کد خبر: ۱۰۰۰۷۷
زمان انتشار: ۱۱:۰۷     ۲۶ آذر ۱۳۹۱
نوشتاری پیرامون موانع تحقق وحدت حوزه و دانشگاه:
در اينكه موانع وحدت چيست؟ و اينكه بايد از كجا شروع كرد منوط به اين است كه ما وحدت را چه بدانيم و در چه سطحى آنرا مطرح نمائيم‏ اگر بنا باشد كه وحدت بين حوزه و دانشگاه را به عنوان دو شخصيت حقوقى به وحدت علم و دين برگردانيم و اهداف اين دو را تعريف كنيم و بگوئيم كه اين دو هم مدعى تئورى مديريت و سرپرستى براى جامعه و هم عهده ‏دار سرويس‏ دهى به بخش اداره جامعه هستند آن وقت اين سؤال مطرح مى ‏شود كه چگونه مى ‏توان در سرپرستى جامعه به وحدت رسيد.
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598 - حجت الاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند/ در روز 27 آذر سال 1358، آيت‌الله دكتر مفتح ـ استاد حوزه و دانشگاه ـ در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به درجه رفيع شهادت نايل گرديد. سالروز شهادت اين متفكر حوزه و استاد دانشگاه از سوي حضرت امام خميني (ره) «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نام گرفت.

اما در وحدت حوزه و دانشگاه سخن بر سر چيست؟ روشن است كه مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت حقيقى كه در اين دو مجموعه (حوزه و دانشگاه) هستند، لااقل وحدت به معناى ظاهرى و سورى ذكر شده نيست اگرچه، اگر آن دو شخصيت حقوقى بگونه‏ اى تعريف بشوند كه بين آنها هماهنگى برقرار شود، طبيعى است كه اشخاص حقيقى هم كه در اين دو مجموعه مشغول تدريس هستند، به يك ارتباط و هماهنگى می‏رسند ولى غرض اولى اين است كه ما به اين دو مجموعه بعنوان دو شخويت حقوقى نگاه كنيم، ببينيم بين اين دو چگونه مى ‏توان پيوند، الفت، هماهنگى و وحدت ايجاد كرد.



حال با گذشت سال ها چقدر در پیوند و هماهنگی حوزه و دانشگاه موفق بوده ایم و موانع پیش روی این وحدت چه می باشند.

در اينكه موانع وحدت چيست؟ و اينكه بايد از كجا شروع كرد منوط به اين است كه ما وحدت را چه بدانيم و در چه سطحى آنرا مطرح نمائيم‏ اگر بنا باشد كه وحدت بين حوزه و دانشگاه را به عنوان دو شخصيت حقوقى به وحدت علم و دين برگردانيم و اهداف اين دو را تعريف كنيم و بگوئيم كه اين دو هم مدعى تئورى مديريت و سرپرستى براى جامعه و هم عهده ‏دار سرويس‏ دهى به بخش اداره جامعه هستند آن وقت اين سؤال مطرح مى ‏شود كه چگونه مى ‏توان در سرپرستى جامعه به وحدت رسيد.

اعتقاد به دين حداقل مانع وحدت در هدف‏

تذكر اين نكته ضرورى است كه ممكن است اين هدف را كسى نپذيرد. اگر اين هدف را نپذيرفت، قاعدتاً بعيد است كه كسى بتواند بين اين دو مجموعه، يك هماهنگى و الفت و همسوئى و هم ‏جهتى ايجاد كند كه در عين وجود تنوع و اختلاف هر دو در فعّاليتهاشان يك آهنگ و يك هدف، و يك آرمان بر اين تلاشها، سعى ‏ها، كوشش ها و زحمات حكومت كند، گمان نم ى‏شود چيزى غير از توسعه اسلام و ايجاد بستر براى جريان اسلام در جامعه بتواند عاملى باشد كه اين دو مجموعه را هماهنگ كند.

راهبردهاى وحدت‏

 اگر ما بتوانيم دين و علم را در اداره حيات بشر، هماهنگ كنيم، توانسته‏ ايم به ميزانى اين دو را به هم نزديك كنيم و اين هماهنگى به وجوه مختلفى ممكن است وورت بگيرد و طبيعتاً راهبردهاى مختلفى هم براى وحدت تعريف مى ‏شود. يكى از راهبردها اين است كه حوزه عملكرد اين دو را جدا كنيم و طبيعتاً هماهنگى اينها به اين است كه اينها را منضبط به كارهاى خودشان نمائيم و ضابطه‏ اى براى آنها بگذاريم مثل هماهنگى كه بين ساختارهاى اجتماعى از طريق توزيع اختيارات صورت مى ‏گيرد كه در اين صورت حدود وظائف و اختيارات مشخص مى ‏شود و آنگاه ناهماهنگى و تعارض‏ ها معلوم مى ‏شود بلكه معنايش عدم تعارض و در واقع يك تقسيم كار است و اين مسئله ‏اى است كه در دوره‏ هائى در غرب مطرح شد.

دوره‏اى كه تحول صنعتى رخ داد و در واقع دست كليسا را بستند و بخش زيادى از مديريت‏هاى دينى را به مديريت‏هاى علمى واگذار كردند و سرپرستى را از  حوزه دين به حوزه حس و عقل بشر بردند. اما اگر عميق‏ تر به مساله توجه كنيم و بگوئيم اينكه اين تنها ناظر به بخشى از حيات بشر باشد معنى ندارد، لذا همانطورى كه عدل و ظلم و مولحت و مفسده كه در مناسك فردى مطرح است، بطريق اولى در حيات اجتماعى بشر هم مطرح خواهد شد و به تعبير ديگر مسأله حكومت را جدى گرفته و فراتر از سرپرستى غُيّب و قُور و همچنين فراتر از مجموعه اخماس و زكوات دانسته و مى ‏گوييم كه حكومت، سرپرستى اخلاق و تفكر و انديشه ‏هاى بشرى را نيز بعهده دارد.

تئورى‏ هايى كه مى ‏خواهد اداره حكومت را به عهده بگيرد، يا درخواستى از عقل و حس بشر هستند و يا متكى به وحى ‏اند. حال براى جمع بين علم و دين، ممكن است بگوئيم كه داده‏هاى علم و عقل و حس، همه‏ جا با هم هماهنگ‏ اند. اگر درك ما از وحدت، درك صحيحى و درك حسى ما هم متكى به بديهيات حسى و درك عقلانى ما هم درك برهانى باشد، در نهايت حس، عقل، برهان و احياناً مكاشفات عرفانى، همديگر را تأييد مى ‏كنند. بنابراين درتعريف هماهنگى اين حوزه‏ ها، مى ‏گوييم كه هماهنگى ذاتى بين آنها نداريم، كافى است كه از خطاى اينها جلوگيرى كنيم. اين يك تئورى رايجى است كه برايش تأييداتى هم از خطابات نقلى شرعى مى ‏آورند كه عقل را شارع امضاء كرده است، بنابراين مدعى مى‏ شويم كه برهان، عرفان، قرآن يعنى وحى، عقل، و مكاشفات روحى و احياناً دانش ‏هاى تجربى بشرى متكى به بداحتهاى حسى، همديگر را تأييد مى‏ كنند و هماهنگى بين اينها قهرى  است‏.

بنابراين وحدت حوزه و دانشگاه، ايجاد هماهنگى بين دين و علم است و اينكه چگونه مى ‏شود معرفتهاى دينى را با معرفت‏هاى علمى در يك مجموعه هماهنگ قرار داد كه به نظر مى ‏رسد محتاج يك تحول اساسى در متدلوژى علم و متدلوژى معرفت‏هاى دينى هستيم‏. يعنى بايد متدلوژى دين و علم را به هم نزديك و در يك نظام هماهنگ قرار دهيم‏. اين معرفت‏هاى دينى كفاف سرپرستى عقل و حس بشر را به ما مى ‏دهند و اگر بخواهيم به اين معرفت‏ها كفاف بدهيم اين به معناى قائل شدن به دين حداقل است‏.

فقدان انگيزه‏

يكى ديگر از موانع تحقق وحدت، مسأله فقدان انگيزه است‏. ما بايد به دنبال ايجاد انگيزه‏ ها باشيم، انگيزه به شكل سازمانى نه انگيزه‏هاى فردى، كه در انگيزه ‏هاى سازمانى، انگيزه‏ ها به صورت يك مجموعه و نظام در آمده و به چرخش مى ‏افتند و دستگاهى را به راه مى ‏اندازند كه از آن به نظام انگيزه ‏ها تعبير مى‏ شود و لذا بايد بتوانيم اخلاق سازمانى را پرورش دهيم‏. اگر از مرحله انگيزه‏ ها بگذريم در مرحله تفكر، هنوز مفهوم روشنى از وحدت  نداريم‏.

توسعه تئورى معرفت‏ شناسى دينى‏

بنابراين اگر بخواهيم به وحدت برسيم بايد تئورى معرفت‏ شناسى دينى خود را توسعه دهيم، البته نه به شكلى كه معرفتهاى حسى و عقلى را بر آن حاكم كنيم‏. زيرا كه در اين صورت توسعه به تحريف مى ‏انجامد نه توسعه  معرفتی.

پس اولاً بايد توسعه تعبد صورت بگيرد و بعد متدلوژى علوم هم تغيير كند به نحوى كه هماهنگى با معرفت‏هاى دينى در آن اول بشود، يعنى سرپرستى علوم از طريق معرفت‏هاى دينى صورت گيرد، البته براى تبيين ارتباط علوم خصوصاً علوم انسانى با دين، اولين سؤالى كه مطرح مى ‏شود اين است كه واقعاً مقصود از علوم انسانى چيست؟ اين تقسيم ‏بندى ريشه در كجا دارد؟ چرا ابتدا علم را تفكيك كنيم و بعد بگوييم چرا يك متد و ارتباط خاصى بين اين دسته از علوم و معرفت دينى هست كه بين ساير علوم و معرفت‏هاى دينى نيست؟ اولاً معنى انسانى بودن علوم براى چيست؟ زيرا همه علوم به يك معنا انسانى هستندظ آيا انديشه ‏هاى فلسفى و نظرى محض را هم مى ‏گيرد؟

 ثانياً در علوم انسانى كه مرتبط مى ‏شود با آن بخش‏هاى تجربى واقعاً آنها را انسانى مى ‏دانند؟ البته ارتباط بين علوم و دين را از زاويه ‏هاى مختلفى به ‏طور كلى اعم از علوم انسانى و غيرانسانى مى‏ توان طرح كرد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها