کد خبر: ۱۵۲۲۰
زمان انتشار: ۱۰:۳۳     ۱۳ تير ۱۳۹۰

به گزارش 598 به نقل از مهر، محدودیت و عدم توانایی انجام برخی فعالیت ها زمانی نمود عینی پیدا می كند كه انسان به دلیل نوعی معلولیت تمام زندگی خود را روی ویلچر و به حالت نشسته به سر برد.

"آتنا حسنی فرع" یكی از بین دیگر معلولین انگشت شماری است كه خود را محدود نكرده اند و با روحیه ای مثبت و تصور آینده ای بهتر از امروز در صدد نمایش توانایی های خود و تغییر نگاه های سرد و بی روحی هستند كه از دنیای بیرون مانند دیواری بلند روی زندگی شان سایه انداخته است.

آتنا این روزها چهارمین نمایشگاه آثار نقاشی خود را در حالی به پایان رسانده كه از تمامی این نقاشی ها مفاهیم آرمانی زندگی همچون عشق، محبت، آزادی و برابری با گرم ترین طیف رنگ ها خود را به رخ مردم عادی شهر می كشند ، گویی رنگ ها با چنان شدتی روی كاغذ كشیده شده اند كه بر اهمیت این نمادهای پاك انسانی تاكید داشته باشند.

هر چند آتنا سالهاست با محدودیت های ناشی از بیماری خود دست و پنجه نرم می كند ولی توانسته است سد محدودیت ها را بشكند و خود را به عنوان انسانی مفید در جامعه مطرح سازد.

وی با شعر و موسیقی زندگی می كند و دوست دارد طنین نواهای شاد همیشه در زندگی همه انسان ها صدا كند؛ طوری كه آتنا شعرهای مریم حیدرزاده را دوست دارد و با صدای امید صبور خواننده موسیقی پاپ همشهری اش زندگی می كند.
نمایشگاه نقاشی یك دختر فلج مغزی

زمانی كه امید بارور می شود

آتنای 31 ساله از بدو تولد با بیماری فلج مغزی ( CP ) زندگی كرده، بطوری كه طی این بیماری مغز آدمی با اعصاب وی هماهنگی ندارد و همین باعث اختلال در سیستم جسمانی فرد می شود.

وی در خصوص شرایط متفاوت و خاص خود می گوید: من كه جلوی چشمان خود مشكلی نمی بینم. خب من هم اینجوری آفریده شدم و این اصلا موضوع عجیبی نیست چون هر انسانی یك طور خاصی آفریده شده و الزاما نباید همه آدم ها سالم و بی نقص باشند.

این جملات امیدوار كننده زمانی به اوج خود می رسد كه آتنا اضافه می كند: عده زیادی  مانند عقب مانده های ذهنی هم هستند كه شرایط بدتر از من را تجربه می كنند، در صورتی كه من هنوز توانایی صحبت كردن را دارم  و قادرم احساس ها و خواسته های خودم را به زبان بیاورم.

شادی و نشاطی كه با رنگ ها منعكس می شوند

15 سالگی سنی بود كه آتنا برای اولین بار شروع به كشیدن تصویرهای درون ذهنش می كند و امروز شش سال است كه این تصویرها به طور جدی و بصورت نقاشی روی كاغذها پیاده می شوند.

وی ادامه می دهد: موضوعات نقاشی هایم همگی ذهنی هستند و  سبك خاصی را دنبال نمی كنم ولی دوست دارم شادی و نشاط درونم را در بین آثارم جاری سازم تا این شادی به مخاطبان نقاشی هایم هم منتقل شود.

آتنا خیلی صادقانه می گوید: از خود م تعریف نمی كنم ولی من هیچوقت كلاس نقاشی نرفته ام در حالی كه همه خیال می كنند من در جایی آموزش دیده و دوره خاصی را گذرانده ام.

این هنرمند استقبال از نمایشگاه هایش را خوب توصیف می كند ولی یادآور می شود: میزان بازدید و آمدو رفت مردم هیچوقت برای من اهمیتی نداشته است و تنها مسئله مهم برای من انرژی مثبت و بالایی است كه از نقاشی هایم نصیبم می شود و بتوانم از این طریق این پیام را در جامعه ترویج دهم كه : به ما معلولان جسمی نیز به چشم انسان هایی عادی نگاه كنند.

نگاه هایی كه هنوز عادت نكرده اند

نگاه های تلخ و گزنده اطرافیان، یكی از عمده مشكلات آتنا است كه سنگینی و عمق شان روزگاری آن چنان این دختر هنرمند را می آزرد كه تا چند روز در خود فرو می رفت.

به تدریج مانند هر معضل دیگری این نگاه ها نیز رنگ عادی و بی تفاوتی به خود گرفت و اجازه داد آتنا بی توجه به آنها در مجامع عمومی حضور پیدا كند.

وی درباره این گزندگی نگاه ها می گوید: اینجا با چشم دیگری به من نگاه می كنند. از من و امثال من می ترسند در صورتی كه من هم انسانم با این تفاوت كه مانند انسان های دیگر نبوده و روی ویلچر نشسته ام.

آتنا ارتباطش با مردم را بسیار خوب می داند ولی از رفتارها و نوع ارتباط مردم رضایتی نداشته و حتی از مردمی سخن می گوید كه گاه وی را با گدا های سر گذر اشتباه می گیرند.

این دختر هنرمند و خوش ذوق ادامه می دهد: ما احساس داریم، انسانیم و مهربان و با این وجود طبیعی است كه توقع داشته باشیم مانند انسان های عادی با ما صحبت كنند.

او از حركات مردمی كه در برخورد با وی ترسیده و فرار می كنند ناراحت بود و می گوید: به جای اینگونه رفتارها دوست داریم به ما روحیه بیشتری دهند و زمینه شادی را برای ما فراهم كنند چراكه این ها تاثیر فراوانی در روحیه ما دارد.
نمایشگاه نقاشی یك دختر فلج مغزی

آتناهایی كه در غفلت ما كوچ می كنند

نقاشی و زبان انگلیسی دو هدف عظیم این دختر هنرمند نام برده می شوند كه آنطور كه خود می گوید در این بین آموختن زبان از اهمیت بیشتری برای وی برخوردار است.

وی در خصوص علت این اهمیت و پشتكار در یادگیری یك زبان دیگر می گوید: كلاس های زبان انگلیسی را بطور خصوصی می گذرانم تا بتوانم با توریست هایی كه وارد شهر ما می شوند صحبت كرده و خودم را به آنها معرفی كنم.

وی یادآور می شود: توریست ها و كسانی كه از خارج از ایران با من در ارتباط هستند برخورد خیلی بهتری دارند و مانند مردم اینجا رفتار نمی كنند. مردم اینجا از ما می ترسند و با چشم دیگری به ما نگاه می كنند در صورتی كه توریست ها خیلی عادی با ما برخورد می كنند.

از دیگر دلایلی كه آتنا را تشویق به یادگیری یك زبان جدید می كند، شوق رفتن و برگزاری نمایشگاه هایش در كشورهای دیگر است.

آتنا در این زمینه می گوید: زبان برای من از نقاشی مهم تر است چرا كه وقتی آدمی حرف زدن بلد نباشد چطور می تواند در خارج از كشور حضور پیدا كند؟

وی در خصوص تصمیم زندگی همیشگی در خارج از ایران پاسخ می دهد: اینجا امكاناتی برای بدیهی ترین خواسته های من مهیا نیست. امكاناتی نظیر تحصیل در مدرسه هنوز هم برای امثال من آماده نشده است و من خواندن را از مادرم آموخته ام و پس از این همه سال هنوز نوشتن را بلد نیستم.

آتنا ادامه می دهد: مكان های هنری و نمایشگاه هایی كه دوست دارم در آنها حضور پیدا كنم همه مكان های نامناسبی هستند كه باید تعدادی پله را برای رسیدن به آنجا طی كرد. آسانسور و امكان جا به جایی وجود ندارد. مسیری برای عبور ویلچرم تعبیه نشده است.
نمایشگاه نقاشی یك دختر فلج مغزی

به زندگی باز می گردیم

شاید مهم ترین دلیل روحیه خوب و فعالیت های پیوسته آتنا، مادری باشد كه همواره سعی كرده تفاوتی بین او و دیگر فرزندانش قائل نباشد.

مادر آتنا در خصوص علت رفتارهای توام با شادی دخترش می گوید: آتنا فوق العاده حساس است و همیشه پشتیبان من. به من روحیه می دهد و در خانه به عنوان مشاور عمل می كند تا جایی كه با تشویق های او توانستم گواهینامه رانندگی بگیرم. هیچوقت احساس نمی كردم كه آتنا با دیگر فرزندانم تفاوتی دارد و به همین دلیل او را با خود به بیرون از خانه و مكان های شاد می بردم تا روحیه ای قوی پیدا كند.

وی منكر سخت بودن نگهداری از یك فرد معلول نمی شود و ادامه می دهد: من می خواستم تا همه ببینند كه نگهداری از یك بچه معلول چقدر دشوار است و این بیرون بردن ها از چارچوب خانه تاثیر بسیاری در روحیه او داشت چرا كه آتنا ذاتا مكان های شاد و مفرح را دوست دارد و دلش می خواهد همواره همه آدم ها بخندند، شادی كنند، همه با هم باشند؛ كسانی كه یكدیگر را دوست دارند بی دغدغه به یكدیگر برسند و او حتی حیوانات را هم دوست دارد و معتقد است باید با آنها هم مهربان بود.

مادر آتنا عنوان می كند كه همیشه سعی كرده دخترش را در رفاه قرار دهد تا هیچ موضوعی نتواند باعث تبعیض او با دیگران باشد ولی با این وجود او نیز از نگاه های پرسش گرانه دیگران نارحت است و آنطور كه می گوید تنها یك درصد از مردم با دیدی خوب به آتنا نگاه می كنند و در اكثر موارد از او می ترسند و این موضوع اوایل باعث تضعیف روحیه دخترش می شد.

وی از یك خاطره یاد می كند كه آتنا می خواسته احمدرضا عابدزاده دروازه بان مشهور و نامی ایران را از نزدیك ببیند و او دخترش را با خود تا پایتخت و درب منزل این دروازه بان برده تا آتنا به آرزویش برسد و مادر نشان دهد كه چقدر خواسته ها و علایق این دختر برای وی اهمیت دارد.

آتنا نیز مانند مادرش معتقد است قرار گرفتن در محیط بیرون از خانه تاثیری بسیاری در روحیه وی داشته و می گوید: خیلی از خانواده ها اجازه می دهند بچه های معلولشان در خانه بمانند ولی من پیشنهاد می كنم این بچه های بیمار را بیرون بیاورند تا چشم های افراد جامعه به بودن ما عادت كند.

حالا آتنا با روحیه ای مضاعف به برنامه های آتی اش فكر می كند. به نمایشگاهی كه قرار است چند روز دیگر در تهران برگزار كند. به آموختن زبان انگلیسی ای كه راهگشای وی برای حضور در كشورهای دیگر خواهد بود تا بتواند هنر خود را به مردم تمام دنیا معرفی كند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها