کد خبر: ۶۰۲۰
زمان انتشار: ۲۳:۱۱     ۲۸ مهر ۱۳۸۹

سید مقدام حیدری - ... وبالأخره خورشید انقلاب از آسمان شهر ما قم، طلوع کرد؛ خورشیدی که در هر شهری طلوع کند، مردم شهر، سراسر هاله­اش می­شوند و پرتوشان سراسر عالم را خواهد گرفت. چه زیباست نور خورشید ما و هاله­اش که تنها چشم ولایت­مداران باصفا را روشن می­کند. و شرمنده­ایم برای دشمنان و منافقان و حسودان خورشید، که چشمشان از دیدن این همه نور، کور خواهد شد. ولی به درک... 

اندیشمندان دنیا که سال­هاست برای فهمیدن معنای ولایت فقیه فسفر می­سوزانند و هنوز چیزی از آن سر در نیاوردند، باید کمی شاگردی جوان­ها و نوجوان­های ما را بکنند، بلکه چیزی فهمیدند. سه­شنبه سراسر قم کارگاه عملی درس ولایت­مداری شده بود. کودک و نوجوان و جوان و میان­سال و پیرمان، از زن و مرد و خلاصه همه دیروز استاد شده بودند. جهان ضرر می­کند اگر شاگردی نکند.

شاید متخصصان فرنگی مدیریت زمان خیلی خوششان نیاید، ولی ما خوشمان می­آید سی کیلومتری قم ساعت­ها بایستیم تا فاصله­ی بیشتری پشت سر ماشین آقا بدویم. و لذت می­بریم اگر چند ساعتی قبل از شروع سخنرانی آقا در محل به انتظار بنشینیم و پشت سر هم برای آقا شعار ­بدهیم؛ همین جور الکی. ما وقتمان را برای آقا تلف می­کنیم. ما حاضریم چهار ساعت به صف بایستیم که ده، پانزده ثانیه در کنار آقا باشیم و دستش را ببوسیم، همین. اگر یقین هم داشته باشیم که نوبت به ما نمی­رسد باز می­ایستیم. همین که هست، ما احساس روسفیدی می­کنیم از سیاهی لشکر آقا شدن.

قابل توجه روان­شناسان عالم که برای نرمال بودن شخصیت آدم شاخص­های خاصی قائل هستند، ما دوست داریم جانمان را فدای رهبرمان کنیم، اصلا هم تعارف نداریم. خدا نکند جوانی در آن شلوغی و ازدحام جمعیت در استقبال رهبر، بی­هوا پایش زیر ماشین آقا برود و بشکند، ولی اگر شد فدای سر آقا. ما آن جوان را هم به اندازه­ی یک جانباز تحویل می­گیریم. چون در راه کور کردن چشم دشمن پایش شکسته است. دست و پای همه­ی ما فدای قدوم مبارک آقا. گرد و خاک میدان آستانه و خاک کفش عاشقان آقا نوش جان لباس و شلوار و همه­ی جانمان. این لباس­های خاکی و چروک شده­ی لای جمعیت بیشتر به دلمان می­چسبد. اگر لازم باشد همین شلوارها را هم مد می­کنیم. ما برای دیدن آقا به خودمان هم رحم نمی­کنیم و همدیگر را له می­کنیم، دشمن جای خود را دارد...      

شهدا آسوده باشند که فرهنگ سربند پوشیدن یادمان نرفته است. در حال تمرین و آماده­باشیم و سربند ولایت می­پوشیم تا روزی فرصتی دست دهد و مثل آنها سربند شهادت بپوشیم.  

چشم دشمنان کور که هر چه می­خواهند از محبوبیت آقایمان بکاهند، نمی­شود. چشمشان کور که نمی­توانند ما را چنان به گناه وادارند که سرمایه­ی عشق به امام و مرجعمان کم شود. چشم منافقان قم کور که این روزها نباید در شهر آفتابی شوند، وگر نه از دیدن این همه عکس و بنر آقا دق می­کنند. تقصیر ما نیست. بالأخره باید شهر را برای قدوم رهبر زیبا کرد و چه کنیم که هیچ کس زیباتر از تصویر دل­ربای آقا چیزی پیدا نکرد تا با آن در و دیوار شهر را آرایش کند. چشمشان کور که مجبورند در شهری زندگی کنند که مردمش این چنین برای امامشان دست و پا می­شکنند... 

بگذار آمریکا و اسرائیل میلیارد میلیارد خرج کنند و رزمایش بگیرند و قدرت نظامی­شان را به رخ بکشند. طفلکی­ها بیشتر از این کاری از دستشان بر نمی­آید. ولی آقای ما گاهی دستور رزمایش نظامی می­دهد و گاهی تصمیم می­گیرد رزمایشی مخصوص به خود بگیرد؛ یعنی سوار ماشین شود و بیاید وسط مردم. بقیه­ی رزمایش هم به عهده­ی ما مردم غیر نظامی و دوره ندیده. بیچاره گوش و دهن و دندان و چک و چانه­ی آمریکایی­ها و اسرائیلی­ها و منافقان همه جای عالم از سیلی محکمی که از این رزمایش می­خورند؛ سیلی و مشتی که به این زودی­ها دردش کم نمی­شود و بهبود نمی­یابد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها