کد خبر: ۱۵۴۰۱
زمان انتشار: ۱۵:۳۱     ۱۵ تير ۱۳۹۰
نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند:
طبيعى است كه كفّار، هم باما جنگ سياسى داشته باشند و نفى قدرت مارا دنبال كنند و هم جنگ فكرى و اقتصادى، پس مهاجم، فرهنگ استكبار است و راه مقابله با مهاجم، دست برداشتن از ساده لوحى است. مثلاً اين نظر كه علم جهت دار نيست بعنوان يك نظر باتمام استدلالهايش، در پايان به يك ديدگاه فلسفى ختم مى‏ شود. ما نبايد خودرا در اين نظريه فلسفى كاناليزه كنيم و بگوييم اين است و غير از اين نيست هرچند با شكست مواجه شويم و معلوم شود كه با اعتقاد به اين نظريه در انزوا قرار گرفته و دين را هم بدنبال اين تفكر به انزوا كشانده ايم!
سرویس فرهنگی پایگاه 598/ اصولاً جنگ سياسى در جهان، جنگ دو فرهنگ است؛ يعنى جنگ فرهنگ انبياء با فرهنگ كفار.در نوشتار ذیل به بررسی نحوه مقابله با غرب و استکبار در جنگ تمام عیار فرهنگی پرداخته شده است.

1- اجتناب از عجب و تحجّر، عامل مقابله مؤثر با نظام فرهنگى استكبار

طبيعى است كه كفّار، هم باما جنگ سياسى داشته باشند و نفى قدرت مارا دنبال كنند و هم جنگ فكرى و اقتصادى، پس مهاجم، فرهنگ استكبار است و راه مقابله با مهاجم، دست برداشتن از ساده لوحى است. مثلاً اين نظر كه علم جهت دار نيست بعنوان يك نظر باتمام استدلالهايش، در پايان به يك ديدگاه فلسفى ختم مى‏ شود. ما نبايد خودرا در اين نظريه فلسفى كاناليزه كنيم و بگوييم اين است و غير از اين نيست هرچند با شكست مواجه شويم و معلوم شود كه با اعتقاد به اين نظريه در انزوا قرار گرفته و دين را هم بدنبال اين تفكر به انزوا كشانده ايم! مانند هر نظريه ديگرى اين نظريه امكان دارد خطا باشد هرچند صحت آن را بديهى بدانيم چه اينكه ممكن است در يك امر بديهى نيز نياز به تأمّل باشد.

2- ضرورت ملاحظه علم خداوند متعال و اولياء الهى، بعنوان علم مطلق و لزوم ايجاد تكامل در فهم ما از دين

از اينرو به نظر مى ‏آيد راه مقابله اين است كه تحجّر در نظريات فلسفى و منطقى را كنار گذاشته و از  عجب كه مارا به تحجّر سوق مى ‏دهد اجتناب كنيم. بايد تنبلى در فكر كردن مارا مجبور نكند كه بگوييم فكر همين است و غير از اين نيست! معنا ندارد كه بگوييم چون شهيد مطهرى يا مرحوم ملا صدرا چنين گفته اند پس صحيح است! اينها هيچ گاه قايل نبوده اند كه ما پيغمبر هستيم، معجزه آورده ايم و حرفمان مطلق است. اينها بشر بوده و هستند و تنها بيانات انبياء(س) و ائمه طاهرين(ع) است كه از جانب خداوند متعال آمده و مطلق است. بايد فهم از كتاب و سنّت و ادراكات عقلانى تكامل پيدا كند. تنها علمى كه در آن تغيير پيدا نمى ‏شود علم خداى متعال، علم انبياء(س) و ائمه طاهرين(ع)كه از سنخ علم ما نيست، مى ‏باشد. بايد در فهم ما از بيانات ايشان و به تعبير بهتر در تفقه، اجتهاد و قواعد عقلى تكامل صورت گيرد.

3- مهاجم؛ كفر توسعه يافته و ابزار تهاجم؛ علوم و معادلات موجود

اينكه گفته شود: قواعد رياضى تغيير نمى‏كند همچنانكه در بديهيات نيز تغيير حاصل نمى ‏شود سرفاً مى ‏توان يك نظريه فلسفى باشد چه اينكه در مقابل ما قائليم كه بديهيات نيز تغيير پيدا مى‏كند. اگر هم گفته شود در اين صورت در همه امور تشكيك مى ‏شود خواهيم گفت: لازمه مطالب را به اين شكل ديدن، بنوبه خوداز همان نظريه فلسفى نشأت مى ‏گيرد. اينگونه نيست كه قول به تغيير در بديهيات، سر از تشكيك در امور عالم در آورد. زيرا جهت، »جهت ثابت تكاملى است و فاعل واحد، جاى مفاهيم ثابت را مى ‏گيرد. لذا بايك نظريه فلسفى ديگر مى‏توان قائل شد: علوم، خاستگاه، سنگر و ابزار تهاجم است و مهاجم، اخلاق كفر است. به عبارت ديگر كفر توسعه يافته، مهاجم است و ابزار آن، علوم و معادلات است.

محصول معادلات در جنگ با حواس ما مى‏باشند؛ يعنى با چشايى، بويايى، بينايى و كليه مجارى حواس مى‏ خواهند دل افراد جامعه را نرم كرده و تخيل آنهارا كاناليزه كرده و بگويند: راهى ديگر جز تسليم شدن به ما نيست. اگر در فلسفه تاريخ اديان توجه شود مى ‏بينيم كه مقابله اديان با استكبار در هر زمانى به يك شكل بوده كه نهايتاً متناسب با استعداد ظرفيت تكاملى تاريخ ظهور پيدا كرده است؛ لذا ارتباطات اجتماعى در يك زمان با سحر ساحران دگر گون مى‏شده است و از اين طريق بت پرستى را رواج مى ‏دادند در نتيجه بايد عصاى حضرت موسى(ع) بعنوان باطل السحر آنها به كمك اقامه حق در جامعه مى‏آمده است.

4- قابليّت عالم مادى در ارائه ابزارهاى متناسب با تحريك هواى و تقوى

امروزه نيز بوسيله معادلاتى كه برخاسته از تئوريها و فرضيه هاى مادى و به طرف اخلاق مادى است، مى‏خواهند راه را منحصر در همين علوم موجود جلوه دهند! اين نظر مانند اين است كه گفته شود: از انگور جز شراب بدست نمى‏ آيد. در حاليكه مى ‏دانيم سركه و شيره و محصولات ديگرى را مى‏توان از آن بدست آورد كه منافع آنها براى بشر از منافع شراب بيشتر است. از اين عالم ماده، هم مى‏توان ابزارهايى را بدست آورد كه بوسيله آنها هواى نفس تحريك شود و هم مى‏توان ابزارهاى تحريك تقوى كسب كرد. چه اينكه قرآن مى‏فرمايد:كلاً نُمِدّ هولآء و هو لآء يعنى هم كفّار امداد مى‏شوند و هم غير كفّار و هردو نيز در ايجاد قانون تحريك هوى يا تقوى سهيم هستند، اينگونه نيست كه قانونى غير قابل تغيير وجود داشته باشد.

اينكه گفته مى ‏شود: قوانين مادى وجود دارند و توسط علوم كشف مى ‏شوند تنها يك نظريه فلسفى در باره شناخت است. اما يك نظريه فلسفى ديگرى نيز امكان دارد در كنار اين نظريه فلسفى كه در باره تعريف از معرفت و تعريف از ماده است وجود داشته باشد كه ما آن را بحول اللَّه و قوته بيان داشته ايم.

4/1- عدم ثبات در قوانين طبيعى و طبقه بندى آنها به قوانين محورى، تصرفى و تبعى

قطعاً قوانين طبيعت ثابت نيستند. اين قوانين، طبقه بندى دارند و بصوت قوانين محورى، قوانين تصرفى و قوانين تبعى ظهور مى‏يابند. حتماً دامنه و حوزه‏اى كه در تبعيّت ماست و محصولات اجتماعى در آن حوزه ساخته مى‏شود، به نسبت بسيار زيادى تحت تأثير اراده ما قرار دارد اما نه تحت تأثير اراده هرج و مرج ما. منظور اين است كه اين نظام اراده اجتماعى ماست كه محصولات اجتماعى را تحويل مى ‏دهد قاعده مند شدن آن نيزيا در جهت تكامل مادى والحادى است و يا در جهت تكامل الهى؛ يعنى نظام نسبيّت حاكم بر محصولات اجتماعى، همان نظام ولايت اجتماعى است كه يا تولىّ به ولايت واليان كفر دارد ويا تولىّ به ولايت اللَّه. اين نظام ولايت، بر نيازمنديها، قدرتها، صرف انرژيها، تبديل كردنها و تبعيّت ماده از ما حاكم است. لذا هركس نمى ‏تواند هرچيزى را در هرجا و به هرشكلى كه مى‏خواهد از ماده درست كند بلكه اين وحدت تكاملى اجتماعى است كه قوانين نسبيّت حاكم بر توليدات اجتماعى را ايجاد مى‏كند و آن توليدات هم متناسب با مرحله تاريخى، از اراده ما تبعيّت مى‏كنند.

4/2- عدم تسلط بشر بر قوانين مورد تصرف اولياء حاكم بر روند تاريخ

بهرحال اين نظريه فلسفى كه مى ‏گويد: قوانين مادى تماماً به يك شكل بوده و ثابت است. به نظر ما اين اشتباه است. البته مى ‏پذيريم يك دسته از قوانين اصولاً در اختيار جامعه نيستند و سطحشان از سطح اختيارات جامعه بالاتر است؛ اينها قوانينى است كه در اختيار نبى اكرم(ص) و اولياى حاكم بر روند تاريخ(ع) است؛ بكُمْ يمسك السّماء ان تقع على الارض الاّ بإذنِهِ نظم و ضوابط سيّارات و تشكيلات منظومه ‏ها در اختيار ولات تاريخى است. همچنين جاذبه عالم در اختيار ايشان است كه البته فوق اينها نيز مشيّت بالغه حضرت حق مى ‏باشد.

نتيجه كلام آنكه با تغيير در زير ساخت فلسفى علوم، خود علوم هم تغيير مى ‏كنند چه اينكه هنگامى كه علوم پايه تغيير مى‏ كنند، قوانين علومى كه مربوط به آنها هستند نيز عملاً تغيير مى ‏كنند. مثل كميسيونى كه در اداره راهنمايى و رانندگى برقرار مى ‏شود تا مشخص كند در چه مكانى تابلوى ورود ممنوع و در كجا بايد تابلوى عبور آزاد نصب شود. حال بعد از تصميم گيرى، گردش رفتار داخلى هم بر اساس چنين مصوباتى تنظيم مى ‏شود، در غير اينصورت جامعه بر متخلّف سخت مى ‏گيرد. نظير همين حقيقت، در امور طبيعى و قوانين مربوطه نيز وجود دارد كه توضيح بيشتر آن فرصت ديگرى را مى‏طلبد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها