کد خبر: ۴۴۱۵۱۳
زمان انتشار: ۱۱:۳۱     ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷
قاری بود و مادر او را به راه قرآن هدایت کرده بود، انسش با قرآن تاجایی بود که مادر با دیدن خلق و خوی قرآنی‌ وعده شهادتش را داده بود و نهایتاً وعده مادر محقق شد.
به گزارش پایگاه 598، جامعه قرآنی کشور در ادامه دیدار‌ با خانواده معظم شهدا به دیدار خانواده شهید قرآنی مدافع حرم شهید «ابوالفضل نیکزاد» رفتند.

در این دیدار مادر شهید درخصوص دلایل گرایش فرزندانش به قرآن کریم گفت: از دوران نوجوانی همیشه قرآن و مفاتیح کنارم بود و هم خودم می‌خواندم و هم به بچه‌ها یاد می‌دادم. از حدود ۱۲ سالگی جلسه داشتم و به بچه‌ها آموزش می‌دادم. فرزندانم هم از همان کودکی در کنار من با قرآن آشنا و به آیات الهی علاقه‌مند شدند.

 

 

ابوالفضل هم از همان دوران علاقه زیادی به‌ قرآن داشت و تا این اواخر روزی یک صفحه قرآن می‌خواند و ما را هم به این کار توصیه می‌کرد، البته همیشه می‌گفت: باید سعی کنیم خط به خط قرآن را با دقت بخوانیم و به آن عمل کنیم. می‌گفت: راه حل مشکلات در قرآن است و باید با آن مأنوس باشید.

اخلاق ابوالفضل به معنی واقعی قرآنی بود و هیچ‌گاه از مشکلات گلایه نمی‌کرد. بسیار مهربان و صبور بود و گاهی احساس می‌کردم او لایق شهادت است و روزی شهید خواهد شد. به یاد‌دارم اربعین به کربلا رفت و پس از بازگشت برای اعزام به سوریه نام‌نویسی کرد، سپس به سراغ من آمد تا رضایتم را جلب کند. برادرش می‌گفت: مادر نگران نباش برای ابوالفضل اتفاقی رخ نمی‌دهد اما من مطمئن بودم که شهید می‌شود.

 

 

ابوالفضل رفت و وداعش برایم خیلی سخت بود، هنگام وداع با ابوالفضل به یاد وداع حضرت زینب(س) با امام حسین(ع) افتادم اینگونه آرام شدم. به او گفتم به شهادتت راضی‌ام اما مراقب با که اسیر نشوی.

وقتی خبر شهادتش را دادند گفتم گوارای وجودت انشالله در آغوش پیامبر و در بهترین جای بهشت باشی. از این به بعد می‌توانم سرم را بالا بگیرم و جلوی حضرت زهرا (س) سربلند باشم.

در آخرین تماسی که با من داشت احساس کردم که این آخرین تماس او با من است. گفتم: ابوالفضل به شهادت نزدیک هستی و مطمئنم که شهید می‌شوی. دخترم از این صحبت ناراحت شد و گفت: مادر چرا مدام حرف از شهادت ابوالفضل می‌زنی. فردای آن روز پسرم خبر شهادت ابوالفضل را دریافت کرده بود و به خانه آمد، وقتی در خانه را باز کردم متوجه شدم که فرزندم شهید شده و بلافاصله به او گفتم: می‌دانم ابوالفضل شهید شده است.

 

 

در ادامه برادر شهید نیکزاد به بیان خصوصیات برادر شهیدش اشاره کرد و گفت: آن زمان مسئولیت پایگاه بسیج با ما بود و یک جلسه قرآن راه‌اندازی کردیم و در آن جزء سی‌آم قرآن را به بچه‌ها آموزش می‌دادیم.

همیشه تأکید داشت که قبل از شروع هرکار و برنامه‌ای قرآن تلاوت شود و اگر کسی نبود که قرآن بخواند خودش بلند‌گو را بدست می‌گرفت و آیه «وَ لا تَحَسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا بَل اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» را می‌خواند. می‌گفت: همه چیز در همین یک آیه قرآن وجود دارد.

 

 

یکی از همرزمانش تعریف می‌کرد: در عملیاتی فرمان عقب نشینی آمد چند نفر از بچه‌ها برروی دشمن آتش گشودند تا بقیه به عقب برگردند، سپس دو نفر ماندند تا باقی‌مانده‌ها به عقب بروند، از آن دو نفر هم یکی برروی دشمن رگبار بست تا نفر دیگر بازگردد، اما دست آخر دیدیم ابوالفضل تنها مانده و باوجود اینکه همه به عقب بازگشته‌اند اما هنوز مشغول شلیک به دشمن است.

دقایقی بعد صدای گلوله‌ها قطع شد و ابوالفضل هم به عقب بازگشت. از او پرسیدیم چرا به عقب نمی‌آمدی؟ گفت: من هیچ‌گاه به دشمن پشت نمی‌کنم. بعد خشاب اسلحه‌اش را نشان ما داد و گفت: من فقط زمانی که گلوله‌ای برای شلیک نداشتم به عقب بازگشتم.

 

 

جالب است باوجود اینکه خودش پاسدار بود اما به عنوان نیروی بسیجی به سوریه رفت. به او گفتم: اگر به عنوان بسیجی به سوریه بروی و آنجا شهید شوی حقوقی به خانواده‌ات نمی‌دهند. گفت: همسر و فرزندم خدا را دارند به حقوق من چه نیاز است.

سفارش کرده بود که اگر شهید شدم با روضه حضرت زهرا(س) من را به خاک بسپارید. می‌گفت: هنگامی که پدرمان فوت کرد و موقع خاکسپاری پدر توان ایستادن روی پاهایم را نداشتم اما ذکر یا زهرای مردم به من جان دوباره داد و آرام شدم. از آن زمان هرگاه ذکر و روضه حضرت زهرا(س) را می‌شنوم آرام می‌شوم پس اگر شهید شدم با روضه حضرت زهرا(س) من را به خاک بسپارید.

 

 

شهید «ابوالفضل نیکزاد» متولد ۱۳۶۳ تهران است که ۲۲ تیر‌ماه ۱۳۹۵ در راه دفاع از حرم آل‌الله بر اثر اصابت گلوله تک‌تیرانداز تکفیری در سوریه به شهادت رسید. از این شهید عزیز یک پسر ۴ ساله به نام «علی» به یادگار مانده است.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها