به عنوان کسی که نزدیک به 10 سال است که برنامههای تلویزیون ایران را دنبال میکند و در تمام طول این مدت، فقط در عرصههای فرهنگی و تبلیغی متمرکز بوده است، مسائل فراوانی درباره سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در ذهنم جمع شده است که باتوجه به وضعیت فعلی این سازمان، لازم میدانم که بیش از این نهفته نماند؛ بنابر این آنها را بیان میکنم.
لبنانی بودنِ من و حضور من در لبنان، فرصتِ ناگزیری بوده است که در بین رسانهها و شبکههای مختلف تلویزیونی دنیا زندگی کنم و همین، موقعیت مناسبی فراهم آورده که جایگاه شبکههای تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را در میان سایر شبکهها بشناسم و تفاوتهای موجود میان آنها را بهتر درک کنم.
برای مدت طولانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلویزیون ایران فاقد بسیاری از شرایط لازم برای موفقیت در عرصههای فنی و هنری بود و تا سالهای دراز به عنوان "شبکههایی بدون هویت و برنامهریزی بلندمدت" باقی ماند که در آن، انواع محتواهای ارزشمند و بیارزش عرضه میشد. اما هماکنون این سازمان مراحل خوبی را در زمینههای فنی و هنری پشت سرگذاشته و باید در مورد نقش آن در بازار بزرگ رقابت رسانهای جهانی، آن اندکی تأمل کنیم. همچنین در مورد جایگاه آن در حوزه داخلی ایران نیز باید با دیدگاه منتقدانه آن را ارزیابی کنیم.
1- بعد سیاسی
به اعتقاد من این سازمان نتوانسته است تاکنون خط مشی مشخصی را برای خود در این زمینه معین کند؛ خط مشیای که نتایج آن از قبل قابل پیش بینی بوده و در راستای اهداف و مسائل اصلی جمهوری اسلامی و جهان اسلام و بیداری اسلامی در مقابل سایر شبکهها باشد. در نتیجه غالباً ارزیابی تولیدات سیاسی این سازمان، بر مبنای آثار و نتایج و عکسالعملهای پس از پخشِ برنامهها صورت میگیرد.
این درحالی است که شبکههایی همچون الجزیره، العربیه و حتی المنار، برای خود هویت و خط مشی سیاسی معیّنی طراحی کرده و بنیان نهادهاند که در بسیاری از مواقع باعث میشود آثار و نتایج برنامهها پیش از پخش آن روشن بوده باشند.
2- بعد فرهنگی
میراث تمدنی ایران، بهویژه میراث فرهنگی و هنری آن، که تلویزیون به شدت بر آن تکیه دارد، میراث عمیق، بزرگ و جذاب است که با یک برنامهریزی درست میتوان از آن به بهترین شکل بهره گرفت؛ ولی آنچه میبینیم این است که شبکههای تلویزیونی ایران، این میراث گرانبها را نمایندگی نمیکنند. بلکه در بسیاری از مواقع به برنامههایی سطحی و ساده اکتفا نمودهاند.
زیرا بسیاری از مدیران، تهیهکنندگان، نویسندگان و عوامل تلویزیون، از جوانانی هستند که از گذشته تاریخی پیش از انقلابشان کنده شدهاند و به یک جایگزین محکم به عنوان یک منبع برای تشخیص نیازهای فرهنگی مرتبط نشدهاند؛ این موجب شده است که این شبکهها، یتیم و بدون هویّت باقی بمانند.
در حالی که این کشور با رهبری امام خمینی (رضوان الله علیه)، روش اسلامی خود را در تشکیل یک حکومت بزرگ اسلامی، به همه جهانیان صادر کرد و والاترین مفاهیم انقلاب نیز در جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران متجلّی شد؛ و هماکنون که با رهبری امام خامنهای، الگوی نمونه پیشرفت اسلامی ایرانی ترسیم میشود، میبینیم متأسفانه این ارزشها و مبادی آن از طریق صفحه تلویزیون شبکههای جمهوری اسلامی به عموم جهانیان عرضه نمیشود؛ با اینکه تمام شرایط لازم برای نشر این ارزشها در سازمانی نظیر صدا وسیما فراهم و آماده است.
3- وابستگی به اهداف کلی مملکت
این اهداف در سازمان صدا و سیما تولید نمیشود؛ بلکه از بالاترین مراتب حاکمیتی نظیر سازمانهایی که اولویتهای فرهنگی را تعیین میکنند، برگرفته میشود. مراتبی همچون راهبری حکیمانه ولی امر مسلمین، به مثابه رهبری که دارای فهم عالی فرهنگی است و از حیث میزان اهتمام و درک و توانمندی در شناخت نیازهای جامعه و امت اسلامی و راهکارهای متناسب آن به صورت کاملاً تفصیلی و دقیق، بینظیر است.
این در حالی است که این سازمان از یک "رهبری وهمی" تبعیت میکند و در عین اینکه به عنوان بلندگوی رهبری و حاکمیت ایفای نقش میکند، همزمان برنامههایی پخش میکند که نمیتوان برای آن، هدفهای مشخصی قائل شد. لذا گاهی آن را رسانهای دینی مییابیم و گاهی رسانهای که کاملاً در ضدیت دین عمل میکند؛ گاه آن را رسانهای ولایی میبینیم و گاه ضد ولایت یا مخالف با آن؛ گاه انقلابی است و گاه ضد ارزشهای انقلابی، تا حدی که در موقعیتی نظیر فتنه 88 نقشی خنثی و حتی در مواردي منفی ایفا كرد.
4- بعد تفریحی/ سرگرمی
این یکی از نقشهای حساس در عرصه هنر ورسانه است که ممکن است مردم را از اهداف والا دور کند، یا برای خنداندن مردم از امور منافی اخلاق و اعتقادات استفاده کند، یا خالی از هرگونه ایده و اندیشهای باشد و باعث ترویج پوچی و بیهودگی شود. این در حالی است که جامعه اسلامی با تهدیدی به نام "انفجار روانی" مواجه نیست تا صدا و سیما بخواهد از طریق پخش این نوع برنامهها با آن تهدید مقابله کند؛ بلکه انفجار روانی، از مشکلات جوامع لذتگرای مطلق غربی است که نه هدفی از زندگی دارند و نه حتی درکی از هدف زندگی.
لازم به ذکر است که سوء مدیریت این سازمان موجب شده تولیدات فاخر و مطلوبی كه در صدا وسيما توليد شده، کشف و حمایت نشود و آنچه پخش میشود، معجون و ملغمهای از کارهای ارزشمند و بیارزش باشد.
5- بعد دینی
وقتی هر یک از ما باید به دنبال کشف وظیفه شرعی خود باشد، پس تکلیف دینی سازمانی که بر میلیونها نفر تأثیرگذار است و در خارج از کشور به نام آنها و به نمایندگی از ایشان سخن میگوید، چه خواهد بود؟ امروزه تبلیغ دینی برای نشر معارف دین، بر همه ابزارهای مجازِ ممکن تکیه میکند؛ پس سؤال این است که جایگاه تلویزیون در این مجال چیست؟ آیا پخش اذان و مراسمات و سخنرانیهای مذهبی کافی است؟ اگر کافی است، پس چرا برای ترویج مسائل سیاسی یا اقتصادی و تغییر افکار عمومی تا حداکثر ممکن از رسانه بهرهبرداری میشود و هزینههای کلانی صرف آن میشود؟ از سوی دیگر، هزینههای تولید برنامههای غیر مفید یا مخرّب چندین برابر هزینههای در نظر گرفته برای تولید برنامههای دینی است و حتی به ضعیفترین تهیهکنندگان و مدیران سپرده میشود؛
در نتیجه صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران به جای اینکه در کنار علمای دینی، نقش همکاری آنان در تبلیغ دین و امر به معروف و نهی از منکر را ایفا کند، خود تبدیل به مروّج منکرات شده و لذا واجب شده است که علمای دینی به آن حمله کرده و آن را نهی از منکر کنند!
6- بعد جهادی
ایران امروز که در رأس جبهه فرهنگی و جنگ نرم اهل حق و حقیقت والا در دنیا قرار دارد، بایستی این سازمان را به شکل محکم و کارآمد آماده کند و برای شرکت و حضور فعال در این درگیری سخت تجهیز کند. چرا که اگر صدا و سیما نتوانست این کار را انجام دهد، ناگزیر دوشادوش دشمن خواهد بود و خواسته یا نخواسته، قطعهای از پازل دشمن در جنگ نرم را تکمیل میکند.
دشمن مکرراً توانسته، ابزارهای متعددی را در این زمینه به تصرف خود درآورد. همانطور که در ماجرای مطبوعات زنجیرهای رخ داد و آنها را تبدیل به پایگاه و بلندگوی خود کرد؛ لذا چنانچه اداره این سازمان به شیوه و روش کنونی ادامه یابد، بعید نیست که این امر در مورد صدا و سیما نیز اتفاق بیافتد. بنابر این بر همه غیرتمندان لازم است این سازمان را مورد حملات ارشادی و سازنده خود قرار دهند و چنانچه نتیجه مطلوب حاصل نشد، فتح و تسخیر این سازمان واجب است.