ما آدمها غالباً از خود متشکریم. این احساس رضایت معمولاً خودشیفتگی و خودرأیی را نیز با خود به همراه میآورد و به همین میزان گوش انسان را برای شنیدن نصیحتها و هشدارها سنگین میکند. آن وقت انسان از تدبیر برهنه میماند حال آن که خیال میکند جامه درایت و تدبیر بر تن دارد. از خود متشکر بودن، از هیچ انسانی پذیرفته نیست و از مدیرانی که امور مردم برعهده آنهاست، نپذیرفتنیتر. فرقی هم نمیکند آن مدیر هاشمی باشد یا خاتمی، احمدینژاد باشد یا روحانی.
رئیس جمهور محترم پریروز در جمع استانداران و فرمانداران به تحسین و تمجید
عملکرد اقتصادی دولت پرداخت و سپس مذاکرات را به اقتصاد گره زد و گفت
مذاکرات با تدبیر پیش میرود و جامعه با نشاط است اما عدهای حنظل با خود
آوردهاند و نمیخواهند کام مردم شیرین شود. راستگویی دولت و تحمل منتقدان و
ثبات اقتصادی و تدبیر امور از دیگر محورهای سخنرانی آقای روحانی بود. رئیس
جمهور همچنین گفت «متأسفانه یا خوشبختانه خواب هم نمیبینیم به فال و
فالگیر و جنگیر هم از ابتدا معتقد نبودیم چرا که مبنای ما مشورت با
صاحبنظران، انجمنهای تخصصی و جمعهای تخصصی است. قرارمان از ابتدا این
بوده که با آنها مشورت کنیم». پرسش مهم در این میان این است که آیا جامعه
نیز همین قضاوت را دارد؟ منتقدان به کنار، آیا مؤتلفان و حامیان سیاسی دولت
نیز بر پیکر دولت، جامه تنآرای تدبیر و عقلانیت را میبینند یا نه و اگر
نمیبینند باید با آنها نیز با همان زبان مهربانی که با منتقدان سخن گفته
میشود، سخن گفت؟!
این چه احساس خطر مشترکی است که فراتر از منتقدان، رسانهها و سیاستمداران
حامی دولت را فرا گرفته و مدام دارند آژیر هشدار میکشند که جامه تدبیر
کجاست؟ به این نمونهها که گزیدهای از بسیار است، عنایت کنید. حسین کمالی
وزیر کار دولت اصلاحات در مصاحبه با شرق ضمن انتقاد به برخی بیتدبیریهای
اقتصادی میگوید «با این مسائل مشخص است که اعتماد مردم به دولت از بین
میرود. سخنگوی دولت را باید به چالش کشید تا جوابگو شود. دولت به دنبال
استفاده از روشهای ساده است، دنبال دردسر و کارهای سخت و اصلاح ساختار
نیست... به نظر من دولت اصلاً ارادهای برای تغییر ندارد. اساس کارشان این
است که اگر با 5+1 به نتیجه برسیم، بقیه مسائل به نتیجه میرسد اما چنین
نیست». یا احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه آرمان
تصریح میکند «الان هماهنگی اقتصادی لازم در دولت وجود ندارد و یکی از
مشکلات هماهنگ نمودن ارکان اقتصادی آن است. معدل سنی بالا نقطه ضعف دولت
است. باید افراد تازهنفس انتخاب میشدند. مدیر بالای 65 سال حوصله
کادرسازی و تصمیمگیری و سرعت عمل ندارد.» و یا عبدالعلیزاده دیگر وزیر
دولت اصلاحات که در مصاحبه با پیام نو تصریح کرد «باید قبول کنیم دولت هیچ
برنامهای در مسائل اقتصادی ندارد و خود را پشت انتقاد از گذشته پنهان
میکند و صرفاً به مذاکرات بسنده کرده است».
اینکه روزنامه دولتی شهروند تصریح میکند «بانک مرکزی به جای اصلاحات
اقتصادی فقط ژست آن را میگیرد» یا روزنامه آفتاب یزد از قول احمد پورنجاتی
مینویسد «جامعه هیچ ارزیابی مثبتی نسبت به دولت ندارد و احساس میکند که
وعده دادن حالتی شبیه صدور چک تاریخدار جدید به جای چک تاریخ گذشته پیدا
کرده» و یا اینکه انواع روزنامههای حامی دولت تصریح کنند «دولت گرفتار
بلبشو در برنامه است»، «دولت به نام تدبیر، مردم را غافلگیر میکند و به
اسم امید، مرتکب بیاحترامی به آنان در تصمیمات اقتصادی نظیر گران کردنهای
پر سر و صدا میشود»، دیگر نه هشدار منتقدان بلکه حامیان دولت است. نه
منتقدان بلکه وزیر نفت بود که گفت «بند مربوط به وصول درآمدهای نفتی و بیمه
نفتکشها در توافق ژنو اجرا نشد» و وزیر اقتصاد دولت خاتمی بود که
خاطرنشان کرد «روحانی با وجود خطاهای بزرگ به تذکرات دلسوزان توجهی
نمیکند». دبیر کل کارگزاران بود که خاطرنشان کرد «در شرایط تحریم نباید
مسئولیت را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند چرا فلان کار رانکردید،
بگوییم تحریم هستیم!... اینکه تعدادی آدم سالخورده و خسته در دولت بنشینیم و
بلند شویم، که نمیشود. این بیتحرکیها آدم را برای دولت نگران میکند.
چشم برهم گذاشتیم و نصف مهلت دولت گذشت. وزرا و شخص رئیس جمهور باید فکر
کنند که اگر نبودند چه اتفاقی میافتاد، نباید که بیخاصیت بود».
با این طیف حامیان دولت اما دلواپس بیتدبیریها که نگرانیشان رو به گسترش
است چه میخواهند بکنند؟ اینها هم دشمن شادمانی مردم هستند و زبانشان
زبان تلخ حنظل است؟ اینان چرا جامه تدبیر را بر تن تصمیمات برخی دولتمردان
نمیبینند؟ اینها هم به جای تعامل و صلح با جهان، دنبال جنگ و درگیری و تنش
هستند؟ به اینان باید کدام برچسب را چسباند و کدام طعنه را زد؟ با نصیحت
این طیف که انگار توضیح واضحات است چه باید کرد؟ برای ناظران پیگیر عرصه
سیاست عجیب است که هر گاه آرامش بر افکار عمومی حاکم میشود تا بتوانند
طراحیها و شیطنتها و خباثتها و بدعهدیهای دشمن را ببینند، یا در مواقعی
که توپ در زمین دشمن است، جنجال و غوغای رسانهای از سوی برخی مسئولان
ارشد دولتی برپا میشود و 7-8 روزی رسانهها و افکار عمومی را -له یا علیه-
مشغول خود میکند. 2 سال از انتخابات گذشته و زنگ انشا تمام شده اما برخی
مسئولان گویا که در همان فضا سیر میکنند، اصرار دارند همچنان شعار و وعده
بدهند و مدام هم بگویند مردم از شعار خسته شدهاند! از یارانه تا سبد کالا و
بنزین، و از بورس تا واردات کالاهای لوکس و طرح مسکن دولت و دو برابر شدن
حجم نقدینگی و... کلکسیونی از بیتدبیریهاست و هنوز برخی از مسئولان محترم
برآنند که «این منم طاووس علیین شده»!
واقعیت مهم این است که مذاکره با آمریکا و توافقاتی از جنس ژنو و لوزان کام
مردم را شیرین نکرد. واقعیت این است که متوقف کردن چرخش چرخ اقتصاد به
سانتریفیوژها، باعث نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها شد اما نه تنها چرخ اقتصاد را
به حرکت درنیاورد بلکه بدتر، متوقف به اخم و لبخند کدخدا کرد. شرطی کردن
اقتصاد ملی به خارج از مرزها و متوقف کردن کلید روشن و خاموش آن به مذاکره
با آمریکا، خطای فهم بزرگی بود که اتفاق افتاد. «بدون آمریکا نمیتوانیم» و
«نمیگذارند کار کنیم»، دو گزارهای است که فقط بار دشمن را سبک میکند و
توپ را از زمین او به زمین و دروازه خودی برمیگرداند و سرانجام کفایت دولت
محترم را به چالش میکشد. بدتر از همه اینکه تمام این فضاسازیهای غلط در
بحبوحه مصاف با دشمن در جبهه دیپلماسی انجام میگیرد و کفه حریف را
سنگینتر میکند. در حالی که دشمن بر زورگویی و زیادهطلبی خود افزوده، ملت
بزرگ ایران را دو قطبی کردن و گروهی را مخالف مذاکره و گروه دیگر را خسته
از شعارها(!) و طرفدار آشتی و صلح با جهان نشان دادن، آیا نزد دشمن جز به
این ترجمه میشود که دولت ایران با وجود همه زورگوییها و زیادهخواهیهایی
که میکنیم، آماده توافق به هر قیمت است؟! رئیس جمهور محترم تا کی قرار
است بر این خطای راهبردی اصرار بورزد که چند کشور مستکبر و زیادهخواه غربی
«جامعه جهانی» هستند؟! و چرا باید حیثیت رئیس جمهور و دولت محترم به
مذاکرات و رفتار مستکبرانه و بنبست آفرین رژیم آمریکا گره بخورد؟ آیا اگر
به هر دلیل مذاکرات نافرجام ماند- که قرائن و شواهد آن فراوان است مگر
اینکه دولت از خطوط قرمز عقبنشینی کند- آنگاه باید دولت بازنده ماجرا باشد
یا اینکه خدای نکرده به دلیل ناموسی و حیثیتی کردن ماجرا از سوی رئیس
جمهور، دولت مجبور به توافق بد و به هر قیمت شود؟!
اخیراً آقای آشنا مشاور رئیس جمهور در فیسبوک و درباره مذاکرات نوشته است
«شما را به مظلومیت شهدای کربلای چهار قسم میدهم نگذارید عملیات تیر 94 لو
برود. غواصان ما به خط زدهاند و ما نیاز به استتار و اختفا داریم»! شما
را به خدا، گفتن اینکه آمریکا کدخداست و 3 تا 6 ماهه با او میبندیم و
اقتصاد را متحول میکنیم و خزانه خالی است! و «آمریکا ابرقدرتی است که
نمیشود با او مذاکره نکرد و رابطه نداشت» (هاشمی)، یا «مذاکره با آمریکا
تابوئی بود که شکست و توافق ژنو و لوزان، فتحالفتوح و پیروزی مشعشع تاریخی
بود» و صدها گزاره از این جنس، جایی برای استتار و رازداری کذایی باقی
گذاشته است؟ القای به غایت غلط این تلقی که ما بیچاره مذاکره و تشنه معامله
با آمریکا و غرب هستیم و مذاکره فینفسه برای ما قیمتی است، یعنی همان که
آقای مشاور میگوید؟! این که میشود استتار به شیوه سر زیر برف بردن و پرسش
بعدی را پیش میکشد مبنی بر این که چرا آمریکا و غرب باید در این نبرد- یا
به قول دوستان معامله!- حقی به ایران بدهند؟ چرا باید تحریمها را بردارند
یا چرا نباید مدام دبه کنند و امتیازات بیشتر بخواهند؟! متأسفانه تبلیغات
انتخاباتی آمیخته با بیانصافی -پیروزی به هر قیمت- دشمن را دچار این خطای
محاسبه کرده که میتواند توافق به هر قیمت را نیز تحمیل کند. اینجا شجاعت و
حرّیتی لازم است که با رفتار خویش و با جبران اشتباه 2 سال پیش به دشمن
نشان دهد دولت حیثیت خود را به «توافق به هر قیمت» گره نزده و حاضر نیست
حیثیت و منافع ملی را خدای ناکرده قربانی اصرار بر گمان خطا نسبت به دشمن
مستکبر کند. در غیر این صورت دشمن، دولت ایران را دولتی بدهکار و جبر زده و
مستأصل و قائل به «ما نمیتوانیم» خواهد دید که هم غربیها را «اشغالگر
عفلقی» میخواند و هم استراتژی خود را صلح و آشتی یکسویه با همین اشغالگر
عفلقی قرار داده است!
امروز حق مردم ماست بدانند که در پس 2 سال تعلیق هستهای رو به فزونی، چرا
کوچکترین گره تحریمها باز نشد و با وجود قطعی کردن همه تعهدات طرف ایرانی
در توافق نهایی، لغو حتی بخشی از تحریمها همچنان در محاق ابهام و تردید
است؟! حق مردم ماست که بدانند چرا بعد از 12 سال اعتمادسازی گسترده ایران،
همچنان گزارشهای سیاستزده آژانس میگوید «هنوز در موقعیتی نیستیم که عدم
انحراف برنامه هستهای ایران و نبود فعالیتهای اعلام نشده را تأیید
کنیم»؟! امروز پس از تجربه 12 ساله و ترانزیت اطلاعات سرّی ایران به
سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس که به قیمت برخی خرابکاریهای
بزرگ و عملیات تروریستی متعدد علیه متخصصان بیبدیل ما تمام شد، هشدار
درباره حفظ اسرار نظامی کشور و ممنوعیت بازرسی از مراکز نظامی یا مصاحبه با
دانشمندان ما، یک «نصیحت» نیست بلکه الزام واقعیتها و تجربههاست. از این
پس مسئولیت هر خرابکاری و تروری متوجه آنهاست که بخواهند با آزمودن
آزمودهها، خلاف اصل حفظ اسرار و رازداری عمل کنند. عدم التزام به هشدارهای
رهبر معظم انقلاب و کارشناسان و دلسوزان در مذاکرات یا فرو کاستن این مصاف
بزرگ ملی به بازیهای سیاسی و انتخاباتی، جفای بزرگی است که میتواند
آسیبهایی بزرگتر از کربلای چهار را در ژنو 10 متوجه کشور میکند.