أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۷۳۶۷۱
زمان انتشار: ۱۳:۳۹     ۲۵ مرداد ۱۳۹۱
 مد جديد را «محمد بنا» طراحي كرده است. لباسي كه دوخت به تن كرد، آنقدر زيبا بوده كه حالا همه دنبالش افتاده‌اند تا چيزي شبيه به او را داشته باشند. سر و صداي همه هم بلند شده... دست‌شان آن هنر طراحي و دوخت و دوز را كه ندارد، اهل ياد گرفتن هنر بنا هم كه نيستند، پس تنها طلب البسه‌اي را دارند كه برتن بنا نشسته و او را متفاوت كرده است. مي‌خواهند بخرند! اما باز هم مفت... ادعاي پيروان تازه سبك و مد بنا مشخص است: «به ما هم فرصت بدهيد!» 
به گزارش رجانیوز، وضعيت فوتبال ايران در اواسط دهه 70 چيزي بود بدتر از امروز. امروز لااقل روياي جام جهاني داريم. آن روزها، فكر كردن به جام جهاني هم محال بود. امروز روياپردازي مي‌كنيم و گاهي همراه با همين روياپردازي‌ها به جمع چهار تيم نهايي باشگاه‌هاي آسيا (و حتي فينال آسيا) هم مي‌رسيم.
 
آن روزها چهارم شدن سايپا در آن ليگ قهرمانان آماتور هم يك اتفاق غيرمنتظره بود. آن روزها البته مثل امروز اسير يك مشت اسم بوديم. آن روزها تيم ملي سرجهازي نام‌هايي خاص بود. امير قلعه‌نويي، فرشاد پيوس، داداش‌زاده و درخشان. امروز هم البته حال و روز متفاوتي نداريم. تنها جاي نام‌ها عوض شده. كريمي و نكونام و عقيلي و خلعتبري! 
 
يك روز، دم دستي ترين گزينه دنيا سرمربي تيم ملي شد. روز اول انتخابش، همان رسانه‌هاي نوشتاري كه تعدادشان به كثرت امروز هم نبود نوشتند اين بدترين انتخاب ممكن بود. فردايش كه نخستين ليست را منتشر كرد نوشتند اين بدترين تيم تاريخ است. ادله كافي هم مي‌آوردند.
 
هيچ اثري از نام مدعيان در ليست آقاي «دم دستي» قرار نداشت. همين مرد، همان تيم را به جام ملت‌ها برد و آخرين شكست تحقيرآميز كره را با شش گل رقم زد، عربستان را با 3 گل زمين زد و در نيمه نهايي باخت. به همين سادگي... آقاي «دم دستي» همان روزها، فوتبال ايران را زنده كرد. 
 
اين اغراق نيست. اگر مايلي كهن نبود، امروز فوتبالي داشتيم در قواره‌هاي هند و پاكستان. نهايت چيزي بوديم شبيه به كويت و عمان. نه بيشتر! توجه خاص دولت و سياست از جايي به فوتبال معطوف شد كه مردم براي پيروزي مقابل استراليا به خيابان‌ها ريختند. آن روز بود كه جامعه، نياز و اشتياق جديدش را فرياد زد. 
 
«محمد بنا» را مي‌بينيم با دستمزدي حدود 40 ميليون تومان براي يك سال. آن هم با هزار و يك منتي كه كميته ملي المپيك و فدراسيون كشتي بر سرش گذاشتند. بعد مي‌شنويم همين محمد بنا، حقوقش را از جيب خودش در مي‌آورده و مي‌ريخته به جيب كشتي‌گير كارگرش يا براي آن يكي شاگرد دستفروشش كفش ماركدار مي‌خريد كه در بازي‌هاي داخلي و خارجي سرافكنده نباشد.
 
همين «محمد بنا» نه ساكن مناطق يك و دو تهران است، نه متمول و سرمايه‌دار. هنوز در خانه پدري (حوالي عارف) زندگي مي‌كند. عمرش را روي همين كشتي و مربيگري و شاگردانش گذاشته. اين تنها گوشه‌اي از زندگي محمد بنا است. زندگي متفاوت يك مربي كه مي‌شود مهم‌ترين آدم اين روزهاي ورزش ايران. مردي كه طي تمام اين هشت سال، بهترين بود اما تنها امروز ديده مي‌شود.
 
كدام يك از مربياني كه دنبال شهرت تازه به دست آمده بنا مي‌دوند و از بالا دستي‌ها مي‌خواهند كه به آنها هم اعتماد كنند تحمل هشت ماه زندگي مثل او را دارند؟ در سكوت و تنهايي و بي‌ مهري و بي پولي؟! بنا نخستين قهرماني‌اش را در لندن به دست نياورد... سال‌هاست كه بهترين تيم را ساخته. طي تمام اين سال‌ها كسي جامه‌اي كه با دست خودش دوخته بود را بر تنش ديد؟! 
 
داستان و روايت كشتي و فوتبال دو دنياي متفاوت و متمايز است. ما در سرمايه‌ سوزي بي‌نظير و بي‌بديل هستيم. اگر بنا را مي‌بينيم، چشم به روي رضا مهماندوست و غلام محمدي مي‌بنديم. چه تفاوتي بود بين بنا و مهماندوست؟ تنها اينكه مهماندوست و محمدي، صاحب فرصت و حمايت بالادستي‌ها نبودند.
 
محمدي و مهماندوست هم مثل محمد مايلي كهن، بدون در نظر گرفته شدن تمام زحمتي كه كشيدند، با چشم‌هايي كه به روي تمام تلاش و افتخارشان بسته شد، از تيم‌هاي خود و شايد بهتر است بگوييم از خانه‌هاي خود رانده شدند. مربياني كه امروز ‌مي‌خواهند پيرو مد بنا باشند، از اعتماد شدن به مربيان بومي و وطني و توليد داخل حرف مي‌زنند، اگر جاي مهماندوست و غلام محمدي بودند چه مي‌كردند؟
 
فلان مربي را بعد از چهار تساوي و يك شكست خانگي جلوي صد هزار ايراني و به‌دليل دور شدن از جام جهاني بركنار كردند. دو ماه بعد طلبش را خواست، شش ماه بعد شكايت كرد كه چرا فدراسيون مالياتم را نداده است، يك ماه بعدتر روي خط برنامه نود رفت و بر سر رييس سابقش فرياد زد. اين مشتي است نمونه خروار! 
 
محمد مايلي كهن يك بار در اين فوتبال انقلابي به راه انداخت كه اثراتش هنوز هم هست. بعد از مايلي كهن چه كسي نيمي از شجاعت او و يك درصد از شهامت بنا را به خرج داد؟ كدام يك از مربياني كه امروز مي‌خواهند اعتماد مديران به مربيان ايراني را ببينند، نشاني از شايستگي اعتماد ورزيدن را نشان داده‌اند؟!
 
مايلي كهن رفت... جايش چه كساني آمدند؟ نتيجه حضور سايرين را به خوبي مي‌توان ديد. فوتبالي داريم كه طي سه سال اخير تنها يك پديده داشته... تنها يكي! 
 
لباس زيبايي است اما تنها بر تن محمد بنا. خودش دوخته... شما هم براي خودتان يكي بدوزيد!
اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها