کد خبر: ۱۹۵۸۱۰
زمان انتشار: ۱۲:۵۲     ۱۸ دی ۱۳۹۲
دکتر موسی نجفی در گفت و گو با khamenei.ir:
در فتنه ۸۸ کشور را به طور مصنوعی می‌خواستند درگیر ماجرایی کنند که واقعی نبود؛ در آن ماجرا هم اتفاقاً اگر نگاه کنید قبلش یک بحران علوم انسانی و بحران فرهنگی ایجاد کردند. یعنی خود آن هم عقبه‌اش فرهنگی و رسانه‌ای بود، یعنی فتنه‌ای بود که از رسانه‌ها کمک گرفتند.

به گزارش 598، دکتر موسی نجفی استاد تمام اندیشه سیاسی و رییس پژوهشکده اندیشه سیاسی، انقلاب و تمدن اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، درباره بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با شورای عالی انقلاب فرهنگی، گفت و گویی با سایت khamenei.ir انجام داده و موضوع روابط متقابل فرهنگ و تمدن ایران و اسلام را مورد بررسی قرار داده است. مشروح این گفت و گو در ادامه می آید. 

رهبر انقلاب در دیدارشان با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بار دیگر از تهاجم فرهنگی و برخورد حکمت‌آمیز با آن سخن گفتند. تحلیل شما از بازطرح این کلیدواژه و تبعات آن چیست؟

انقلاب اسلامی و پیشرفت‌های آن یک سلب دارد و یک ایجاب. رویکرد سلبی‌اش در قبال فرهنگ و تمدن غرب است که داعیه‌ی جهانی‌شدن و جهانی‌سازی دارد. اما از این طرف مقاومتی که ما می‌کنیم نمی‌تواند فقط در مقابل سلب باقی بماند؛ آخرش باید در یک سنگر محکمی برویم که همان جنبه‌ی ایجاب است. دشمنان ما برتری‌شان در رسانه است. خود آقا هم صریحاً اعلام کردند این‌ها برتری رسانه بر ما دارند. برتری رسانه‌ای، برتری تبلیغاتی است. یعنی برتری‌ای که می‌توانند در حوزه‌های مختلف فرهنگ اثر بگذارند. برای مسائل فرهنگی ابزارهای مختلفی دارند و ایجاد می‌کنند.

حالا ممکن است یک عده‌ای فکر کنند حالا که وضعیت داخلی ایران تثبیت شده و سخن گفتن از «تهاجم فرهنگی» برای دهه‌های قبل است. اما باید دانست که بحث‌هایی که رهبری مطرح می‌کنند فراتر از دولت‌هاست. بحث نظام سیاسی اسلام که ایشان مطرح کردند در دهه‌ی سوم در مقابل نظام لیبرال دموکراسی قرار داشت. در دوره‌ی چهارم به نظر من بحث تمدنی را هم شامل می‌شود. یعنی ما می‌دانیم که بحث نظام سیاسی و اندیشه‌ی سیاسی مجبور است خودش را به یک حلقه‌ی بالاتری متصل کند و آن هم بحث تمدن است. تمدن شامل همه چیز می‌شود. چون وقتی شما از اندیشه‌ی سیاسی و نظام سیاسی صحبت می‌کنید، باید از قدرت ملی و هویت ملی هم صحبت کنید. سایر اجزا هم کم‌کم پای‌شان باز می‌شود. مثل قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی و مثل مسائل اجتماعی. این‌ها در تمدن همه‌اش دیده می‌شود.

رهبر انقلاب در این دیدار به رشد قابل توجه علم در ایران به اقرار رسانه‌های خارجی اشاره داشتند. به نظرتان شاخص‌های رشد علوم انسانی در کشور چیست؟ ما با چه شاخص‌هایی می‌توانیم این رشد را ارزیابی کنیم؟

اگر از آقایان دانشگاهی یا وزارتخانه‌ی علوم بپرسید خواهند گفت: از مقالات آی ‌اس آی؛ یا خواهند گفت از تعداد دانشجویان دکتری علوم انسانی؛ یا از پایان‌نامه‌ها و از تعداد مقالات. این‌ها ملاک‌های کمی قضیه است. ولی اگر شما علوم انسانی را در سطح فرهنگ جامعه و تمدن‌سازی ببینید، دیگر ملاک‌ها به این کمیت خلاصه نمی‌شود. یعنی خیلی مسأله عمیق‌تر و سنگین‌تر می‌شود، ملاک‌های‌تان هم خیلی وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌شود. منتها هر کدام از رشته‌های علوم انسانی باید با ملاک‌های خودش سنجه بشود. مثلاً شما ببینید ما رشد علوم انسانی را در علم سیاست، در علوم اجتماعی، در تاریخ و... هر کدام را باید یکی یکی بررسی کنیم. شکی نیست که در همه‌ی این‌ها ما تا یک حدودی به تولید علم رسیدیم. البته نه آن اندازه که بتوانیم دل خوش کنیم؛ یعنی قبلاً در این زمینه ما خیلی احساس ضعف داشتیم، اما الان می‌توانیم تولیداتی را شاهد باشیم که یک دهه قبل اصلاً وجود نداشت.

یک اشاره‌ای در صحبت‌های رهبر انقلاب بود که در این 12 سال اخیر رشد علمی را خیلی برجسته و تند ارزیابی کردند؛ به نظرتان علتش چیست؟

در طی چند سال گذشته رفع عقب‌ماندگی بیشتر شد و پیشرفت‌هایی هم حاصل شد. این رشد برمی‌گردد به این‌که مخمصه‌ها و مشکلات عمومی برای کشور کمتر پیش آمد. یکی از دلایل رشد علمی امنیت پایدار است. ما در دهه‌ی 80 امنیت پایدارمان بیشتر از دهه‌ی قبل بود. مثلاً مسائل تروریستی، بحران‌های اجتماعی، مسائل قومیتی و مواردی از این دست خیلی کم شد. شما ببینید در تاریخ ایران در دوره‌ی صفویه که امنیت اجتماعی‌ و ثبات بالاست، رشد علمی خوبی داریم، مثل دوره‌ی شاه عباس اول؛ دوره‌ای که عثمانی‌ها به ما حمله نمی‌کنند و ازبک‌ها را سرکوب کردیم. در این دوره صدها دانشمند، فقیه، فیلسوف و عارف و... رشد کردند. در یک محیط ناامن این افراد نمی‌توانند خودی نشان بدهند. در این 12 سال که در بیان رهبر انقلاب هم بود، یک آرامشی در کشور ایجاد شد.

البته در مقطع کوتاهی در سال 88 و بعد از آن این موضوع ثبات و امنتیت دستخوش تکانه‌هایی شد.

بله، یک مقطع کوتاه بود و خوب آن مقطع طبیعی نبود، عارض شد. یعنی کشور را به طور مصنوعی می‌خواستند درگیر ماجرایی کنند که واقعی نبود. در آن ماجرا هم اتفاقاً اگر نگاه کنید قبلش یک بحران علوم انسانی و بحران فرهنگی ایجاد کردند. یعنی خود آن هم عقبه‌اش فرهنگی و رسانه‌ای بود. فتنه‌ی 88 با بحران‌های دهه‌ی 60 خیلی فرق می‌کرد. یعنی فتنه‌ای بود که از رسانه‌ها کمک گرفتند. بحث‌های فکری مطرح شد. البته عبور از همان هم که میسر نشد. این عدم موفقیت دشمن هم به نظر من به خاطر رشد علوم انسانی است. یکی از شاخص‌های مهم رشد در علوم انسانی مردمند. این است که مردم از نظر اندیشه‌ی سیاسی، فهم تغییرات سیاست، توطئه‌های دشمن و فضای فرهنگی به درک و رشدی رسیدند که از این کاریکاتوری که درست کرده بودند برای انقلاب رنگین و فضای تبلیغاتی خیلی زود عبور کردند. برخی از کشورها راحت نمی‌توانند عبور کنند. یعنی چنان این فضاها مردم را می‌گیرد که کنترل از دست می‌رود. این خودش یک درک علوم انسانی بالایی می‌خواست که بشود از یکسری سطحی‌نگری‌ها و بازی‌های رسانه‌ای گذشت.

رهبر انقلاب فرمودند که یک دوره‌ی طولانی از قسطنطنیه تا شبه قاره هند، زبان فارسی زبان معیار و رسمی بوده و افراد شاخصی هم در شبه جزیره‌ی هند به زبان فارسی حرف می‌زدند. درباره‌ی این دوره کم‌تر پرداخته شده.

ایرانی‌ها به زبان فارسی صحبت می‌کردند. اجداد ما به زبان فارسی صحبت می‌کردند، اما به این خط نمی‌نوشتند. این خطی که جلوی ماست خط عربی است. یعنی الفبای عرب است. زبان فارسی را به الفبای عربی می‌نویسیم. چرا این‌طور است؟ چرا عربی حرف نمی‌زنیم اما به رسم‌الخط عربی می‌نویسیم؟ علتش این است که ایرانی‌ها وقتی اسلام به آن‌ها عرضه شد اسلام را پذیرفتند؛ با پذیرش اسلام با فرهنگ بین‌المللی، عقاید و افکارشان را به زبان عربی نوشتند. کاری که ترک‌ها با انگلیسی کردند. این برمی‌گردد به رخداد پیشینه‌ای. ما اسلام را با جان و دل پذیرفتیم، اما حکام اسلام را نپذیرفتیم. برای مردم خیلی زود معلوم شد که حکام بنی‌امیه و بنی‌عباس که مدعی اسلام بودند، ضد اسلام هستند و برخی از این حاکمان مثل بنی‌امیه، یک تفاخر عربی داشتند. کم‌کم بحث نژادی و بحث‌های غیراسلامی را مطرح کردند؛ در صورتی که مردم ایران عاشق روح توحید و عدالت اسلام شدند. ایرانی‌ها می‌دیدند این گنجینه‌ی عظیم به دست چند حاکم عربی که اصلی به نام مساوات را نمی‌شناختند افتاده است. لذا زبان سر جایش باقی ماند و به عکس شد. اعرابی که به ایران آمدند کم‌کم فارسی صحبت کردند. این خیلی عجیب است.

این تغییرات دقیقاً برای چه دوره‌ای است؟

همان قرون اول که سادات به ایران آمدند فارسی حرف زدند و نسل‌هایی که ماندند در ایران فارس شدند. این تعامل عربی و فارسی ادامه داشته تا جایی که بزرگان ما مثل فارابی، ابن‌سینا، خواجه نصیر و... کتاب‌های علمی‌شان بیشتر به زبان عربی است، اما خودشان بیشتر به زبان فارسی حرف می‌زدند. زبان عربی قدیم مثل انگلیسی فعلی زبان بین‌المللی در دنیای آن روز بوده است. حکام آل بویه توانستند به دستگاه خلافت نزدیک شوند و خلافت را تحت سلطه‌ی خود دربیاورند، ولی چون شیعه‌مذهب بودند خلافت را سرنگون نکردند. این‌جا زبان فارسی رشد زیادی کرد. در دوره‌ی غزنویان که ما شخصیت‌های بزرگی مثل فردوسی را داریم، کم‌کم نوشته‌های فارسی و عربی کنار هم هستند. ما کتاب بزرگی مثل سیاست‌نامه‌ی خواجه نظام‌الملک را داریم که برای سلجوقیان است. قرن ششم که می‌شود، زبان فارسی در کنار عربی بزرگترین زبان علمی جهان اسلام است. یعنی خیلی از نوشته‌های بزرگ جهان اسلام به فارسی است.

بعد از سلجوقیان مغول‌ها روی کار می‌آیند. دوره‌ی مغول‌ها قرن هفتم است که فضا اصلاً از روش خلافتی گرفته می‌شود. رفتن خلافت عباسی، آزادی عملی در ایران ایجاد می‌کند. مغول‌ها سیاست فرهنگی ندارند و یک رقابت تازه بین مسلمان‌ها، مسیحی‌ها و بودایی‌ها برای قبضه کردن قدرت مغول‌ها پیش می‌آید؛ آن کار عظیمی که خود خواجه نصیرالدین طوسی در ساخت رصدخانه‌ی مراغه کرد، در واقع استفاده از نیروی تخریبی مغول‌ها برای سازندگی است.

در نهضت علمای شیعه‌ی قبل از مشروطه تا حضرت امام رحمه‌الله شاهد همین «مبارزه‌ی حکمت‌آمیز با تهاجم فرهنگی» هستیم. فتاوا، رساله‌های اجتماعی، خطابه‌ها و نامه‌هایی که نسبت به تهاجم غرب و شرق هشدار دهنده و بیدارکننده هستند. در این مورد چه مثالی در ذهن شما برجسته است؟

این برخوردها به سه دسته تقسیم می‌شود. برخی از این اقدامات در مقابل «استعمار کهن»(اولیه) بوده و یخشی از برخوردها در مقابل «استعمار نو» است. یکسری برخوردها هم در مقابل «استعمار فرانو» قرار دارد. هر کدام از این‌ها سبک خودش را دارد. باز برخوردهایی که علما در قالب نهضت برای سرنگونی استعمار و استبداد انجام می‌دهند با برخوردهایی که بر اساس نظام‌سازی(مثل مشروطه) انجام دادند تفاوت می‌کند. هر کدام از این‌ها باید دسته‌بندی شود. یک وقت شما می‌خواهید از هویت اسلامی در مقابل بحث‌های فرهنگی دفاع کنید. بحث دایرةالمعارف‌نویسی مطرح می‌شود. آقا بزرگ تهرانی کتاب «الذریعة الی ‌تصانیف الشیعه» را چرا نوشت؟ برای این‌که حمله‌ای به تشیع شده مبنی بر این‌که مذهب شما کتاب ندارد. این عالم بزرگ هزاران کتاب را لیست می‌کند. این یک مأخذ بزرگ شیعه‌شناسی برای امروز ما است. این را نمی‌توانیم بگوییم یک کار صرفاً نهضتی است، این یک کار تمدنی است. بستگی به روشی دارد که دشمن اتخاذ کرده است. چون شیعه در هر سه قسمت حرف برای گفتن دارد. برخلاف اهل سنت که به نظر من در زمینه‌ی تمدن و نظام سیاسی کمتر حرف زده و بیشتر در مقابله با استعمار شخصیت‌های‌شان جلوه دارند؛ مثل عمر مختار، سید قطب، محمد عبده و یا شخصیت‌های بینابینی مثل مرحوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری. شخصیت‌های شیعی هم جنبه‌های ضد استعماری‌شان قوی‌تر است و هم نظام‌سازی‌شان. برای همین هم نظام سیاسی مشروطیت در ایران از تمام کشورها جلوتر رفت. جمهوری اسلامی هم در عصر فعلی از همه‌ی کشورهای اسلامی سبقت گرفت. بحث تمدن جدید اسلامی با ایران آمیخته است. این آمیختگی با ایران هم در دوره‌ی صفویه که یک نظام سیاسی پایدار شیعی بوده و هم امروز در دو نقطه‌ی بسیار برجسته است.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها