کد خبر: ۱۰۱۸۳
زمان انتشار: ۱۶:۴۵     ۱۵ اسفند ۱۳۸۹
همزمان با آغاز اردوهاي راهيان نور، پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در ويژه‌نامه‌اي با عنوان «پلاك»، به مرور رهنمودهاي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي درباره روايتگري سيره‌ شهدا، خاطرات و روايت معظم‌له از پنج فرمانده سال‌هاي دفاع مقدس مي‌پردازد.
به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، همزمان با آغاز اردوهاي بازديد از مناطق عملياتي دفاع مقدس (راهيان نور)، اين پايگاه اطلاع‌رساني در ويژه‌نامه‌اي با عنوان «پلاك»، به مرور رهنمودهاي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي درباره روايتگري سيره‌ شهدا، خاطرات و روايت معظم‌له از پنج فرمانده سال‌هاي دفاع مقدس، بخشي از وصيت‌نامه‌ اين شهدا و خاطره‌ي كوتاهي از زبان شهيد يا هم‌رزمان آن‌ها مي‌پردازد.

* مقاومت به روايت شهيد محمد جهان‌آرا

اميدي به زنده ماندن نداشتيم. مرگ را مي‌ديديم. بچه‌ها توسط بي‌سيم شهادت‌نامه خود را مي‌گفتند و يك نفر پش بي‌سيم يادداشت مي‌كرد. صحنه خيلي دردناكي بود. بچه‌ها مي‌خواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتني هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آن‌ها را بزنيم، بعد بميريم. تانك‌ها همه طرف را مي‌زدند و پيش مي‌آمدند. با رسيدن آن‌ها به فاصله صد و پنجاه متري دستور آتش دادم. چهار آرپي‌جي داشتيم. با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچه‌ها زدند. دومي در حال عقب‌نشيني بود كه به ديوار يكي از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهي پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقب‌نشيني تانك، بلند شدم و داد زدم: الله اكبر، الله اكبر... حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...

* شهيد محمد جهان‌آرا به روايت حضرت آيت‌الله خامنه‌اي

من مايلم اين‌جا يادى از "محمد جهان‌آرا " شهيد عزيز خرمشهر و شهدايى كه در خرمشهر مظلوم آن‌طور مقاومت كردند بكنم. آن‌روزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروى مسلحى نداشت؛ نه كه صدوبيست هزار نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعميرى از كار افتاده را مرحوم شهيد "اقارب‌پرست " - كه افسر ارتشى بسيار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد. (البته اين مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر كه نيرويى نبود).

محمد جهان‌آرا و ديگر جوانان ما در مقابل نيروهاى مهاجم عراقى - يك لشكر مجهز زرهى عراقى با يك تيپ نيروى مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روى خرمشهر مى‌باريد - سى و پنج روز مقاومت كردند. همان‌طور كه روى بغداد موشك مى‌زدند، خمپاره‌ها و توپهاى سنگين در خرمشهر روى خانه‌هاى مردم مرتب مى‌باريدند. با اين‌حال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت كردند؛ اما بغداد سه روزه تسليم شد! ملت ايران! به اين جوانان و رزمندگانتان افتخار كنيد. بعد هم كه مى‌خواستند خرمشهر را تحويل بگيرند، دوباره سپاه و ارتش و بسيج با نيرويى به‌مراتب كمتر از نيروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسير در يكى دو روز از عراقيها گرفتند. جنگ تحميلى هشت ساله‌ى ما، داستان عبرت‌آموز عجيبى است. من نمى‌دانم چرا بعضيها در ارائه‌ى مسائل افتخارآميز دوران جنگ تحميلى كوتاهى مى‌كنند.
بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ تهران 1382.1.22
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها