کد خبر: ۶۱۸۳
زمان انتشار: ۱۴:۰۰     ۰۵ آبان ۱۳۸۹
گفت‎وگو با استادميرباقری پیرامون ماموریت تمدنی حوزه علمیه:
حوزه باید از طریق مساجد، بستر‌ساز و گفتمان‌ساز اجتماعی برای اجرایی شدن فرامین رهبری باشد. مطالبات و فرامینی مثل عدالت‌خواهی و... .با توجه به این امر، حوزه باید به تربیت طلاب و امام جماعت‌‎های مساجد بپردازد؛ برای پرورش افرادی توانمند جهت گفتمان‌سازی باید مهارت‌‎هایی برای این کار به آن‎‎ها آموزش داده شود. حوزه باید بتواند رسانه‎اي در دست داشته ‌باشد.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از سایت دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، به دنبال تاکیدات رهبر معظم انقلاب بر لزوم تحول در حوزه های علمیه، در گفتگویی با حجت الاسلام و المسلمین میرباقری به بررسی آن پرداخته ایم. استاد برجسته حوزه و دانشگاه بیان می داشتند که: حوزه، فقط نهاد معرفتی نیست بلکه فراتر از این‎هاست؛ هم حلقه اتصال به بینش و عقلانیت مذهبی و هم حلقه اتصال به روح ایمانی است. حوزه نباید فقط حامل شریعت باشد بلکه باید حامل ولایت حقه باشد.

ــ تمدن چیست؟ بنیاد‌‎های اصلی تمدن اسلامی در دو لایه مبادی و ساختار‎ها کدامند؟

تمدن، تعین یافتن زندگی اجتماعی در قالبی منظم و ساختارمند است که در مواردی مثل مسجد، ‌زیارتگاه‎ها،‌ میادین تفریحی و... تجسد و تجسم می‌یابد. تمدن اسلامی نیز به نسبت مسلمان بودن مسلمان عصر مربوطه، اسلامی بوده، لذا اسلامی بودن آن امری تشکیکی است.

تمدن، طبیعتا بنیان‌‎هایی دارد؛ ارواح انسان‌‎ها بر محور دغدغه‎‎های مشترک تجمع می‌یابند، ارواح افراد براساس یک سری همدلی و همفکری‌‎های مشترک پیوند پیدا می‌کنند و این امر منجر به همکاری بین آن‎‎ها می‌شود. سپس کم‌کم رفتار‎های اجتماعی، یک ضرب‌آهنگ منظمی می‌یابد و در جامعه، نظم اجتماعی پدید می‌آید. و در گام بعدی، این نظم اجتماعی تجسد عینی اجتماعی می‌یابد و تمدن نامیده می‌شود. لذا ما باید به‎دنبال یک حرکت اجتماعی بر محور اسلام تبدیل یافته به نظام معقول، همراه با ساختار‎های اجتماعی و محصولات اجتماعی متناسب با خود باشیم. اگر این تعریف را از تمدن بپذیریم، نرم‎افزار یک تمدن قوانین، عقلانیت، نظام ارزشی، نظام حقوقی، نظام دستوری و نظام دانشی و بینشی آن است. ارزش‌‎ها نیز مؤلفه‎‎های بنیادی معنایی تمدن هستند. ارزش‌‎ها نقش بنیادین نسبت به نظام دانشی و بینشی دارند و جهت‌دهنده و موتور حرکت گرایش‌ها و تمایلات یک جامعه‎اند.

درون هر گرایشی ارزشی تولید می‌شود و مجموعه گرایش‌‎ها مولد ارزش بالفعل اجتماعی جامعه است. البته در نظام گرایش‌هاي اجتماعی ممکن است این گرایش‎ها از راه‎‎های متفاوتی شکل بگیرد.

با توجه به آن‎چه گفته شد، می‌توان گفت تمدن یک زندگی حکیمانه و معقول جمعی است که دارای غایت حکیمانه و نظمی معقول و تدبیری خردمندانه است؛ یعنی دارای لایه‎‎هایی سخت افزاری و نرم افزاری.

حالا این سئوال پیش می‌آید که آیا اسلام، پتانسیل تمدن‌سازی دارد یا خیر؟! و یا درصدد تمدن‎سازی هست یا خیر؟!

اگر تلقی ما از دین، معطوف به موضوع جامعه نباشد و دین، مربوط به حوزه خصوصی تعریف شود - هرچند که بین حوزه خصوصی و عمومی دینی ارتباط برقرار است - تمدنی کامل و منسوب به دین شکل نمی‌گیرد. یعنی اگر اجتماعیات را در دین نبینیم، تمدن دینی نیز نخواهیم داشت. سئوال این است که موضوع اصلی شکل‌گیری جامعه و تکامل اجتماعی چیست؟ اگر دین باشد، تمدن دینی رخ می‌دهد؛ اگر اجتماع و همه حیات بشر، معطوف به مسائل دنیوی باشد، نه پرستش خدا و تقرب به او و نه دین در تدبیر تمدنی دخالتی نخواهد داشت.

سئوال بعدی این است که تعریف ما از دین چیست؟!

اگر دین را جریان سرپرستی، الوهیت و ولایت خداوند متعال در عرصه زندگی جمعی و فردی بدانیم که از طریق و مجرای اولیای خدا جریان می‌یابد، این دین می‌تواند منشأ زیست و تمدن اجتماعی و نظم‌دهنده و ساختارساز جامعه شود. دین در حرکت بین این مبانی و غایات، ساختار‎هایی ایجاد می‌کند که تمدن را شکل می‌دهد. لذا ادیان توحیدی خصوصا اسلام، هم در بستر تاریخی خود و هم در شکل مطلوب‎شان دارای توان ایجاد مدنیت جهانی هستند.

مدنیت نباید صرفا بستری برای ارضاي طبیعی انسان‌‎ها باشد. اگر دین را ولایت تعریف کنیم، مدنیت باید بستری برای تقرب به خدا و پرستش او باشد؛ باید ادعای همدلی و هماهنگی رفتار و افکار عمومی برای تقرب الهی را داشته باشد. با توجه به این نگاه، دین سرپرستی این جریان را به عهده می‌گیرد.

اگر بین بعد مادی و معنوی انسان تفکیک قائل شویم و بعد معنوی را گستره نفوذ دین بدانیم، طبیعتا دین تمدن‌ساز نخواهد شد. بنابراین دین حداقلی و سکولار، تمدن اسلامی نخواهد داشت.

دین الهی دو بستر و بنیان اصلی دارد:

1- ولایت و سرپرستی، که ظرفیت اجتماعی را توسعه می‌دهد؛

2- شریعت، که تابع ولایت است و جهت تحقق ولایت، ساختارسازی می‌کند.

شریعت، تحقق زمان‌مند و مدرج ولایت است و ولایت الهی از مجرای شریعت اعمال می‌شود. لذا نفی شریعت به نوعی نفی تعین یافتن ولایت است. چراکه جریان عبودیت الهی از مجرای شریعت و ولایت اعمال می‌شود. از سوی دیگر، اصالت دادن به شریعت، منجر به رکود در ساختار‎ها می‌شود.

ــ با توجه به آن‎چه بیان فرمودید، نقش حوزه‎‎های علمیه در نوسازی تمدن اسلامی چیست؟

حوزه‎‎ها حلقه اتصال بین جامعه و فرهنگ‌ مذهبی‌‌اند. آن‎‎ها عامل ایجاد عقلانیت مذهبی و تکامل عقلانیت مذهبی در حوزه آموزش و تبلیغ فرهنگ اسلامی هستند. لذا ، بسط ارزش‌ها، گسترش عقلانیت و تدبیر فرهنگ مذهبی در جامعه و تبیین نظام ولایت و شریعت معطوف به تشکیل یک تمدن دینی است.

ــ مقدمات و بایسته‎‎های ورود حوزه به فرآیند جامعه‎پردازی و تمدن‎سازی کدام است؟

در بیانات حضرت آقا یک فرازی بود که مراحل پنج‎گانه‎ای را برای رسیدن به تمدن اسلامی تبیین فرموده‌اند. اگر حوزه دنبال ایفای نقش در فرآیند تمدن‌سازی است، لازم است برای تمامی این مراحل، مأموریت تعریف کرده و احساس مسئولیت کند تا بتواند نقش‎آفرینی کند. اگر حوزه بخواهد ارواح را معطوف به بندگی جمعی خداوند کند، باید وارد حوزه باطنی جامعه شود. یک مرحله، انقلاب دینی است که همان تحول در نظام گرایش‌ها به‎سمت خدای متعال و عطف عنایت اراده جمعی به آرمان‌‎های دینی است؛ پس از این تحول، هدایت این انگیزه‎‎ها جهت تغییر ساختار‎ها برای رفع نیازمندی‌‎ها لازم است. عدالت باید معطوف به دین و توحید اجرا شود. اگر این نیازمندی‌‎ها با ساختار‎های موجود تطابق نداشت، انقلاب شکل‌ می‌گیرد. در گام بعدی باید ساختار جدید منطقی طراحی شود. بعد، حاکمیت و دولت به‎معنای عام، تعریف و طراحی شود. سپس در عرصه‎‎های مختلف، این دولت باید جامعه را تدبیر کند تا در تمام عرصه‎‎ها ایمان دینی تقویت شود؛ یعنی تشکیل جامعه ایمانی، يا تمام لایه‎‎ها و روابط اجتماعی، بر اساس ولایت و شریعت حقه باشد. این هویت جمعی، یک اصالت و استقلال دارد. خود واژه قرآنی امت اشاره به هویت جمعی دارد. در این مدل، ارواح دور ولی حق انتظام می‌یابند. بسیاری خطابات قرآن متوجه هویت جمعی است. تکالیف جمعی خطاب به جامعه بما هو جامعه است. لذا نظام فکری خاصی مطالبه می‌شود.حرکت تمدنی غرب به این‌صورت بوده است: فرد، جمع و تاریخ.

در بعد فردی علم روان‎شناسی، در بعد اجتماعی علوم اجتماعی و در گام بعدی فلسفه تاریخ و بحث تشکیل دهکده جهانی را مطرح کرده است. نمونه بارز فلسفه تاریخ غربی ماتریالیسم تاریخی است.

ما نیز به این عناصر نیاز داریم. انتظار یکی از ارکان است، لذا در تاریخ تمام ادیان، انبیا به یک موعود نوید داده‌اند. ایجاد تعلق خاطر به گذشته و آینده، یک وحدت حقیقی تاریخی ایجاد می‌کند. «الراضی بفعل قوم فهو کالداخل منهم»، یعنی ایجاد تمایلات مشترک، تمایلات مشترکی که بر اساس تمایل ولی‎الله و بر محور انبیا و اولیا شکل می‌گیرد. باید به مطالعه قرآن از منظر ولی‎الله بپردازیم، البته باید استنادات ما حائز حجیت باشند، ولیکن نخ تسبیح مفاهیم قرآن، ولایت است. سنن الهی به‎صورت متکثر، فلسفه تاریخی به‎دست نمی‌دهد. اگر بتوانیم تمدن را به‌عنوان منزلتی از حیات اجتماعی که به یک تجسد اجتماعی رسیده، بپذیریم و اگر باطن جامعه ولایت و تولی بود، قوانین و شریعت مجرای تحقق ولایت؛ و تجسد این‎‎ها در ساختارها، تمدن اسلامی می‌شود. حوزه، فقط نهاد معرفتی نیست بلکه فراتر از این‎هاست؛ هم حلقه اتصال به بینش و عقلانیت مذهبی و هم حلقه اتصال به روح ایمانی است. حوزه نباید فقط حامل شریعت باشد یا ولایت را تشریح علمی کند بلکه باید حامل ولایت حقه باشد و روح آن را منتقل کند. اگر دین، قانون و شریعت تعبیر شود، حوزه هم فقط مفتی جامعه می‌شود. ولی این ولایت فقیه است که بايد ظاهر و باطن را تدبیر کند. حوزه باید حامل هر دو مؤلفه ولایت و شریعت باشد. البته باید نسبت بین عقلانیت دینی و تجربی و ساحت باطنی و ظاهری تبیین شود. آیا عقلانیت تجربی تعطیل می‌شود یا باید سرپرستی دینی انجام گيرد؟نسبت مدیریت دینی و غیردینی چیست؟ به منظور انسجام باید همگی بر مبنای تدبیر و ولایت الهی بوده و مدیریت دینی، کانون انسجام همه مدیریت‌‎ها و تدبیر‎های بشری باشد. لذا نظام مدیریت و عقلانیت، باید آهنگ دینی و قرآنی بیابد و قرآن‎که کتابی زنده است، در تمامی ارواح و عقول جامعه جاری شود. حوزه اول، خودش باید متخلق به قرآن و ولایت شود، بعد این‎‎ها را در جامعه، جاری و ساری کند. بايد ارتقاء ظرفیت روحی و ایمانی پیدا کرده و به ظرفیت‌‎های معنوی حوزه اجتماعی دست پیدا كند. فردی باید از حوزه خارج شود که دارای توان مدیریت رشد معنوی و روحی افراد است، نه صرفا مدیریت اذهان.

حوزه باید ظرفیت تعلق به ولایت الهی را ایجاد کند. اخلاق و عرفان اجتماعی و سلوک جمعی باید از سوی حوزه سرپرستی شود و در مدار شریعت و ولایت، اخلاق، عرفان نظری و عرفان عملی اجتماعی تبیین شود؛ این‎‎ها همگی تازه نوعی شریعت سلوکی و اخلاقی است و کافی نیست. رشد معنویت باید بستر سرپرستی روح جمعی باشد. در گام بعد، حوزه باید روحی جمعی را سرپرستی کند و ولایت به امر، جمعی مأموریت حوزه خواهد بود.تهذیب روحی، تنها به تبیین مقامات معنوی و مراحل سلوکی عملی نیست، بلکه نیازمند سرپرستی است. امام خمینی رحمت‌الله علیه در فرصت‌ حوادث بزرگ تاریخی، سرپرستی ارواح می‌کرد و افراد را رشد می‌داد.اول باید اخلاق و عرفان اجتماعی را تفقه و تبیین کرد. سپس باید از لحاظ باطنی بتوانیم حامل روح ولایت الهی باشیم. در حوزه حکمت نیز باید حکمت حکومتی و اجتماعی را تبیین کنیم. باید فقه و احکام را از حوزه فردی به عرصه جمعی ببریم. این‎‎ها گام اول است؛ باید در گام بعدی بتوانیم توانایی مدیریت و سرپرستی را هم به‎دست آوریم. الان فقه فردی حاکم است. یک کار حوزه، تفقه در رفتار، حکمت، عرفان و فقه اجتماعی است؛ یعنی تبیین نظری شریعت معطوف به جامعه.

کار دوم حوزه، حامل ولایت شدن است. افزایش ظرفیت عقلانیت اجتماعی، تنها با ارائه بینش محقق نمی‌شود، بلکه نیازمند سرپرستی نیز هست. ظرفیت عقلانیت و ظرفیت روح جمعی حوزه باید به‎مثابه یک هسته اجتماعی ارتقاي یابد تا توانایی حمل ولایت الهی را داشته باشد. لذا روح جمعی حوزه باید ارتقاي بینشی و هم ارتقا روحی بیابد و البته در روح جمعی باید ارتقاي مهارتی هم پیدا کند. در طول تاریخ نیز حوزه در مجموع، حافظ روح ایمانی و بینش مذهبی بوده است. البته از جهت بشری کاستی‌‎هایی داشته است. همین مأموریت در حوزه فردی باید در واحد جامعه نیز محقق شود. این می‌تواند به تحقق تمدن بینجامد. تکامل ظرفیت روحی حوزه برای تحمل ولایت، ضرورت اساسی این امر است و باید رشد یابد. اصولا فقاهت بدون ولایت حاصل نمی‌شود و نباید فقه را یک تخصص صرف عملی تلقی کرد. اگر حوزه، ظرفیت سرپرستی روح جمعی را نداشته باشد، مردم نیز به‎سادگی ولایت اجتماعی فقیه را نمی‌پذیرند. اگر حوزه حائز ظرفیت شریعت در ساحت اجتماعی نباشد، دلیلی ندارد جامعه در عرصه عقلانیت برای حوزه محوریت قائل باشد. و اگر حوزه ارتقاي روحی نیابد، اقطاب و دراویش، ادعای محوریت می‌کنند. برای تحقق این امور باید یک نقشه راه کلی ترسیم شود.

ــ پیمودن خط سیر نظام اسلامی تا تمدن اسلامی چه تدابیر و تمهیداتی را در ساختار‎ها و برنامه‎‎های حوزه‎‎های علمیه اقتضا می‌کند؟

در این مسیر حوزه با دو آسیب و خطر جدی روبه‎روست:

1- تحجر یا رکورد؛ یعنی توقف در سنت‌‎های تاریخی و وضع موجود. یعنی در منزلت رهبری فردی باقی مي‌ماند و در نتیجه، حوزه در عرصه مدیریت اجتماعی منزوی می‌شود.

2- انفعال؛ یعنی حوزه در عرصه تمدنی و اجتماعی، ورود پیدا می‌کند، ولی با انفعال و رنگ‌پذیری از غرب! در این صورت، خود حوزه، تبدیل به کاتالیزور جریان سکولار می‌شود و به عرفی شدن دین کمک می‌کند. ورود دانش غربی به حوزه‎‎ها بدون بهره‌مندی از ابزار صیانت روحی و عقلی، آن‎‎ها را متأثر و رنگ گرفته از تفکر غرب خواهد کرد.تکامل حوزه باید معطوف به غایات تمدنی باشد. این امر نیز باید به یک احساس مسئولیت تبدیل شود. لذا ما به یک نقشه راه، برای تکامل جمعی و فردی در حوزه‎‎های عقلانیت رفتاری و روحی در حوزه نیاز داریم. حوزه باید از طریق مساجد، بستر‌ساز و گفتمان‌ساز اجتماعی برای اجرایی شدن فرامین رهبری باشد. مطالبات و فرامینی مثل عدالت‌خواهی و... .با توجه به این امر، حوزه باید به تربیت طلاب و امام جماعت‌‎های مساجد بپردازد؛ برای پرورش افرادی توانمند جهت گفتمان‌سازی باید مهارت‌‎هایی برای این کار به آن‎‎ها آموزش داده شود. حوزه باید بتواند رسانه‎اي در دست داشته ‌باشد.

ــ نظریه‌پردازی و آزاداندیشی، به‎عنوان دو راهکار مورد تأکید رهبر معظم انقلاب، چه کارکردی در تمدن‌سازی دارند؟

حوزه باید اندیشگاه داشته باشد تا به بنیاد‎های فکری بپردازد. در پژوهشگاه به مسائل ناشی از بنیان‌‎ها بپردازد؛ در بخش آموزش، به تعلیم آن‎‎ها اهتمام کند و در آزمایشگاه‎‎هایی برای بررسی صحت تحقیقات انجام شده در عرصه عمل، دست به‎کار بشود و در نهایت برای تحقیقاتش، شبکه‌سازی داشته باشد، آن‎‎ها را ساماندهی و ارتباطات علمی را مدیریت کند. در چنین بستری نظریه‌پردازی، تفقه و عقلانیت معنا پیدا می‌کند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها