همزمان با ورود کاروانان راهیان نور در ایام نوروز همسران شهدا مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس برای سفر انتخاب می کنند، همان مناطقی که شریک زندگیشان در خون خود غلطید تا زندگی و آسایش دیگران حفظ شود.
از کلاس درس تا شهادت
خدیجه گلیه مقدم همسر شهید مرتضی شریف نیا، در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: شهید شریف نیا معلم بودند و با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران تصمیم گرفت برای دفاع از میهن به صورت داوطلبانه به جبهه برود.
وی عنوان میکند: سالی که فتح خرمشهر بود شهید شریف نیا از ناحیه پا مجروح شدند و برای مداوا در بیمارستان بستری و سپس برای استراحت و بهبودی جراحات وارده مدتی در منزل حضور داشتند.
همسر شهید شریف نیا می افزاید: نگه داشتن همسرم در منزل کار سختی بود چرا که بسیار برای رفتن مجدد به جبهه بی تابی می کرد. حس عجیبی به جبهه و همرزمانش داشت. من خیلی سعی می کردم با او صحبت کنم و به ایشان می گفتم اجازه بدهید زخم پایتان خوب شود بعد مجددا به جبهه بروید.
وی می گوید: بعد از کمی بهبودی جراحات او مجددا به جبهه رفت و در عملیات های متعددی شرکت داشت. در بین چند سالی از جنگ چند بار به دیدن ما می آمد ولی خیلی زود به جبهه بر می گشت.
همسر شهید شریف نیا می گوید: سرانجام این معلم در سال 68 در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه مفقودالاثر شد و بعد از 8 سال پیکر مطهرش پیدا شد.
وی می افزاید: فاطمه و محمدباقر فرزندان و دو یادگار شهید شریف نیا هستند که در حال تکمیل تحصیلات دانشگاهی هستند، من نیز دارای مدرک دکترا و معلم هستم و راه شهید که تربیت و آموزش و حفظ سنگر علم و دانش بود ادامه خواهم داد.
سختی های مردم خرمشهر منقلبم کرد
همسر شهید شریف نیا به خبرنگار مهر می گوید: اینک که من با کاروانان راهیان نور در خرمشهر حضور پیدا کردم و احساس می کنم خون شهیدمان توانسته بود سهمی در آزادسازی و فتح آن کمک کند افتخار می کنم و غرور می ورزم.
خدیجه گلیه مقدم می افزاید: اکنون برای دومین بار است که وارد خرمشهر می شوم. بار اول سال 76 بود که خرمشهر بسیار ویران با خرابی های زیاد بود ولی امسال که بعد از 17 سال به خرمشهر آمدم و این شهر را آباد و خرم دیدم بسیار خوشحال و خرسند شدم و یقین دارم که شهدا روحشان در کنار ما حضور دارند و این شادی مردم را که می بینند آنها هم شاد هستند.
همسر شهید مرتضی شریف نیا که نتوانست اشک های سرازیر شده از چشمانش را کنترل کند، تصریح می کند: وقتی دیدم خرمشهر در طی این سالها خرابی های چند ساله در این شهر تا بازسازی کامل آن واقعا منقلب شدم و خودم را جای این مردم شریف و صبور تصور کردم و دیدم چه سختی هایی که این عزیزان در طول این سالها نکشیده اند.
روحانی شهید علمدار روایتگر سیره شهدا
همسر شهید عبدالله ضابط که در موزه جنگ خرمشهر حضور داشت به خبرنگار مهر می گوید: شهید ضابط در سال 1341 یعنی همان سالی که حضرت امام خمینی (ره) فرموده بودند سربازان من اکنون در گهواره اند در خانواده مذهبی، فرهنگی و در شهر مقدس مشهد پا به عالم خاکی نهاد. پدرش از خادمان بارگاه منور حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود که در تربیت او با الطاف کریمانه آن حضرت اهتمام داشت.
همسر شهید ضابط ادامه می دهد: شهید ضابط تحصیلات خویش را با استعداد و پشتکار منحصر به فرد آغاز کرد و موفق شد. در سن 15 سالگی به صورت جهش دیپلم تجربی بگیرد و در سن 16 سالگی به هندوستان برای تحصیل در رشته شیمی عزیمت کرد و پس از شش ماه همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و به فعالیت های انقلالی و مذهبی مشغول شد.
همسر شهید عبدالله ضابط به خبرنگار مهر می گوید: جبهه رفتن در زندگی ما یک اصل ثابت بود. قرار نبود که وی به جبهه نرود. در جبهه ها هر کس را براساس توانمندیهایش به کار می گیرند؛ چون وی روحیه تبلیغی داشت، بیشتر در فعالیتهای تبلیغاتی بود. بعد از جنگ تقریباً یک فضای خواب آلودگی پیش آمد. فضا کلا از جبهه و ایثار و فداکاری فاصله گرفت. اواخر این هشت سال بود که بحث تفحص شهدا مطرح شد و آرام آرام راهیان جبههها راه افتاد.
وی افزود: همسرم اولین کاروانهایی بود که با حداقل امکانات به مناطق عملیاتی جنوب می رفتند. به هر حال از بیمارستان ساری زنگ زدند و گفتند ایشان تصادف کرده. حاج آقا برای مراسم دانشجویی قبل از محرم دعوت شده بود. بعد از مراسم به ایشان می گویند در بابل هم نمایشگاه شهدا برپا شده و وی برای بازدید به آن جا می رود که در مسیر برگشت به فرودگاه ساری، ماشین با کامیون تصادف می کند. این حادثه آن قدر شدید بود که ایشان حدود 45-40 دقیقه ای در ماشین گیر کرد و نمی توانستند ایشان را بیرون بیاورند. بعد هم که از دنیا می روند.
سفره ای با حضور شهید
یکی از همسران شهید که در شلمچه و در کنار فرزندانش سفره ای پهن کرده اند در خصوص علت این کار می گوید: همسرم در شلمچه جنگید ولی دیگر خبری و اثری از آن به ما نرسید.
وی که علاقه ای به ذکر اسم خود و نام همسر شهیدش نداشت، عنوان کرد: هر سال لحظه تحویل سال خود را به این منطقه می رسانیم تا سفره هفت سین را به همراه فرزندانم در این نقطه که پدرشان برای همیشه در آن آسمانی شد پهن کنیم.
این هسمر شهید عنوان کرد: بچه هایم را اینجا می آورم تا یادشان نرود هدف و سیره زندگی پدرشان چه بود و چگونه برای ارزش ها و آرمانهایش تا پای جان جنگید. دوست دارم فرزندانم هم مثل پدرشان باشند.
وی در خصوص عکس خانوادگیشان که در سفره دارند نیز گفت: این عکس که هنوز برای ما خاطره انگیز است، مربوط به آخرین ملاقات من و فرزندانم با همسرم میشود که به زیارت امام رضا(ع) رفتیم و این عکس دسته جمعی را گرفتیم. شاید شهید می دانست این آخرین باری بود که می توانست اعضای خانوادهاش را در این دنیا ببیند به همین دلیل در آخرین حضور در منزل ما را به زیارت امام هشتم برد.
حکایت پایداری و صبر همسران شهیدان را نمی توان آن چنان که شایسته است، به نگارش درآورد. نسلی شجاع، متعهد و دل سوز که همواره حامیان مردانی بودند که ردای شهامت و شجاعتشان، پیچیده ترین ابزارهای نظامی شرق و غرب را در هم کوبید.