کی از ماجرا های جالبی که پس از فتنه 88 در میان مردم دهان به دهان می چرخید ماجرای محمدرضا شجریان و پخش آثارش از رسانه ملی و مواضع آن روزهای وی بود. اتفاقی که نقطه عطف آن نامه استاد آواز ایران به ضرغامی رئیس وقت صدا و سیما بود.
صدای من را پخش نکنید
شجریان روز 27 خرداد 88 یعنی 5 روز پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری طی نامه ای از رئیس رسانه ملی خواسته بود که وی پخش آثارش از رادیو و تلویزیون را متوقف کند شجریان در این نامه خطاب به ضرغامی نوشت:«همان طور که اطلاع دارید صدا و سیما در شرایط فعلی مستمراً اقدام به پخش سرودهای میهنی اینجانب به ویژه سرود «ای ایران ای سرای امید» می کند. جنابعالی مستحضرید این سرود و دیگر سرودهای خوانده شده متعلق به سال های 1357 و 1358 است و هیچ ارتباطی به شرایط کنونی ندارد. اینجانب در سال 1374 نیز اعلام کردم راضی به پخش آثار خود از صدا و سیما نیستم. مجدداً تقاضای خود را تکرار کرده و تاکید می کنم آن سازمان هیچ نقشی در تهیه این آثار نداشته و شایسته است به حکم شرع و قانون سریعاً کلیه واحدهای آن سازمان از پخش صدا و آثار من خودداری کنند.»
همان طور که در این نامه خود شجریان نیز از آن یاد کرده بود این نخستین بار نبود که وی خواستار توقف پخش آثارش شده بود بلکه پیش تر و در سال 74 نیز در نامه ای به علی لاریجانی رئیس اسبق رسانه ملی نوشته بود:«سازمان صدا و سیما موظف است برای پخش آثار هنرمندان از آنان کسب اجازه کند و حقوق مادی آنان را هم برای هر نوبت پخش آثارشان رعایت کند.من نمی دانم صدا و سیما به چه حقی و بر اساس کدام مجوز روی آثار من تصویر می گذارد و آن را به نام ویدئو کلیپ پخش می کند؟ فرض کنید قانون رعایت حقوق مولفان و مصنفان وجود ندارد، و باز هم فرض کنید اگر وجود دارد، کسی به هر دلیل مایل نیست از طریق دستگاه قضایی احقاق حق کند. آیا شما شرعاً این مشکل را برای خود حل کرده اید؟»
پس از نامه ای که محمدرضا شجریان به ضرغامی نوشت دیگر هیچکدام از آثار وی از رسانه ملی پخش نشد و مردم دیگر صدای شجریان را از تلویزیون و رادیو نشنیدند. صدایی که در سالهای طولانی پس از انقلاب ترانه همراه خوبی برای مردم ایران و مخاطبان موسیقی بود و بسیاری از مردم خاطره های خوش از صدای این استاد آواز دارند. نخستین بروز بارز این اتفاق هم دو ماه پس از نامه وی و در ایام ماه مبارک رمضان بود که بر خلاف سال های گذشته دیگر خبری از پخش «ربنای» شجریان پیش از اذان مغرب نبود و مناجات دیگر صاحبان صدای خوش دقایق افطار مردم را پر کرد.
شجریان در بی مهری به مردمی که مخاطبان اصلی رسانه ملی و صدای او بودند به این نامه اکتفا نکرد و در مصاحبه با شبکه ماهواره ای صدای آمریکا توهین هایی را هم به اعتقاد همین مردم روا داشت که تعجب برانگیز می نمود. هرچند از سوی مردم بزرگوارانه با آن برخورد شد و نهایتا به حساب جو گرفتگی های خواننده پا به سن گذاشته در یک شبکه ضد ایرانی منظور شد. وی در این مصاحبه جملاتی گفت که به این زودی از خاطر ها پاک نخواهد شد: «این ها هرگز با هنر کنار نمی آید، هرگز و هرگز !!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد. موسیقی هم مانند خیلی از هنرها نمی تواند در خدمت این ها باشد!»
بازگشت دوباره در فضای سیاسی
رویکرد سکوت خبری نسبت به استاد آواز ایران در صدا و سیما ادامه داشت تا اینکه در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم دکتر حسن روحانی رئیس دولت یازدهم که در آن زمان یکی از نامزد ها بود از شجریان به عنوان سفیر فرهنگی ایران یاد کرد. البته این تمام ماجرا نبود و تیم رسانه ای دکتر روحانی با پخش قطعه ای از شجریان در یکی از مستند های تبلیغاتی آن ایام بار دیگر مراتب ارادت ستاد تدبیر و امید را به شجریان ثابت کردند.
کنسرتی که کسی بلیط آن را نخرید
پس از سپری شدن ایام انتخابات دیگر از جانب دولت تدبیر و امید خبری در خصوص شجریان شنیده نشد تا اینکه در اوایل شهریور ماه خبر از برگزاری کنسرت استاد شجریان به همراه گروه شهناز در روز 13 شهریور ماه خبر داد.
با این وجود خیلی زود و در 29 مرداد خبر لغو این کنسرت باز شجریان را بر سر زبانها انداخت. ان هم در حالیکه در بسیاری از محافل و رسانه ها دلایل این لغو را عدم فروش بلیت این کنسرت عنوان کردند. سایت «دل آواز» که متعلق به استاد آواز ایران است، نوشت: «بدین وسیله به اطلاع میرساند، متاسفانه امکان اجرای «کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز» در استانبول به دلایل فورس ماژور [فوری] در تاریخ معین فراهم نیست.» همچنین تیم برگزاری کنسرت در این اطلاعیه کوتاه از همه کسانی که برای شرکت در این کنسرت بلیت تهیه کردهاند، عذرخواهی و اعلام کرده که آنها با مراجعه به این سایت و طی یک فرایند اینترنتی میتوانند مبالغ واریزی خود را پس بگیرند.
جالب آن بود که دلیل اصلی لغو کنسرت استاد هیچ گاه تکذیب نشد و حتی رسانه های نزدیک به دولت و حامی برگزاری این کنسرت نیز در گزارش های خود تلویحاً به این دلیل استناد کردند با این تفاوت که آن ها طبق معمول انگشت اتهام را به سوی جریان موهوم رو به روی خود می کشیدند.
یکی از این رسانه ها در گزارش خود نوشت: «چرا کنسرت شجریان با شکست روبهرو شد؟ چرا بلیتهای این کنسرت فروش نرفت؟ شجریان برندِ تبلیغاتی رئیسجمهور فعلی ایران بود و حسن روحانی از صدا و اسم او به عنوان سفیر فرهنگی نام برد و همین مسئله تبلیغ بزرگی در دورهی کاندیداتوری وی بود... رسانههای تندرو این روزهای با موجسواری روی خبرِ لغوِ کنسرت شجریان علت آنرا عدم محبوبیت وی میدانند چراکه او به بیبیسی رفته است...»
این رسانه ها حتی این اتفاق را به گردن «جریانی خاص» انداختند که «سلیقه مخاطبانی که به کنسرت می روند را کنترل می کند!» و چنین نوشتند: «با نگاهی به مباحث مطرح شده؛ در لغوِ کنسرت شجریان بیشتر به نظر میرسد سلیقهی مخاطبانی که به کنسرت میروند توسط جریانی خاص کنترل شده است.» نگارنده البته دلایل دیگری هم برای این امر ردیف کرد؛ از بارش باران گرفته تا ناامنی ترکیه و...
در بستر بیماری
هنوز تب این اخبار و حواشی فروکش نکرده بود که بستری شدن شجریان در بیمارستان بار دیگر وی را به صدر اخبار برگرداند. خبری که انگار رویه رسانه ملی در خصوص شجریان را نیز تغییر داد و باعث شد گزارش این اتفاق از بخش خبری 20:30 پخش شود.
نکته جالب اما حضور حسین فریدون برادر رئیس جمهور و دستیار ویژه بر بالین شجریان به جهت رساندن سلام گرم و دعای رئیس جمهور به شجریان بود. حضوری که نشان داد رئیس جمهور بر قرار خودش در حمایت از شجریان مانده است. این تعهد البته زمانی بیشتر اثبات شد که وزیر بهداشت دولت تدبیر و امید دکتر قاضی زاده هاشمی به ملاقات شجریان رفت و از نزدیک در جریان روند درمان وی قرار گرفت.
تا به اینجای کار احترام و تکریم یک خواننده خوش صدا که در بستر بیماری است اقدامی شایسته است که از سوی دولتمردان ایران در همه دوره ها انجام شده است. اما در انتها یک سوال ساده ذهن بسیاری از اهل هنر و دوست داران ادبیات را به خود مشغول کرد. آیا بهتر نیست همه هنرمندان توسط دولت به یک چشم دیده شوند؟
استاد سبزواری هم بیمار است
حمید سبزواری استاد برجسته ادبیات و شاعر برجسته انقلاب اسلامی و سراینده سرود ملی جمهوری اسلامی مدت مدیدی است که در بستر بیماری افتاده است. سبزواری به عنوان «چهره ماندگار» کشور کسی است که تمام عمر خود را صرف ادبیات این مرز بوم کرده و شعرهای او را بسیاری از مردم ایران شنیده و خوانده اند و از حفظ هستند. خالق سروده مشهور «خمینی ای امام» مدتهاست با موهای سپید خود در گوشه ای رنج بیماری را تحمل می کند و طی این مدت هیچ مقام مسئولی به عیادت وی نرفه است.
دولت و وزرا که هیچ، به گفته همسر وی که بار پرستاری از ستون ادبیات انقلاب را به دوش می کشد حتی یکی از مسئولان فرهنگی یا وزارت ارشاد نیز سراغی از وی نگرفته اند. و البته خانواده او آنقدر بزرگ منش هستند که هیچ چشمداشتی به کسی نداشته باشند در مقابل این بی توجهی ها و برخوردهای دوگانه سخنی بر زبان نیاورند. چه بسا همین عدم رسیدگی مسئولین و تنها بودن خانواده استاد سبزواری در مواقبت از وی موجب شد به خاطر یک تزریق اشتباه حافظه وی آسیب ببیند.
«همپای جلودار» در تنهایی...
سراینده شعرهای مشهور «آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» و «همپای جلودار» که همه دانش آموزان سالها اشعار او در کتابهای درسی را زمزمه کرده اند، این روزها علاوه بر تحمل رنج بیماری باید با حقوق اندک بازنشستگی با هزینه های بالای درمان نیز دست و پنجه نرم کند. آیا سزاوار نیست از سوی دولتی که اینقدر هنرمندان برایش اهمیت دارند کسی نیز به ملاقات استاد سبزواری نیز بروند درمان ایشان را نیز پیگیر شوند؟
در مقابل چشم پوشی بزرگوارانه بر خطاها و تکریم کسی مثل شجریان که در سالهای اخیر با بی مهری های خود مردم را رنجانده است، بی توجهی دولتمردان به یک هنرمند بزرگ کشور چون استاد سبزواری معنای خوبی نخواهد داد و صحه ای خواهد بود بر سیاست زدگی مسئولین دولتی در مواجهه با هنرمندان.