کد خبر: ۱۶۰۷۴۲
زمان انتشار: ۱۴:۵۸     ۰۵ شهريور ۱۳۹۲
مهاجم پیشین و محبوب استقلال گفت: «امیداورم دایی باز هم به استقلال ببازد.»

598؛ روزهاي متفاوتي را تجربه مي‌كند. ديگر هيچ كس دور و برش نيست، ديگر تلفن همراهش مدام زنگ نمي‌خورد. آرام و بي‌دغدغه در كوچه و خيابان قدم مي‌زند و حتي مي‌تواند دست تنها فرزندش را بگيرد و در پارك قدم بزند و گاهي هم به سينما برود.

 

روزگار با فوتباليست‌ها حتي اگر عليرضا اكبرپوري باشي كه آن گل 3 امتيازي به يادماندني را در دربي زده باشي چنين مي‌كند. ناگهان از دور خارج مي‌شود. تاريخ مصرفت كه تمام بشود مي‌گذارنت كنار. واقعيت فوتبال هم همين است. خيلي‌ها آمده‌اند و رفته‌اند و عليرضا اكبرپور هم يكي از آن صدها فوتباليست مشهور زمانه خود است كه اكنون فضاي تازه‌اي را تجربه مي‌كند.

 

زندگي هركول جيبي سال‌هاي نه چندان دور باشگاه استقلال كه روزگاري عكس‌هايش مدام روي جلد روزنامه‌ها بود به روال عادي بازگشته است. ديگر نگراني‌هاي كاذب آن دوران را با خود ندارد. ترس از اينكه رفتاري خلاف عرف انجام دهد كه فلان روزنامه تيتر يكش كند.

 

اكبرپور البته بازيكن پرحاشيه‌اي هم نبود. آرام، گوشه گير و مردي تنها براي ميدان مسابقه. با اين فضاي بي هياهو كاملا آشنا است. شايد به همين دليل بود كه خيلي زود در قاب چشمان ناصر حجازي كه عاشق و مفتون بازيكنان اين تيپي بود، قرار گرفت.

 

عليرضا اكبرپور به خاطر درخشش در نخستين سال حضور در استقلال به سرعت ميان هواداران استقلال صاحب جايگاه محكمي شد. در همان بدو ورود كاري كرد سال‌هاي سال حضورش در استقلال تضمين شد. او از جمله معدود بازيكنان تاريخ باشگاه استقلال است كه در نخستين فصل حضورش در استقلال درخششي خيره‌كننده داشت.

 

اينجا نيز متوجه عمق ديد ناصر حجازي مرحوم مي‌شويم. مردي كه در شناسايي بازيكنان فوتبال استعداد بالقوه‌اي داشت. عليرضا اكبرپور بعد از مدت‌ها سوژه ما بود. اين بار مفصل‌تر از هميشه. با سوالي‌هايي كه هم به شوخي شبيه بود و هم جدي جدي! اين شما و اين هم نخستين اكبرپور باشگاه استقلال...

 

* دقيقا چه اتفاقي افتاد كه از استقلال رفتي؟

- خودم هم هرچه فكر مي‌كنم نمي‌توانم به اين سوال پاسخ بدهم. يك وقت به خودم آمدم ديدم اسمم در ليست بازيكنان اضافي استقلال است!

 

* مرفاوي شما را نخواست؟

- ديگر پيگير نشدم چه كسي من را از ليست بيرون كرد. آن تيمي كه فصل پنجم قهرمان ليگ شد در فصل ششم كلا از هم پاشيد. اميرخان از استقلال رفت. صمد آمد. نيكبخت رفت پرسپوليس و باقي اتفاقات. من هم قاطي آن بازي شدم.

 

* كدام بازي؟

- نمي‌دانم. انگار مي‌خواستند آن استقلال را از هم بپاشد كه موفق هم شدند. ساده بگويم، آن استقلال را تارومار كردند!

 

* پشت پرده آن اتفاقات چه بود؟

- ولش كن بابا (... و بعد مي‌خندد) ديگر گذشته‌ها گذشته. مهم اين است كه الان استقلال ثبات خوبي دارد. خودتان مي‌بينيد كه سه، چهار فصلي هست در استقلال ثبات خوبي ايجاد شده و تيم كمتر تغيير مي‌كند.

 

* برعكس پرسپوليس كه بعد از آن قهرماني فصل هشتم مدام تغييرات داشت.

- بله، دقيقا. آنها كه شورش را در آوردند.

 

* حالا چرا نمي‌خواهي بگويي در استقلال فصل ششم چه اتفاقاتي افتاد. مي‌داني و نمي‌خواهي بگويي يا از همه چيز بي‌خبري؟

- اي بابا، اول مصاحبه رفتيد تو حاشيه ها... نه، كدام ‌ترس؟! همه چيز را مي‌دانم اما الان نمي‌خواهم بگويم آن موقع چه خبر بود. حرف بزنم بعضي‌ها تحريك مي‌شوند جواب بدهند. پس بي خيالش.

 

* به هركول جيبي آن موقع فوتبال ايران نمي‌آيد اينقدر محافظه كار باشد!

- هركول چيست؟! من آن موقع‌ها با جان و دل فوتبال بازي مي‌كردم. بعد ديدم تيتر مي‌زنند هركول جيبي!

 

* حسابي كيف كردي‌ها؟!

- خب، خوشم كه مي‌آمد اما دنبال اين چيزها نبودم.

 

* لقب‌هاي ديگري هم داشتي؟

- آره، خيلي. مثلا موشك يا f16.

 

* گفتي f16 ياد بازي استقلال با النصر عربستان افتاديم.

- f16 آنها كه عددي نبود. همين الان فوتبال ما يك f14 دارد كه خيلي از آن f16 سرتر است.

 

* محمد ابراهيمي تراكتورسازي؟

- واقعا فوتباليست خوبي است. بازي‌اش را خيلي دوست دارم.

 

* هميشه شماره پيراهنت 16 بود؟

- بله، از دوران طفوليت من 16 مي‌پوشيدم.

 

* طفوليت يعني كي؟ آن زمان كه با كريم باقري هم كلاسي بودي؟

- بله، آن موقع‌ها هم من بيشتر دنبال فوتبال بودم تا درس. هميشه دنبال توپ مي‌دويدم و دوست داشتم فوتبال بازي كنم. كريم هم بود كه با هم در مدرسه ابوريحان درس مي‌خوانديم. هميشه بساط فوتبال بازي كردن ما جور بود.

 

* چرا درس را ادامه ندادي؟

- درس خواندن سخت بود.

 

* يعني مي‌خواهي بگويي فوتباليست شدن راحت است؟!

- نه، فوتباليست شدن هم به اندازه دكتر مهندس شدن سخت است.

 

* شايد هم بيشتر.

- واقعا افراد كمي در يك جامعه هستند كه مي‌توانند فوتباليست‌هاي موفقي بشوند. خيلي دشوار است. بايد از همه چيز خودت بزني اگر مي‌خواهي فوتباليست موفقي بشوي. علاقه هم بايد باشد كه در من بود.

 

* با كريم باقري خيلي رفيق بودي؟

- زياد. هميشه با هم كري داشتيم. او با مهدي فنوني‌زاده براي من كري مي‌خواند من هم با بازيكنان پرسپوليس!

 

* چي شد؟! برعكس نگفتي؟

- نه، كريم با مهدي فنوني زاده براي من كري مي‌خواند.

 

* مگرآقا كريم پرسپوليسي نبود؟

- (مي‌خندند) ‌اي بابا شما كجاي كاريد! كريم از بچگي عاشق استقلال بود.

 

* سندش را هم داري؟

- سند نمي‌خواهد كه. من دارم به شما مي‌گويم كريم استقلالي بود. از آن بد استقلالي‌هاي زمان خودش هم بود. عاشق مهدي فنوني‌زاده. مي‌آمد مدرسه و مدام به من مي‌گفت عليرضا ديدي مهدي چه شوتي زد. كلي از فنوني زاده تعريف مي‌كرد. من هم با بازيكنان پرسپوليس برايش كري مي‌خواندم.

 

* يعني خودت هم استقلالي نبودي؟

- واقعيتش نه. من هم پرسپوليسي بودم. بد پرسپوليسي اما بعدها من و كريم جاي مان را با هم عوض كرديم. او رفت پرسپوليس و پرسپوليسي شد و من هم آمدم استقلال و استقلالي شدم.

 

* پس عجب سرنوشت سختي گريبانگيرتان شده است.

- نه، ديگر آن موقع بزرگ شده بوديم و مي‌دانستيم بايد به قراردادي كه مي‌بنديم پايبند باشيم. باور كنيد من از وقتي آمدم استقلال ديگر يك استقلالي تمام عيار بودم. آنقدر استقلالي شدم كه از پرسپوليسي بودنم در دوران نوجواني بدم مي‌آمد!

 

* كريم هم همين حس را داشت؟

- نمي‌دانم. برويد از خودش بپرسيد وقتي استقلالي بودي و آمدي پرسپوليس چه حسي داشتي.

 

* اما آقا كريم تا حالا اين موضوع را رو نكرده بود.

- كريم است ديگر (و دوباره مي‌خندد.)

 

* دوران مدرسه كتك هم مي‌خوردي؟

- يك‌بار بد كتك خوردم. جوري كه هر وقت به آن صحنه فكر مي‌كنم حالم بد مي‌شود.

 

* تعريف كن.

- امتحان داشتيم. يكدفعه در كلاس را باز كردند. بچه‌ها دويدند روي صندلي‌ها بنشينند. يكدفعه برق‌ها خاموش شد.

 

* خب، چرا مكث كردي؟

- ياد پس گردني افتادم كه در آن لحظه خوردم! برق كه خاموش شد معلم‌مان آمد سمت من و با كف دست كوبيد به پس كله‌ام. با مخ رفتم روي موزاييك‌ها. باور كن الان هنوز هركسي از پشت سرم رد مي‌شود ياد آن صحنه مي‌افتم و فكر مي‌كنم يكي مي‌خواهد به من پس گردني بزند.

 

* مگر شما لامپ را خاموش كرده بودي كه اينطوري كتك خوردي؟

- نه، من خاموش نكرده بودم. يكي ديگر خاموش كرد كتكش را من خوردم. بعد كه كتك خوردم معلم‌مان تازه فهميد اشتباه كرده. خواست من را دلداري بدهد. آمد دنبالم كه بروم سرجلسه امتحان اما من نرفتم. گفتم ديگر نمي‌آيم.

 

* ‌ترك تحصيل كرديد به خاطر همان پس گردني؟

- نه، آن امتحان را ندادم. بعد‌ها برگشتم و ديپلمم را هم گرفتم اما چون حرفه‌اي فوتبال بازي مي‌كردم نمي‌توانستم ادامه بدهم.

 

* بگذريم؛ آن زمان كه فوتبال بازي مي‌كردي خيلي بي‌قرار بودي. اصلا يكجا بند نمي‌شدي. مدام با توپ ور مي‌رفتي. چپ و راست هم برايت فرقي نداشت.

- آره، يادش بخير. يك وقت‌هايي مي‌روم به آن زمان‌ها و كلي كيف مي‌كنم. يادش بخير، هر وقت بازيكن سمت چپ كم داشتيم من را آنجا بازي مي‌دادند. خب، من مي‌توانستم گوش چپ هم بازي كنم. به خصوص وقتي كرنر‌هاي سمت چپ زده مي‌شد من آن نزديكي‌ها مي‌ايستادم تا پاس بدهند بعد توپ را بيندازم روي پاي راستم و سانتر كنم. آن سمت هم راحت بود.

 

* خوب گل مي‌زدي و پنالتي مي‌گرفتي.

- برنداري بنويسي اكبرپور از خودش تعريف مي‌كردها... از خودم تعريف نكنم آن موقع هيچ كس شبيه من فوتبال بازي نمي‌كرد. يك بازيكني بودم شبيه خودم. باور نمي‌كنيد الان اصلا نمي‌توانم كسي را مثال بزنم كه شبيه من فوتبال بازي كند.

 

* خسرو؟

- نه، شبيه من نيست. اصلا نپرس كي شبيه من است كي شبيه من نيست!

 

* چرا؟

- مي‌ترسم به بعضي‌ها بربخورد. آخر چند وقت پيش يكي از همكاران شما به يكي از بازيكنان پرسپوليس گفته بود شبيه من بازي مي‌كند ناراحت شده بود. مي‌ترسم بگوبم كي شبيه من‌ است ناراحت بشود!

 

* اما خسرو كه استقلاليه، رفيق شما است. هم پست شما.

- خسرو را نمي‌گويم. اتفاقا بازي خسرو را خيلي دوست دارم. به خصوص وقتي سرتوپ مي‌زند.

 

* اشكال بازي خسرو چيست؟

- زماني كه فوتبال بازي مي‌كردم خيلي پنالتي مي‌گرفتم. يعني بلد بودم اين كارها را بكنم اما خسرو بلد نيست. هنوز به هجده قدم نرسيده اتوماتيك وار سانتر مي‌كند. همه‌اش هم كه نبايد سانتر كرد. گاهي وقت‌ها بايد بيايي داخل هجده قدم حريف. خسروتوانايي‌اش را دارد. مي‌تواند گل بزند و پنالتي زياد بگيرد. استقلال الان كم پنالتي مي‌گيرد كه يكي از دلايلش همين ترس از ورود به هجده قدم است.

 

* مي‌شود اراده كرد و پنالتي گرفت؟

- چرا نمي‌شود؟! وقتي بلد باشي مثل من مانور بدهي پنالتي هم مي‌گيري. البته نه هرموقع. بايد بلد باشي كي اين كار را انجام بدهي. بايد يك كارهايي بكني كه يار و مدافع حريف به جاي توپ پاي تو را بزند.

 

* نگفتي بازيكن پرسپوليس كه از مقايسه با شما نارحت شده بود اسمش چيست.

- ولش كن. شايد هم به من دروغ گفتند. چه كارش داري بنده خدا يك چيزي گفته. من كه عددي نيستم اصلا. اگر هم از خودم تعريف مي‌كنم شما زياد جدي نگير. شوخي مي‌كنم حالت عوض بشود.

 

* يعني مي‌خواهي بگويي سال 76 شما نبودي كه استقلال را قهرمان كردي.

- البته خوب شد يادم انداختي. نه آن سال من استقلال را قهرمان كردم!

 

* دوباره رفتيد سراغ خود ستايي كه!

- (مي‌خندد) عجب سالي بود. سال 76 را هيچ وقت از يادم نمي‌برم. بچه‌ها خيلي زحمت كشيدند اما من بيشتر از همه در قهرماني استقلال نقش داشتم. يعني خود شما روزنامه چي‌ها گفتيد اكبرپور استقلال را قهرمان كرد. كارنامه خوبي داشتم در آن فصل. 16 پاس گل دادم درست به اندازه شماره پيراهنم. 9 گل زدم و 10 پنالتي هم گرفتم. آن فصل من توفان كردم.

 

* زمان مربيگري ناصرخان خدابيامرز.

- بله، ناصرخان. خدا بيامرزدش(اندكي مكث مي‌كند.)

 

* چه شد آمدي استقلال؟

- هيچي، يك روز ناصرخان من را ديد گفت عليرضا دوست دارم بيايي استقلال. من هم با اصغررسول زاده آمدم استقلال.

 

* به همين راحتي؟

- بله، به همين راحتي.

 

* حتما فتح‌ا...زاده به خاطر اينكه همشهري‌اش بودي هوايت را داشته كه اينقدر بي‌دردسر استقلالي شدي.

- بازيكنان آن موقع فيس و افاده‌اي نبودند. تازه حاجي وقتي مي‌ديد كسي هم زبانش است بيشتر اذيتش مي‌كرد! زياد من را تحويل نمي‌گرفت. باور مي‌كنيد اصلا برگه قراردادم را نخواندم و امضا كردم؟!

 

* اينجوري كه شما از ناصرخان و فتح‌ا...زاده مي‌گويي حتما خيلي با آنها رودربايستي داشتي.

- واقعا همينطوري بود. من خيلي آرام بودم. يك قرارداد گذاشتند جلويم من هم آن را امضا كردم. اينجوري نبود كه براي يك بغل پا زدن 10 ميليون تومان پول بخواهم.

 

* وضعيت مالي‌ات چطور است؟

- شكر خدا همه چيز دارم. دنبال بيشتركردنش هم نيستم. هيچ كس از پول بدش نمي‌آيد اما من دارم زندگي‌ام را مي‌كنم. هميشه گفتم خدا را شكر.

 

* از زندگي شخصي ات راضي هستي؟

- خيلي خوب است. خدا را شكر. يك پسر دارم. اسمش در شناسنامه مهدي است اما من بهش مي‌گويم حامي.

 

* چرا حامي؟

- چون اصلا حامي نداشتم وقتي فوتبال بازي مي‌كردم. اسمش را گذاشتم حامي كه لااقل او پشتم باشد.

 

* آدم بدشانسي هم هستي، درست است؟

- فوتبالي خيلي بد شانسم اما قدمم سبك است. يك دوستي دارم كه كارگاه تراشكاري دارد. هر وقت كاروكاسبي‌اش كساد مي‌شود به من مي‌گويد بيا در مغازه. من هم مي‌روم تا پايم را مي‌گذارم آنجا مشتري از در و ديوار مي‌ريزد.

 

* زماني كه فوتبال بازي مي‌كردي معمولا فيكس بودي بنابراين نمي‌تواني بگويي بد شانس بودم.

- بيشتر بازي‌هاي بزرگ من را مي‌گذاشتند روي نيمكت. خدا رحمت كند ناصرخان را. در همان بازي‌هاي جام باشگاه‌هاي آسيا كه با داليان و جوبيلو بازي كرديم من نيمكت نشين بودم. براي همين وقتي به آن روزها فكر مي‌كنم به اين نتيجه مي‌رسم كه در بازي‌هاي بزرگ هيچ وقت شانس نداشتم كه فيكس بازي كنم.

 

* اما وقتي وارد زمين مي‌شدي توفان مي‌كردي. شايد صلاحت اين بوده، شايد اگر تعويضي بازي نمي‌كردي آن بازيكن بزرگ زمان خودت نمي‌شدي.

- نمي‌دانم. شايد يك فوتباليست دوست دارد هميشه فيكس باشد. من هم اين طوري بودم. يادم مي‌آيد بازي با داليان كه شب تاسوعا بود. ما از داليان 3 -2 عقب بوديم. ناصرخان صدايم كرد وگفت عليرضا بايد بروي نتيجه را عوض كني. من هم حرف گوش‌كن بودم. رفتم گل مساوي را زدم. بازي كشيد به وقت‌هاي اضافه. آنجا هم پاس گل دادم. آن موقع قانون گل طلايي بود. بازي را برديم.

 

* اين نيمكت‌نشيني‌ها هيچ وقت باعث شد رابطه‌ات با ناصرخان خراب بشود؟

- نه، هرگز. حجازي من را به استقلال آورده بود و من هميشه به او احترام مي‌گذاشتم. بارها تعويضي بازي كردم. بارها تعويض شدم اما چون به حجازي احساس دين مي‌كردم هيچ وقت واكنش نشان ندادم. حس مي‌كردم بايد اين طوري تمام محبت‌هايي كه به من كرده بود را جبران كنم. بارها تعويضم كرد اما چيزي نگفتم. رفتار بازيكنان الان فرق كرده. نه همه شان اما بعضي‌ها هستند كه خدا وكيلي خيلي بي‌معرفتند. مثلا دقيقه 89 هم كه تعويض مي‌شوند اخم مي‌كنند. اين رفتارها درست نيست از نظر من.

 

* ناصرخان فكر مي‌كرد در فينال مقابل جوبيلو ايواتا همان اتفاقات بازي با داليان مي‌افتد؟

- دقيقا. ‌اي كاش فيكس بازي مي‌كردم اما نشد. ما از جوبيلو عقب بوديم. يك گل هم سيروس زده بود و ناصرخان دوباره من را صدا كرد گفت عليرضا برو ببينم چه كار مي‌كني. من رفتم و متاسفانه نتوانستم كاري انجام بدهم. بازي را جلو آن همه تماشاگر باختيم و دوم شديم.

 

* آقا سيروس چرا اينقدر جدي است؟

- آقا سيروس است ديگر. مثل فوتبالش جدي است. الان هم گاهي وقت‌ها با هم مي‌رويم سرتمرين استقلال. سيروس بازيكن بزرگي بود.

 

* آن روز كه با آقا سيروس رفته بوديد سرتمرين استقلال موهاي سفيد تان بد جوري با آدم حرف مي‌زد.

- (مي‌خندد) چند تايي موي سياه دارم چرا آنها را نمي‌بينيد؟! حالا چه مي‌شد با فتوشاپ موهاي من را سياه مي‌كرديد.

 

* خب، رنگ كنيد!

- اتفاقا مي‌خواستم اين كار را بكنم اما خانواده نمي‌گذارند. مي‌گويند اينطوري بهت بيشتر مي‌آيد. البته آن زمان كه جوان‌تر هم بودم موهايم كمي سفيد شده بود. من به دايي‌هايم رفته‌ام. آنها هم زود موهاي‌شان سفيد شده.

 

* با همين موهاي سفيد سياه‌تان سال 79 به پرسپوليس گل زديد؟

- نه، آن زمان موهايم خوشگل‌تر بود. راستي عجب گلي بود. بعدش پرسپوليس من را خواست.

 

* آن پيشنهاد سروصداي زيادي كرد. نزديك بود شما هم ياغي بشويد!

- من آن موقع در شرايط بد مالي بودم. مشكل مالي داشتم. پرسپوليسي‌ها هم پول خوبي مي‌دادند. زمان مديرعاملي آقاي غمخوار بود.

 

* فقط به خاطر پول؟!

- مسائل ديگري هم بود. نمي‌خواهم نبش قبر كنم اما ديدن بعضي چيزها در استقلال برايم دشوار بود. مثلا مي‌ديدم بعضي‌ها كه اصلا بازي نمي‌كنند و هميشه روي نيمكت هستند به موقع پول شان را مي‌گيرند آن وقت من با اين همه تاثيرگذاري بايد بيفتم دنبال پولم. به همين دليل مي‌خواستم بروم پرسپوليس.

 

* چه شد در نهايت نرفتي؟

- نرفتم ديگر. با من جلسه گذاشتند. آن زمان فتح‌ا...زاده مديرعامل باشگاه بود. من را دعوت كرد باشگاه گفت مشكلت چيست من هم گفتم و بعد حل شد و ماندم اما تحمل بعضي اتفاقات براي من سخت بود. مثلا يكي ديگرش اين بود كه بعضي بازيكنان كه مي‌خواستند بروند آن ور آب و پول‌هاي آنچناني بگيرند بيشتر از من بازي مي‌كردند. اين مسائل را كه مي‌ديدم بيشتر ترغيب مي‌شدم از استقلال جدا بشوم اما در نهايت اين كار را نكردم.

 

* منظورت علي موسوي است؟

- نه، علي كه فيكس بود. ‌اي بابا، ولش كن. بدجورگير دادي‌ها! من الان ديگر دنبال جنگ كردم نيستم. آن موقعش هم نبودم. بي خيال شو داداش...

 

* يك سوال فني. كيفيت بازيكنان امروز را مي‌پسندي يا بازيكنان زمان خودت؟

- اگر بگويم بازيكنان آن زمان مي‌گويند اكبرپور دارد تبليغ مي‌كند. الان هم بازيكنان خوبي داريم. در همين استقلال كم بازيكن خوب نداريم اما فوتباليست‌هاي آن زمان را بيشتر مي‌پسندم. خودم را مثال بزنم. باور كنيد وقتي در همين ورزشگاه آزادي كه آن زمان چمن مناسبي نداشت بازي مي‌كرديم مجبور بودم چاله چوله‌هاي زمين را هم دريبل بزنم. باور كنيد كار خيلي سخت بود. با آن امكانات و آن شرايط خاصي كه وجود داشت. نمي‌خواهم بازيكنان امروزي را كوچك كنم اما آن موقع از يك تيم 25 نفره 23 بازيكن خوب درمي‌آمد. الان فقط استقلال چنين شرايطي دارد و باقي تيم‌ها نه.

 

* اما سال 76 كه به استقلال آمدي بازيكنان اسمي كمي در تيم شما بودند.

- به خاطر همين است كه من فوتباليست‌هاي آن زمان را بيشتر دوست داشتم. در آن تيم بازيكناني بودند مثل سرژيك، چيني، حسن زاده، فرد، امثال رسول‌زاده‌ها. فرهاد مجيدي جوان. وحيد رضا‌يي‌ها. فقط زرينچه از همه اسم دار‌تر بود اما چون پشت هم بوديم مي‌رفتيم و بازي‌ها را مي‌برديم. ما به معناي واقعي يك تيم بوديم. اين رفاقت‌ها بود كه استقلال را نگه مي‌داشت.

 

* تيم كنوني استقلال به قول خودت با همه تيم‌هاي ليگ فرق مي‌كند. الان استقلال در شرايطي قرار گرفته كه ممكن است بتواند ناكامي سال‌ها قبل مقابل جوبيلو ايواتا را جبران كند، درست است؟

- مايه‌اش را دارد. اين را بدون اينكه استقلالي باشم مي‌گويم. اين تيم همه چيزش كامل است. من يك استقلالي‌ام و در بدترين شرايط هم اگر از من بپرسيد نتيجه بازي‌هاي استقلال چه مي‌شود مي‌گويم مي‌برد اما اين يكي را بدون جانبداري خاصي مي‌گويم. استقلال واقعا تيم خوبي دارد. اسم‌هاي خوبي در كنار هم قرار گرفته‌اند كه همگي باتجربه هستند.

 

* دليل اينكه جدايي جباري تا امروز نتوانسته به استقلال لطمه بزند همين است؟

- دقيقا. دست روي نقطه‌اي گذاشتيد كه خودم هم مي‌خواستم درباره‌اش حرف بزنم. ببينيد جباري بازيكن بسيار بزرگي است. همين حالاهم نسبت به بسياري از هافبك‌هاي فوتبال ايران بهتر است اما وقتي از استقلال رفت نه تنها شرايط اين تيم بد‌تر نشد بلكه تعداد گل‌هاي استقلال نسبت به سال گذشته بيشتر شد. اين نشان مي‌دهد استقلال راه خودش را مي‌رود. بازيكنان خوبي الان در خط مياني استقلال هستند. من مي‌خواهم بگويم حتي مي‌توان با فرهاد مجيدي هم جاي خالي جباري را پر كرد. فرهاد بازيسازي را هم خوب بلد است و از آن دسته بازيكنان با تجربه است. مي‌توان از آندو هم جاي جباري استفاده كرد. كي بهتر از آندو. اصلا اگر آندو نتواند جاي جباري را پر كند كي مي‌تواند اين كار را بكند؟

 

* از ميان بازيكنان كنوني كدام را بيشتر مي‌پسندي؟

- راستش چه بگويم همه استقلالي هستند اما رحمتي و آندو و نكونام برايم چيز ديگري هستند. با مجيدي، نيكبخت و سياوش هم كه در استقلال بودم. همه را دوست دارم. استقلال تيم بزرگي در اختيار دارد كه بايد نهايت استفاده را از آن برد.

 

* پاسخ سوال ما را شفاف ندادي. آينده استقلال در ليگ قهرمانان آسيا؟!

- حس مي‌كنم اين تيم انتقام باخت به جوبيلو را مي‌گيرد. بنويس قهرمان مي‌شود.

 

* جاي قلعه‌نويي بودي جلوي بوريرام چه نقشه‌اي مي‌كشيدي؟

- اميرخان خودش استاد است. كارش را بلد است. فكر كنم آنجا هم بوريرام را مي‌برند.

 

* خودت هم به مربيگري فكر مي‌كني؛ يعني اين خيالات كه يك روز جاي امير قلعه‌نويي را بگيري؟

- چرا فكر نكنم. اتفاقا دوست دارم با سيروس روي نيمكت استقلال بنشينم. الان دارم مربيگري مي‌كنم. با مهدي پاشا هستم اما يك روزي هم نوبت من مي‌شود كه روي نيمكت استقلال بنشينم.

 

* اما كاركردن دشوار است. همين اميرخان با اين همه جذبه و كاريزما گاهي وقت‌ها در استقلال با برخي بازيكنان كارش گره خورده. اين يكي دو سال را نگاه نكن كه قلعه‌نويي ديگر لم كار دستش آمده...

- قبول دارم. قلعه‌نويي واقعا الان خيلي تجربه دارد. او ديگر مي‌داند با هر بازيكني بايد چطور برخورد كند. در مربيگري بايد روانشناسي هم بلد باشي كه قلعه‌نويي بلد است. خودم هم هميشه از بزرگان الگو برداري مي‌كنم. اگر قسمت بود و توانايي‌اش را داشتم و البته بايد به من و امثال من هم اعتماد بشود، روي نيمكت استقلال هم مي‌نشينيم. البته استقلال الان مربي بزرگي دارد كه ساده به دست نيامد. امير قلعه‌نويي ثمره سال‌ها تلاش و زحمت است.

 

* مربي استقلال بشوي آن وقت تيم را منتخب آذربايجان مي‌كني ديگر؟!

- (مي‌خندد) استقلال خيلي بازيكن آذري داشته. الان هم دارد. قطعا استقلال را منتخب آذربايجان مي‌كنيم. هرچه آذري خوب است جمع مي‌كنم در استقلال...

 

* رفتار مردم وقتي تو را در كوچه و خيابان مي‌بينند چطور است؟

- خيلي خوب است. حتي پرسپوليسي‌ها هم وقتي من را مي‌بينند با من خوب برخورد مي‌كنند. مشكلي ندارم. بي حاشيه بودم و ثمره‌اش را دارم الان مي‌بينم.

 

* رابطه‌ات با باشگاه استقلال چطور است؟

- رابطه خاصي ندارم. همين كه گاهي بروم سرتمرين.

 

* به قديمي‌ها اهميت داده مي‌شود؟

- دوست دارم اين اتفاق بيفتد. البته روي سخن من فقط باشگاه استقلال نيست. منظورم متوليان ورزش هستند. آنها بايد هواي قديمي‌ها را داشته باشند. امثال ما براي اين مملكت زحمت زيادي كشيديم و بايد مورد توجه قرار بگيريم. دست ما كوتاه است اما با برگزاري برخي مراسم‌ها مي‌توانند نشان دهند ما را فراموش نكرده‌اند. توقع زيادي نداريم جز توجه و ارزش گذاشتن به كاري كه ما در دوران جواني مان كرديم.

 

* دلخوري؟

- كمي دلخورم چون خيلي بي توجهي مي‌بينم. روزگاري مدام عكس من و امثال من در روزنامه‌ها بوده. توقع ندارم مثل آن موقع باشد چون خصلت فوتبال همين است اما كمي كه به ما احترام بگذارند هم برايمان كافي است. خودم دارم مي‌بينم چه بزرگاني فراموش شده‌اند.

 

* سوال‌هاي ما تمام شد، صحبت با علي دايي نداري؟!

- (دوباره خنده‌اش مي‌گيرد) چرا يكدفعه گير دادي به علي دايي؟

 

* چون اردوي تيم ملي لغو شده، در نتيجه دربي هم لغو نمي‌شود !

- آهان! پس اميدوارم بد ببازد.

 

* چرا بد؟

- چون در دربي فقط بد باختن پرسپوليس صفا دارد.

 

* دايي كه همين جوري هم مي‌بازد!

- دور از شوخي دوست ندارم بازي‌هاي ديگر را ببازد. دايي همشهري من است و اميدوارم در پرسپوليس موفق باشد اما دربي را بد ببازد.

 

* ممنون.

- منم ممنونم.

 

ایران ورزشی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها