کد خبر: ۴۵۲۱۷۷
زمان انتشار: ۱۱:۳۵     ۱۰ بهمن ۱۳۹۷
«بیوک سیدین» فرمانده یگان بالگردی نیروی هوایی ارتش بود که در روز ۱۲ بهمن با تصمیم خود، بالگردی را به پرواز درآورد که در میدان انقلاب فعلی، امام خمینی (ره) سوار بر آن بالگرد شدند و به بهشت زهرا رفتند.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم، روز 12 بهمن 57 ازدحام در خیابان انقلاب فعلی به حدی بود که ماشین حامل امام به کندی مسیر را طی می‌کرد. ضمن اینکه حجم بسیار مردم ممکن بود، خطری را متوجه امام خمینی (ره) سازد. در همین لحظات بالگردی از نیروی هوایی ارتش خود را به خودروی حامل امام رساند و امام خمینی (ره) را به بهشت زهرا (س) منتقل سازد.

 			 				 					خلبان بالگرد حامل امام خمینی (ره) که بود؟

خلبان آن بالگرد «بیوک سیدین» بود که آن روزها فرمانده یگان هلی‌کوپتری نیروی هوایی ارتش بود و این روزها دوران بازنشستگی خود را طی می‌کند. او می‌گوید: «شب قبل به طور محرمانه پیامی را از سوی یکی از عوامل کمیته استقبال حضرت امام دریافت کردم مبنی بر این که در جابجایی حضرت امام از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا و بلعکس همکاری نمایم؟ این پیام به جانم آتش زد تا صبح نخوابیدم و مدام به این پیام فکر می‌کردم. به هر حال مسئولیت یگان هلیکوپتری با من بود و من تنها کسی بودم که می‌توانستم در رد یا قبول آن تصمیم بگیرم؛ لذا باید کاری می‌کردم چند بار تصمیم گرفتم موضوع را با رده‏‏‌های بالاتر در میان بگذارم اما هر بار قصد انجام این کار را می‏‏‌کردم از تصمیم خود منصرف می‌‏‏شدم.

صبح روز بعد (12 بهمن 57) وقتی به محل کارم در گردان هلیکوپتر آمدم حال عجیبی داشتم. به قرار اطلاع کلیه پروازها در آن روز لغو شده بود و هیچ پرنده‌‏‏ای اجازه برخاستن ‏‏نداشت در حالی که با خود کلنجار می‏‏‌رفتم و هنوز تصمیم قطعی برای برخاستن نگرفته بودم که یک یک همکاران پروازیم به گردان وارد می‏‏‌شدند و حامل خبرهای مهمی بودند. یکی از آنان می‏‏‌گفت: از میدان شهیاد (آزادی فعلی) تا پایگاه یکم شکاری که در صورت عادی تنها 5 دقیقه طول می‏‏‌کشد به مدت یک ساعت در ترافیک مانده است. دیگری می‏‏‌گفت ازدحام جمعیت در میدان شهیاد (آزادی) به حدی بوده که دیگر جای سوزن انداختن نبود. هر یک از این کلمات همچون پتکی بر مغزم می‏‏‌کوبید. چگونه می‌‏‏توانستم بنشینم و نظاره‏‏‌گر این موارد باشم. به یک باره به خود نهیب زدم، توکّل بر خدا کردم و تصمیم خود را گرفتم. می‏‏دانستم دست به چه کار بزرگی زده‌‏‏ام و از عواقب آن هم کاملاًً مطلع بودم. سزای چنین تصمیمی به هر حال نابودی است... به یکی از عوامل پروازی دستور دادم تا یکی از ایمن‏‏‌ترین و قدرتمندترین هلیکوپتر را که به تازگی به جمع ناوگان هلیکوپتری نیروی هوایی پیوسته بود، آماده نماید.»

مجید دشتبان و سلطانی نیز در این ماموریت همراه وی شدند تا امام خمینی (ره) را به بهشت زهرا منتقل سازند. دشتبان درباره آن روز می‌گوید: «همه مسائل آن پرواز با مسئولیت خودمان بود. آن روز کلیه پروازها لغو شده بود و ما مجوز رسمی نداشتیم چون هنوز حکومت بختیار بر سر کار بود... از فرودگاه مهرآباد تا میدان انقلاب بالای سر ماشین حامل امام در ارتفاع پایین حرکت می‏‏‌کردیم که هم پوشش هوایی داده باشیم و هم پوشش حفاظتی امنیتی و هم این که اگر در جایی لازم بود و موردی پیش آمد در مناسب‏‏ترین محل بتوانیم سریعاً حضرت امام (ره) را به درون هلیکوپتر انتقال دهیم.»

حجت الاسلام ناطق نوری در خاطرات خود در این باره آورده است: «ماشین امام به نحوی در کنار هلی‌کوپتر، در سمت راننده بغل هلی‌کوپتر واقع شد. آقای رفیق دوست در را که باز کرد در اثر ضربه‌ای که خورد بی‌هوش شد. او را بردند و بنده تا مدتی آقای رفیق دوست را ندیدم. امام هم طرف شاگرد نشسته بود و نمی‌شد که پیاده بشود، لذا پریدم داخل هلی‌کوپتر، دست امام را گرفتم و از پشت فرمان همین طوری امام را کشیدم به داخل هلی‌کوپتر و گفتم: «ببخشید آقا چاره‌ای دیگر نیست». احمدآقا هم پرید داخل هلی‌کوپتر. از خصوصیات ایشان این بود که در هیچ شرایطی امام را تنها نمی‌گذاشت. آقای محمدرضا طالقانی هم سوار شد. جمعیت هم ریختند که سوار شوند که نگذاشتیم. خلبان هم سرگرد سیدین از نیروی هوایی بود. نه ما او را می‌شناختیم و نه او ما را می‌شناخت. به این دلیل که هلی‌کوپتر جزو برنامه بوده است مطمئن بودیم. هلی‌کوپتر می‌خواست بپرد، اما مردم به آن آویزان شده بودند. وضعیت خیلی خطرناک بود../ خلاصه با زحمت هلی‌کوپتر پرید. امام و احمد آقا و آقای طالقانی و بنده داخل‌ هلی‌کوپتر بودیم.»


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها