کد خبر: ۱۵۹۹۹۳
زمان انتشار: ۰۱:۵۷     ۰۳ شهريور ۱۳۹۲
پسرک می گوید ، شبها با قایق، گالن های سوخت را به لنچ های پاکستانی می رسانیم، این لنچ ها کیلومترها دورتر از نوار ساحلی ایران لنگر می اندازند و در نیمه های شب، منتظر می مانند تا قایق ها ی ایرانی از راه برسند. پسرک می گوید: یه شب تا 500 هزار تومن گیرم آمد! پنج گالن گازوئیل و دو گالن بنزین بود که به لنچ رسوندم. فقط باید گیر گشت نیفتی!

شبکه ایران – پسرک بلوچ موتور قایق را روشن می کند، قایق پر سروصدا، تکان شدیدی می خورد، سینه آب را می شکافد و من در منتهی الیه جنوب شرقی ایران، در خلیج گواتر جایی که رودخانه باهو کلات به دریای عمان و اقیانوس هند می پیوندد؛ در شاهراهای آبی که مرز آن از خشکی با درخت های حرا، جدا و قابل تشخیص می شود، گشت و گذار در اقیانوسی ترین ساحل و آب و هوای ایران را تجربه می کنم. درختان حرا، انواع پرندگان آشنا و نا آشنای دریایی ازجمله حواصیل ها و بطور پراکنده، پلیکان ها که خونسرد و آرام بی توجه به صدای قایق به استراحت و هضم شکار خود مشغولند، مرا به وجد آورده اند، دوربین را روشن می کنم و شروع به عکاسی و فیلمبرداری می کنم، نسیم اقیانوسی به صورتم می زند، هوا آفتابی و شرجی است اما گرمایش آزار دهنده نیست، آنسوتر سواحل صخره ای که در آبی زلال دریا محصور شده اند، افق چشم نوازی را بوجود آورده اند. نگاهم خط تماشا را قطع نمی کند و به این مناظر گره خورده است. صدای پسرک که در حال هدایت قایق است لحظه ای ذهنم را از این فضا جدا می کند؛ ردیف دندان های سفید او در زمینه صورت سبزه و تیره اش نظرم را جلب کرده، با لهجه بلوچی اش می پرسد: " قیمت دوربینت چنده؟ "
می گویم: " نمیدونم الان چنده ، من تو ارزونی خریدم اون موقع دلار 1300 تومن بود، حول و حوش یه میلیون پول دادم."
می گوید: پس الان هم زیاد گرون نیست شاید سه تومن باشد، یه ماه یا کمتر می تونم پول خریدش را جمع کنم.
می پرسم، یعنی با قایقرانی ماهی سه میلیون درآمد داری ؟ چند سالته؟
می گوید: نه ! با قایقرانی که نمی شود! گالن به لنچ ها می رسونیم. 16 سالم است!


اگر دوست چابهاری ام که در این سفر راهنمایم شده بود، قبلا مرا توجیه نکرده بود، باید می پرسیدم این کار گالن به لنچ رسوندن یعنی چه؟ اما خوشبختانه دوست چابهاری قبلا از شغل و پیشه مردم این منطقه گفته بود، ماهیگیری و صیادی و کشاورزی های پراکنده اگرچه شغل اصلی مردم منطقه ای است که در حاشیه شمالی دریای عمان از چابهار تا رمین، بله سر، لیپار، بریس، پسابندر و گواتر زندگی می کنند، اما هر کدام از محلی ها وقتی سر صحبت را با غریبه و نا آشنایی باز می کنند و بطور معمول خیلی زود با او گرم می گیرند و صمیمی می شوند، از دوستان و آشنایان و آدم هایی صحبت می کنند که یه شبه راه صد ساله را رفته اند، میلیاردر شده اند، برای خود لنچ خریده اند و هنوز به سن 30 یا 35 سال نرسیده؛ چهار تا زن گرفته اند!
پیمایش این راه صد ساله نیز ازیک مسیر است ؛ قاچاق سوخت!
پسرک می گوید ، شبها با قایق، گالن های سوخت را به لنچ های پاکستانی می رسانیم، این لنچ ها کیلومترها دورتر از نوار ساحلی ایران لنگر می اندازند و در نیمه های شب، منتظر می مانند تا قایق ها ی ایرانی از راه برسند.
پسرک می گوید: یه شب تا 500 هزار تومن گیرم آمد! پنج گالن گازوئیل و دو گالن بنزین بود که به لنچ رسوندم. فقط باید گیر گشت نیفتی!
فقط با اجازه خان!
دوست چابهاری ام قبلا کارمند قراردادی یک شرکت پیمانکاری در چابهار بوده، کار آنها ساخت موج شکن و اسکله در ساحل بوده، این تجربه باعث شده تا با خان منطقه آشنا شود!
خان به قول او همه کاره است! با اجازه او قایق در آب می اندازند، ماهیگیری می کنند و اگر وصلت و ازدواجی هم صورت می گیرد برای احترام هم که شده از خان اجازه می گیرند. پسرک هم حرف او را تایید می کند؛ می گوید: با اجازه خان بوده که ما را سوار قایق کرده تا در منطقه گشتی بزنیم. نمی دانم صحبت های آنان را باور کنم یا نه؛ اما حداقل برای اینکه اجازه گشت و گذار در خلیج را بگیریم لازم بود با ماموران پاسگاه نیروی انتظامی هماهنگ کنیم، اسامی مان در لیست ثبت شود و کارت ملی و شناسنامه گرو بگذاریم. دوست چابهاری می گوید: خان با نیروی انتظامی همکاری می کند تا قاچاق صورت نگیرد، اما واقعا کنترل مشکل است، از وقتی قیمت دلار بالا رفت قاچاق سوخت برای برخی ها تبدیل به شغل اصلی شد، در پوشش ماهیگیری و به دریا رفتن قاچاق می کنند، مخاذن کاذب سوخت در لنچ ها و وانت ها می سازند. کم پولی نیست ، به ریال سوخت می خرند، به روپیه می فروشند، از آنطرف هم با پولی که گیرشان آمده جنس می خرند و می آورند!
شغل که نباشد همین می شود!


در مسیر کنارک – چابهار با عبدلله آشنا می شوم، جوان 28 ساله بلوچ که لیسانسش را در رشته مهندسی کشاورزی گرفته، مانند بسیاری از همسن و سالهای خود، کاری پیدا نکرده است. می گوید: در منطقه آزاد چابهار در یکی از پاساژ ها مغازه ای اجاره کردم رفتم در کار خرید و فروش پوشاک. قیمت دلار که به این روز کشید، نتونستم ادامه بدم. جنس را از اون ور آب با دلار 2500 نسیه می خریدم، دو هفته بعد که برای تسویه حساب می رفتم، باید با دلار 2800 و 3000 تومن تسویه می کردم. عملا ورشکست شدم ، هنوز هم بدهکارم. او می گوید: خیلی از دوستان و آشنایان من به همین روز افتادند، بدهکار شدند، شغلشان را از دست دادند. در وضعیت آشفته ای که بوجود آمد، قاچاق سوخت پر رونق شد. می دیدم مغازه شان را می فروختند و وانت می خریدند، جاساز درست می کردند و می رفتند در کار قاچاق!
رونق قاچاق با بالا رفتن نرخ دلار

قاچاق سوخت به دلیل یارانه دولت سالها تجارت سودآوری در مرزهای غربی و شرقی ایران بوده است. بنا به تخمینها حجم گازوئیلی که سالها از ایران به پاکستان قاچاق می شد بین 2.7 تا 3 میلیون تن (20 تا 22 میلیون بشکه) بوده که این از واردات سالانه گازوئیل شرکت نفت پاکستان از کویت بیشتر بوده است. اما از زمانی که در تیرماه 1386، بنزین سهمیه بندی شد و یارانه سوخت کاهش یافت، این تجارت به میزبان قابل توجهی از رونق افتاد چرا که سود اندکی عاید قاچاقچیان می کرد.


اما این بی رونقی بازار قاچاق سوخت دیری نپایید. از اواخر تابستان سال گذشته، نوسانات نرخ ارز و تحریم ها باعث شد ریال ارزش خود را نسبت به دلار از دست بدهد، ریال کم ارزش شد و دلار ارزشی چند برابری پیدا کرد. روپیه پاکستان هم بالا کشید و قاچاق سوخت، دوباره بسیار سود آور شده به نحوی که گفته می شود برخی قاچاقچیان تریاک ترجیح داده اند به قاچاق سوخت روی بیاورند.
گازوئیل آزاد در ایران لیتری 3000 ریال است. گازوئیل قاچاق در پاکستان تقریبا یک دلار آمریکا ارزش دارد که از نرخی رسمی کمتر است. از همین محاسبه ساده می توان فهمید جابجایی مرزی سودی بیش از ده برابر عاید می کند.
با توجه به قاچاق بودن این تجارت، طبیعی است که آمارهای ارائه شده از میزان قاچاق سوخت هم ضد و نقیض باشد اما بنا بر برخی گزارش ها روزانه حدود 10 میلیون لیتر سوخت از مرزهای شرقی به خارج قاچاق می‌شود.
استان بلوچستان پاکستان که تقریبا نیمی از خاک این کشور تشکیل می دهد کم جمعیت ترین استان این کشور و یکی از مراکز اصلی قاچاق تریاک و هرویین از افغانستان و یکی از پایگاههای مهم طالبان در منطقه است. قاچاق سوخت اکنون در این استان چنان نان و آبدار شده است که از قاچاق تریاک و هروئین هم باصرفه تر است!

شغل پایدار مرزی

از زاهدان تا چابهار، فرقی نمی کند؛ کوکان و نوجوانانی را می بینی که بطری های بنزین را روی جعبه های چوبی گذاشته اند و در کناره جاده، زیر تیغ آفتاب منتظر مشتری هستند. این اولیه ترین و دم دستی ترین شغلی است که یک نوجوان می تواند برای خود دست و پا کند. آنها که در کار خود پر تجربه تر می شوند، میروند سراغ جاسازی و رساندن بنزین و گازوئیل به مرز. ساخت مخزن های بتونی زیرزمینی و دفنی سوخت ، مخزن های فایبرگلاس و فلزی نگهداری سوخت با ظرفیت نگهداری و پنهان کردن میلیونها لیتر سوخت، از شگردها و روش های تخصصی است که قاچاقچیان حرفه ای به کار می برند.
در امتداد جاده هرچه به مرزهای پاکستان نزدیکتر می شویم، بازرسی ها بیشتر و کنترل های انتظامی سختگیرانه تر می شود اما بر اساس آمارهای منتشر شده ، تنها سه درصد کالاهای قاچاق کشف می شوند!
این تجارت پر رونق و پنهان، هر روز در استان های منتهی به مرز از سیستان و بلوچستان گرفته تا خراسان و هرمزگان و کردستان و آذربایجان ادامه دارد و در جریان است. میلیارها تومان پول رد وبدل می شودو تا وقتی تفاوت نرخ وجود دارد، این شغل هم پایدار خواهد ماند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها