رجانیوز- محمد مهدي تهراني: باز بازار بگو مگوهای سیاسی کشور گرم است. آنهايي که کینه بدر و خیبر داشتند اکنون سینه سپر میکنند و با صدای درشت میگویند دیدید ما درست میگفتیم و شما اشتباه کردید و آنان که رئیسجمهور و مسئول دفترش را معصوم میپندارند، میپرسند چه شد که این همه انتقاد به یکباره بعد خانهنشینی مطرح شد و شما اقتدارگراها(!) تازه یادتان افتاد جریانی انحرافی هم هست.
اکنون جریانی که سوم تیر را رقم زد، در دو سو بايد پاسخ دهد و بجنگد. از یک سو با خواص بیبصیرت که اکنون در سخن همپیاله اصلاحطلبان هستند و از سوی دیگر با جریان نوظهور و کممایه. از یک سو، با کسانی که در فتنه 88 به جای 11 روز چند ماه در خانه نشستند و از سوی دیگر با کسانی که با توجیههایی چون جذب حداکثری، فرماندهان و تئوریسینهای دولت اسلامی را در دولت اسلامی خانهنشین کردند و رسالت فرهنگی انقلاب را واگذاشتند.
و چقدر مظلوم است جریان سوم تیر! وقتی "9 دی" را میبندند، هم آن گروه نخست جشن میگیرد و هم این گروه دیگر و البته ریش و قیچی هم از قضا دست همینهاست! وگرنه تاکنون مثل روزنامه همشهری و فرهنگ آشتي به دکهها برگشته بود. جالب است! اگر آن نیست، "19 دی" که یکروزدرمیاننامه نزدیک به علی لاریجانی است و در قم با لحنی تند علیه آیت الله مصباح یزدی و نزدیکان ایشان منتشر میشود، هوس کشوری شدن پیدا میکند. انگار در توهم برخیها قرار است جریان سوم تیر حذف شود!
نوشته مدیر مسئول 9 دی در این خصوص خواندنی است: «واقعيت اين است كه 9 دي چوب استقلال خود را ميخورد، چوبي كه به خوردن آن افتخار ميكنيم و قبلا هم تاكيد كردهام كه تا آخر پاي آن ميايستيم و حسرت يك آخ را به دل اين جماعت ميگذاريم؛ 9 دي اگر مستقل نبود و مثل همشهري وابسته به شهرداري تهران بود، حتي اگر به جرم ترويج بهائيت هم توقيف ميشد، يك روزه رفع توقيف ميشد؛ 9 دي اگر مستقل نبود و به آقاي هاشمي عرض ارادت ميكرد، مثل فرهنگ آشتي كه لغو مجوز شده بود، مجددا منتشر ميشد اما چه ميشود كرد كه هميشه اينگونه بوده...»
****
25 بهمن 88 بود. آن روز آیت الله در جمع اعضای شورای سردبیری رجانیوز کنایهوار و معنادار و البته به اجمال مسائلی را واگویه کرد؛ هم برای آن روز و هم برای امروز. مقصود او از برخی حرفهای آن روز را امروز تازه میشود فهمید. سخن از سختتر شدن آزمونها، امتحانها و فتنهها در مسیر فراروی انقلاب بود و تاریخ صدر اسلام هم شاهدی بر این همه تلقی میشد. استاد آن روز جملهای گفت که تیتر اول سایت هم شد. آیت الله مصباح تصریح کرد كه "گاهی خوندل خوردن خودش پیروزی است"، او گفت برای موفقیت در آزمونهای سختتر باید سطحينگر و ساده انديش نباشيم و ارادههایمان را محکم کنیم و اینها همه مقدمه حرفهای دیگر استاد بود.
مدیر مسئول رجا در مقام سوال از استاد از وضعیت فرهنگی دولت گفته بود و دلِ خونی که داشتیم؛ از اینکه اگر با چنین شرایطی در دولت اصلاحات مواجه بودیم، چهها که نمیکردیم. آن روز استاد همه را دعوت به صبر کرد و از علی(ع) گفت و اینکه او هم سکوت کرد چون سکوت به صلاح اسلام بود. 25 بهمن 88؛ یک سال و اندی پیش. بازخوانی حرفهای آن روز استاد پاسخهایی برای امروز به همراه دارد.
استاد با اشاره به سوال مطرح شده گفت: «نكتههايي كه گفته شد دقيقاً مشخصات مسابقات پيچيده و سخت است. وقتي يكراهي كاملاً روشن است و ابهامي ندارد و تاكتيكهاي طرف تقريباً معلوم است پيروزي خيلي مشكل نيست... در واقع اين امتحانات براي اين است كه انسان ساخته ميشود.
خدا با يك "كن فيكون" ميتوانست همه چيز را زير و رو كند. اين بساط كه راه افتاده براي اين است كه ما تقويت شويم، ساخته شويم و رشد كنيم. بنابراين هرچه فهم ما عميقتر شود كه لازمهاش خيلي موارد خون دل خوردن و دندان روي جگر گذاشتن است. اين رشد است، پيروزي است. نبايد اين فكر را كرد كه چون اينجا هيچ كاري نميتوانيم بكنيم و خون دل ميخوريم، پس هيچ است، كاري نكرديم و آن وقتي كه ميتوانستيم داد بزنيم و شلوغ كنيم خيلي كار ميكرديم، نه! آن، كار نيست.
كار آن است كه رشد پيدا كنيم، بندگي ما تربيت شود، آمادگي ما براي اطاعت خداوند بيشتر شود. شما ببينيد در همين فرمايش اميرالمومنين كه عرض كردم روي قسمتهاي آن ميشود خيلي فكر كرد، فرمود من نگران بودم و شب خوابم نبرد، آنقدر مسئله را زير و رو كردم تا رسيدم به اين كه يا بايد با اينها بجنگم يا كفر بورزم. اميرالمؤمنين 25 سال با كسي نجنگيد، ميبينيد چه كارهايي ميشود بخصوص در زمان عثمان كه همه فهميدند، تنها علي نبود كه اين را درك كرد. ضعيفترين مؤمنين هم فهميدند و شورش كردند و كشتند.»
اینکه آن روزها آیت الله کمتر در باب انتقاد از دولت سخن میگفت، بدین معنی نبود که حرفی نیست. جریان سوم تیر حرفهای زیادی برای گفتن داشت. البته گاه حرفها از سر دلسوزی گفته میشد اما در میان سیل بیرحمیها و بیانصافیهای رقبای سیاسی علیه دولت مهمترین وظیفه شاید کمک کردن به دولت و حفظ دولت بود. علاوه بر اینکه جهتگیریهای اصلی دولت درست و مورد تأیید رهبر انقلاب و جریان انقلابی بود و بايد مورد دفاع قرار میگرفت. با این همه از همان نخست انتقادهايی نیز وجود داشت.
آن روز آیت الله از ضرورت خودسازی گفت و اهمیت مهیا شدن: «راه دوري نرويم، در زمان خودمان، چند سالي كه از سوی امام در زمان مرحوم آيتالله بروجردي هيچ حركتي نبود، بعد از رحلت آقاي بروجردي آرام آرام زمينهاي براي حركت فراهم شد، در حد اعلاميه، آن وقتها امام كم كار بود؟ همان فكرها و همان عبادتها او را ساخت تا بتواند براي پيروزي انقلاب رهبري جامعه بلكه رهبري دنيا را برعهده گيرد... اين روشنگريها خودش بزرگترين عبادت است. بههرحال، تير و تفنگي در كار نباشد همين كه آدم طبق تكليف خودش در چارچوبي كه رهبر تعيين ميكند به روشنگري بپردازد، خود اين عبادت و جهاد بزرگي است.»
استاد ادامه داد: «اگر شمشير را غلاف میكنيم به خاطر هراس نیست، دندان روي جگر ميگذاريم.» و البته افزود اگر لازم باشد باید افشاگری غیرمتعارف هم کرد. استاد در کنایه انگار حرفهای مگو میگفت. حرفهایی که امروز رمزگشایی شده است. او گفت: «گاهي افشاگريهاي غيرمتعارف هم ميتواند مفيد باشد. شما ميدانید يكي از دستوراتي كه فقه شيعه دارد مسئله تقيه است: "ان التقیة دینی و دین آبائي" ما كساني را داشتيم كه تقيه نكردند و رفتارشان مورد تأييد ائمه بود. سعيد بن جبير يكي از اصحاب بود، وقتي حجاج احضارش كرد گفت سب علي بكن. ما دستور داريم اگر وادارتان كردند بد بگوييد، بگوييد. تقيه كنيد. او شروع كرد به مدح علي كردن. گفت دستور ميدهم زبانت را در بياورند، او عاشقانه صحبت كرد كه چه افتخاري بالاتر از اين. دستور داد يك جلادي از پشت گردنش را سوراخ كند و زبانش را درآورد و او با خنده مستانه جان داد. اينها كه مجبورشان ميكردند سب كنند ولي مدح ميكردند، مدحشان طرف را ديوانه ميكرد. در مورد زيارت قبر سيدالشهدا اين ايام چند نفر شهيد شدند. چه افتخاري بالاتر از اين؟ چه قدر دست و پا بريدند كه مردم نروند زيارت كربلا. با همينهاست كه كربلا، كربلا شد. وگرنه من و تو كربلا نميدانيم.»
آیت الله مصباح گفت: «البته اينها بيگدار به آب زدن نيست. گاهي شرايطي پيش ميآيد كه شخص خودش صاحبنظر باشد يا دستور رهبری را داشته باشد. گاهي كارهايي ميشود كه از چندسال مبارزه ارزش بيشتري دارد. روشنگريهايي انجام ميگيرد كه از مدتها سخنراني كردن و كتاب نوشتن اثرش بيشتر است. در هيچ كاري بنبست نداريم. نگران نبايد باشيم كه هيچكاري نميشود كرد.» استاد انگار ماجرای سعید بن جبیر را در وصف امروز خود گفته بود.
آیت الله در همان سالهای نخست آغاز به کار دولت نهم و مشخصا آن روز که بحث ورزشگاهها پیش آمد به خواص گفته بود مشایی احمدینژاد را از سوم تیریها جدا خواهد کرد. انتقادهاي استاد و جریان سوم تیر بعد از خانهنشینی احمدینژاد ایجاد نشد؛ بعد خانهنشینی حجت برای سکوت برداشته شد. پیش از این، امر دایر بر تجاهل العارف بود.
****
سوم تیر بازگشتی تمام عیار به گفتمان انقلاب را رقم زد. آنان که از همه نگرشهای التقاطی و تزئینی خسته شده بودند و ادبیات انقلابیون شرمنده را برنمیتافتند، احمدینژاد را برگزیدند. برخی هم که فریب نظرسازیها را خورده بودند، بعد از انتخابات به این صف پیوستند و این گونه بود که به تعبیر رهبری بهترین دولت بعد از تاریخ مشروطه روی کار آمد و گفتمان امام و انقلاب زنده شد.
انقلابیون شرمنده نه رسم جریان ناب انقلابی و اصول آن را میشناختند و نه مرزبندی مشخصی با اصلاحطلبان از یک سو و جریان نزدیک به هاشمی رفسنجانی از سوی دیگر داشتند. گاه حتی بدنه اجتماعی، رسانهای و بدنه مسئولین نزدیک به اینها مشترک میشد. شاید از همین رو بود که اینان در جریان فتنه نیز صفت خواص مردود را از آنِ خود کردند و بعضا حتی پیروزی موسوی را به او تبریک گفتند.
اینان هیچ گاه ولایتمدار حداکثری نبودند. جریان انقلاب هیچ وقت پشیمان نیست و نخواهد بود از اینکه دست رد به سینه اینان زده. هنوز هم احمدینژاد با تمام نواقصش بر انقلابیون شرمنده ارجح است. اینان اگر سکاندار دولت بودند نه اثری از جریان سوم تیر در کشور باقی میگذاشتند و نه از جریان استاد مصباح و جبهه فرهنگی انقلاب. این مدعا را همین الان هم رسانههای خواص مردود که از قضا گاهي همصدایی خوبی با رسانههای اصلاحطلب هم پیدا میکنند، گواهی میدهد. اکنون که قدرت دست اینها نیست همه همتشان دریدن جامه یوسف است؛ اگر قدرت دستشان بود چه میشد؟! اینها هم با اصلاحطلبان نرد بازی میریزند و در این سالها هم کارشان در نسبت با دولت فقط تخریب بود.
خواص مردود امروز حق ندارند مدعی شوند. امروز بحث در میان انقلابیها، عمارها و سوم تیریهاست. گفتمانی که اینان در سوم تیر مطرح کردند کم انحراف نداشت. وقتی در مورد اينها این گونه سخن میگوییم دیگر تکلیف همپیالههای اصلاحطلبشان مشخص است.
****
وقتی شعار، دولت اسلامی میشود و این گام بلند موضوعیت پیدا میکند، تکلیف دشوار است و احتمال انحراف هم زیاد. اين انحراف برای کسانی موضوعیت بیشتر دارد که هوای دولت اسلامی در سر دارند نه آنان که اصلا دولت اسلامی را به اين معنا قبول نداشته و ندارند یا دنبال هوای تازه و دولت الکترونیک میشوند! اگر دعوای جبهه انقلاب با دولت اکنون بر سر پله هشتم نبردبان انقلاب است، با بسیاری از مدعیان امروز این جریان در همان پله اول بحث و اختلاف نظر دارد.
شاید به خاطر همین حساسیتهای تشکیل دولت اسلامی بود که رهبر انقلاب در همان آغاز به کار دولت نهم یعنی در تاریخ 8/6/1384 نسبت به انحراف انزار دادند. ایشان آن روز فرمودند: «دولت اسلامى دشمنانى هم دارد. دولت اسلامى دو دسته دشمن دارد؛ يك دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهى سلطهگران و ديكتاتورهاى دنيا به دلايل واضح دشمن دولت اسلامىاند؛ چون دولت اسلامى با اصل سلطه و ديكتاتورى مخالف است. كسانى هستند كه به دين يا به ورود دين در عرصهى زندگى معتقد نيستند - به اصطلاح سكولارها - اينها هم با دولت اسلامى مخالفند...»
ایشان ادامه دادند: «دستهى دوم دشمنان درونىاند؛ يعنى آفتها، بيمارىها و ميكروبها. مرگ ما بيش از آنچه ناشى از اين باشد كه ديگرى بيايد ما را بكُشد، ناشى از اين است كه در درون خودمان اختلافى بهوجود مىآيد. غالباً مرگهاى ما ناشى از ويروسى، ميكروبى، بيمارىيى و سلول عاصىيى است كه سرطان درست مىكند؛ كمتر ناشى از اين است كه كسى بيايد آدم را بكُشد. دولت اسلامى هم همينطور است؛ بايد مواظب دشمنهاى درونىاش باشد؛ اينها آفتهايش است.» رهبر انقلاب افزودند: «اولِ صحبت به بخشى از اين آفتها اشاره كردم. غفلت كردن و از راه منحرف شدن.»
اگر دولت وصل به تئوریسنهای اسلامی باشد، اطمینان در مسیر فرارو بیشتر است، اما اگر تئوریسینهای انقلاب را خانهنشین کند و یا فراتر از این به آنها بتازد، آن وقت...
****
برخی از کارهای احمدینژاد نه عقلایی بود، نه سیاسی و نه منطبق با موازین شرع. کمکم از تغییر ادبیات دولتمردان و برخی عملکردها احساس خطرها جدی و جدیتر شد. این همه از آن رو اهمیت دو چندان داشت که این دولت پرچم یک گفتمان را بلند کرده بود. پرچم گفتمان انقلاب و امام در دستان این دولت بود. حسنات الابرار سیئات المقربین مینمود. نمیشد در برابر انحراف گفتمانی سکوت کرد. سکوت و توجیه همه رفتارهای دولت قطعا جز انحراف گفتمانی و شکلگیری طیف خاکستری جدیدی آن هم از دل جریان ارزشی نتیجهای نداشت و این خطر کاملا احساس میشد.
بالاترین خطر برای انقلابیون محافظهکاری و توجیه کژرویهاست. بالاترین خطر فاصله گرفتن از آرمانخواهی و توجیه تراشیدن برای رفتارهایی مشابه رفتارهای غلط گذشته است. با توجیه تراشیدن میتوان اصلاحات را هم در دل اصولگرایی بازتولید کرد. میشود همان راه را دوباره در پوششی جدید پی گرفت. مثل بسیاری از انقلابیون که بعد از پیروزی انقلاب و رسیدن به قدرت در عمل همان اصول قبل از انقلاب در حوزههای مختلف فرهنگ و اقتصاد و... را پی میگیرند. روح ماقبل انقلابی به جهت تدوین نشدن نرمافزار انقلاب میتواند خود را دوباره در کانون انقلاب و جامعه مابعد انقلابی بازتولید کند.
در حوزه عمل مثلا در بخش فرهنگ هر دو مشابه هم برخورد میکنند اما این دومی با پوششی از شرع و دین و توجیه عقلانی وارد میشود و اتفاقا این دومی به همین جهت به مراتب خطرناکتر است. هر دو جبهه فرهنگی انقلاب را حذف میکنند، فرهنگ انقلاب را در برابر هجمه غرب رها میکنند و به رفتارهای عوامانه در حوزه فرهنگ دست مییازند.
انحراف گفتمانی، در بدنه نیز انشقاق و انحراف ایجاد میکند و این مسئلهای است که خطر را دو چندان میکند. بعدا همین بدنه نوظهور و کممایه دقیقا مثل اصلاحطلبان به مواجهه با ارکان انقلاب برمیخیزد و به حوزه و سپاه و نیروهای انقلاب هجمه میبرد و همان راه آنها را پی میگیرد. بالاخره سکوت باید یک جا شکسته میشد و یک نفر نسبت به خطر انحراف در دولت اسلامی هشدار میداد. باید کسی در قامت پدر با خون دل بیرحمانه به این فرزند میخروشید، حتی اگر همسایهها طعنهاش زنند که این چه فرزندی است كه بزرگ کردی!
عقلایی نبودن و برخوردار نبودن از منطق سیاسی، تحلیل بسیاری از کنشهای احمدینژاد را دشوار کرده بود. این گونه شد که استاد باب انتقادهاي گستردهای را گشود و در عین حال، احتمال سحر را مطرح کرد. به اين معنا که فارغ از انحرافها و خطاهای دولت، به هر حال عقل سیاسی اقتضاهايی دارد و برخی عملکردهای احمدینژاد که یک شخصیت با هوش بالاست، با حداقلهای منطق سیاسی همخوانی ندارد.
استاد در جمع اعضای حزب مؤتلفه اسلامی گفت: «هيچ آدم عاقلي چنين كارهايي نميكند، مگر آنكه اختيار از او سلب شده باشد. اين كارها هيچ توجيهي ندارند. يك وقت كسي اشتباهي ميكند، آن وقت هرچه او اشتباه ميكند، اين فرد ميآيد و توجيه ميكند! كسي كه ده تا دوست دارد، 9 تا دوستش را ميگذارد كنار و كارهاي دهمي را توجيه ميكند!»
آیت الله به عنوان مثال گفت: «اينكه آدم جوري رفتار كند كه نزديكترين دوستان و صميميترين همكارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توي روي او بايستند، اين رفتار براي يك سياستمدار در هيچ منطقي پذيرفته نيست. سياستمداران، دشمنان صريحشان را هم يكجوري نگه ميدارند كه روزگاري از آنها استفاده كنند.
آن وقت انسان با صميميترين دوستانش طوري برخورد كند كه انگار دارد با دشمنانش برخورد ميكند، آن هم با رفتارهاي سبكي كه در عزل بعضي از وزرا شد. آن وقت اين سئوال مطرح شد كه اين رفتارها اصولاً چگونه با منش اين شخص سازگارند؟ بهره هوشي اين شخص به تصديق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شيفته يك شخص عادي ميشود؟ آن هم شيفتگي كه چنين حركات نامعقولي از او سر بزند! يك وقتي به برخي از دوستان نزديكم گفتم كه بيش از 90 درصد معتقدم كه او سحر شده است! اين وضعيت ابداً طبيعي نيست.»
اخبار نگران کننده و سیل انتقادها که مجال بیان آنها هم نبود، چند گونه میشد تحلیل کرد. میشد گفت احمدینژاد از اول منحرف بوده است و الان انحرافش علنی شده. میشد گفت در آغاز، مسیر او درست بوده اما در طی این سالها انحرافهايی در مسیر او و دولت به وجود آمده و او اکنون منحرف است. میشد گفت احمدینژاد نواقصی داشته که مشایی تنها از این نواقص خبر دارد و به واسطه این نواقص او تحت فشار مشایی قرار دارد. در میان همه احتمالهايي که برخی مطرح میکردند، احتمال حداقلی که میشد داد، این بود که او واقعا نمیداند چه میکند. در واقع طرح مسئله سحر و جادو با تمام آسیبهای اجتماعیای که داشت، در مجموع لطف به احمدینژاد و شاید از همان باب تجاهل العارف و برای حفظ دولت بود. استاد مسیری را برگزید تا انتقادهاي ناگفته بدون شکسته شدن کامل وجهه رئیسجمهور مجال بروز پیدا کند و این در واقع فداکاری برای حفظ گفتمان امام و انقلاب یا همان گفتمان سوم تیر بود.
****
میگویند آیتالله نسبتهایی به دولت داده و بعد گفته اینها همه مسموعات است و من با چشم خود ندیدهام! بعد هم میگویند چگونه ایشان که یک عالم است، صرفا بر اساس مسموعاتی که بدان اطمینان ندارد، سخن میگوید؟! حال آنکه حرف استاد اصلا این نبود.
آیتالله در جمع اعضای حزب مؤتلفه بعد از اینکه احتمال سحر را مطرح کرد، از آثار طلسمها و برخی نگاهها سخن گفت و اینکه اینها در عالم واقع وجود دارد و میتواند تاثیرگذار باشد. نیروهای شیطانی واقعا وجود دارد. برخی از متهمان دستگیر شده در وقایع اخیر هم از همین نیروها بهره میبردهاند. امثال عباس غفاری دقیقا از همین جنس بودهاند و با اهانت به آیات قرآن کارهایی انجام میدادهاند. این جمله که اینها مسموعات هستند، ناظر به اصل تاثیرگذاری طلسمها در کنشهای افراد بود. آیت الله در جمع اعضای حزب مؤتلفه گفت: «خود شما بيشتر از ما اطلاع داريد كه حتي تأثير نگاه و برخورد و آثار طلسمات و چيزهايي از اين قبيل در كار است. البته اينها همه مسموعات هستند و بنده به چشم خودم نديدهام.»
آیت الله یک عالم گوشهنشین نبود که کنجی بنشیند و با اخباری دست و پا شکسته مسائل را تحلیل کند. شاگردان استاد در جای جای بدنه دولت حضور داشتند و حتی در جلسات هیئت دولت حاضر میشدند. مشاور روحانیت دولت، استاد اخلاق دولت، امام جماعت نهاد ریاست جمهوری و چهرههایی که در جای جای دولت حضور داشتند، از شاگردان و نزدیکان استاد بودند. اینگونه نبود که استاد صرفا متأثر از مجموعههایی خاص به نتایجی برسد. آیتالله همان کسی بود که سوم تیر هم برخلاف بسیاری از جریانات اصولگرا در حمایت از احمدینژاد برخواست و متأثر از آن دیگر جریانات نشد. او یک سیاستمدار واقعی بوده و هست.
برخی در چند روزه اخیر نیز کوشیدند با انتشار مصاحبهای منسوب به استاد، انفعال او را نتیجه بگیرند؛ حال آنکه موضع استاد مشخص بوده و هست. آنچه بیش از همه اهمیت دارد، شیوه و منشی است که تنه به تنه رویکردهای فراماسونری میزند و یکی از نقدهای آیت الله همین جاست.
****
قصه استاد و جریان انقلابی طولانیتر و پرغصهتر از این است که این مجال کفافش دهد. مجمل آنکه در ماجرای اخیر مواضع آیت الله هم تبیین نشد. کسی نپرسید واقعا عالم بزرگی که به بیان رهبر انقلاب جای خالی شهید مطهری و علامه طباطبايی را پر کرده، حرفش چیست و نقدش کجاست. اگر گفته بابیت مقصودش چیست و اگر گفته بهائیت محل دعوایش کجاست؟ نه سخنرانیهای استاد کامل پیاده شد و نه حرفهای او تبیین شد. رسانهها حتی با مواضع مهم استاد هم تبلیغاتی برخورد کردند و ايشان مظلوم واقع شد.