کد خبر: ۵۱۵۲۰۳
زمان انتشار: ۱۱:۳۶     ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
شهرک سعی دارد که انسان‌ها را از زندگیِ آزادانه ناراضی نشان دهد. انسان‌هایی که با وجودِ سختی‌های فراون در زندگیِ جبری، خود را راضی از اوضاع نشان می دهند، چرا که فکر می‌کنند خوشبختی‌شان در گرو این نوع زندگی است. در حالی که اکثراً ناراضی‌اند. فقط به خاطر تفکرِ اشتباهی که درباره‌ی خوشبختی دارند سعی میکنند که به مسیر ادامه دهند

به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ نویس،

فرهنگ نویس/علیرضا محمدرضایی

در تعریفِ اگزیستانسیالیسم آمده است که زندگی بی‌معناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. این بدین معناست که ما خود را در زندگی می‌یابیم، آنگاه تصمیم می‌گیریم که به آن معنا یا ماهیت دهیم. همانطور که سارتر گفت: ما محکومیم به آزادی؛ یعنی انتخابی نداریم جز اینکه انتخاب کنیم و بار مسئولیت انتخابمان را به دوش بکشیم.
شهرک برخلاف روایتِ ضعیف‌اش ،قصه‌ای دراماتیک دارد. می‌خواهد بگوید که همه‌ی ما بازیگریم و در تمام لحظاتِ عمر نقش بازی می‌کنیم، یعنی مجبوریم که نقش بازی کنیم. می‌کوشد تا نشان بدهد که چه تفاوتی میان وجود یا بودن انسان در این دنیا با سایر شکل‌های هستی یافتنی است، اما نمی‌تواند؛ چرا که در به کار بردن تکنیک ناتوان است. چرا که صحبت درباره‌ی این موضوع نیازمندِ زیستِ اگزیستانسیالیستی است؛ نیازمندِ زندگی ِبدونِ اختیار است. همین می‌شود که کارگردان می‌خواهد یک فیلم در حوالیِ فلسفه‌ی غرب بسازد اما در مانده و عاجز می‌شود.
یک.
شهرک سعی دارد که  انسان‌ها را از زندگیِ آزادانه ناراضی نشان دهد. انسان‌هایی که با وجودِ سختی‌های فراون در زندگیِ جبری، خود را راضی از اوضاع نشان می‌دهند، چرا که فکر می‌کنند خوشبختی‌شان در گرو  این نوع زندگی است. در حالی که اکثراً ناراضی‌اند و فقط به خاطر تفکر اشتباهی که درباره‌ی خوشبختی دارند سعی می‌کنند که به مسیر ادامه دهند.
دو.
دوربین در تمام مدت فیلم جای خودش را پیدا نمی‌کند. کارگردان خودش هم نمی‌داند چه می‌خواهد، نمی‌داند که دوست دارد کجای این تفکر قرار بگیرد؟ موضع خود را معلوم نمی‌کند و آنقدر دوربین را جا به جا می‌کند تا مخاطب هم متوجه موضوع نشود. نماهای ممتدی که از پشت درختان گرفته می‌شود و روی  سوژه فوکوس می‌کند. خب؟ این نما چه چیزی دارد؟ مفهوم آن چیست که تا این حد، افراطی و  اغراق آمیز از آن استفاده شده است.
سه.
فیلمنامه گیراییِ لازم را ندارد. شخصیت‌ها را در معرض امتحانات جدی قرار نمی‌دهد و مانعِ اساسی زیر پای آنان نمی‌گذارد. دیالوگ‌ها هوشمندانه نیست و بیننده را به تفکر وا نمی‌دارد و موجب می‌شود که اثر عمق پیدا نکند.
چهار.
ای کاش کارگردان تکنیک را می‌فهمید تا حداقل موضع و تفکرش را در اثر نشان می‌داد. شهرک یک قصه‌ی مهم دارد که کارگردان با برداشت‌های غلط و نماهای اشتباه و البته بی‌معنی از زیرِ بار مسئولیت شانه خالی می‌کند و ببینده را در انتخابِ میان درستی یا نادرستیِ تفکر دچار بی‌هویتی می‌کند.
شهرک  را می‌توان یک عقب‌گرد در سینمای ایران دانست.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها