کد خبر: ۱۲۲۰۵۶
زمان انتشار: ۱۸:۳۳     ۰۳ فروردين ۱۳۹۲

598 به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران: احسان رستگار دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر مسئول نشریه دانشجویی "نسیم اعتدال " این دانشگاه در آخرین شماره این نشریه در سال 91 به ماجرای انتصاب ایمان ملکا و مصاحبه وی با خبرنامه دانشجویان ایران اشاره کرده است و نوشته است:

طبق معمول چند دقیقه به نماز جماعت دیر رسیدم و طبق معمول خیلی رضایت قلب و احساس حضور قلب نمی کردم با دویدن برای رسیدن به نماز و با عجله قامت بستن به اقامه ی نماز. رفتم انتهای مسجد نشستم تا نماز را فرادی بخوانم. با حس باز هم مدرسه ام دیر شد (یاد بازی کودکانه ی اکبر عبدی به خیر) نشستم تا لا اقل از تماشای نماز جماعت لذت ببرم و بعد نماز را شروع کنم. بدبختانه ذهنم درگیر موضوع دیگری هم بود و تصمیم گرفتم بعد از فراغ خاطر، شروع به نماز کنم. اصلاً تمرکز نداشتم. قرار بود فردا نشریه را منتشر کنم. خبر انتصاب ایمان ملکا، دبیر انجمن اسلامی در سال 87، به عنوان معاون سردبیر روزنامه ی ایران، ذهنم را مشغول کرده بود.


در نگاه اول به نظرم آمد که اتفاقی که با اسکار گرفتن فیلم «آرگو» در راستای سیاسی بودن جوایز این مراسم پرهیاهو -که چشم همه ی جهان را به خود خیره می کند- رقم خورد، با انتصاب ایمان ملکا به عنوان شخص اول پس از سردبیر روزنامه ی ایران، به وقوع پیوست.  ثابت شد که امثال ما بیراه نمی گفتیم که جدایی نادر از سیمین فیلمی کاملاً سیاسی و جایزه اش هم کاملاً در راستای هم سو بودن با سیاست خارجی آمریکا و سیاست های اسکار است. به همین ترتیب گمان می کردم که با انتصاب ایمان ملکا، ثابت شد که انجمن و متولیانش چقدر معتقد به راهشان هستند و تا چه حد نفاق ندارند و چه اندازه شیفته ی قدرت نیستند.ناگهان دیدم ایمان ملکا چند متر آن طرف تر در حال خواندن نماز است. اتفاقاً مایل بودم حتماً از خود او کم و کیف ماجرا را جویا شوم. از دیدنش در مسجد تعجب نکردم ولی خوشحال شدم؛ جزء معدود انجمنی هایی بود که در مسجد دانشگاه معمولاً می دیدمش. از شنیدن خبر انتصابش حدوداً چهار روز می گشت. طی این ایام با چند نفر از کسانی که می شناختنش صحبت کردم و از سابقه و اخلاقش پرسیدم. از آن جا که حسب دغدغه هایم بسیار برایم مهم بود که چه در جریان جنبش های دانشجویی و طیف مختلف گروه های متنوع دانشجویان می گذرد، مصمم بودم تا درباره ی این انتصاب که به نظرم ریشه در مسائل اجتماعی، سیاسی و روانشناختی مختلفی دارد، مطلبی بنویسم.

بعد از این که نمازش را خواند رفتم سمتش و شروع کردیم به صحبت کردن. بار اولی بود که هم صحبت می شدیم. شروع کردم به بیان سؤالاتی که درباره ی تصمیم او در همکاری با روزنامه ی ایران ذهنم را مشغول کرده بود. جواب هایی داد که بخش عمده ایش همانی بود که فکر می کردم، اما طی آن قریب به یک ساعت و نیم مصاحبت، تا حدی نظرم تلطیف شد، ولی تناقض هایی که در جواب هایش بود، باعث شد که از نوشتن در موردش و محور این شماره کردنش منصرف نشوم. با خودش هم از همان ابتدای صحبت تا انتها بارها در میان گذاشتم که قصد دارم که به این تصمیم او به عنوان محور یک مطلب یا شاید پرونده بپردازم. گفتم قبول داری تصمیمت سوژه ای طنز آمیز است؟ دیدم فکر می کند دارم مسخره اش می کنم. گفتم منظورم این است که این تصمیم وقتی از بیرون مورد کنکاش و تعمق قرار بگیرد، می تواند تصویر یک کاریکاتور را در ذهن مخاطبی چون من ایجاد کند. گفت: خب بله می تواند. قبول دارم عجیب است. گفتم برای همین قطعاً حتی بعد از این گفت و گو کاریکاتوری بسیار زیبا از تو منتشر خواهم کرد. با تعجب نگاه کرد و خندید. یکی از دوستان هم در کنارمان بود و گفت فلانی بابا چقدر تو اخلاق مداری! گفتم نه! بحث این جاست که می خواهم خودم از برزخ در بیایم و بفهمم دقیقاً این انجمن و این ایمان ملکا به عنوان پدر بزرگ انجمن، ظاهر و باطنشان چقدر تناسب دارد و چقدر نفاق دارند.ملکا خیلی جدل نمی کرد و متوجه دغدغه مندی و ایدئولوژیک محوری سؤالاتم شده بود و با متانت و ادبیات خاص خودش جواب می داد. نهایتاً با وجود این که می دانست در موردش خواهم نوشت، برخورد زننده ای نکرد، ولی جوانمردانه نیت و درونیاتش را گفت و سعی کرد از طریق استدلالاتش اقناع کتد که نفاقی در کار نبوده است.

نهایتاً پس از تعمق در مورد این اتفاق و لحاظ کردن صحبت طولانی با ملکا، به نتایج زیر رسیدم:

1- قطع به یقین ایمان ملکا یک نفر نیست. یک دبیر اسبق انجمن اسلامی هم نیست. یک فردی که به آرمان هایش خیانت کرده هم نیست. او کسی است که پس از اتمام دوران دبیری اش در انجمن اسلامی دانشگاه تهران، 8 نفر به عنوان دبیر تا کنون جانشینش شده اند. پس بدون اغراق در نوع خود پدر بزرگی از اجداد انجمن محسوب می شود. وی به عنوان نفر سوم ستاد دانشجویان و جوانان موسوی، یکی از مهم ترین ارکان این جریان محسوب می شده و در انجمن اسلامی نیز یک نماد به شمار می آید. با تمامی این تفاسیر، ساده لوحی است که این تشکل را جدای از ایمان ملکا و ایمان ملکا را جدای از ماهیت فعلی انجمن اسلامی دانشگاه تهران تحلیل کنیم. نشان به آن نشان که پس از انتصاب وی، چندین نفر از اعضای ارشد این تشکل و اعضای ادوار آن و نیز دبیران اسبقش، با وی تماس گرفته و به انحاء مختلف، حمایت خود را از این تصمیم وی اعلام کرده اند.

2- فردی چون حسین نقاشی قطعاً از این تصمیم این قدر بر می آشوبد که صفحه ی فیس بوکش می شود جولان گاه فحاشی به ملکا در حالی که جزء اعضای هم دوره ی وی محسوب می شده و قاعدتاً نباید این گونه او را آماج حملات قرار می داد. واقعیتش وقتی حکم ملکا را می خواندم، یاد آن جمله ی طعنه آمیز نقاشی به امیر حسین ثابتی افتادم که در مناظره ی سه هفته ی پیشش با وی در دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی، خیلی بی ربط و با پوزخندی گفت: البته شنیده ام که شما در روزنامه ی ایران کار می کنید. که با عکس العمل بی تفاوت ثباتی مواجه شد. در حالی که تا آن جا که من در جریان بودم، ثابتی در مقطعی آن هم به طور محدود با این روزنامه همکاری داشته است و مدت هاست در این روزنامه مشغول به کار نیست. اما وقتی حکم ملکا را دیدم، احساس کردم حرف با نیشخند نقاشی کمانه کرده به خودش و هم فکرانش. آن چنان ملکا را در جملات و نظراتشان در صفحه ی نقاشی نواخته بودند، که به گفته ی ملکا، این برخورد آنان باعث شد وی منصرف شود و عطای این سمت را به لقایش ببخشد (که البته در این باره مفصلاً ان قلت هست و عرض خواهم کرد). با لحاظ کردن تفاسیر فوق، این نکته را باید در نظر گرفت که البته ویژگی های منحصر به فرد شخصیتی افراد، می تواند در شکل گیری چنین تصمیم منحصر به فرد دخیل باشد.

3- ملکا می گفت که من فردای روز رسانه ای شدن حکمم استعفایم را نوشتم که با این جمله اش گفتم که اولاً مگر توقع داشته ای که رسانه ای نشود و ثانیاً مگر کسی چون شما با این سبقه ی فعالیت شدید و عمیق دانشجویی، ممکن است که در این سطح و با این جهت گیری، تصمیم این قدر اشتباه بگیرد و بعد هم با چند سلسله فحش و اعتراض هم سنگران قدیمش، استعفا بدهد؟ مگر توقعی جز این داشتی؟ توقع داشتی انتصابت رسانه ای نشود یا دوستانت تو را تخطئه نکنند و یک منحرف و خائن نخوانند؟ وی پاسخ قانع کننده ای نداد جز دو جمله: یکی این که من رفاقتی این تصمیم را گرفتم و به دلیل دوستی ام با حنیف ستاریان بود و دوم این که ... خوردم را برای همین وقت ها گذاشته اند دیگر!

4- حنیف ستاریان از فعال ترین و سرسپرده ترین اعضای گروه مشایی است که به عقیده ی برخی شامه ی تیزی در سنجش شدت و جنس وزش بادهای موسمی و فصلی قدرت دارد. با این وجود نفهمیدم علت دوستی ملکا با ایشان چیست و نیز دلیل این همه ارادت از کجا نشأت می گیرد!

5- شخصی چون ملکا و تصمیمی چون قبول سمت معاون سردبیری روزنامه ی ایران -به عنوان رسمی ترین و قوی ترین روزنامه ی احمدی نژادی که همین آقا ایمان در سال 88 وی را دارای بدترین عملکرد می دانست- نمی تواند یک تصمیم شتاب زده یا از روی شوق و ذوق حرارت و شدت یک دوستی و رفاقت پر شور و حال در نظر گرفته شود. تبعات و صدمات و فرصت ها و تهدیدهای این تصمیم بر کسی پوشیده نیست مخصوصاً شخص سیاسی چون ملکا.

6- این تصمیم را می توان نشانه ی نفاق در نظر نگرفت چون آن امری است قلبی و نهفته در نیت افراد، ولی ممکن است دلیلی ریشه ای و البته منطقی مبنی بر نشانه گذاری هایی برای فتح قله هایی محسوب شود.

7- از معدود جملاتی که از ملکا شنیدم و قانع کننده بود، این بود که من به آن ها گفتم که حرف خود را می زنم و آن ها هم گفتند ایرادی ندارد و به همین دلیل پذیرفتم. این جمله معقول و منطقی است ولی سؤال موجود این است که آیا بستر بهتری برای چنین آزاد اندیشی و بسط افکاری وجود نداشت آن هم برای ایمان ملکا؟ البته از پیشنهادهایی که ستاریان می دهد که کم تر کسی می تواند رد کند همین است که فرد مقابل را با مبسوط الید کردن و در نظر گرفتن شأنیت افراد شاخص، قانع می کند که از کنار سمت های پیشنهادی اش به راحتی نگذرند.

8- با در نظر گفتن افراد دیگری که در این تشکل دانشجویی عضو بوده اند و نظرشان در راستای تأیید تقلب در انتخابات 88 بوده و اکنون در ستادها و برای افرادی فعالیت می کنند که نه تنها نظرشان تقلب نبوده و نیست، بلکه به جد با آن جریان و جنبش سبز مرزبندی دارند؛ در مورد فتنه و نامزدهای مغلوب انتخاباتی که همان فعالین دانشجویی از طرفداران سفت و سخت آن ها بوده و هستند. این چنین رفتاری را جز نفاق نمی توان تعبیر کرد.

9- جمله ای که در ملکا گفت و به نظرم نمی شد در موردش بی تفاوت بود، این بود که وی نه تنها تقلب در انتخابات را باور نداشت، بلکه حرکت موسوی مبنی بر اعلام پیروزی در شب 22 خرداد را احمقانه توصیف می کرد و گفت بعد از آن آن قدر بر آشفته که تهران را ترک کرده و تا چندین روز در مرز تهران بزرگ نبوده و از گزند فتنه ی بزرگ تا حدی مصون بوده است. البته این که کسی نخواهد حکایتش بشود آش نخورده و دهن سوخته هیچ خلاف عقل و عدل نیست، ولی ان شاء الله که خودش آتش زیر آش را تا حد نهایتش شعله ور نکرده باشد و بعد خود از آن دور شود.

10- به نظرم ملکا جزء طیفی بود که جرأت داشت و قبول کرد که در انتخابات، نامزد محبوبش شکست خورده و به خود قبولاند که در انتخابات تقلبی نشده و این آرا، واقعیت نظر جامعه در مورد نامزدهای 88 بوده و هست؛ کما این که قطعاً 13 میلیون رأی برای نامزد مقلوب، آن قدر زیاد است که با همین رأی در شرایطی می توان پیروز انتخابات بود. ملکا این واقعیات را درک کرد و همین درک واقعیات باعث شد که تا حدی در حاشیه قرار گیرد و افراد چون نقاشی در شرایط فعلی به عنوان پرچمدار جریان انجمن اسلامی حرکت کنند؛ کسانی که هم عاشق کدیورند و نیز در مطالب شبکه های اجتماعی شان با اشاره و غیر مستقیم، هم لاریجانی و هم احمدی نژاد را تؤاماً خوک خطاب می کنند و غیر مستقیم امام را بلدوزر مستبد!

11- با تمام تفاسیر و تعابیر فوق، باز هم وقتی یادم مناظره ی پر شور و حرارت ایمان ملکا با سجاد صفار هرندی می افتم، به این فکر می کنم که وقتی تمامی آن نقاط ضعف و ایراداتی که به عقیده ی این طیف متوجه احمدی نژاد و دولتش بود، چگونه ممکن است همان شخص حاضر شود در تابستان 91 جلوی احمدی نژاد متواضعانه خم شود و دست او را بفشارد و در زمستان هم حکم معاونی ناوندی را بپذیرد و مسئول تحولات ساختاری در روزنامه ی رسمی احمدی نژادبه عنوان رئیس جمهور کشور شود!

12- و این سؤال که حتی اگر عقیده داشته باشیم که موسوی دچار توهم پیروزی شد و احمدی نژاد به هر حال رئیس جمهور قانونی کشور است، از طرفی چرا و چگونه باید حاضر شویم تا یکی از چرخ دنده های سامانه ی قدرت وی شویم و از دیگر سو چرا باید دقیقاً سراغ فردی برویم که به عقیده ی بسیاری حلقه ی زنده ی رابط بین اصلاح طلبان و قدرت به شمار می آید.

13- آیا ممکن است در انتخابات 92 همین جریان سبز، حامی شخصی چون مشایی شوند و روزی به جای ائتلاف یک سبز با روزنامه ی ایران، شاهد پیوند خاتمی با مشایی یا واسطه های آن ها با یکدیگر باشیم؟ عجیب است ولی محال نیست.

14- سخن آخر این که ایمان ملکا به خودش مربوط است که چرا به پاسخ جریان مشایی لبیک گفته، ولی دو نکته را نباید فراموش کرد؛ یکی قانون مداری او که حاضر نشد درگیر توهم تقلب شود و دیگر این که اکنون که با وی صحبت می کنی، بارها به این نکته اشاره می کند که نظر آقا روی فلان شخص باشد من هم از او حمایت می کنم یا جملات مشابه. به هر حیث حتی اگر این جمله حاکی از شوخی دوستانه باشد، شوخی شیرینی است ولی نه هوشمندانه؛ چون ریشه در توهمی دیگر دارد که رهبری از شخص خاصی بناست حمایت کند و نیز این که آن شخص احتمالاً پیروز انتخابات است و این ها نتیجه ای جز اعتقاد به فرمایشی بودن انتخابات ندارد که عقیده ای بسیار شوم و خطرناک است.

15- تأسف برانگیز است که وقتی در مورد انجمن اسلامی صحبت می کنیم، به این نتیجه می رسیم که یا دارای نفاق است، یا در مسیری بیراهه، یا عامل فتنه است، یا مفتون و اغوا شده!

16- خیلی ساده می شد این انتخاب ایمان ملکا را مشتی نمونه ی خروار از نفاق انجمن در نظر گرفت؛ چون ما به نظرمان در انتخابات تقلب نشده و دولت قانوناً مشروع است، دلیل نمی شود که در روزنامه ی رسمی اش مسئول ارشد شویم. این قاعده صادق است حتی اگر ما آن جا مبسوط الید باشیم؛ مگر رسانه های اصلاح طلب فضایی برای بیان دیدگاه ها با حفظ استقلال رأی و موضع شخصی برای شخصی چون ایمان ملکا نداشته؟ این ها را عرض کردیم تا اثبات شود که نسیم اعتدال خیلی منصفانه به این موضوع پرداخته و اگر می خواست این اتفاق را پتکی بر سر انجمن دانشگاه تهران کند، اصلاً تحلیل به این منوال پیش نمی رفت.

17- در انتها یک سؤال که می تواند مخاطبش انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران باشد؛ اگر شخصی مانند ایمان ملکای 88 به بعد یا ایما ملکای 91 بخواهد بر اساس روال قانونی اساس نامه ی انجمن در انتخابات این تشکل شرکت کند، آیا رد صلاحیت می شود؟ و یک سؤال از حسین نقاشی؛ شما که در مناظره با امیر حسین ثابتی گفتید یک شخص با اعتقاداتی خاص که در مرام انجمن نیست، نمی تواند در انجمن عضو شود، پاسخ دهید که اولاً آیا مگر ممیزی و نظارت انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران فرای اساس نامه ی مصوب آن است؟ در اساس نامه ذکر نشده که اگر کسی سبز نیست یا میرحسین موسوی یا سید محمد خاتمی خوشش نمی آید، در انتخابات رد صلاحیت شود. آن چه شرط است، میزان زمان عضویت در این تشکل است که پس از مدتی خاص، می توان در انتخابات این تشکل نامزد شد. آن چه مرام و اعتقادات انجمن ذکر می شود، باید توسط رأی دهندگان تشخیص داده شود؛ پس چگونه شما در مناظره گفتید که بله رد صلاحیت کردیم چون با مرام ما یکی نبودند و حتی انتخابات را به نفع شخصی و به ضرر شخصی دیگر ابطال کردید؟با این تفاسیر، اگر نظام هم بگوید خاتمی یا اشخاصی دیگر فتنه گر یا اصحاب فتنه محسوب می شوند یا این که با مرام نظام و اهداف نظام هم خوانی ندارند، آیا شما اعتراض دارید که در انتخابات 92 رد صلاحیت شوند؟

18- تمامی این قسم آسیب شناسی ها برای تمامی جریان ان شاء الله در این نشریه ادامه می یابد؛ مناسبت این انتصاب ما را بر آن داشت تا از انجمن شروع کنیم و نه هیچ دلیل دیگری. اصلاً شاید از خود شروع می کردیم ولی ان شاء الله در شماره های بعد اگر قسمت باشد.

19- در انتها لازم به ذکر است یادآور شویم که همه ی توضیحات فوق در این چارچوب تعریف می شوند که با حسن نیت و حسن نظر و شاید درصدی خوش بینی محض، خواسته ایم این انتصاب را تحلیل و نتیجه گیری کنیم.

20-
خیلی خیلی تأمل برانگیز است حمایت از موسوی در سال 88 و حمایت از سعید جلیلی در سال 92 که در مصاحبه ی اخیرش با سایت خبرنامه دانشجویان ایران گفت! ایمان ملکا خودش می گفت اصلاً اعتقادات و ایدئولوژی اش تفاوتی نکرده است، ولی نمی دانم چطور می توان با لحاظ کردن ثبات اندیشه، موسوی 88 و جلیلی 92 را با هم جمع کرد. البته این روحیه در اکثر انجمنی ها وجود دارد؛ همان طور که بسیاری از همین انجمنی ها که با شعار تقلب در سال 88 و 89 در دانشگاه تهران جلوی چشم همه تجمع می کردند و آخرش هم قانع نشدند، در حال فعالیت برای انتخابات 92 هستند. حال نمی دانم چطور می توان این قدر احمق بود که فکر کنی نظامی متقلب است و باز هم در انتخاباتش شرکت کنی یا چطور می توان این قدر خبیث و موذی بود که چون در بازی انتخابات پیروز نشده ای، طرف مقابل و نظام را به تقلب متهم کنی و سپس تا می توانی کشور را به آشوب بکشی و پس از این که بر آن ها ثابت شد که ثمبه شان به قدر کافی پر زور نیست، 3 سال بعد درباره ی کم و کیف و چگونگی شرکت در انتخابات بیندیشند و انگار نه انگار که این نظام همان نظام است و طبیعتاً در عرض سه چهار سال سامانه ی انتخاباتی اش را تغییری نداده و ضمناً آن ها نیز همان هایی هستند که می گفتند تقلب شده. در کل اولاً به قول حسین نقاشی باید پسوند اسلامی را از انتهای این تشکل حذف کرد و به جای آن نوشت، انجمن معنوی یا انجمن معتقدین به ادیان الهی؛ البته با در نظر گرفتن این نکته که مسبوق به سابقه بوده که برخی از افراد عضو این تشکل به هیچ صراطی مستقیم نبوده و بیشتر به پوچ گرایی تمایل داشتند

...............................................................

متن کاریکاتور فوق:

1- دوشواری: بابا جان شوما سبزا یا ایصلاح طلب ها یا هرچی، مگر نمی گویید ما تریبون نداریم؟ شوما که هاما جا هستد، پس نه منه؟!

2- سجاد صفار هرندی (رئیس اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران-در سال 87 و 88): ای بابا! اگه می دونستیم این جوریه، 88 با یکی دیگه مناظره می کردیم! اگه ما چیزیم، شما که چیزترین برادر!

3- حسین نقاشی (دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران-حدودا در سال 87) : مرد حسابی من سه هفته پیش به ثابتی تیکه انداختم که تو روزنامه ایران بوده! حالا رفتی شدی معاون سردبیر ایران؟! جا قطحی بود؟ میومدی همین جماران اصلاً می کردیمت مدیر مسئول!

4- ایمان ملکا (دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران-حدودا در سال 86): در پاسخ به 1- هر وقت شدیم رئیس صدا و سیما دیگه نمی گیم تیریبون نداریم. در پاسخ به 2- اون موقع خودمم نمی دونستم. 3- حسین جون خب می خواستی تیکه نندازی! تازه! ایرانش خوشمزه تره!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها