کد خبر: ۱۰۷۵۶
زمان انتشار: ۱۱:۱۱     ۱۷ فروردين ۱۳۹۰

گروه فرهنگی/ رجانیوز- رسیدن به شرایط "جهاد اقتصادی" در چارچوب های بوروکراتیک و اداری فعلی کشورمان، به آسانی ممکن نخواهد بود. بررسی تجربه سازمان منحل شده "جهاد سازندگی" و نیز نحوه استحاله نظام های اداری پس از جنگ تحمیلی یکی از مهم ترین مواردی است که بايد در آغاز سال جهاد اقتصادی مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد. آنچه می خوانید مقاله دکتر علی اصغر پورعزت عضو هیات علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق(ع) است که تاکنون از وی آثار و مقالات فراوانی در حوزه دانش مدیریت اسلامی منتشر شده است که این مقاله در شماره اول از دوره جدید ماهنامه "سوره" اندیشه منتشر شده و متن آن در اختیار رجانیوز قرار گرفت:

هنگامي‎ که نهاد جهاد سازندگي تشکيل شد، جامعه ايران اميدوار و مشتاق، منتظر بروز تحولاتي شگرف در عرصه توليد، سازندگي، فقرزدايي و رفع محروميت بود. فعاليت‎هاي بسياري از حرکت‎هاي اجتماعي مردم‎نهاد (چون پيشاهنگي) که پيش از انقلاب تشکيل شده بودند، به تدريج تعطيل شده بود. البته شير و خورشيد سرخ به رسم غالب کشورهاي مسلمان، به هلال احمر تغيير نام يافت و به انجام وظايف سابق خود ادامه داد. بسيج نيز با حضور خودجوش مردمي‎ شکل گرفت و توسعه يافت. بسياري از نيروهاي جهاد سازندگي، از اعضاي بسيج هم بودند، که با داعيه تشکيل ارتش بيست ميليوني شکل گرفته بود. جهاد به سرعت توسعه يافت و به همکاري با سازمان‎هاي متعدد و متنوع پرداخت. اين نهاد ابتدا به روستاها رفت و مسئوليت احياي روستاهاي رو به موت را بر عهده گرفت. از طرح‎هاي لوله‎کشي آب و برق‎رساني گرفته تا توسعه جاده‌هاي خاکي، راه‌سازي و احداث مدرسه و حمام و درمانگاه و حتي قبرستان و غسالخانه! بدين ترتيب به تدريج تعداد زيادي از اين گونه پروژه‌ها در چارچوب وظايف تعريف نشده جهاد سازندگي تعريف شد.
 
آزمون و خطاء زياد شد و ضرورت تشکيل واحدهاي فني و مهندسي و الگوسازي و کپي‌برداري از پروژه‎هاي تکميل شده افزايش يافت. با وجود اين همه آزمون‎ها و خطاها، محصول کار جهاد شگفت‌انگيز بود. افرادي با کمترين انگيزه‌ها و تقاضاهاي مادي و با بيشترين تمايل معنوي قابل تصور براي انسان قرن بيستم به ميدان آمده بودند تا طرحي نو دراندازند. تا اينکه جنگ آغاز شد! و ناگزير بخش وسيعي از نيروهاي جهادي را به کام خود کشيد. جهادگران وارد جبهه شدند و در عرصه‌هاي گوناگون آن ايفاي نقش نمودند. از حضور در خط مقدم به مثابه رزمنده گرفته تا نيروي اطلاعات‌عمليات و تخريب، و از توسعه تاسيسات پشتيباني نظير ساخت حمام و تاسيسات نظافت صحرايي گرفته تا سنگرسازي براي رزمندگان؛ که به‌ويژه اين تلاش آخر به حدي شجاعانه بود که جهادگران را شايسته نام «سنگرسازان بي‌سنگر» نمود.(صحيفه امام، جلد21، صفحه 205)
 
اکنون رزمندگاني که هنوز زنده‌اند! به خاطر دارند که چگونه جواني سيه‌چرده و پانزده‌شانزده ساله، با جسمي‎ تکيده و لاغر، سوار بر مرکب آهنين و غول‌پيکر خود با سرعتي باورنکردني به تپه‌هاي جنوب مي‎پرداخت و از خاک‌هاي فرسوده و تفتيده، سنگرهاي قابل اعتماد مي‎ساخت. دشمن عاجز از درک اين سطح از شجاعت، از ميان گرد و خاکي که او به سرعت بر پا مي‎ساخت، پيشانيش را هدف قرار مي‎داد تا او را باز دارد، ولي بلافاصله جهادگري ديگر جاي او را مي‎گرفت و بدين ترتيب، تا يک خاکريز در خط اول تکميل شود، گاهي يک دسته از پاکترين جوانان کشور به شهادت مي‎رسيدند. 
 
اکنون سئوال اين پژوهش اين است که جهاد چه بود؟ کجا بود؟ و چه شد؟ 
 
پژوهشي در جستجوي هويت جهاد سازندگي
 
در پژوهشي که در سال 1370 در آستانه ادغام وزارت جهاد سازندگي و وزارت کشاورزي انجام شد، با عده زيادي از افراد مصاحبه شد.
 
الف) نيروهاي اطلاعاتي جهادگر، اينها همان جهادگران باقيمانده بودند، همان‎ها که گاهي از موسسين جهاد بودند و گاهي از همراهان اوليه آن! از ميان اين گروه گزاره‎هاي ذيل حاصل گرديد.
 
* در ابتدا ما همه شبيه هم بوديم، ولي سيستم جديد همه چيز را رها کرد و به تحصيلات بها داد!
 
* ما قبلا به اندازه توان کار مي‎کرديم و به اندازه نياز حقوق مي‎گرفتيم، ولي اکنون بايد به اندازه‎اي که ديگران تشخيص مي‎دهند کار کنيم و به اندازه‎اي که آنان تعيين مي‎کنند حقوق بگيريم.
 
* ما هنگامي‎ که شب‎ها در تهران قدم مي‎زنيم، مي‎بينيم که غذاي اسراف شده که در يک سطل آشغال مردم شمال تهران ريخته مي‎شود، به حدي است که در صورت اسراف نشدن مي‎توانست به راحتي يک خانواده روستايي جنوب کشور را سير نمايد. اينچنين است که بغض در گلويمان مي‎ترکد!
 
ب) نيروهاي سطح رهبري و عالي، در کنار اين گونه اظهارات از نيروهاي سطح مياني و عملياتي، ديدگاه ديگري در ميان نيروهاي سطح رهبري و عالي مطرح بود:
 
* وضع سابق قابل ادامه نيست، ايجاد نظم و محاسبه‎پذيري ضروري است. بايد به طرحي انديشيد که عملکرد سابق را به شکل محاسبهپذير حفظ نمايد.
 
ج) بسيجيان شاغل در وزارت کشاورزي، افرادي که در وزارت کشاورزي کار مي‎‎کردند و مشتاق پيوستن به جهاد بودند، با اين دعوي که جهاد و روحيه جهادي به وزارت کشاورزي نيز تسري يابد.
 
د) بوروکرات‎هاي وزارت کشاورزي، افرادي که صادقانه کار مي‎‎کردند و دستورات را اجرا مي‎‎کردند و براي آن‎ها تفاوتي نداشت که اين کار را به نام کدام وزارتخانه انجام دهند.
 
ه) بي‎تفاوت‎ها، افرادي بودند که به هر حال، انگيزه‎اي براي کار نداشتند و خيلي مهم نبود که تحت نظر کدام وزارتخانه شاغل باشند و کار نکنند! (ر. ک. پورعزت، 1371)
 
حاصل آن پژوهش تاکيد بر اين مهم بود که با ادغام جهاد و وزارت کشاورزي، جهاد در يک بوروکراسي کهنسال استحاله خواهد شد؛ مگر آنکه هسته‎هاي مستقل جهادي به صورت تعاوني تشکيل شوند و مستقل از وزارت جهاد به کار خود ادامه دهند و پروژه‎هاي مورد نظر وزارت جهاد را با قيمت کمتر و کيفيت بهتر که مقتضي موجوديت و هويت جهادي بود، ارائه نمايند! (ر. ک. پورعزت، 1372)
 
جهادی که سازمان شد
 
پس از زلزله‎هاي سنگين، ساختمان‎هاي شهرها از هم مي‎‎گسلند و به تپه‎هاي خاک تبديل مي‎‎شوند. پس از حضور امدادگران و نجات بازماندگان، از شهرها جز ويرانه‎هايي باقي نمي‎‎مانند و معمولا خاطرات مردم، زمينه‎ساز و مبناي احياي آنچه بود قرار مي‎‎گيرد. براي مثال تصاوير طبس (دانشدوست، 1369) يا بم، کمک مي‎‎کنند که بتوان خاطرات اين شهرها را به ياد آورد و در موارد استثنايي، برخي از بناهاي آن‎ها را بازسازي کرد(pourezzat & others, 2010)
 
جهاد پس از ادغام به سازماني تبديل شد که به سرعت به وزارت کشاورزي گذشته و وزارت جهاد کشاورزي آينده تغيير شکل مي‎‎يافت. اما تصاوير جهاد سازندگي سابق در اذهان جهادگران باقيمانده وجود داشت؛ تصاويري که هنوز در دسترسند و قابل تامل! همين تصاوير نوعي تعارض شناختي براي ايشان پديد آورد. در آن زمان، هنگامي‎ که پايان ماه مي‎‎رسيد، کيسه‎هاي پول را مي‎‎آوردند و هر کس به اندازه نيازش برمي‎‎داشت، در حالي که به اندازه توانش کار کرده بود. جالب آنکه اين مسئله، آرمان مارکس و انگلس بود که هرگز نتوانسته بودند آن را در جهان واقع تصور کنند؛ زيرا هرگز ممکن نبود که ظرفيت اين حد از خودگذشتگي با حذف ايمان به خدا ميسر گردد. پس ايشان اين مهم را حتي از باورهاي خود حذف کردند و به تلاش در حد توان و برداشت در حد مشارکت راضي شدند؛ در حالي که ادعاي نهايي آنان اين بود که از هرکس بر حسب توانش ياري گرفته شود و به هر کس بر حسب نيازش پرداخت گردد (Marx & Engels, 1888)؛ از اين رو پيروانشان به طرح اين اصل روي آوردند که از هر کس در حد توان و ياري او، استفاده شود و به هر کس در حد مساعدتش پرداخت گردد (Nell&o’Neill, 1972, 79-81).
 
ولي جهاد و بسيج توانسته بودند که در برهه‏اي از زمان اينچنين باشند، يعني نيروهايشان در حد توان و بلکه فراتر از توان کار مي‎‎کردند و در حد نياز و بلکه کمتر از نياز و با قناعت بسيار مصرف مي‎‎کردند. آنچنان که عامه مردم آنان را تحقير نمايند، در حالي که ملائکه آسمان ثناگويشان باشند (ر. ک. نهج البلاغه، خطبه همام). اما با توسعه جهاد بوروکراتيک، همه آنچه فراهم شده بود از ميان رفت. البته اين سير يک‎شبه طي نشد، بلکه يک يا دو دهه طول کشيد تا جهاد سازندگي به سازماني غول‎پيکر به نام وزارت جهاد کشاورزي تبديل شود. اکنون زماني است که اکثر بنيانگذاران جهاد بازنشسته شده‎اند و بسياري از جهادگران زمان جنگ نيز در آستانه بازنشستگي هستند و شايد اين آخرين فرصتي باشد که بتوان به مستندسازي حيات جهاد سازندگي پرداخت. 
 
جهاد و آنچه که بود
 
جهاد در وزارت کشاورزي ادغام شد و اکنون پس از حدود دو دهه، اصلي‎ترين سازه‎هاي هويتي خود را صرفا در ذهن جهادگران قديمي‎ به ميراث گذاشته است و صرفا سازه‎هاي فيزيکي آن باقي مانده‎اند! اکنون ساختمان‎هاي مناسبتر و تجهيزات بهتري وجود دارند؛ آزمون و خطا کمتر است؛ محاسبات مهندسي دقيق‎ترند و کارهاي ارزنده‎اي نيز انجام مي‎‎شود (ر. ک. حاجي احمدي، 1388، 95-77). اما اکنون اينگونه امور در وزارت راه و ترابري، وزارت بازرگاني، وزارت صنايع، وزارت بهداشت و آموزش پزشکي! و وزارت پست و تلگراف و تلفن، و وزارت دفاع نيز انجام مي‎‎شوند.
 
آيا واقعا ماهيت نهادي جهاد و جهادگري، به وزارت جهاد کشاورزي تسري يافت و اين دستگاه جهادگر ماند يا روحيه بوروکراتيک ايراني1 بر جهاد کشاورزي مستولي شد و اين نهاد صرفا به يک دستگاه مانند ساير دستگاه‎ها تبديل شد (ر. ک. طالب، 1388)
 
پيش از اين، جهاد سازماني بود که در هر جا مشکلي وجود داشت حضور مي‎‎يافت، پيش از اينکه طرحي نوشته شود يا بودجه‎اي تصويب شود يا خط‎مشي‎اي ابلاغ گردد! در واقع جهاد صرفا مشکل را حل مي‎‎کرد و گاهي نيز البته خطا مي‎‎کرد.
 
پس سه منطق فعاليت در مقابل هم يا در کنار هم مطرح شدند:
 
الف) منطق و شيوه جهادي: کار بايد انجام شود. نمي‎‎توان منتظر تصميمگيري در مرکز ماند. بحران فقر در حال توسعه است. پس بايد کاري کرد!
 
ب) شيوه بوروکراتيک ايراني سنتي: درست است که بايد کاري انجام شود، ولي ابتدا بايد سنجيد که بر اساس کدام اولويت و کدام منطق و حتي کدام فلسفه! پس بهتر است ابتدا بررسي شود آيا مساله‎اي وجود دارد يا خير. شايد خاستگاه اين مساله، تصور و تخيل افراد باشد. سپس بايد ابعاد مساله بررسي شود، بودجه تامين شود، و براي اجرا برنامه‏ريزي شود تا برنامه بتواند اجرا گردد.
 
ج) شيوه بوروکراتيک ايراني نوين و انقلابي(نَما): همه تصميم‌هاي ما درست اتخاذ مي‎‎شوند و عليرغم سنگ انداختن استکبار جهاني همه هدف‎ها حاصل مي‎‎شوند و فقط جهانخواران و منافقان کوردل نمي‎‎فهمند که ما چقدر خوب کار مي‎‎کنيم و چقدر از همه دنيا بهتريم! هر چند اين گزاره‎ها از تصوراتي خودشيفته و بلاهت‎آميز حکايت دارند، ولي آمارهاي موجود نيز حاکي از آنند که جهاد کشاورزي روز به روز بر بيلان عملکرد خود افزوده است و فعاليت‎هاي مفيد و ارزندهاي دارد. پس مساله چيست؟ 
 
بازتعريف مسئله
 
در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي‎ ايران به طور تلويحي اشاره شده است که بوروکراسي، دستگاه اداري متناسب با نظام طاغوتي و يادگار سلطه طاغوت است (ر. ک. مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي‎ ايران). بر اين اساس، قرار بوده که طرحي غيرطاغوتي و زيبنده جامعه اسلامي‎ طراحي شود. هر چند در آن زمان حضور گرايشات مارکسيستي و رواج تلقيات آنان، بر نفي بوروکراسي بي‏تاثير نبوده و اين موضع قانون اساسي نسبت به بوروکراسي، آگاهانه و تخصصي نيست؛ زيرا اين موضع که سازمان و بوروکراسي را ابزار سلطه مي‎‎داند (Morgan, 2006)، ريشه در رويکردهاي مارکسيستي دارد! به‏ويژه با توجه به اينکه جلوه‎هاي مثبت و تحسين‎برانگيزي در بوروکراسي وبري وجود دارد که از نگاه اين منتقدان مغفول مانده است (Ferederickson, 2000)، تا جايي که مي‎‎توان ادعا کرد که عمده نظريه سازمان، حاشيه‎نويسي‎اي بر بوروکراسي وبر است (Pourezzat&TaheriAttar, 2009) و همانا روح بوروکراسي، تعهد به عدالت اجتماعي است!
 
در واقع بوروکراسي وبري به شکل جالب توجهي، سال‎ها پس از انقلاب پروتستان و بازپردازي مسيحيت، در پاسخ به نيازي جديد و برخاسته از نهضت پروتستان ابداع شده بود. در همين امتداد، مي‎‎توان ادعا کرد که ضعف مورد هجمه مخالفان امروز، از بوروکراسي نيست و اساسا قرار نبوده است که بوروکراسي وبري با هويتي جهانشمول، در همه تاريخ مورد استفاده قرار گيرد! بلكه اين نوع سازمان در انطباق با فلسفه اجتماعي برخاسته از پروتستان ايجاد شده بود و قابليت‎هاي شگرف و جالب توجهي از خود بروز داده بود و آثار قابل توجهي براي توسعه جوامع غربي بر جاي نهاده بود؛ تا حدي كه مي‎‎توان ادعا كرد، مارتين لوتر تمدن غرب را از سير انحطاط جاهليت اسكولاستيك به سوي نوگرايي رهنمون گشت و در دوران نوگرايي، وبر بوروكراسي را معرفي كرد تا به مثابه بهترين شيوه اداره به كار گرفته شود و در سير تكامل جامعه پردازشگر خود، فراخور تنوع نياز اين جوامع رو به تكثر، رشد نمايد و مدل‎هاي ديگر بر اساس آن توسعه يابند. براي مثال، بوروكراسي حرفهاي، بوروكراسي ماشيني، بوروكراسي بخشي، ساختارهاي ساده و ادهوكراسي بر اساس آن توسعه يافتند و سپس فراخور تحولات و توسعه تكثرگرايانه در جوامع مذكور در نيمه دوم قرن بيستم، ساختارهاي سياسي و ماموريتي را معرفي نمودند، تا اينكه در دهه اول قرن بيستم ادهوكراسي‎هاي حرفه‏اي حيات خود را آغاز كردند. (Pourezzat & Taheriatter,2009)
 
نكته مهمي‎ كه از تامل بر اين سير تاريخي حاصل مي‎‎شود آن است كه ساختارهاي اداري نيز متاثر از فرهنگ و باورهاي غالب جوامع شكل مي‎‎گيرند؛ يعني ساختار سازماني نيز يك مصنوع از مصنوعات فرهنگي است كه به قول هچ از مفروضات و باورها و هنجارها و ارزش‎ها تاثير مي‎‎پذيرد و نمادها را تحت تاثير خود قرار مي‎‎دهد (Hatch, 1997, 363)؛ نمادهايي كه گاهي در شعارهايي چون «قيام مستضعفان براي رفع استضعاف از ديگران» يا «سنگرسازي مجاهدان بيسنگر» جلوه مي‎‎كند. بنابر اين سوال اصلي پژوهش اين است كه چنين سازماني بايد چه ويژگي‎هايي داشته باشد! 
 
سازمان مناسب براي تفكر جهادي
 
در اين جا لازم است كه گزاره‎هاي اصلي شكل دهنده تفكر جهادي دوباره مرور شوند؛ در صورت مصاحبه با جهادگران، ملاحظه مي‎‎شود كه عمده‏ترين گزاره‎هاي شكل دهنده انديشه آنان عبارتند از:
 
* جهاد وظيفه‏اي غير قابل اجتناب است که گاهي صورت عيني و گاهي صورت كفايي به خود مي‎‎گيرد؛
 
* مهمترين جزء تفكر جهادي مبتني بر جلوه‎هاي دروني آن است كه عرفا آن را جهاد اكبر در مبارزه با نفس مي‎‎دانند (صحيفه امام، جلد 21، ص 205)
 
* يكي از مهمترين جلوه‎هاي جهاد بيروني، مجاهدت در راه خداست كه در صريحترين شكل در جهاد دفاعي در جبهه جنگ متجلي مي‎‎گردد.
 
* پس از جهاد در جبهه جنگ، جهاد براي رفع استضعاف و فقر از ارزشمندترين فعاليت‎هاي هر انسان است.
 
* مرتبه جهادگران و مجاهدان به تقواي آن‎ها بستگي دارد و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند.
 
* ارزش افزوده حاصل از فعاليت جهاد، هديه‏اي است از جهادگران به كل جامعه.
 
* فراگرد فعاليت در جهاد و كسب درآمد در آن، در ارتباط با چرخه‎هاي اقتصادي فعال در جامعه، بايد به گونه‏اي اداره شود كه اين مجموعه استضعاف‎ستيز، خود دچار استضعاف نشود كه اگر استضعاف تحميلي ظلم است، پذيرش و خو گرفتن به آن ننگ است (ر. ك. پورعزت و قلي پور، 1388، 55)
 
* اين مجموعه هفت گزاره‎اي، مهمترين گزاره‎هاي ذهني جهادگران را در دوران جنگ تشكيل مي‎‎داد كه پس از جنگ به تدريج فراموش شد. 
 
فراموشخانه تاريخ و ادغام سنت، تجدد و فرهنگ ديني
 
پس از جنگ، ناگهان جريان‎هاي اقتصادي فعال شدند و جريان‎هاي فرهنگي را در انزوا قرار دادند و كار بدانجا كشيد كه فرهنگ تا حد قابل توجهي تابع اقتصاد تلقي شد. بنابراين اقتصاد ليبرال‏زده، مشوق فرهنگ ليبرالي شد و ساخت اداري كشور با ظرفيتي منفعل، وجهه فعال به خود گرفت. در اين شرايط زلزله‎اي اقتصادي اداري رخ داد و بسياري از سازه‎هاي اقتصادي و اداري تابع فرهنگ انقلاب را فرو کوبيد، آنچنانکه زلزله شهرها را در هم مي‎‎کوبد و پس از آن، فقط تصاويري از آن همه واقعيت برجاي مي‎‎ماند؛ مانند تصاويري که از طبس (دانش دوست، 1369) و بم (بهزادي، 1383) پس از زلزله باقي ماند.
 
در جريان اين زلزله‎هاي اداري و اقتصادي، نحله آزموده نشده مديريت دولتي نوين، به ويژه با تاكيد بر خصوصي‎سازي، كوچك‎سازي و برون‎سپاري، به آرمان انقلابيون اداري تبديل شد؛ ناگهان جامعه اداري مواجه با نهضتي شد كه حتي در امريكا و انگليس، پارادايم غالب نبود و مخالفاني جدي داشت، در حالي که عمده‎ترين حاميان آن پس از بازار، دستگاه‎هاي اداري تاچر و ريگان بودند (Hughes, 2003, 44). 
 
اين سير به همه دنيا و من‎جمله ايران سرايت كرد. ايران كه به شدت در برابر ليبراليسم فرهنگي و سياسي مقاومت مي‎‎كرد، ناگهان ليبراليسم اقتصادي و شايد بتوان گفت ليبراليسم اداري را مشتاقانه پذيرا گشت. حاصل اين پذيرش شتابزده، فراموشي مواضع فرهنگي و حتي سياسي جهاد بود. در واقع در اين شرايط که آشفتگي موضع ايران در برابر تحولات جهاني کاملا آشكار بود، آنچه وجه‎المصالحه پيشرفت اقتصادي قرار گرفت، ارزش‎هاي فرهنگي بود. 
 
در اين دوران بازخواني و حتي يادآوري ارزش‎ها، شعارزدگي و دهه اولي(دهه اول انقلاب) ناميده مي‎‎شد. سپس به تدريج جرياني تقويت شد كه در امتداد آن، دهه اولي‎ها و دهه دومي‎‎ها، جاي خود را به دهه سومي‎‎ها دادند كه در آن همه چيز فراموش شده بود، جز خاطراتي داستانگونه كه از قصه رستم و سهراب جديدتر بودند ولي عمق تراژديك آن‎ها كمتر از آن بود؛ زيرا از اين به بعد هنرمندان حقوق بگير (نه هنرمندان مجاهد غيرقابل خريد و فروش) مدافع آن ارزش‎ها شده بودند. پس روحيه و فرهنگ جهادي به تاريخ پيوست؛ زيرا حتي هنرمندان مجاهد نيز به تدريج از جريان هنر پس از جنگ حذف شدند و زيبايي هنر براساس معيارهايي جديد تعريف شد. 
 
بازخواني تاريخ؛ خاطره يا مد يا حرفه
 
امروز در آستانه دهه چهارم پس از انقلاب، بازخواني رشادت‎ها و حماسه‎هاي حقيقي دهه اول يا در چهارچوب خاطرات افراد ناظر باقيمانده انجام مي‎‎شود يا در امتداد خيال‎پردازي‎هاي آنان كه نديده‎اند و فقط شنيده‎اند كه بر نسل اول چه گذشت! اين ناظران و شاهدان به چند دسته تقسيم پذيرند:
 
الف)انسان‎هاي خوب كمياب، شاهدان زنده و كساني كه اكنون به سختي خرج زندگي خود را در مي‎‎آورند، به ارزش‎هاي قديم پايبندند و اغلب مورد انتقاد اطرافيانند؛
 
ب) انسان‎ها نسبتا خوب فراوان كه سطح متوسطي از زندگي را براي خود فراهم ساخته، خاطرات گذشته را دوست دارند و تأييد مي‎‎كنند، ولي به سبك امروز زندگي مي‎‎كنند.
 
ج) انسان‎هاي منطقي كه هرچند گذشته را ديده‏اند، در سيرتطور جهان تغيير كرده‎اند، نرخ روز را دريافته‎اند و به الگوي موفق نسل‎هاي حال و آينده تبديل شده‏اند.
 
سير گفتمان اين سه نسل و ميزان اثرگذاري آن‎ها، عميقترين و واقعيترين گفتمان نسل حاضر است. همين گفتمان است که امروز اعتبار دارد و مورد توجه نسل جوان است. 
 
جهاد در آستانه تغيير در سال‎هاي 72- 1370
 
در بين سال‎هاي 1370 الي 1372 سرنوشت سازترين تصميم‎ها در مورد جهاد گرفته شد؛ به طوري که اين سال‎ها به مهمترين سال‎هاي حيات نهاد جهاد سازندگي تبديل شد. در همین سال‎ها بود که بحث تحول و تغيير مطرح شد؛ کارشناسان و متخصصان دعوت شدند و به بحث و مذاکره پيرامون اين مهم پرداختند و البته پژوهش‎هايي نيز توسط دانش‏پژوهان و پژوهشگران گمنام انجام شد.
 
در يکي از اين پژوهش‎ها، مهمترين عوامل موثر بر جهادگر ماندن جهاديان بررسي شد. عمده‎ترين اين عوامل به ترتيب کم‎اهميتي عبارتند از:
 
1- حفظ امنيت شغلي؛
 
2- تامين معاش کارکنان (جهادگران)؛
 
3- توانايي دسترسي به مشاغل بهتر در خارج از جهاد؛
 
4- امکان پيشرفت تحصيلي؛
 
5- داشتن آگاهي و شناخت کافي درباره فرهنگ جهادي، پيش از پيوستن به آن؛
 
6- حفظ تناسب وظايف با تخصص‎هاي جهادگران؛
 
7- حذف روش‎هاي نامطلوب کنترل؛
 
8- مشارکت در تعيين اهداف، خط مشي‎ها و تصميمگيري‎ها؛
 
9- حذف قوانين و مقررات دست و پا گير؛
 
10- نگراني از اشتغال به مسائل دنيوي و اقتصادي پس از جنگ؛
 
11- رعايت عدالت در رفتار با جهادگران و مردم؛
 
12- اميد به تحقق اهداف جهاد (ر. ک. پور عزت، 1371 و 1372)؛
 
در واقع در آن زمان جهادگران واقعي، کمتر نگران مسائل اقتصادي خود و بيشتر نگران اوضاع و احوال فرهنگي تاثير پذيرفته از اقتصاد و همچنين نگران از تغيير ماهيت جهاد بودند.
 
البته مسئولان جهاد به آنان اطمينان ميدادند که اينچنين نخواهد شد (مجموعه مقالات اولين سمينار علمي‎ و کاربردي جهاد سازندگي، 1372)
 
اما جهاد به تدريج به يک بوروکراسي ماشيني تبديل شد که از مجموعه‏اي از افراد حرفه‏اي، متخصص، ماموريت گرا و داوطلب، در کنار عده‎اي بوروکرات تشکيل شده بود. به تدريج فراگردهاي رسمي‎ استخدام از طرق قراردادي، رسمي‎ و طرح سربازي، به تدريج بر تعداد بوروکرات‎ها افزود و از نسبت تعداد داوطلبان به کل شاغلين جهاد کاست و اينچنين بود که جهاد سازماني شد که وزارت جهاد کشاورزي نام گرفت.
 
سير تطور ارزش‎هاي جهادي
 
فرض اشتباه اين است که تصور شود ارزش‎هاي جهاد از ميان رفته‏اند؛ سنت تاريخ چنين نيست که اين ارزش‎ها از ميان بروند! تجلي اين ارزش‎ها در مصنوعات فيزيکي، شفاهي و رفتاري دوره‎هاي مهمي‎ از تاريخ حيات سازماني ايران محفوظ خواهد ماند. ولي ممکن است اين جلوه‎ها به تدريج فراموش شوند تا در آينده فصلي از تاريخ پيش رو، فراخوانده شود که به مصداق آيه شريفه 53 از سوره مائده، ارزش اين جلوه را درک کند و شان آن را دريابد و سازماني را با حضور خدا در آن درک کند (ر. ک. رستگار و وارث، 1387)
 
بنابراين آنچه اتفاق افتاد را نمي‎توان سير عروج و هبوط ناميد؛ زيرا هرگز عروجي همه‎گير حاصل نشده بود! حقيقت اين است که بخشي از جامعه توفيق يافتند که به اذن حضرت حق، روزگاري از حيات طيبه آينده را در سازه‎اي انسانساخته درک نمايد؛ سازه‎اي زودگذر در حيات سازماني جامعه و ديرپا در انديشه کساني که مي‎‎خواهند جهان را سقف بشکافند و طرحي نو دراندازند.
 
بنابراين هرگز سير صعود و نزولي تجربه نشد. اين سازمان در يک برهه از زمان صرفا با يک فرمان، و اقتداي مجموعه‎اي از جوانان کشور شکل گرفت و به سرعت در سير خدمت‎رساني به جامعه، به اوج رسيد. در اين دوره، مجموعه متنوعي از مصنوعات فيزيکي، رفتاري و گفتاري (Hatch, 1997, 211؛ Hatch & Cunliffe, 2006, 185-191 و پورعزت، 1387، 6-395) بر جاي ماندند؛ مصنوعاتي که مي‎‎توان بر اساس آن‎ها الگويي عملي را براي يک سازمان اخلاقي بر مبناي رفتارهاي جهادي بازشناسي کرد (صدرالسادات، 1388، 124). الگويي اخلاقي که نه تمايلي به اخلاق پروتستان و سرمايهداري غربي داشت و نه تمايلي به رفتارهاي اخلاقي برخاسته از سوسياليسم و کمونيسم معاصر آن زمان(دهه اول انقلاب)
 
در واقع جهاد سازندگي، الگويي از اخلاق کار در اسلام را نمايان ساخت که بر اساس آن گروهي پيدا شدند که با اخلاص، توانايي و دانش خويش را براي نيل به جامعهاي استضعاف زدوده به کار گرفتند و تنها سرمايه آن‎ها، ايمان به خدا و اخلاص در خدمت به خلق او بود؛ و بر همين اساس، منابع عظيمي‎ از سرمايه اجتماعي توسعه يافت که مي‎‎توانست آينده ايران را متحول سازد؛ ولي اين سرمايه برخلاف دعاوي طراحان نظام تحول جهاد از نهاد به سازمان، از سازمان به وزارت جهاد سازندگي و سپس به وزارت جهاد کشاورزي، به سرعت در طي دهه‎هاي دوم و سوم پس از انقلاب از ميان رفت.
 
 بحث و نتيجه‎گيري
 
هر سازمان، سازه‎اي است که در تناسب با فرهنگ جامعه شکل مي‎‎گيرد. هرگاه عناصر و مفروضات فرهنگي نتوانند ارزش‎هاي متناسب با خود را توسعه دهند و مصنوعات مقتضي خود را توليد نمايند، جامعه با نوعي گسست فرهنگي مواجه مي‎‎شود. واقعيت اين است که نظام فکري جديد ايران پس از پيروزي انقلاب، به سازه‎هاي سازماني جديدي نياز داشت و نهاد جهاد سازندگي نويدبخش توسعه چنين سازماني بود. ولي اين نهاد در سير تطور خود، به وزارتخانه‎اي بوروکراتيک تبديل شد و سپس با يک بوروکراسي سنتي ادغام گشت و به تدريج در آن استحاله شد.
 
جهاد سازماني بود متفاوت با همه سازمان‎هاي معاصر خود! ولي متاسفانه به لحاظ برخي سهل‎انگاري‎ها در ثبت و ضبط مختصات ويژه فرهنگي آن و اصرار بر تبديل آن به بوروکراسي ماشيني، بسياري از ويژگي‎هاي منحصر به فرد خود را از دست داد و به سازماني معمولي با مختصات سازمان‎هاي متداول ايراني تبديل شد. بدينسان سازهاي متناسب با اهداف انقلاب، به سازهاي متناسب با نظام‎هاي اداري پيش از آن تغيير ماهيت داد؛ در حالي که ماهيت اين نهاد، با ادهوکراسي‎هاي مستقل تناسب بيشتري داشت؛ ادهوکراسي‎هايي وابسته به يک سيستم بوروکراتيک مرکزي؛ ادهوکراسي‎هايي که در قالب هسته‎هاي مستقل جهادي، در شبکه‏اي از گروه‎هاي حرفه‎اي و تخصصي مي‎‎توانستند، سيستم خدمت‎رساني بي‎نظيري را در جهان تحولات ساختاري معرفي نمايند و سازماني ايجاد نمايند ماموريت‎گرا، هدف‎مند، کم‎هزينه، و ايثارگر که همواره موجوديت خود را وقف شده در جهت نيل به هدف انگاشته، مهياي رفع استضعاف از محرومين جامعه گردد. اما شرايط دوره‎هاي پس از جنگ و استراتژي‎هاي توسعه اقتصاد محور، وجود چنين سازماني را تاب نياورد و در جريان استحاله فرهنگي، جهاد سازماني شد که اکنون فقط خاطره‎اي دارد از سازماني که بقاي خود را در استمرار خدمت به جامعه مي‎‎يافت؛ و اکنون فقط انگاره‎هايي ذهني از آن بر جاي مانده است؛ انگاره‎هايي پس از زلزله‎هاي اداري بوروکراتيک و اقتصاد ليبرالي، به مثابه «جهاد، سازماني که بود.»
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۳
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها