کد خبر: ۵۱۶۷۱۰
زمان انتشار: ۱۴:۲۱     ۱۴ آبان ۱۴۰۱

به گزارش پایگاه 598، سید یاسر جبرائیلی کارشناس مسائل سیاسی طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:

شهرت نیچه در ایران بیشتر به خاطر این جمله معروفش بوده که «خدا مرده است»‌؛ بسیاری نیز او را فردی ضد خدا می‌دانند که اعتقادی به وجود خدا نداشته و این مسئله، روح حاکم بر نوشته‌ها و جهان‌بینی وی را تشکیل می‌دهد. اهل نظر اما آگاهند که مراد نیچه از مرگ خدا، حذف اعتقاد به خدا از جامعه غربی و مسیحی است. در این میان، آنچه مهم است و نیچه نیز در کتاب «اراده قدرت» بدان می‌پردازد، احوال جامعه غربی «پس از مرگ خدا»‌ست.

نیچه علت مرگ خدا در جامعه مسیحی را در واقع فروپاشی مسیحیت و «اخلاق مسیحی» در مواجهه با «واقعیات جهان»‌ می‌داند. مسیحیت کلیسایی در نظر او نه توانسته این جهان را به انسان غربی بشناساند و نه آن جهان را. این است که او می‌گوید، پس از هزاران سال تازه فهمیده‌ایم آنچه کلیسا به ما گفته دروغ بوده و همین، به ناباوری به خدا منجر شده است: «آن زمان که ما باید تقاص دو هزار سال مسیحی ماندن را پس بدهیم، فرا رسیده است؛ داریم گرانیگاهی را که به ما امکان زیستن می‌داد، از دست می‌دهیم؛ برای مدتی گمگشته می‌شویم. به ناگاه در ارزشگذاری‌های متضاد فرو می‌رویم... اکنون همه چیز سراسر دروغ است».

اما فیلسوف نیهیلیست در عین حال معتقد است انسان، نمی‌تواند از یک مرجع فوق انسانی که اهداف و وظایف و مقصد و مقصود او را تعیین می کند، بی نیاز باشد. او می‌نویسد:‌ «چون آدمی ایمان به این امر [خدا] را از یاد برد، همچنان این عادت کهن را دنبال می کند و مرجعی دیگر می‌جوید که بتواند بی‌قید و شرط سخن گوید و هدف‌ها و وظایف را فرمان دهد. اقتدار «وجدان» اینک به ردیف نخست گام می‌نهد تا کمبود یک اقتدار شخصی را جبران نماید».

نیچه معتقد است «اخلاق» و «وجدان»‌ در جامعه مسیحی و اروپایی جای خدا را گرفته است، اما «هر نظام ارزشی صرفا اخلاقی به هیچ انگاری منجر می‌شود: در اروپا چنین انتظار می‌رود. آدمی هنوز به امید آن است که بدون زمینه مذهبی با اخلاق گرایی کنار بیاید؛ اما این ضرورتا به هیچ انگاری می‌انجامد».

در چنین شرایطی است که هیچ انگاری و نیهیلیسم حادث می شود و بشر غربی، پس از انکار خدا، برای فرار از این پوچی و بی‌هدفی و بی سر و ته بودن «جهان بی خدا»یی که ناچار است در آن زندگی کند، دنبال راهی برای توجیه زیست خود می‌گردد، راه‌حل‌هایی «این جهانی» می‌یابد تا بلکه فقدان یک نظام فکری منسجم را که هستی او را معنی بخشد، جبران شود. در نگاه نیچه، «تخدیر»، این راه حل است: «در واقع و در نهایت نمی‌دانیم به کجا می‌رویم: خلاء. تلاش می‌کنیم با بی‌خودی و سرمستی از این خلاء بیرون آئیم. سرمستی به صورت موسیقی؛ سرمستی به صورت بی‌رحمی در لذت فاجعه آمیز از نابودی شریف‌ترین موجودات؛ ‌سرمستی به صورت اشتیاق کور (یا کینه) نسبت به برخی موجودات انسانی یا نسبت به دورانی معین؛ هنر برای هنر و «دانش محض» به عنوان حالات تخدیر آلود».

در واقع، بشر غربی به سبب تضاد و تباین مسیحیت با عقلانیت، راهی جز توسل به تخدیر برای رهایی از اندیشه درباره هستی نداشته است. تفاوت اساسی اسلام ناب و مسیحیت تحریف شده در همین‌جاست که عقل و ایمان در مسیر تکامل، همواره در تلائم‌اند، نه تباین. این است که جامعه اسلامی، بر خلاف جوامع غربی، هرگز دچار خلاء اقتدار الهی نمی‌شود که گرفتار بحران هیچ‌انگاری شده و نهایتا برای رهایی از آن، به تخدیر متوسل شود. لذا وسایل تخدیر جمعی که امروز تبدیل به یکی از مهم‌ترین ابزارهای مدیریت سیاسی در غرب شده‌اند، در جامعه اسلامی مردود و ناکارآمدند. انسانی را که مسیرش روشن، هدفش معلوم و مرجع بایدها و نبایدهایش مشخص و مقتدر و در تلائم با عقل است، نمی‌توان با اسبابی که یک انسان پوچ‌انگار مدیریت میشود، تحت فرمان درآورد و به مسیر دلخواه کشاند. جان کلام اینکه وسائط "سرمستی" ابزار براندازی مناسبی در یک جامعه مسلمان نیست؛ دنبال راه بهتری باشید!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها