کد خبر: ۲۶۱۲۸
زمان انتشار: ۰۹:۴۸     ۲۱ آبان ۱۳۹۰
اولین تأثیرات ورود نیروهای ایرانی به سوریه زمانی خود را آشكار كرد كه در منطقه خلده (مدخل ورودی بیروت در جنوب) مقاومتی سخت در برابر پیش‌قراولان ارتش صهیونیستی آغاز شد.
به گزارش 598 به نقل از رجا، دهه ۱۹۷۰ با خروج مصر از جبهه اعراب پایانی مصیبت‌‌بار برای فلسطینیان داشت. سادات زنده نماند تا نتایج ابتكار خود را بر جهان عرب و مخصوصاً بر فلسطینیان ببیند. او در ششم اكتبر سال ۱۹۸۱ در مراسم هشتمین ساگرد آغاز جنگ رمضان، توسط یك افسر جوان ارتش مصر و چهار همرزمش كه فریاد الله‌اكبر سرمی‌دادند به گلوله بسته شد و در دم مرد. حسنی مبارك تعهد و التزام كامل خود را به معاهده كمپ دیوید اعلام كرد. هیچ‌چیز برای فلسطینیان عوض نشد. آنان كماكان در موضع انفعال بودند. تا پیش از این عمدتاً نهضت مقاومت فلسطین در موضع حمله قرار داشت و رژیم صهیونیستی صرفاً دست به اقدامات تلافی‌جویانه می‌زد كه البته ابعادش بسیار فراتر از عملیات فدائیان بود. اما با حذف مصر، كه مساوی بود با حذف احتمال جنگ‌های كلاسیك بزرگ میان اعراب و اسراییل (زیرا هیچ كشور عربی بدون در نظر گرفتن مصر قادر به آغاز و تداوم چنین جنگی نبود) فلسطینی‌ها بسیار آسیب‌پذیر می‌شدند. رژیم صهیونیستی اینك برای اقدامات سخت و خردكننده علیه نهضت مقاومت فلسطین هیچ عامل بازدارنده و تهدیدكننده جدی نداشت. از این پس تل‌آویو بود كه بر طبل جنگ علیه فدائیان فلسطینی می‌نواخت و ساف صرفاً دست به اقدامات تلافی‌جویانه می‌زد و غالباً با شلیك موشك‌های كاتیوشا كه بیشترشان به هدف نمی‌خورد و عموماً تأثیر مفیدی نداشت، شهرها و شهرك‌های صهیونیست‌نشین را در شمال فلسطین اشغالی مورد تهاجم قرار می‌دادند. عرفات می‌دانست كه لبنان آخرین جایی است كه ساف می‌تواند در آن پایگاه مستقل سیاسی - نظامی داشته باشد و قصد داشت به هر قیمتی، حتی با صرف نظر كردن از آخرین عملیات‌های فدائیان، یعنی یكی - دو عملیات نفوذی در سال، این جای پای مجاور با فلسطین اشغالی را از دست ندهد. طبیعی بود كه میانه‎رو شدن ساف و قرار گرفتن آن در موضع انفعال، چراغ سبزی بود به ماشین جنگی رژیم صهیونیستی برای حمله به این مزاحمین قدیمی. حالا تل آویو تنها به دنبال بهانه ای بود تا كار خودش را شروع كند.

روز ۱۳ ژوئن سال ۱۹۸۲، شلومو آرگوف سفیر رژیم صهیونیستی در انگلستان، هنگامی كه هتل دورچستر واقع در لندن را ترك می‌كرد، از سوی مردی مورد سوءقصد قرار گرفت و به سختی مجروح شد. محافظین سفیر، فرد مهاجم را با شلیك گلوله از پا درآوردند. چندی بعد اسكاتلندیارد اعلام كرد كه شخص تروریست، حسین سعید نام داشته و از اهالی اردن است. پلیس یك اردنی و یك عراقی دیگر را نیز دستگیر كرد و معلوم شد كه آنان هم جزو تروریست‌ها بوده و توانسته‌اند با اتومبیل بگریزند. ادعا شد در محل اقامت این دو عرب نقشه‌هایی از مراكز آموزشی یهودیان و كنیسه‌های لندن پیدا شده است. اما ریشه این ترور باید در جای دیگری جستجو می‌شد. جمهوری اسلامی ایران، از مارس سال ۱۹۸۲ (دو ماه پیش از ترور آرگوف ) حملات وسیعی را به ارتش بعثی عراق در اراضی اشغال شده ایران آغاز كرده و پیروزی‌های غیرمنتظره‌ای را به دست آورد. این عملیات‌ها در ۲۴ مه سال ۱۹۸۲، با آزادی شهر خرمشهر ، شهرت و اعتبار فراوانی را در منطقه و حتی جهان برای نظام انقلابی ایران به بار آورد و ضربه مرگباری بر رژیم بعثی عراق وارد كرد. شهر استراتژیك بصره فاصله زیادی با خرمشهر نداشت و تصرف این شهر به دست نظامیان ایرانی، می‌توانست باعث سقوط رژیم صدام حسین شود. این رژیم احتیاج به زمانی داشت كه ضمن ایجاد استحكامات مناسب برای بصره ، به بازسازی ارتش درهم شكسته خود نیز دست بزند. در آن ایام، عراق هم چون همه كشورهای عربی خاورمیانه، به خوبی از اوضاع لبنان و آتش‌بس شكننده میان ساف و رژیم صهیونیستی مطلع بود. هیچ نقطه‌ای مانند لبنان كه نیمی از جمعیت آن را شیعیان تشكیل می‌دادند، برای تحریك حساسیت‌های جمهوری اسلامی ایران مناسب نبود. رژیم بعث عراق، بهترین ابزار برای به هم ریختن اوضاع را در اختیار داشت. زمانی كه اعلام شد عوامل سوءقصد به جان شلومو آرگوف از اعضای گروه ابونضال هستند، رژیم صهیونیستی و متحدانش تردید نداشتند كه این كار ارتباطی به ساف و عرفات ندارد. ابونضال نماینده سابق فتح در عراق، هشت سال پیش از ساف جدا شده بود و طی این سال‌ها چندین مقام ارشد فتح به دست عوامل او كشته شده بودند. همه بر این مسأله اتفاق‌نظر داشتند كه ابونضال كاملاً تحت فرمان رژیم عراق است و بدون اجازه و دستور مقامات عراقی دست به هیچ عملیات سیاسی و نظامی نمی‌زند. اما بهانه حاصل شده بود. حتی زمانی كه معلوم شد یكی از سوءقصد كنندگان به شلومو آرگوف سرهنگی از استخبارات عراق است، رژیم صهیونیستی تغییری در مواضع خود ایجاد نكرد و سخنگوی دولت بگین، اعلام كرد: تلاش برای این سوءقصد، نقطه پایانی بر یك دوره طولانی صبر و احتیاط اسراییل است[!].

آغاز جنگ پنجم

سرانجام روز یكشنبه ششم ژوئن سال ۱۹۸۲، جنگ پنجم اعراب و اسراییل آغاز شد. طبق اولین اعلامیه نظامی ارتش صهیونیست، این تهاجم همه جانبه، عملیات صلح برای الجلیل نام داشت و با هدف خارج كردن ساكنان الجلیل از تیررس آتشبار تروریست‌هایی كه پایگاه‌ها و دفاتر مركز خود را در بیروت مستقر كرده‌اند انجام می‌گرفت. مناخیم بگین اعلام كرد كه به ارتش دستور داده شده، فلسطینی‌ها را تا مسافتی برابر با ۴۰ كیلومتر دورتر از مرزهای بین‌المللی عقب براند و سپس عملیات نظامی را متوقف كند تا عملیات سیاسی آغاز شود. بگین تأكید كرد كه این دستور خود را پیشاپیش به اطلاع ریگان رئیس‌جمهور آمریكا رسانده است.

در یازدهم ژوئن، ارتش صهیونیستی به حومه پایتخت لبنان رسید. مقاومت فلسطین تنها توانست اندكی از سرعت پیشروی چكمه پوشان یهودی بكاهد. در همین روز سازمان ملل متحد علی‌رغم مخالفت‌های آمریكا موفق به اعلام آتش‌بس شد. همزمان در بقاع و ارتفاعات مجاورش نبرد شدید میان نظامیان صهیونیست و یگان‌هایی از ارتش سوریه ادامه داشت و تانك با تانك و هلی‌كوپتر با تانك در نبرد بودند.

در این تاریخ، حادثه‌ای كه برای بسیاری غیرمترقبه نبود، جنگ را در خطوط مواجهه سوریه و رژیم صهیونیستی دچار تغییراتی جدی كرد. در صبح این روز، افراد یكی از یگان‌های زبده سپاه پاسداران انقلاب ایران، با نام تیپ محمد رسول‌الله با هواپیمایی مسافربری در فرودگاه دمشق بر زمین نشستند و در خیابان‌های پایتخت سوریه (منتهی به حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها) در میان استقبال بی‌نظیر مردمی رژه رفتند. فرمانده این نیروهای ایرانی پاسداری عالی رتبه بود به نام احمد متوسلیان كه در جریان آزادسازی شهر خرمشهر از اشغال ارتش بعثی عراق، بسیار خوش درخشیده بود. چند روز پس از ورود تیپ محمد رسول‌الله به سوریه، ستاد ارتش رژیم صهیونیستی به صورت یكجانبه با سوریه اعلام آتش‌بس كرد و سوریه نیز بلافاصله این آتش‌بس را پذیرفت. اطلاعات دقیقی درباره دلیل این حادثه، آن هم در حالی كه بنا به دعاوی صهیونیست‌ها، سوریه از موقعیت ضعیفی در جبهه برخوردار بود منتشر نشده است، اما برخی منابع تأیید شده، حكایت از آن می‌كردند كه گروهی از پاسداران ایرانی، شبانه خود را به مواضع ارتش صهیونیستی در دره بقاع رسانده و نشانه‌هایی از حضور خود را بر روی تانك‌ها و پناهگاه‌های صهیونیست‌ها نصب كرده بودند، این نشانه‌ها شامل تصاویر امام خمینی و آرم رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بود. هیچ‌كس نمی‌داند كه این عمل با اطلاع و تأیید ارتش سوریه انجام گرفت یا عملی خودسرانه از سوی ایرانی‌ها بود، اما در هر حال فضای بدی را در میان نظامیان خط اول ارتش صهیونیستی در بقاع ایجاد كرد. در آن روزها حتی احتمال یك درگیری كوچك با ایران برای رژیم صهیونیستی حكم فاجعه را داشت، زیرا علاوه بر این كه ارتش رژیم صهیونیستی هیچ شناخت و برآوردی از توانایی‌های نیروهای نظامی تازه تأسیس ایران-كه به تازگی نیرومندترین ارتش عربی را شكست داده بودند- نداشت، بیم آن می‌رفت كه دخالت این كشور اسلامی غیرعرب در چنین جنگی، باعث تحریك مردم كشورهای عربی و فشار آنان بر رژیم‌های خود برای دخالت مستقیم در جنگ شود. كشورهای عربی در جریان جنگ لبنان حتی از دستاویز همیشگی خود كه همان تشكیل اجلاس فوق‌العاده اتحادیه عرب بود عاجز ماندند و پرادعاترین آن‌ها یعنی معمر قذاقی (رهبر لیبی) طی یك رهنمود انقلابی به فدائیان فلسطینی گفت: بهتر است به جای ترك بیروت، دست به خودكشی بزنند. یكی دیگر از خطرات عمده باز شدن جبهه جدید ایرانی در برابر ارتش صهیونیستی، برانگیخته شدن شیعیان لبنان به نفع ایرانیان بود.

اشتباه استراتژیک امل و حضور مقتدرانه سپاه

سازمان امل كه تنها گروه شبه‎نظامی مسلمانان لبنان بود، ایدئولوژی ضدصهیونیستی سرسختانه‌ای داشت. اما به دنبال ناپدید شدن پیشوای شیعیان امام موسی صدر (در ۲۵ آگوست سال ۱۹۷۸) و مهاجرت فرمانده نظامی و بنیانگذار امل دكتر مصطفی چمران به ایران (۱۹۷۹)، این سازمان نتوانست اختلافات خود را با ساف حل و فصل كند و میان این دو سازمان درگیری‌هایی پیش آمد كه به سرعت به جنگ‌های شیعه و سنی تبدیل شد و فاصله امل را از فلسطینی‌ها به قدری زیاد كرد كه بشیر جمیل وسوسه شد تا از امل دعوت كند به جبهه لبنانی (جبهه راست لبنان) بپیوندد. به همین دلایل، امل در ابتدای عملیات صلح برای الجلیل نقش مسلحانه خود را به عنوان نیروی مقاومت لبنانی تعطیل كرد. گمان رهبران جدید این سازمان شیعی این بود كه ارتش صهیونیستی مطابق دعاوی خود، تنها به اخراج فدائیان فلسطینی از جنوب لبنان (كانون اصلی شیعیان لبنان) اكتفا خواهد كرد.

اولین تأثیرات ورود نیروهای ایرانی به سوریه زمانی خود را آشكار كرد كه در منطقه خلده (مدخل ورودی بیروت در جنوب) مقاومتی سخت در برابر پیش‌قراولان ارتش صهیونیستی آغاز شد. در ابتدا تصور می‌شد كه این حركت باید از جانب فلسطینی‌هایی باشد كه با توافق شیعیان در جنوب بیروت كمین كرده‌اند.

گروهی جوان با اسلحه سبك و با شعار اللّه اكبر موفق شده بودند راه را بر ستون‌های نظامیان صهیونیست ببندند و تلفاتی را به آنان وارد كنند. هویت آنان زمانی آشكار شد كه خبرنگاران خارجی به سراغشان رفتند. این جوانان خود را پیروان امام خمینی معرفی كردند. موفقیت این گروه كوچك در متوقف كردن ارتش صهیونیستی در پشت دروازه جنوبی بیروت باعث شد كه فدائیان فلسطینی مستقر در شهر و گروه‌های وابسته به جبهه چپ لبنان هم به مقاومت علیه اشغالگران دست بزنند. مقاومت پیروان امام خمینی در منطقه خلده دو هفته تداوم یافت. آنان حتی موفق شدند چندین تانك و نفربر صهیونیستی را به تصرف درآورده و آنها را در بیروت به تماشای عموم بگذارند. با این حال سازمان امل وضعیت متفاوتی داشت، رهبری این سازمان، با رسیدن صهیونیست‌ها به بیروت، تنها به صدور بیانیه‌ای در محكومیت اشغالگران بسنده كرد و به قول جوزف اولمرت تحلیل‌گر اسراییلی نشانه‌هایی به چشم می‌خورد كه آماده پیوستن به گروه‌هایی باشد كه بر ساف جهت ترك لبنان فشار می‌آورند.

در چنین شرایط خطرناكی كه ممكن بود درگیر شدن با نیروهای ایرانی موقعیت برتر رژیم صهیونیستی را در لبنان با تهدیدات جدی مواجه كند، سران تل آویو مجبور شدند طی یك حركت تاكتیكی، در جبهه سوریه آتش‌بس اعلام كنند. این اولین بار در طول تاریخ جنگ‌های اعراب و اسراییل بود كه رژیم صهیونیستی از یك كشور عربی درخواست آتش‌بس می‌كرد. سوریه به سرعت آتش‌بس را پذیرفت. صهیونیست‌ها بلافاصله طی یك عملیات جداسازی نیروها، نظامیان خود را از دره بقاع بیرون كشیدند و انرژی خود را بر بیروت متمركز كردند.

محاصره بیروت

طی هفته‌های بعد، ارتش رژیم صهیونیستی مرحله به مرحله، بیروت را به محاصره كامل درآورد: نیروهای زمینی همه راه‌ها و گذرگاه‌های كوهستانی منتهی به شهر را مسدود كردند، نیروی هوایی با پروازهای بی‌وقفه، آسمان را تحت كنترل كامل گرفتند و قایق‌ها و ناوچه‌های نیروی دریایی نیز ساحل بیروت را به طور كامل مسدود كردند. روز ۴ جولای حلقه محاصره كامل شد. از سوی دیگر اقدامات فرستاده آمریكا به نتیجه رسید و كمیته نجات ملی به طرح فیلیپ حبیب رأی مثبت داد. به موجب این طرح مقرّر شد تا آتش‌بس برقرار شده و فدائیان فلسطینی (شامل تمامی اعضای ساف ) در سیزده مرحله از ۲۱ آگوست تا ۳ سپتامبر تحت نظارت یك نیروی بین‌المللی، بیروت را ترك كنند.

توافقات هیأت نجات ملی با فیلیپ حبیب اعتراضات گسترده‌ای را در میان مسلمانان لبنان در پی داشت. خروج فلسطینیان از لبنان، آن هم در حالی كه متعصب‌ترین گروه از مسیحیان، حكومت را در دست داشتند، به معنای خلع سلاح اكثریت مسلمان در برابر زیاده‌طلبی‌های حزب كتائب بود.

عرفات هم حاضر به پذیرش طرح فیلیپ نبود. هزاران آواره فلسطینی در اردوگاه‌های اطراف بیروت مستقر بودند كه تنها توسط فدائیان فلسطینی محافظت می‌شدند و عرفات می‌ترسید كه پس از خروج فدائیان، غیرنظامیان فلسطینی مورد انتقام‌جویی صهیونیست‌ها و مارونی‌ها قرار گیرند. سرانجام فیلیپ حبیب با دادن قول شرف، به عرفات اطمینان داد كه آمریكا سلامت آوارگان را تضمین خواهد كرد. رئیس ساف به قول آمریكا اعتماد كرد و تسلیم شد. اما فشار افكار عمومی بر كمیته نجات ملی همچنان ادامه داشت. از میان اعضای این كمیته، وضعیت نبیه بری رییس جنبش شیعی امل از همه بدتر بود.

پذیرش طرح حبیب شكاف عمیقی را در سازمان امل ایجاد كرد، به گونه‌ای كه بعضی از كادرهای رهبری امل آشكارا علیه نبیه بری موضع گرفتند و علی‌رغم میل او مجموعه‌ای از اعضای این سازمان به صورت خودجوش مبارزه مسلحانه با ارتش صهیونیستی را شروع كردند. با این حال نبیه بری به دلایلی كه این مجال جای طرح آن نیست، بر حمایت از تصمیمات كمیته نجات ملی پافشاری كرد و در نتیجه امل به سرعت دچار انشعاب شد. این انشعاب اگرچه امل را به شدت تضعیف كرد، اما سرچشمه جریان دیگری شد كه آینده لبنان و تمامی خاورمیانه را با تحولات بنیادین مواجه كرد.

دفتر سپاه پاسدران در بعلبک

روز چهارم آگوست، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به درخواست جمع كثیری از مبارزان شیعه لبنانی در شهر بعلبك، اولین دفتر خود را در لبنان بازگشایی كرد. با توجه به تمركز نیروهای فعال شیعه خصوصاً انشعابیون سازمان امل در بعلبك این شهر بهترین مكان برای آموزش شیعیانی بود كه قصد مقابله با اشغالگران صهیونیست را داشتند. به این ترتیب تعداد بسیار محدودی از نیروهای زبده سپاه پاسداران، در بعلبك مستقر شدند.

در ۲۱ آگوست سال ۱۹۸۲، نیروهای چندملیتی غربی وارد لبنان شدند تا برای اجرای طرح حبیب نظارت كنند. دو روز پس از ورود نظامیان غربی به بیروت، در ۲۳ آگوست، بشیر جمیل در سایه حضور تانك‌ها و سرنیزه‌های صهیونیست‌ها، تعدادی از نمایندگان مسیحی مجلس لبنان را در پادگان فیاضیه گردآورد و از آنان برای ریاست جمهوری رأی اعتماد گرفت. همزمان خروج دشمنان او از بیروت جریان داشت. فدائیان فلسطینی سوار بر خودروهای ساف ، همراه با تمامی ادوات سبك و سنگین خود دسته دسته به سوی بندر بیروت حركت كردند و بر كشتی‌های یونانی كه ساف اجاره كرده بود سوار شده به سوی كشورهای مختلف عربی (الجزایر، لیبی، عراق، یمن جنوبی و...) حركت كردند.

تا این مرحله، همه‌چیز به نفع رژیم صهیونیستی به نظر می‌آمد. هم ساف از لبنان اخراج شده بود، هم دولت مسیحی متحد با رژیم صهیونیستی قدرت را در دست داشت و تل‌آویو به صورت جدی امیدوار بود كه دومین قرارداد صلح خود را با یك كشور عربی، در لبنان منعقد نماید.

انفجار در اشرفیه و فاجعه صبرا وشتیلا

بعداز ظهر روز سه‌شنبه، ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۸۲، انفجار بزرگی در مركز حزب كتائب واقع در محله اشرفیه بیروت رخ داد. در زمان انفجار بشیر جمیل مشغول سخنرانی برای وفاداران خود بود. از جنازه او تنها یك پای كامل و چند تكه كوچك دیگر پیدا شد.

بلافاصله پس از این واقعه یگان‌های ارتش صهیونیستی، پس از ۹۴ روز استقرار در حومه بیروت، وارد این شهر شدند و كنترل آن را به دست گرفتند.

ساعت ۱۷ روز شانزدهم سپتامبر، الیاس حبیقه ، فرمانده فالانژها نیروهایش را در فرودگاه بین‌المللی بیروت جمع كرد و به سوی بزرگ‌ترین اردوگاه‌های فلسطینی در حومه بیروت، یعنی صبرا و شتیلا حركت كرد. این دو اردوگاه در محاصره كامل ارتش صهیونیستی بود. نماینده فالانژها در همان روز به دیدار ژنرال شارون رفت و اجازه ورود به اردوگاه‌های مذكور را به نام تصفیه عناصر تروریست باقی‎مانده گرفت. صبح روز شانزدهم سپتامبر حلقه محاصره به دستور آریل شارون باز شد و دو گردان از نیروهای الیاس حبیقه وارد اردوگاه‌های صبرا و شتیلا شدند. قصابی از ساعت ۷ صبح آغاز شد. به دلیل خروج كامل فدائیان از بیروت، هیچ مقاومت مسلّحانه‌ای در اردوگاه وجود نداشت. ژنرال‌های صهیونیست از روی پست دیده‌بانی مستقر بر بام ساختمانی هفت طبقه در محدوده سفارت كویت، شاهد وقایع هولناك جاری در صبرا و شتیلا بودند.

۳۶ ساعت بعد كه خبرنگاران رسانه‌ها خود را به اردوگاه‌ها رساندند با تلی از اجساد سوراخ سوراخ و یا مثله شده در معابر اردوگاه مواجه شدند. فالانژها هنوز مشغول دفن اجساد با بلدوزرهایی بودند كه ارتش صهیونیستی در اختیارشان گذاشته بود. در عرض ۲۴ ساعت ۲۵۰۰ غیرنظامی فلسطینی، توسط متحدان ژنرال شارون و با اجازه او سلّاخی شده بودند. فاجعه به قدری بزرگ بود كه حتی صهیونیست‌ها نیز نتوانستند در برابر آن ساكت بنشینند و بزرگ‌ترین تظاهرات اتباع رژیم صهیونیستی در تاریخ این رژیم، برای اعتراض به همین جنایت برگزار شد.

سه روز پس از اتمام كشتار صبرا و شتیلا ، نمایندگان مسیحی پارلمان لبنان، یك بار دیگر زیر چكمه اشغالگران گرد آمدند و امین جمیل برادر كوچك‌تر بشیر جمیل را به ریاست جمهوری انتخاب كردند روز بعد، در روز ۲۲ سپتامبر سال ۱۹۸۲ ارتش صهیونیستی از بیروت خارج شد، تا در صورت انجام عملیاتی انتقامجویانه علیه اشغالگران، در كوچه و خیابان‌های پیچ در پیچ بیروت به دام نیفتد. ده روز بعد، در دوم اكتبر نیروهای چندملیتی، برای حفظ نظم و حمایت از دولت مركزی بار دیگر وارد لبنان شدند.

این بار برخلاف مرتبه پیشین، پایان مأموریت نیروهای چندملیتی به خروج آخرین فرد خارجی از لبنان موكول شده بود. این دقیقاً معنایی جز حضور نامحدود نیروهای غربی در لبنان نداشت.

تاسیس حزب الله

همزمان با این وقایع، در بعلبك مهمترین شهر دره بقاع ، فعالیت‌های دفتر سپاه، مستقر در مسجد امام علی(ع)، رونق فراوانی گرفته بود. مقر عاشقان شهادت ثبت‎نام از داوطلبان لبنانی را برای شركت در دوره‌های آموزش نظامی و عقیدتی شروع كرد. اولین دوره آموزشی شامل ۱۸۰ نفر بود كه بسیاری از كادرهای بعد حزب‌الله و در رأس آنان سیدعباس موسوی را دربر می‌گرفت.

آموزش اولین دوره از داوطلبان توسط سپاه، اعزام آنان به مناطق جنگی، ایجاد ارتباط میان آنان با هسته‌های خودجوش مقاومت در جنوب لبنان و بیروت، همگی در پنهان‎كاری محض و بدون هیچ‌گونه اعلام و تبلیغی انجام شد. علی‌رغم این‌كه نیروهای سپاه پاسداران در نزدیكی خط برخورد با ارتش اسراییل قرار داشتند، در هیچ یك از درگیری‌های نظامی با ارتش صهیونیستی شركت نداشتند. پاسداران ایرانی، به مبارزان شیعه پیشنهاد كردند، تاكتیك جنگ چریكی را به منظور تحلیل بردن قدرت نیروهای اشغالگر و ندادن فرصت به آنان برای تثبیت خود در مناطق اشغال شده در پیش بگیرند. این پیشنهاد مستلزم حمایت مردمی، وجود رزمندگان محلی و سازماندهی آنان بود. در آن زمان بعلبك محل حضور گروه‌های متفرق اسلام‌گرا خصوصاً جداشد‌گان از امل بود كه به امید یافتن راهی برای مقابله با اشغال لبنان، از مناطق اشغالی خارج شده و به این شهر آمده بودند. دولت ایران از طریق سفیر خود در دمشق و پاسداران مستقر در بعلبك به مذاكره با این مجموعه‌های شیعه پرداخت تا بتواند زمینه مذاكرات آنان را با هم فراهم كند. این گروه‌های متفرق، همگی در علاقه به انقلاب اسلامی و آرای رهبری آن اتفاق‌نظر داشتند و همین زمینه مشترك، سرانجام آنان را گردهم آورد و مذاكرات آغاز شد. نتیجه مذاكرات اولیه، تشكیل یك كمیته ۹ نفره متشكل از روحانیون شیعه لبنانی، شخصیت‌های انشعابی از امل ، كمیته‌های یاری انقلاب اسلامی و بعضی شخصیت‌های مستقل بود. كمیته ۹ نفره مأموریت داشت تا یك تشكیلات سیاسی جدید را براساس دو اصل پایبندی به ولایت فقیه و نبرد با رژیم صهیونیستی پی‌ریزی كند. این كمیته پس از پنج ماه، چهارچوب سیاسی موردنظر را پی‌ریزی كرد، به گونه‌ای كه این تشكیلات جدید، فراگیر بوده و همه جناح‌های شیعی معتقد به دو اصل مذكور را در بر گیرد. سپس هیأتی از طرف كمیته به ریاست سیدعباس موسوی به ایران سفر كرد و ضمن دیدار با امام خمینی، ایشان را از توافق گروه‌های اسلام‌گرا مطلع كرد. امام خمینی به درخواست كمیته، نماینده‌ای از طرف خود به لبنان اعزام كرد. در مرحله بعد، یك شورای پنج نفره از میان كمیته ۹ نفره انتخاب شد تا ریاست تشكیلات جدید را به‎عهده بگیرد. این تشكیلات جدید شورای لبنان نامگذاری شد و در زمستان سال ۱۹۸۲، اولین جلسه خود را تشكیل داد. علی‌رغم این‌كه خبر تشكیل شورای لبنان درز كرده بود اما اسامی اعضای آن محرمانه باقی ماند. این شورا در نهایت پنهان‌كاری فعالیت می‌كرد و هیچ تابلوی رسمی و علنی نداشت. تشكیلات جدید كه به اختصار شورا خوانده می‌شد، موفق شدند عملیات‌های متفرق و ناهماهنگی را كه علیه اشغالگران صهیونیست انجام می‌گرفت، منسجم و منظم كنند. یكی از اقدامات مهم شورا جذب جوانان شیعه‌ای بود كه در سازمان‌های فلسطینی عضویت داشتند و با خروج ساف از لبنان، بی‌سرپرست و حیران رها شده بودند. سازمان امل نه تنها نسبت به این افراد علاقه‌ای نشان نداد بلكه آنان را سرزنش و توبیخ هم كرد اما شورا برای این دسته از جوانان اعتبار زیادی قائل شد و آنان هم با انگیزه فراوان به تشكیلات جدید پیوستند و در فاصله زمانی كوتاه منشأ خدمات فراوانی شدند. (یكی از این افراد عماد مغنیه نام دارد كه با فتح همكاری نزدیك داشت و امروز یكی از معروف‌ترین مبارزان شیعه لبنان در سطح جهان به شمار می‌رود)

بزرگ‌ترین عملیات ضدصهیونیستی تاریخ

نقطه اوج اقدامات شورا ۱۱ نوامبر سال ۱۹۸۲ است. در این تاریخ یك پژوی سفیدرنگ، خود را به طبقه زیرین ساختمان سرفرمانداری نظامی رژیم صهیونیستی در شهر صور نزدیك كرد و انفجار مهیبی كه پس از آن روی داد، این ساختمان بزرگ و مستحكم را كاملاً ویران كرد. نتایج این واقعه برای ارتش رژیم صهیونیستی یك فاجعه به معنای واقعی كلمه بود: ۱۴۱ كشته و صدها زخمی.

ژنرال شارون ساعتی پس از انفجار، خود را به صور رساند. فیلم‌هایی كه او را با چهره‌ای درهم كشیده و در حال نظاره تلی از آهن و بتون نشان می‌دادند برای همیشه در تاریخ جنگ‌های اعراب و اسراییل جاودانه شدند. اینك ژنرال بولدوزر باید تلّ اجساد سربازان خود را جمع می‌كرد. چنین تلفاتی در یك روز به استثنای جنگ رمضان در تمام طول حیات ارتش صهیونیستی سابقه نداشت.

هیچ گروهی مسؤولیت این انفجار را به‎عهده نگرفت. آن‌چه صهیونیست‌ها تا مدت مدیدی از قبولش سرباز می‌زدند، شكل اجرای انفجار بود. تمامی شهود گواهی می‌دادند كه پژوی سفیدرنگ خود را به مقر صهیونیست‌ها كوبیده و این حكایت از آن داشت كه راننده خودرو نیز در این انفجار كشته شده است. اما مفسّران و محققان صهیونیست اصرار داشتند كه این بمب در جوار ساختمان یا درون آن تعبیه شد. این شكل از حمله كه برای ارتش صهیونیستی كاملاً ناآشنا بود، در زمانی كوتاه با عنوان عملیات استشهادی شناخته شد و این واژه به بخشی جدایی‌ناپذیر از ادبیات مقاومت ضدصهیونیستی تبدیل شد. تل‌آویو از كنار این عملیات با حیرت و بهت گذشت.

در سپتامبر سال۱۹۸۳، ارتش رژیم صهیونیستی تحت فشار مجامع بین‌المللی و عملیات‌های خردكننده مقاومت لبنان مجبور شد از بیروت عقب‌نشینی كند و مناخیم بگین نیز در همین سال از مقام خود استعفا كرد.

در۱۶ فوریه سال ۱۹۸۵ دومین مرحله عقب نشینی ارتش صهیونیستی از خاك لبنان آغاز شد و تا ۳۰ آوریل همان سال پایان یافت، اما كماكان ۱۱ درصد از كل خاك لبنان در اشغال صهیونیست‌ها باقی ماند. بخش عمده‌ای از این اراضی، از سال ۱۹۷۸ تحت اشغال صهیونیست‌ها بود و در كنترل نیروهای سعد حداد قرار داشت. این بار صهیونیست‌ها رسماً این مناطق را كمرند امنیتی نام نهادند.

بلافاصله پس از خروج ارتش صهیونیستی از شهر صیدا به تاریخ ۱۶ فوریه سال ۱۹۸۵، در یك گردهمایی در منطقه شیعه‌‌نشین بیروت سازمان حزب‌الله به صورت رسمی هویت، استراتژی و برنامه ایدئولوژیك خود را اعلام كرد. همزمان اعلام شد كه حزب الله مسئولیت عملیات استشهادی در شهر صور را می پذیرد و برای نخستین بار هویت مجری این عملیات افشا گردید.

احمد قصیر جاودان

احمد جعفر قصیر جوانی ۱۹ ساله از اهالی روستای دیر قانون النهر كسی بود كه هدایت پژوی سفید رنگ را در روز ۱۱ نوامبر ۱۹۸۲ به‎عهده داشت و بی‎سابقه‎ترین كابوس تاریخ رژیم صهیونیستی را خلق كرد. حزب الله او را امیر الاستشهادیون لقب داد و روز شهادت او را روز شهید نام نهاد.

اینك دشمن جدیدی در برابر رژیم صهیونیستی قد علم كرده و آن را به مبارزه دعوت می‌كرد كه روش‌ها و دیدگاه‌هایش برای تل‌آویو كاملاً تازگی داشت. مقامات رژیم صهیونیستی معتقد بودند كه عملیات صلح برای الجلیل اگرچه باعث اخراج فدائیان فلسطینی از لبنان شد، ولی نیرویی به مراتب خطرناك‌تر و ستیزه‌جوتر را جایگزین آن كرد. اسحاق رابین وزیر دفاع وقت دولت یهودی در این خصوص اظهار داشت: حمله نظامی اسراییل باعث شد تا غول شیعه از بطری خارج شود. من معتقدم كه از بین تمام فاجعه‌ها، این فاجعه خطرناك‌ترین است، زیرا جنگ با شیعیان، نیروهای آنان را آزاد كرده و وضع بدتر شده است. هیچ كس این را پیش‌بینی نمی‌كرد و من در گزارش‌های محرمانه مأموران مخفی چنین چیزی ندیده‌ام. . . اگر ما به عنوان یكی از نتایج جنگ، رادیكالیسم شیعه را جایگزین رادیكالیسم فلسطینی كنیم، بدترین اقدام را انجام داده‌ایم. در بیست سال گذشته، هیچ‌گاه یك مبارز فلسطینی خود را تبدیل به یك بمب جاندار نمی‌كرد. من معتقدم كه شیعیان برای نوعی رادیكالیسم، توانایی‌هایی دارند كه ما هنوز آن را نشناخته‌ایم.

صهیونیست‌ها بوی خطر را به خوبی احساس كرده بودند و یكی از دلایل عقب‌نشینی آنان از مواضع اشغال سال ۱۹۸۲تا كمربند امنیتی همین حضور پراكنده در منطقه ای وسیع و متراكم از جمعیت جنوب لبنان ، امكان طراحی و اجرای عملیات هایی از قبیل «عملیات صور» را به مقاومت اسلامی لبنان می داد. در حقیقت ماشین جنگی اسراییل در جنوب لبنان به سیبل متحركی برای شهادت طلبان لبنانی تبدیل شده بود. مسیری كه احمد قصیر گشوده بود با سلسله ای از عملیات های شهادت طلبانه دنبال شد و عرصه را به شدت بر اشغالگران یهودی تنگ نمود.

تنها كمتر از یك سال پس از عملیات شهید«احمد قصیر» ، در ۴ نوامبر سال ۱۹۸۳ یك كامیون پر از مواد منفجره ساختمان جدید سرفرمانداری نظامی رژیم صهیونیستی در مدرسه الشجره در شهر صور را با خاك یكسان كرد. ۲۹ افسر و سرباز صهیونیست در این عملیات استشهادی كشته شدند و باز هم رژیم صهیونیستی هیچ سرنخی از عوامل انفجار به دست نیاورد. چند ماه بعد در ۱۱ آوریل سال ۱۹۸۴ یك رنوی سبزرنگ خود را در كنار یك ستون از گشتی‌های ارتش صهیونیستی در حوالی روستای دیر قانون منفجر كرد و ۶ اشغالگر را به هلاكت رساند. در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۸۴، جوانی سوار بر اتومبیل بنز سفید رنگ در جاده‌ای منتهی به شهر اشغال شده صیدا، در كنار یك كاروان نظامیان صهیونیست خود را منفجر كرد. ستاد ارتش صهیونیستی تنها به مجروح شدن ۱۰ سرباز خود در این انفجار بزرگ اعتراف كرد.

دیگر تحمل این اوضاع برای تل آویو ممكن نبود. بنابر این اشغالگران صهیونیست، با همان سرعتی كه ۳۲ ماه قبل تا دروازه‌های بیروت آمده بودند، عقب نشینی كردند و به مدت ۱۵ سال به نبردی فرسایشی در محدوده كمربند امنیتی تن دادند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها