایید کرده‌اند. فرماندهان وقتی هاشمی را می‌دیدند، مشکلاتشان را بیان می‌کردند. آقای هاشمی در پاسخ می‌گفت اگر نمی‌توانید بجنگید بروید به امام بگویید. آقای رضایی به فرماندهان می‌گفت که ما به امکانات موجود باید دفاع کرد. فرماندهان هم مشکلاتشان را به هاشمی ارجاع می‌دادند و چنین پاسخی از آقای هاشمی دریافت می‌کردند.

تسنیم: پس از اینکه صدام دوباره به ایران حمله می‌کند، امام می‌نویسند که "این فرمانده مهم ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر می رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب می گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست."

صمدی: این موضوع عقبه‌ای دارد. برخی از مسئولان در طول جنگ خدمت امام می‌رفتند و می‌گفتند که چه لزومی دارد ما دو سازمان رزم داشته باشیم. هاشمی و روحانی بارها موضوع ادغام را مطرح کرده بودند.

تسنیم: وضعیت ایران در سال 66 چگونه بود؟

صمدی: پس از عملیات کربلای 5 وضعیت جبهه‌ها سخت شده بود یا باید می‌زدیم یا باید می‌خوردیم. عراق از این موضوع می‌ترسید و نگران بود. از این بابت صبر کرد تا ببیند ایران چه می‌کند. عراق دید که ما هیچ کاری نمی‌کنیم و اتفاقی هم نیافتد. محسن رضایی تمام تلاش خود را کرد تا عملیاتی انجام بدهد، اما دیگر نیرویی برای یک عملیات بزرگ نداشت. 

 
محسن رضایی وقتی که دید مدیریت کشور همراهی نمی‌کند، با 80 گردانی که از عملیات کربلای 5 داشت به غرب رفت و عملیات‌هایی در غرب انجام داد. او تکلیف را جنگیدن می‌دانست و به این نتیجه رسیده بود که با این تعداد نیرو جنگیدن در جنوب، نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد.
 
 

محسن رضایی وقتی که دید مدیریت کشور همراهی نمی‌کند، با 80 گردانی که از عملیات کربلای 5 داشت به غرب رفت و عملیات‌هایی در غرب انجام داد. او تکلیف را جنگیدن می‌دانست و به این نتیجه رسیده بود که با این تعداد نیرو جنگیدن در جنوب، نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد. این احتمال هم داده می‌شد که با سرگرم کردن عراق در غرب ممکن است، جبهه‌های جنوب خلوت شد و بتوان کاری در جنوب انجام داد، اما عراق دست ما را خوانده بود.

** ماندن در جنوب تغییری در نتیجه جنگ نداشت

تسنیم: نتیجه‌اش هم این شد که فاو و شلمچه را از دست دادیم.

صمدی: ما می‌توانستیم به غرب نرویم و در جنوب بمانیم و هیچ کاری هم نکنیم؛ یعنی فقط خط پدافندی تشکیل بدهیم. در آن حالت نیز عراق به ما حمله می‌کرد. عراق در سال پایانی جنگ به شدت قدرت نظامیش افزایش یافته بود. اگر همان تعداد نیروها در جنوب می‌ماندند، صرفاً سقوط فاو و شلمچه با کمی تاخیر رخ می‌داد اما نتیجه همان بود و هیچ فرقی نمی‌کرد. به عبارت دیگر سرعت ماشین نظامی عراق کند می‌شد اما تفاوتی در نتیجه به وجود نمی‌آمد و شاید در بهترین حالت این بود که عراق به دروازه خرمشهر نمی‌رسید. و به جای اینکه 27 تیر قطعنامه را می‌پذیرفتیم، 15 مرداد قطعنامه را می‌پذیرفتیم.

در نهایت دیدیم که آمریکا خود در خلیج فارس وارد جنگ شد. سکوهای نفتی و هواپیمای مسافربری ما را زد تا اگر عراق نتوانست کاری بکند، مقاومت را بشکند؛ اما ما به خوبی مقاومت و دفاع کردیم. برخی می‌خواهند بگویند که در جنگ محاسباتی نبود، خیر ما در جنگ بسیار دقیق عمل می‌کردیم، اما دشمن هم بسیار فعال و محاسبه‌گر بود. از این رو شاهد پاتک‌های دشمن بودیم و کارمان را سخت می‌کرد. در پایان جنگ هم که دست ما خالی بود و دشمن به لحاظ نیروی نظامی و تجهیزات و تسلیحات نظامی قدرتش نسبت به ابتدای جنگ چند برابر شده بود.

تسنیم: خیلی ممنونیم که به سوالات ما پاسخ دادید.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها